تفسیر نادرست مفاهیم دینی که ناشی از عواملی چون بدفهمی یا غرضورزی است، مشکلات وخطراتی جدی بر جامعه دینداران تحمیل میکند. برای جلوگیری از آسیب اعتقادی در اجتماع دینی، قبل از هر چیز نیازمند فهم صحیح مفاهیم دینی میباشیم. در این راستا ابتداییترین و صحیحترین اقدام، رجوع به منابع اصیل دین (کتاب و سنت) است.
در برخورد با مشکلِ انکار امامت یا تحریف معنای حقیقی آن نیز مراجعه به متون وحیانی، اولین و ضروریترین اقدام بهنظر میرسد. اینکه امام کیست؟ مقام و اوصاف اختصاصی امام چیست؟ ما در قبال وی چه وظیفهای داریم؟ و سؤالاتی از این قبیل، جز با تبیین دقیق آیات و روایات مربوط به این موضوع، پاسخ صحیح داده نمیشوند.
در مواردی مشاهده شده که با ارایه برداشتها و قرائتهای جدید و خودساخته از مفهوم امامت، قلب ماهیتی در چیستی این مقام بهوجود آمده؛ مثلاً تفسیر مقام امامت به یک مقام باطنی و محدود کردن آن به ارتباطات شخصی، تفسیری است که نهتنها دلیل شرعی معتبری ندارد، بلکه ـ بهعکس ـ با بسیاری از نصوص و آموزههای متقن شیعی مغایرت دارد.
- دلالت حدیث غدیر بر امامت و مقام فرضالطاعه
- معنای مولی، اولی به تصرف است
- تصریح اهل لغت
- نظر دانشمندان شیعه در معنای مولی
- معنا و حیث اولویت
- قرینههای تعیینکننده معنای مولی
- قرینههای کلامی
- ۱ – قرینه های کلامی درون متنی:
- ۲ – قرینه های کلامی برون متنی
- قرینه های حالی
- الف) نزول آیات تبلیغ، اکمال دین، سأل سائل
- ب) فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم که فرمودند: «سلموا علی علی بأمره المؤمنین»
- ج) بیعت حاضران با حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و فهم آنان و شعر شاعران
- د) دعای پس از خطبه
- هـ) احتجاجات معصومینعلیهم السلام و شیعیان و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام به حدیث غدیر
- و) مکان و زمان تبلیغ و شرایط
- دلالت سایر فرازهای خطابه غدیر بر مقام افتراض الطاعه
- الف) عناوین و اوصاف نص در مقام افتراض الطاعه
- ب) سایر اوصاف و مقامات دال بر افتراض الطاعه
- ج) عباراتی که بیانگر حق فرماندهی و ولایت امام بر مردم میباشد
- د) عباراتی که با توجه به فضیلت امام بیانگر واجب الطاعه بودن وی میباشد
- هـ) اوصافی که لازمه آن وجوب اطاعت از امام است:
- نتایج حاصل از انکار امام خود به دو صورت میتواند باشد:
از منظر روایات شیعه، امامت مقام رفیعی است که خداوند به بندگان خاص خود اعطا کرده و رکن اصلی این مقام را « فرضالطاعه» تشکیل میدهد؛ یعنی علاوه بر جنبه الوهی و اعطای مقام امامت از سوی خداوند، آنچه مردم با آن مواجه اند، شکل تعامل آنان در قبال امام است که همان تبعیت و اطاعت مطلق نسبت به امام می باشد. این وجوبِ الهی، گستره تمامی اعتقادات، افعال و گفتار آدمیان را شامل میشود؛ اطاعتی که در آن چند و چون وجود ندارد و مأموم به حجیت افعال، گفتار، اوامر و نواهی امام در همه زمینهها معتقد است. معنای مذکور صاز طرق متعددی قابل وصول است. ما در این نوشتار این مسأله را از منظر خطابه غدیر و با تکیه بر فراز «من کنت مولاه فعلی مولاه» بررسی میکنیم.
متن خطابه غدیر[۱] که اینک در دست ماست، حاوی نکات بسیار مهم اعتقادی میباشد. البته در طول تاریخ دانشمندان شیعی بهطور عمده به یک قسمت خاص از این خطابه توجه بیشتری داشتهاند و آن همان فراز «من کنت مولاه فعلی مولاه» است که اهل سنت نیز کمتر در سند آن خدشه کردهاند. این امر، اما نباید موجب بیمهری نسبت به فرازهای دیگر آن شود. آنچه در مقام تبیین آنیم این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در معرفی مقام امامت از افتراض طاعت سخن به میان آورده و رکن این مقام را حق وجوب تبعیت معرفی نمودهاند. این وجوب نیز از سوی خداوند بوده و متعلق این امر الاهی، همه انسانها هستند. چنانکه خواهیم دید در خطابه غدیر که برای بیان و تشریح مقام امامت طراحی شده، بارها از این مقام به شکلهای مختلفی یاد میشود؛ گویی گوهر و حقیقت امامت همان مقام «افتراض الطاعه» است.
در ادامه، محتوای خطابه غدیر را در دو بخش مورد بررسی قرار می دهیم؛ ابتدا حدیث غدیر را که در این خطابه آمده به صورت مجزا بررسی میکنیم و سپس سایر اجزا و فرازهای دیگر را بررسی مینماییم. قابل ذکر است که بررسی دلالت حدیث غدیر از این جهت که در طول زمان مورد استناد شیعه در اثبات امامت امیرالمؤمنین علیه السلام بوده ، نیازمند دقت و إمعان نظر بیشتری است.
دلالت حدیث غدیر بر امامت و مقام فرضالطاعه
در این بخش ابتدا معنای لفظ بهکار رفته در حدیث (مولی) را بررسی مینماییم و از اهل لغت و صحابه ـ که شاهد خطابه غدیر بودند ـ دلایل و شواهدی بر معنای مولی (که همان اولویت است) میآوریم. سپس منظور از اولویت، حیث ، چگونگی و عمومیت آن را بررسی میکنیم و بیان خواهیم کرد منظور از مولویت، اولویت است و حیث اولویت، اطاعت و وجوب تبعیت است؛ یعنی اینکه شخص مولی برای مورد اطاعت واقع شدن نسبت به دیگران اولویت دارد و دارای مقام افتراض طاعت است. همچنین روشن خواهد شد که این وجوب تبعیت، عام و همهشمول است، کسی جز امام چنین خصوصیتی را ندارد و این تبعیت از سوی خدا واجب شده است. لذا جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» بر امامت و وجوب تبعیت امام دلالت دارد و این اطاعت بر همه اشخاص الزامی است.
معنای مولی، اولی به تصرف است
لفظ مولی به معنای اولی است. اهل لغت به این امر تصریح کردهاند و ادبا در گفتار شفاهی خود چنین استعمالی دارند. از سوی دیگر اندیشمندان شیعه و سنی در تفسیر آیات قرآن تصریح نمودهاند که از لفظ مولی معنای اولی و اولویت فهمیده میشود. اصولاً برای اینکه بدانیم یک لفظ حامل چه معنایی است، باید شاهدی از قرآن بیاوریم و یا اینکه از استعمال عبارت عربی معتبر دیگری نظیر شعر شاعران و کلام ادبا استفاده کنیم. برای اثبات یک معنی از یک لفظ راه دیگری وجود ندارد. برای اثبات این مدعا اولاً گفتار اهل لغت و شعر شاعران و ثانیاً تفاسیر قرآنی اندیشمندان شیعه و سنی و نقل شیعیان از سلف صالح خود تا به معصومینعلیهم السلام و روزگار غدیر را نقل خواهیم کرد.
تصریح اهل لغت
مبرد (لغوی مشهور) در کتاب الکامل خود چنین آورده است:
اولى: هو الاولى و الاحق ومثله المولى.[۲]
اولی: [معنای] اولی [وقتی که میگوییم] او «اولی» است یعنی او احق است و سزاوارتر است. مولی نیز به همین معناست. [احق و سزاوارتر].
سید مرتضی(ره) نیز میفرماید:
آشکار است که لغت مولی بهمعنای اولی میآید؛ زیرا کسی که کمترین آشنایی با لغت عربی و عربزبانان داشته باشد، میداند اهل لغت مولی را بهجای اولی بکار میبرند…. و هیچ مانعی نیست که در هر کجا بتوان گفت شخصی اولی به چیزی است، میتوان گفت او مولی آن چیز میباشد.[۳]
استعمال لفظ مولی و اراده اولی، در شعر شاعران
از شعرا نیز شاعران معروفی مانند اخطل و کمیت در اشعار خود مولی را به معنای اولی بهکار بردهاند. گفتنی است به قول شیخ مفید(ره)، اخطل کسی نیست که در فصاحت و دانش عربی او خردهای گرفته شود؛ زیرا وی در تسلط بر ادبیات عرب از مشهورترین و مبرزترین افراد است.[۴]
اخطل در مدح عبدالملک مروان شعر زیر را سروده است و او را با لفظ مولی به عنوان امام و رییس مردم توصیف میکند:
فما وجدت فیهـا قریش لامرها اعـف و اوفـی من ابیـک و اوجـدا
فـاروی بـزند و لـو کـان غیـره غدات اختلاف الناس اکدی واصلدا
فاصبحت مولاها من الناس کلهم واحـری قریش ان تهـاب وتحمـدا
ترجمه بیت آخر چنین است: «تو بهعنوان امام و رییس (مولی) همه مردم صبح کردی و شایستهترین قریشی برای ستایش و هیبت هستی».
همچنین کمیت در قصیده مشهور خود با استفاده از ریشه لغت مولی به ریاست امیرالمومنین علیه السلام اشاره میکند؛ آنجا که سروده است:
ویوم الدوح دوح غدیر خم ابان لـه الولایـه لـو اطیـعا
ولکـن الـرجـال تبایعـوها فلم امثلـها خطـراً مبیـنا[۵]
پیامبر در روز غدیر برای او ولایت را آشکار کرد (او را مولی قرار داد) تا مورد اطاعت واقع شود…
نظر دانشمندان شیعه در معنای مولی
از میان علما و اندیشمندان شیعی نظر سید مرتضی(ره) را دانستیم. مرحوم کراجکی نیز در این زمینه عباراتی شبیه مرحوم سید مرتضی دارد و معتقد است کسی که کمترین آشنایی با لغت داشته باشد، میداند که مولی به جای اولی بهکار میرود.[۶] مرحوم ابوالمجد حلبی در اشارهالسبق میفرماید: «لغت مولی برابر با اولی است» و در ادامه میافزاید: « معنا و مراد دو عبارت «مولی الدار» و «اولی الدار» یکی است».[۷]
شیخ طوسی(ره) همین معنا را در مصداق مورد نظر ما مورد بحث قرار داده و میفرماید:
معنای «من کنت مولاه»، «من کنت اولی به» است و میتوان ادعا کرد لفظ مولی بدون در نظر گرفتن مقدمه[۸] نیز بر اولی دلالت دارد؛ زیرا استعمال مولی در باقی اقسام آن در این حدیث، با اشکال روبهرو میشود؛ لذا اولی تنها معنی ممکن مولی در حدیث غدیر است.[۹]
محققین دیگری نیز این معنا را اعلام کرده اند.[۱۰]
نظر مفسرین اهل سنت
مرحوم علامه امینی نام بیست و هفت تن از مفسرینی را که در تفسیر آیات قرآن «مولی» را به معنای «اولی» دانستهاند، ذکر میکند. ایشان در تفسیر آیه ((هی مولاکم)) کلمه مولی را فقط به معنای اولی گرفتهاند.[۱۱] ادیبانی چون فراء کوفی، ابو عبیده، محمد بن مثنی و اخفش و محدثینی مثل بخاری، صنعانی و دیگران هستند. همچنین علامه پانزده مفسر دیگر را که لااقل یکی از معانی مولی را در این آیه اولی دانستهاند نام میبرد؛ مفسرینی چون ثعلبی بیضاوی و دیگران.
حتی ابوعبیده که مسلکی ناصبی دارد در کتاب غریب القرآن خود، مولی را به معنای اولی گرفته و در تفسیر آیه ((هی مولاکم)) گفته است: «ای اولی بکم».[۱۲]
همچنین طبق تفسیر مفسران، در آیات دیگری نیز مولی به معنای اولی آمده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ثعلبی در تفسیر آیه ((أنت مولینا)) [۱۳]گفته است : «أی ناصرنا و حافظنا و ولینا و اولی بنا».[۱۴]مرحوم درواجکی در تفسیر خود ذیل آیه ((بل الله مولیکم)) میگوید: «أی الله أولی بأن یطاع».[۱۵]
ابوحیان در کتاب تفسیر خود از قول کلبی در تفسیر آیه ((بل الله مولیکم)) [۱۶]میگوید: «أی أولی بنا من أنفسنا فی الموت والحیات».[۱۷]
گذشته از آنچه در مورد معنای مولی از مدارک اهل لغت، ادبیات عرب و همچنین قول مفسرین ذکر شد، روایتِ طبقه طبقه شیعیان از سلف صالح خود تا معصومینعلیهم السلام و تا روزگار غدیر، مبنی بر اینکه پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلم در روز غدیر علی بن ابیطالب علیه السلام را به امامت و ریاست گماشت و در آن از لفظ مولی بهره برد، دلیلی استوار بر معنای مذکور میباشد؛ زیرا این امر نشان میدهد، فهم شیعیان از مولی همان اولویت در امر و نهی و تدبیر امور است.
معنا و حیث اولویت
اولویت بهمعنای به حق بودن و سزاوارتر بودن میباشد و منظور از حیث اولویت، جهت سزاوار بودن است؛ یعنی اینکه بدانیم شخص مولی بر چه چیزی سزاوار است. در این راستا از گفتههای دانشمندان کمک میگیریم. مرحوم ابی الصلاح حلبی میفرمایند:
حقیقت معنای اولی، املک به تصرف و احق به تدبیر است و هرگاه بین شخصی و جماعتی این معنا (اولی) حاصل شود، آن شخص مفترضالطاعه خواهد بود و قول او بر خواستها و ناخوشداشتههای دیگران مقدم خواهد نه قول دیگران.[۱۸]
شیخ طوسی(ره) میفرماید:
اولویت حضرت امیر علیه السلام بر ما از حیث افتراضالطاعه است و در نتیجه وجوب اطاعت از امر و نهی را به دنبال دارد.[۱۹]
مرحوم علامه حلی در المستجاد میفرماید:
با اقراری که حضرت گرفت فرض الطاعه و ولایتی که خودش داشت برای حضرت امیر ثابت کرد.[۲۰]
و مرحوم کراجکی در ذیل آیه (( النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم)) میفرماید:
اجماع مفسران بر این است که اولویت، اولویت در تدبیر و قیام به امور از حیث وجوب طاعت است و هیچ عاقلی شک در این نمیکند که کسی که اولی به تدبیر خلق از خودشان است و اولویت در امر و نهی از هر کسی دارد، امام مفترض الطاعه میباشد.[۲۱]
مرحوم سید مرتضی نیز از قول اهل لغت میفرمایند:
اولی فقط در مورد کسی به کار میرود که او مالک تدبیر و تصرف در چیزی باشد و امر و نهی او در آن چیز نافذ باشد؛ مانند: السلطان اولى باقامه الحدود من الرعیه.[۲۲]
ایشان همچنین میفرمایند:
هرگاه جملهای به این شکل ادا شود که «فلان اولی بفلان»، این جمله ظهور در این دارد که او اولی به تدبیر و احق به امر و نهی است و هرگاه به این جمله عبارت «من نفسه» نیز اضافه شود، شبههای باقی نمیماند که منظور همان اولویت در امر و نهی است و به همین علت است که هرگاه اولی بهصورت مطلق بیان میشود، اختصاص به امر و نهی و تدبیر دارد؛ مانند استعمال در سلطان و سید … هرچند استفاده مقید آن جایز است مثل «فلان اولی بمحبه فلان». اما هرگاه مطلق بهکار رفت، فقط معنای اول مورد پذیرش است ولذا کسی نمیتواند بگوید:« المؤمنون بعضهم اولی ببعض» و بعد بگوید منظورم اولویت در محبت بود. از طرف دیگر در حدیث غدیر جمله «الست اولی بکم من انفسکم» تأیید دیگری بر معنای منظور است… .
خلافی میان مفسران نیست که مراد از «النبی اولی بالمؤمنین» اولویت در تدبیر و قیام به امور از حیث وجوب طاعت است و میدانیم کسی اولی به تدبیر خلق و اولی به امر و نهی نیست، مگر امام مفترض الطاعه.[۲۳]
ایشان همچنین در مورد این سؤال که عموم وجوب فرض الطاعه در جمیع اموری که امت به آن نیازمند است از کجا ثابت میشود، میفرماید:
اولاً قرینه ماقبل جمله حاکی است و ثانیاً هرگاه ثابت شد که بر همه مردم مفترضالطاعه هرچند از ناحیه بعضی امور عمومیت فرض الطاعه ثابت میشود به دو دلیل:
اول: معلوم است که هرکس طاعتش بر همگان واجب باشد، امام است و غیر امام این صفت را ندارد.
دوم: با اجماع مرکب؛ با این توضیح که هرکس با حدیث غدیر، فرضالطاعه امام را ثابت میکند، در همه امور واجب میداند و چیزی را استثنا نمیکند و همه مسلمانان بر اینکه چنین صفتی را فقط امام دارد، اجماع دارند.
شیخ مفید(ره) نیز در افصاح[۲۴] فرموده:
حضرت امیر و رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در فرض الطاعه و امر و نهی و تدبیر و سیاست شبیه هماند.
ایشان در ارشاد میفرماید:
پیامبر با جمله «من کنت مولاه» همان فرضالطاعه و ولایتی را که بر گروه مردم داشت، برای حضرت امیر ثابت کرد و این نص در امامت و استخلاف اوست.[۲۵]
نتیجه قول ایشان این است که حیث اولویت همان حیث اولویت نبی است؛ چنانچه مرحوم شیخ طوسی متذکر شده.[۲۶] شیخ طوسی همچنین در اقتصاد میفرماید:
خلافی در این نیست که نبی علیه السلام از حیث فرضالطاعه بر ما اولی بود؛ درنتیجه حضرت امیر علیه السلام نیز از همین حیث بر ما اولیاند و وجوب طاعت بر همه مسلمانان در همه امور را همچنان که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم داشته، دارند و افتراض طاعت مفید امامت است.[۲۷]
آنچه در مورد مراد و منظور از مولی مراد بود، بیان شد؛ ولی شاید بزرگترین دلیل ما بر معنای مراد، همانی باشد که مرحوم امینی در الغدیر فرموده است:
امیرالمؤمنین عرف من لفظ المولى معنی الامامه المطلقه وفرض الطاعه التی کانت للرسول صلی الله علیه وآله وسلم؛
امیرالمؤمنین علیه السلام از لفظ مولی معنای امامت مطلقه و فرضالطاعهای را که برای حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم ثابت بود، فهمیدند.
سؤالی که ممکن است پس از روشن شدن معنای مولی مطرح شود، این است که اولویت در معنای مولی از چه حیثی است؟ یعنی شخص مولی از چه جهت بر دیگران اولویت دارد؟ هرچند پاسخ این سؤال در لابهلای نقل قولهای برخی از علما مطرح شد، اما بهصورت تفصیلی پاسخ این سؤال را در دو حیطه میتوان مطرح کرد: یکم: حیث اولویت هنگامی که اولی بهصورت مطلق بهکار رود؛ مانند «فلان اولی بفلان»؛ دوم: هنگامی که اولی مقید به چیزی باشد؛ مانند « فلان اولی بمحبه فلان».
ادیبان ادبیات عرب معتقدند هرگاه اولی بهصورت مطلق بهکار رود، فقط در مورد کسی استعمال میشود که او مالک تدبیر و تصرف در چیزی باشد. یعنی آن شخص در مورد چیزی یا کسی حق تغییر و تصرف داشته باشد و امر و نهی وی در آن چیز یا شخص نافذ باشد. مانند وقتی که میگوییم «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» و «الزوج أولی بامرأته» و «المولی أولی بعبده».
هرگاه اولی بهصورت مقید بکار رفت حیث و جهت اولویت، همان قید بهکار رفته در عبارت خواهد بود؛ مثلاً در عبارت «فلان أولی بمحبته فلان» معنا میشود: فلان شخص از حیث محبت ورزیدن به فلانی از دیگران اولی است و نسبت به دیگران در محبت ورزیدن اولویت دارد.[۲۸]
لازم به تذکر است که در حدیث غدیر، مولی به صورت مطلق بیان شده است؛ لذا اولویت اراده شده، اولویت از حیث امر و نهی و تدبیر امر مسلمین است. علاوه بر اینکه در ابتدای فرمایش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عبارت «من أنفسکم» نیز به آن اضافه شده است «ألست اولی بکم من أنفسکم ». در چنین مواردی جای هیچ شائبهای نیست که منظور از اولویت، اولویت در امر و نهی و حق تدبیر و تنفیذ احکام است؛ یعنی شخص مولی واجب الاطاعه است.
لذا جهت اولویتی که از مولی فهمیده میشود نیز منحصر در حق تدبیر و امر و نهی است، نه چیز دیگر و از همین روی است که کسی نمیتواند اولی را بهصورت مطلق بهکار برد و ادعا کند منظورش از اولویت، اولویت خاصی بوده است، نه اولویت در امر و نهی؛ زیرا اولویت مطلق فقط در مورد اولویت از حیث امر و نهی و تدبیر بهکار میرود.
مرحوم کراجکی نیز ذیل آیه (( النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم)) میفرمایند:
اجماع مفسران بر این است که اولویتی که در آیه ذکر شده، اولویت در تدبیر و قیام به امور از حیث وجوب طاعت میباشد و هیچ عاقلی در این مطلب شک نمیکند که کسی که نسبت به امور مردم از خودشان اولی میباشد و در امر و نهی بر ایشان اولویت دارد، امام مفترض الطاعه خواهد بود.[۲۹]
لذا آنچه از حدیث غدیر استفاده میشود، اولویت داشتن امیرالمؤمنین علیه السلام بر مردم از حیث وجوب تبعیت میباشد؛ چنانچه شیخ طوسی(ره) میفرماید:
اولویت حضرت امیر برای ما از حیث افتراض الطاعت است و در نتیجه وجوب اطاعت از امرو نهی را به دنبال دارد.[۳۰]
اما در معنی مولی در حدیث غدیر به یک نکته دیگر نیز باید توجه داشت و آن اینکه نخستین جمله پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قبل از جمله «من کنت مولاه…» نقش تأکید کنندهای برای معنای مورد نظر دارد. مرحوم علامه حلی در این زمینه میفرمایند:
با اقراری که حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با جمله «ألست أولی بکم من أنفسکم» از مردم گرفت، همان ولایت و فرض الطاعهای را که خودش بر مردم داشت برای علی بن ابیطالب علیه السلام ثابت کرد.[۳۱]
لذا اولویت و فرض الطاعهای که برای حضرت امیر طبق حدیث غدیر ثابت میشود، همان اولویت و فرض الطاعه ایست که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مردم داشتهاند.
معانی دیگر مطرحشده مولی قابل تطبیق در حدیث نیستند
برخی، معانی دیگری برای کلمه مولی ذکر کردهاند و گفتهاند معنای مولی در حدیث غدیر غیر از اولویت میباشد؛ اما این قول اشتباهی آشکار است؛ زیرا اولاً که به قول برخی محققین مولی جز یک معنا ندارد و باقی معانی به نوعی به همین یک معنا بازمیگردند؛[۳۲] ثانیاً در صورت مماشات نیز با بررسی معانی دیگر متوجه میشویم که هیچ یک از معانی دیگر قابل انطباق در حدیث غدیر نمیباشند و تنها معنای ممکن در این حدیث، همان معنای اولویت در امر و نهی است. در این زمینه مرحوم شیخ طوسی، شیخ صدوق، طبرسی در راستای ابطال باقی معانی ادعا شده برای مولی، کوشش فراوانی نمودهاند و مرحوم امینی در کتاب الغدیر تحت عنوان «نظرلآ فی معانی المولی» به ابطال سایر معانی مولی در مورد حدیث غدیر پرداخته است.[۳۳]
قرینههای تعیینکننده معنای مولی
قرینههای کلامی
بعضی از قرینههای کلامی در خود متن خطابه و برخی خارج از متن خطابه میباشند؛ لذا قرینههای کلامی خود به دو دسته درون متنی و برون متنی قابل تقسیماند. برخی از این قراین که مثبت معنای مورد نظر میباشند عبارتند از:
۱ – قرینه های کلامی درون متنی:
در خود خطابه غدیر قراینی موجود است که بیانگر مفهوم و منظور مولی هستند؛ مانند:
الف) تقدیم جمله «الست اولی بکم من انفسکم»؛ چنانچه مرحوم طبرسی(ره) میفرماید:
پیامبر خدا در روز غدیر ابتدا از مردم با جمله «الست اولی بکم من انفسکم» بر مقام فرض الطاعه و وجوب اطاعت از خویش اقرار گرفت و وقتی مردم با گفتن بلی، بر این مقام اعتراف کردند، دست امیرالمؤمنین را بلند کرد و با جملهای دیگر فرمود «فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه».
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از جملهای استفاده نمودند که در آن معنای اولویت در امر و نهی وجود دارد، به مقتضای استعمال اهل لغت میبایست جمله دوم نیز متضمن همان معنای جمله اول باشد. لذا اولویت اطاعت از امیر المومنین علیه السلام نیز مانند اولویت اطاعت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است و علی بن ابی طالب علیه السلام نیز از حیث وجوب تبعیت و افتراض الطاعه از مؤمنان بر آنها اولی میباشد.
ایشان در ادامه میفرمایند:
اگر معنای مولی اولی نباشد با توجه به اینکه جمله «من کنت مولاه» با حرف فاء به جمله ماقبل عطف شده است کلام حاصل، مفهومی نخواهد داشت و غلط خواهد بود[ لذا معنایی که از مولی فهمیده میشود همان معنایی است که از جمله قبل فهمیده شده یعنی همان اولویت در امر و نهی یا مقام فرض الطاعه].
و مرحوم کراجکی میفرمایند:
اقرار گرفتن پیامبر با لفظ اولی نشان دهنده این است که آنچه برای امیرالمومنین علیه السلام ثابت میشود، همانی است که برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ثابت بوده و گویا حضرت فرمودهاند: «من کنت اولی به من نفسه فعلی اولی به من نفسه» [یعنی همان نسبتی را که من در مقام فرض الطاعه به شما دارم، همان نسبت را امیر المومنین علیه السلام نیز بر شما دارد].[۳۴]
ب) قرینه دیگر وجود حرف عاطف فاء است؛ عطف جمله «من کنت مولاه» با فاء به ماقبل نشان دیگری در هم معنا بودن دو کلمه مولی و اولی میباشد. شیخ مفید(ره) در کتاب اقسام المولی میفرماید:
حرف فاء دلالت بر این دارد که جمله «من کنت مولاه» به ماقبل مرتبط است و امیر المومنین علیه السلام اولی [ به حق امر و نهی ] است نه شخص دیگری.[۳۵]
در ادامه ایشان می افزاید:
با توجه به این مطلب و اقرار مردم بر فرض الطاعه بودن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، آن حضرت یا میخواسته فرض الطاعه را برای امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت کند یا غیر آن را. اگر میخواسته فرض الطاعه را ثابت کند که هیچ [امامت و مقام فرض الطاعه برای ایشان ثابت میشود] وگرنه کلامی به کار برده که (احتمالا) خلاف مرادش میباشد و دلیل عقلی [جداگانهای] هم بر اراده منظور وی نداریم و این کار جز از شخص جاهل عاجز صادر نمیشود [پس همان معنای افتراض الطاعه برای علی بن ابیطالب علیه السلام ثابت میشود].[۳۶]
۲ – قرینه های کلامی برون متنی
با توجه به این که کلام ائمه صلوات الله علیهم مفسر کلام پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میباشد در تفسیر و تبیین معنای حدیث غدیر میبایست به روایات ایشان مراجعه کرد. در این راستا ایشان احادیث زیادی فرمودهاند که نشانگر معنای امامت و فرض الطاعه از حدیث غدیر میباشد.[۳۷]
قرینه های حالی
قرینههای حالی از احوالات شخص گوینده و فضای موجود در گفتار بهدست میآیند. در حدیث غدیر، قرینههای حالی فراوانی وجود دارد که لفظ مولی جز با هدف مشخص کردن مقام امامت و فرضالطاعه برای امیرالمؤمنین علیه السلام با چیز دیگری همخوانی ندارد. برخی از آنان عبارتند از:
الف) نزول آیات تبلیغ، اکمال دین، سأل سائل
به گواه تاریخ آیه تبلیغ در بین راه بازگشت از مکه بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد تا آن حضرت در بین راه این رسالت را به انجام رساند. با دقت در مفاد آیه معلوم میشود آنچه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مأمور به ابلاغ آن است، وظیفهای بس مهم و دشوار است که در صورت عدم انجام آن کل رسالتش زیر سؤال میرود. همچنین خداوند حفظ و پاسداریاش را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وعده میدهد. روشن است که تفاسیری از مولی چون ناصر، محب و امثال آن در این حدیث ـ بر فرض این که در واقع یکی از معانی مولی باشند ـ بسی دور از ذهن مینمایند. آیا اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اعلام نکند که «هر کس من محب اویم، علی نیز محب اوست» کل رسالتش زیر سؤال میرود؟
نزول آیه اکمال دین نیز که ساعتی پس از تبلیغ حدیث غدیر بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد، نشان دهنده این است که قبل از این، قسمتی از دین ناقص بوده و با انجام ابلاغ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اضافه کردن حکم جدید اینک دین کامل گشته است. روشن است آنچه که موجب تکمیل دین اسلام گشته، باید یکی از ارکان مهم آن باشد که بدون آن دین اسلام بهطور کامل محقق نیست و آن رکن امامت است. چگونه میشود معنایی غیر از امامت و فرض الطاعه را بر مولی تحمیل کرد و با این حال این معنا موجب تکمیل دین شده باشد؟ با این توضیح معلوم میشود هیچ کدام از معانی ادعا شده برای مولی قابل تطبیق با حدیث غدیر نمیباشد.
اما در مورد معاضدت آیه ((سأل سائل)) در تفسیر مورد نظر به عبارات ثعلبی در ذیل این آیه اکتفاء میکنیم. وی در کتاب تفسیر خود ذیل آیه مزبور حدیث زیر را نقل میکند:
پس از آنکه پیامبر در روز غدیر فرمودند «من کنت مولاه فعلی مولاه» و این خبر در بلاد مختلف شیوع پیدا کرد. این خبر به حرث بن نعمان قهری رسید، وی سوار بر شتر نزد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم آمد و شتر خود را خواباند و بست و پیش پیامبر آمد و در میان اصحاب گفت: ای محمد ما را از جانب خدا به شهادتین امر کردی از تو قبول کردیم و امر به نماز پنج گانه کردی قبول کردیم و امر به زکات و حج و روزه کردی قبول کردیم و سپس به اینها راضی نشدی تا اینکه زیر دست پسر عمویت را گرفتی و بلند کردی و او را بر ما مقدم داشتی و گفتی « من کنت مولاه فعلی مولاه» آیا این از جانب توست یا از جانب خدا؟
پیامبر خدا فرمودند: « قسم به خدایی که جز او نیست از جانب خداست». در این هنگام حرث باز گشت و میخواست به سمت مرکبش برود. در حالی که میگفت: « خدایا اگر آنچه پیامبر میگوید حق است، پس از آسمان سنگی بر ما بباران یا عذاب دردناکی بیاور!» هنوز به شتر خود نرسیده بود که خداوند با یک سنگ او را به هلاکت رساند، به طوری که سنگ از سر او وارد شد و از پائین بدنش خارج شد و خداوند این آیه را نازل فرمود.[۳۸]
چنانکه معلوم گشت، این سه آیه کریمه مؤید و مبین معنای امامت و مقام فرض الطاعه امیر مومنان علیه السلام در واقعه غدیر می باشند.
ب) فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم که فرمودند: «سلموا علی علی بأمره المؤمنین»
قرینه دیگری که نشان دهنده معنای امامت و فرض الطاعه میباشد، این دستور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است که فرمودند:
« به علی بن ابیطالب علیه السلام بهعنوان امیرالمومنین سلام کنید.»
البته چنانکه مرحوم طبرسی فرموده و حق هم همین است « این جمله نص آشکاری بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام است»[۳۹]و در معنای وجوب تبعیت و حکومت و امامت کلامی آشکارتر از این وجود ندارد.
شیخ مفید(ره) نیز در مورد این عبارت میفرماید:
این جمله در واقع برای اقرار گرفتن بر معنای امامتی است که از مولی اراده شده است. و این در واقع کشفی از معنی لفظ مولی و نوعی تفسیر و گرفتن اقرار بر یک چیز معلوم بود.[۴۰]
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به مردم دستور دادند در همان روز غدیر مردم به علی بن ابیطالب علیه السلام سلام کنند و این بار با لفظ امیرمؤمنان، که نشان دهنده حق آمریت و لزوم اطاعت از آن حضرت باشد. حتی اگر تا این زمان نیز کسی در معنای مولی شک و شبههای داشت، این دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به تعبیر شیخ مفید کاشفی بود برای معنی لفظ مولی، که در عبارات پیشین استفاده شده بود و معنا و مراد حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم را به خوبی تبیین نمود.
ج) بیعت حاضران با حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و فهم آنان و شعر شاعران
در مورد فهم حاضران علامه امینی فرمایش زیبایی دارد. ایشان پس از بحث سندی حدیث غدیر در مورد مفاد حدیث غدیر میفرماید:
ما اگر در هر چیزی شک کنیم، در این شک نمیکنیم که لفظ مولی، چه نص در معنای مورد نظر ما باشد چه مجمل باشد (به خاطر اشتراک معنایی)، چه قرینهای برای معنای مورد ادعای ما در آن نباشد و چه قرینهای هم باشد، این لفظ در این مقام جز بر مقام امامت و وجوب اطاعت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت ندارد، به خاطر فهم کسانی که در آن اجتماع عظیم حضور داشتهاند و فهم کسانی که بعداً این خبر به آنان رسیده است و این درک و فهم مرتباً در بین شعرا و ادیبان تا زمان فعلی ما حضور داشته است و این حجت قاطع و دلیل محکمی در معنای مراد ما میباشد.[۴۱]
اما در مورد شعر شاعران مرحوم علامه امینی به طور کامل به این مطلب پرداختهاند. شعرایی مثل کمیت، حسان، عبدی کوفی، اسمعیل حمیری و … که برای اطلاع بیشتر میتوان به کتاب الغدیر رجوع کرد. ما برای تیمن فقط به ذکر یک بیعت از شعر خود امیرالمؤمنین علیه السلام که در جواب نامه معاویه نوشتهاند میپردازیم. امیرالمومنین علیه السلام در جواب نامه معاویه ضمن بر شمردن فضایل خود این بیت شعر را فرمودهاند:
« واوجب لی ولایته علیکم رسول الله یوم غدیر خم»[۴۲]
« رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ولایت من را بر شما در روز غدیر خم واجب نمود».
و در واقع تفاهم جمعی که نسبت به فرمایشات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مقام اعلام امامت امیرالمؤمنین علیه السلام ایجاد شد؛ شاعران حاضر و آینده را بر آن واداشت تا به تصریح، از وجوب اطاعت و ولایت آن حضرت سخن گویند و از سوی دیگر بیعت اشخاص حاضر در غدیر، خود گواه مهمی در اثبات امامت و وجوب اطاعت از شخص مولی دارد؛ زیرا اساساً بیعت جز در مقام انقیاد و طاعت نسبت به امری معنا ندارد. در مورد این قرینه، فقط یک سؤال مطرح میکنیم و آن اینکه بیعت بیش از صد هزار مرد و زن مسلمان در روز غدیر با امیرالمؤمنین علیه السلام چه معنایی جز خلافت و پذیرش ایشان بهعنوان شخص مفترض الطاعه و ولی جامعه میتواند داشته باشد؟
د) دعای پس از خطبه
مرحوم علامه امینی برای قرینه بودن دعای ذیل حدیث یعنی جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» بر معنای مورد نظر سه وجه بیان کردهاند که ما یکی از آنها را در اینجا میآوریم. ایشان میفرمایند:
به ناچار باید دعایی که ذیل حدیث آمده با ماقبل خود مرتبط باشد و شایستهترین چیز به این دعا این است که [بگوییم ] غرض پیامبر از این دعا بیان تکلیف بر حاضرین باشد که همان فرض الطاعه و وجوب تبعیت و ولایت است. و لذا دعا باعث ترغیب آنها در طاعت و خضوع نسبت به امام و همچنین باعث ترسانیدن از سرکشی و عدم اطاعت میشود. و این امر ثابت نمیشود، الا اینکه مولی را بهمعنای اولی بدانیم؛ زیرا با باقی معانی چنین چیزی حاصل نمیشود.[۴۳]
از این روی دعای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در خصوص وظیفه امت در قبال علی بن ابیطالب علیه السلام خود جداگانه، قرینه ای بر معنای وجوب اطاعت برآمده از لغت مولی می باشد.
هـ) احتجاجات معصومینعلیهم السلام و شیعیان و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام به حدیث غدیر
علامه امینی در الغدیر مجموعهای از احتجاجات حول محور حدیث غدیر را جمعآوری کرده است؛ احتجاجاتی که در آن از عبارت «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت و فرض الطاعه استفاده شده است. از جمله آنان احتجاجات حضرت صدیقه طاهره و سبط اکبر و حضرت سید الشهداءعلیهما السلام و همچنین احتجاجات عبدالله بن جعفر بر معاویه و عمار یاسر در روز صفین میباشد. همچنین از دشمنان احتجاجات افرادی مثل عمرو بن العاص بر معاویه و مأمون خلیفه عباسی بر فقهاء مذکور است.
مجموعه این احتجاجات نیز به خوبی نشان میدهند فهم خاندان اهل بیتعلیهم السلام و وابستگان ایشان که از همه امت در فهم و دریافت بیانات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پیش تراند و دیگرانی که حتی کجراهه دشمنی با امیرمؤمنان علیه السلام را برگزیدهاند، همگی در فهم مفترضالطاعه بودن امام از حدیث غدیر همسو و همگرا میباشند.
و) مکان و زمان تبلیغ و شرایط
قرینه دیگر حال و هوای بیان این خطابه در کویر است. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بین راه مکه و مدینه، در شدت حرارت ظهر تعداد فراوان مسلمانان را متوقف میکنند. کسانی که از کاروان جلو رفتهاند دستور عقبگرد میگیرند و باقی صبر میکنند تا آنان که عقب ماندهاند، بر سند و خطابهای خوانده میشود.
طبق نقل برخی تواریخ مردم در هنگام خطابه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیمی از عبایشان را زیر پا انداخته بودند و نیمی را بر سر کشیده بودند. آنچه مسلم است اینکه با این خطابه چیزی برای امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت شده است. سوال این است که این حالات با کدام یک از معانی مولی سازگار است؟ آیا این همه برای این بود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بفرماید هرکس که من محب اویم علی بن ابیطالب علیه السلام نیز محب اوست؟ یا منظور پیامبر تعیین امام و جانشینی برای خود بوده که در این راستا برای بیان مفهوم امامت و فرض الطاعه از کلمه مولی کمک گرفته است؟ عقل و انصاف در این میان دو حاکم و قاضی امین هستند.
تا اینجا روشن شد که اولاً معنای لفظ مولی به تصریح اهل لغت و به شهادت اهل زبان عربی و نظر دانشمندان شیعه و کثیری از دانشمندان اهل سنت، همان اولی به تصرف می باشد و ثانیاً حیث اولویت نیز حیث اطاعت و تبعیت بوده و لذا مولی واجبالاطاعه بوده و از همهکس در اطاعت اولی میباشد و ثالثاً در صورت مماشات با قوم بر فرض اینکه معانی مولی متعدد باشند، قرائن کلامیه و حالیه موجود در متن و احوالات و شرایط بیان خطابه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، جز با معنای اولویت در تصرف و وجوب اطاعت از مولی با هیچ یک از معانی مطرح شده دیگر سازگاری ندارد. لذا حدیث غدیر خود به تنهایی گویاست که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مقام تعریف علی بن ابیطالب علیه السلام بهعنوان امام پس از خویش بودهاند؛ امامتی که در ازای آن، وظیفه مردم تبعیت و اطاعت از شخص امام است. لذا اولی به تصرف بودن و مفترض الطاعه بودن امام، تنها معنا و مقصودی است که از الفاظ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در این تعریف فهمیده میشود.
در ادامه تلاش خواهیم نمود به کمک بازخوانی سایر فرازهای خطابه غدیر، معنا و مقصود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در تعریف مقام افتراضالطاعه الاهی امیرالمؤمنین علیه السلام نمایان سازیم.
دلالت سایر فرازهای خطابه غدیر بر مقام افتراض الطاعه
خطابه غدیر میراث سترگ شیعی است که به جهت اهتمام اندیشمندان شیعی به مباحث جدلی، استفاده از معترفات مخالفین در مقام اثبات امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و اکتفای به حدیث مشهور غدیر ـ آنچنان که باید ـ مورد توجه قرار نگرفته است. چنانکه پیشتر بیان شد، جدای از حدیث غدیر، فرازهای دیگر خطابه در نشان دادن مقام افتراض طاعت اهمیت خاص خود را دارند. این عبارات و فرازها را می توان در چند دسته مورد مطالعه قرار داد. در این میان بسیاری از کلمات و عباراتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در این خطابه برای حضرت علی علیه السلام انتخاب کردهاند، بیانگر سمت و شخصیت معرفیشده برای ایشان میباشد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در طی این خطابه، ضمن معرفی علی بن ابیطالب علیه السلام به عنوان امام و جانشین خود بر مردم،[۴۴]خصوصیات این مقام را تشریح نمودهاند و وظیفه مردم را در قبال آن حضرت بیان نمودهاند. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در تشریح مفهوم امامت، پس از مشخص کردن امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان امام، همان مقام فرضالطاعهای را که خودشان داشتند، برای علی بن ابیطالب علیه السلام ثابت نمودند.
اوصاف و سمتهای معرفی شده برای امیرالمؤمنین علیه السلام
در خطابه غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برای امیرالمؤمنین علیه السلام عناوین و سمتهای مختلفی را بیان فرمودهاند که بسیاری از آنها بار معنایی مورد نظر ما را در این مسأله مشخص مینماید:
الف) عناوین و اوصاف نص در مقام افتراض الطاعه
برخی از این عناوین صریحاً نص در مقام فرض الطاعه میباشد؛ چنانچه در عبارت زیر معلوم است:
«فاعلموا معاشر الناس ان الله قد نصبه لکم ولیا واماما مفترضه طاعته. على المهاجرین والانصار وعلى التابعین لهم باحسان وعلى البادی والحاضر وعلى الاعجمی والعربی والحر والملوک والصغیر والکبیر وعلى الابیض والاسود.»[۴۵]
« ای گروه مردمان! بدانید که خداوند او [علی بن ابیطالب] را بر شما ولی و امام مفترض الطاعه قرار داده است که طاعت او بر مهاجرین و انصار و بر تابعین و بر اهل بیابان و شهرنشین و بر عجم و عرب و آزاد و ممکلوک و کوچک و بزرگ و سفید و سیاه واجب است.»
با توجه به این عبارت میتوان گفت:
۱ – انتصاب امام الهی است؛
۲ – رکن امامت مقام افتراض الطاعه است؛
۳ – با توجه به انتصاب الهی، فرض الطاعه از امام نیز منشأ الهی دارد؛ یعنی وجوب تبعیت از امام وجوب الهی خواهد بود. از سوی دیگر در وجوب تبعیت فرقی بین نوع مردم نیست؛ یعنی همه انسانها مکلف به اطاعت از اوامر و نواهی امام هستند؛ نه عده خاصی.
ب) سایر اوصاف و مقامات دال بر افتراض الطاعه
در عباراتی دیگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای تبیین و توضیح مقام امامت اعطا شده به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند:
« انا صراط الله المستقیم الذی امرکم باتباعه ثم علی من بعدی؛»
«من راه مستقیم خداوندم همانی که امر به تبعیت از او شدهاید و پس از من علی [صراط مستقیم خداوند است که امر به اطاعت از او شدهاید].
در این عبارات امیرالمؤمنین علیه السلام با عنوان «صراط الله المستقیم» معرفی شدهاند؛ همان صراطی که به دستور خداوند عزوجل بر مردم تبعیت از آن در دنیا واجب است.
لفظ «امیرالمؤمنین» نیز که بهتنهایی دال بر حق امر و نهی بر ایمان آورندگان است، چندین بار در خطابه تکرار شده است؛ اما در دو جا به شکل خاصی مطرح گردیده؛ طوری که حکومت و فرماندهی هر کسی غیر از آن حضرت را نفی کرده و یا آن را حرام و غیر مجاز معرفی نموده است:
« الا انه لیس امیرالمؤمنین غیر اخی هذا»
« آگاه باشید که غیر از این برادرم کسی فرمان ده و امیرمؤمنان نیست»
« لاتحل امره المؤمنین بعدی لاحد غیره»
« پس از من برای هیچ کس جز او امارت و حکومت جایز نمیباشد.»
از مجموع سه فراز اخیر خطابه چند نتیجه مهم به دست میآید:
۱ – آنچه بهعنوان گوهر امامت مطرح میشود، همان مقام فرض الطاعه است؛
۲ – مشروعیت امارت (حکومت) ـ که برخاسته از حق امر و نهی و مقام فرض الطاعه است ـ مستقیماً از سوی خداوند تضمین میشود.
۳ – این مقام پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، به امر خداوند به علی بن ابیطالب علیه السلام منتقل شده است و شخص دیگری از اصحاب سزاوار آن نیست.
ج) عباراتی که بیانگر حق فرماندهی و ولایت امام بر مردم میباشد
عبارتهای دیگری نیز در خطابه غدیر وجود دارند که باز هریک بهتنهایی بیانگر مقام فرض الطاعه و وجوب تبعیت و اطاعت از امام هستند؛ مثل:
« على کل موحد ماض حکمه، نافذ قوله»
« حکم و امر او در مورد هر خداپرستی جاری است و قول او نافذ است.»
« وهو ولیکم من بعدالله و رسوله»
« او پس از خداوند و رسولش ولی شماست.»
شرح دلالت ولی بر مراد بهطور کامل بیان شد.
د) عباراتی که با توجه به فضیلت امام بیانگر واجب الطاعه بودن وی میباشد
« فضلوه فقد فضله الله واقبلوه فقد نصبه الله»
« او را بر خود مقدم دارید [زیرا] خداوند او را مقدم داشته است و او را قبول کنید [زیرا] خداوند او را نصب کرده است.»
« وفضلوا علیا فانه افضل الناس بعدی من ذکرو انثی»
« علی را بر خود مقدم دارید؛ زیرا او بافضیلتترین مردم، بعد از من میباشد.»
وجه دلالت در این عبارات این است که به حکم عقل، انسان باید تابع انسان با فضیلت باشد و وقتی بافضیلتترین مردم، شخص خاصی باشد، عقل حکم به اطاعت از وی میکند. در این حدیث پیامبر خدا میفرمایند «او را مقدم دارید چرا که بر همه فضیلت دارد و خداوند این فضیلت را به او بخشیده و او را افضل قرار داده است». بنابراین تبعیت از او ـ به خاطر افضلبودن وی ـ در واقع به حکم عقل میباشد. از مجموع این فرازها میتوان چند نتیجه گرفت:
یکم: خداوند علی بن ابیطالب علیه السلام را بر همگان مقدم داشته و نسبت به دیگران تفضیل داده است. مردم نیز وظیفه دارند او را بر همگان مقدم دارند؛
دوم. مقدم داشتن حضرت به معنای تبعیت و اطاعت از ایشان است؛
سوم. با توجه به مطلب اخیر، کسانی که آن حضرت را واجب الاطاعه نمیدانند، در واقع او را مقدم نداشتهاند و به این حکم رسول خدا که فرمود «فضلوه» جامه عمل نپوشانیدهاند.
هـ) اوصافی که لازمه آن وجوب اطاعت از امام است:
« لن یبین لکم زواجره (القرآن) ولایوضح لکم تفسیره الا الذی انا اخذ بیده»
« جز این شخص که من دست او را گرفتهام، کسی امر و نهی قرآن را برای شما بیان نمی کند و تفسیر آن را واضح نمیسازد».
معلوم است که تبعیت از تنها کسی که زواجر و نواهی قرآن را بیان میکند و تفسیر آن را مشخص میکند، در چه حد الزام و وجوب قرار دارد. توضیح اینکه مسلمان برای عمل به شریعت و فرامین الهی، به فرمانبرداری از احکام الهی که در قرآن بیان شده نیازمند است. از طرف دیگر با توجه به اجمال و خلاصهگوییها و حتی جملات متشابه فراوانی که در قرآن وجود دارد، ناگزیر از رجوع به یک منبع مفسر و مبین میباشد و با توجه به این که این منبع مفسر و مبین، جز شخص امام نمیباشد ـ چنانکه پیامبر بیان نمودهاند ـ لزوم تبعیت و اطاعت از فرامین و نواهی این منبع، محرز و غیر قابل تشکیک است.
ثمرات مثبت حاصل از اطاعت و پیامد های منفی ناشی از عدم اطاعت امام
در خطابه غدیر برای تبعیت از امیرالمؤمنین علیه السلام ثمراتی ذکر شده است؛ مانند رحمت، هدایت، نجات و رستگاری. این ثمرات به تنهایی بیانگر وجوب اطاعت و مقام افتراض طاعت امام است. عین عبارات به این شکل است:
« اسمعوا لامره تسلموا واطیعوا تهتدوا»
« امر و فرمان او را بشنوید [تا] نجات پیدا کنید [تا] هدایت شوید.»
« من یطع الله ورسوله وعلیا … فقد فاز»
« هر کس از خداوند و رسول و علی [بن ابیطالب] اطاعت کند… به درستی که رستگار شده است.»
« مرحوم من تبعه»
« هر کس از او تبعیت کند مورد رحمت خداوند میباشد.»
« فقد غفرالله لمن سمع منه واطاع له»
« همانا خداوند کسی را که سخن او [علی بن ابی طالب] را بشنود و از او اطاعت کند آمرزیده است»
از سوی دیگر نتایجی نیز برای مخالفت و انکار ایشان بیان شده است. مخالفت با امام به هر شکل و صورتی که باشد، لعن خداوند را به همراه دارد: «ملعون من خالفه» و عدم ایتمام یعنی قبول نکردن امام یا عدم اقتدای به وی، موجب از بین رفتن و حبط اعمال صالحِ دیگر و خلود در آتش میشود. نمونهای از این موارد:
« فمن لم یأتم به … فاولئک الذین حبطت اعمالهم وفی النار هم فیها خالدون»
« هرکس به او اقتدا نکند … پس آنان کسانیاند که اعمال صالحشان از بین رفته و در آتش ماندگار خواهند بود.»
نتایج حاصل از انکار امام خود به دو صورت میتواند باشد:
الف: انکار حق امامت:
« واغضب علی من جحد حقه»
« [خداوندا] غضب کن بر کسی که حق او را منکر شود.»
ب: انکار ولایت امام و عدم تولی:
« ولن یتوب الله على احد انکر ولایته ولن یغفر الله له»
« هرگز خداوند کسی را که ولایت او را انکار کند نمیآمرزد و غفران خدا شامل حال وی نمیشود.»
« فاحذروا ان تخالفوا فتصلوا نارا وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین.»
« پس بترسید از اینکه او را مخالفت کرده باشید و به آتشی دچار شوید که هیزم آن مردم و سنگ ها میباشد که برای کافران آماده شده است.»
« من عادی علیا ولم یتوله فعلیه لعنتی وغضبی»[۴۶]
« هرکس با علی دشمنی بورزد و او را بهعنوان ولی خویش قبول نکند، لعنت و غضب من بر او باد.»
به این ترتیب مشخص میشود که وجوب تبعیت از امام در مرتبه بسیار بالایی قرار دارد؛ بلکه جزو موکدترین واجبات است. حال نگاهی دوباره به فرازهای اخیر خطابه میاندازیم. نتیجه تبعیت از امام، غفران، رحمت، هدایت، نجات و رستگاری است. پاداشهایی که بزرگتر و والاتر از آن قابل تصور نیست و از سوی دیگر نتیجه مخالفت یا انکار حق امام و عدم تبعیت از وی خلود در آتش و حبط عمل و عدم پذیرش توبه و موجب کفر است. روشن است که اگر فقط با توجه به همین اثراتِ مترتب بر تبعیت و عدم تبعیت از امام، قائل به وجوب اطاعت از امام شویم، سخن گزافی نگفتهایم. نتیجه اینکه خود ثوابها و عقابهای مترتب بر قبول امامت و پذیرش سخنان امام نشانگر مقام فرض الطاعه و وجوب اطاعت میباشد.
نتایج
تصریح اهل لغت و فاهمه حاضرین در مجتمع غدیر، جمیع علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان سنی مذهب ، همگی در این که مولی همان شخص اولی به تصرف است متفق اند؛ همچنین روشن شد حیث اولویت حیث اطاعت است و لذا مولویت در واقع وجوب تبعیت از امام و مفترض الطاعه بودن مولی را میرساند.
در صورت مماشات در این مسأله که منظور از بیان مولویت، صرفاً مقام افتراض طاعت میباشد. باید دقت نمود حتی با پذیرش معانی متعدد برای لفظ مولی، قراین کلامیه و مقامیه موجود در حدیث غدیر به قوت موجب انصراف معنا به اولی به تصرف و مقام افتراض طاعت امام است.
خطابه غدیر که برای تبیین مقام امامت امیر مومنان علیه السلام بیان شده به شکلهای گوناگون بر مفترض الطاعه بودن امام، به عنوان فصل ممیز امامت از سایر شئون تاکید دارد. عبارات موجود در مجموع خطابه (فراتر از حدیث غدیر) به پنج شکل مختلف این امر را بیان میدارند:
اول: تصریح و تنصیص بر مقام افتراض الطاعه؛
دوم: اوصاف و مقاماتی که دال بر مفترض الطاعه بودن اماماند؛
سوم: عباراتی که ملازم با افضلیت امام، مقام افتراض الطاعه را مطرح نمودهاند؛چهارم: تثبیت شئون و مقاماتی که لازمه آنها مفترض الطاعه بودن امام است؛
پنجم: نتایج مثبت و پیامدهای منفیای که از اطاعت و عدم اطاعت امام، مبین مقام فرضالطاعه اماماند.
پی نوشت ها :
[۱]. خطابه غدیر در مدارک فراوانی آمده است. عبارت این نوشتار برگرفته از نسخه مرقومه شیخ طبرسی در کتاب شریف احتجاج است. ایشان خطابه را به اسناد خویش از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل میکند. ر ک: طبرسی، الاحتجاج،۱/ ۶۶٫
[۲]. نگاه کنید به مبرد، الکامل.
[۳]. علم الهدی، الشافی فی الامامه،۲/ ۲۶۸٫
[۴]. مفید، رساله فی معنی المولی، ۱۶٫
[۵]. همان، ۱۸٫
[۶]. کراجکی ، کنز الفوائد،۲۳۱٫
[۷]. همان، ۵۲٫
[۸]. منظور از مقدمه، جمله « ألست أولی بکم من أنفسکم» در کلام پیامبر خدا (علیه السلام) میباشد.
[۹]. طوسی، الاقتصاد،۲۱۶٫
[۱۰]. برای نمونه نک: به ابنحاتم عاملی، الدر النظیم، ۲۷۶٫
[۱۱]. امینی، الغدیر،۱/ ۳۴۵٫
[۱۲]. مفید، رساله فی معنی المولی، ۳۷٫
[۱۳]. بقره /۲۸۶٫
[۱۴]. امینی، الغدیر،۱/۳۴۹٫
[۱۵]. همان.
[۱۶]. آل عمران/۱۵۰٫
[۱۷]. ابی حیان، تفسیر البحر المحیط، ۵/ ۵۳٫
[۱۸]. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف،۲۱۶٫
[۱۹]. طوسی، الرسائل العشر،۱۳۶٫
[۲۰]. علامه حلی، المستجاد،۹٫
[۲۱]. کراجکی، کنز الفوائد،۲۳۱ و ۲۳۰٫
[۲۲]. علمالهدی، الشافی،۲/ ۲۷۶٫
[۲۳]. همان.
[۲۴]. مفید، الافصاح،۳۳٫
[۲۵]. مفید، الارشاد،۱/ ۸٫
[۲۶]. طوسی، الرسائل العشر،۱۳۶٫
[۲۷]. طوسی، الاقتصاد،۲۱۶٫
[۲۸]. عبارت فوق برگرفته از قول سیدمرتضی(ره) در کتاب الشافی فی الامامه میباشد.
[۲۹]. کراجکی، کنز الفوائد،۲۳۰ـ۲۳۱٫
[۳۰]. طوسی، الرسائل العشر،۱۳۶٫
[۳۱]. علامه حلی، المستجاد،۹٫
[۳۲]. علامه مجلسی میفرماید: «تمامی معانی ذکر شده برای مولی یک وجه اشتراک دارند و بازگشت همه آنها به یک معناست و آن اولیت است که در هر مورد معنایی یک نوع اولویت وجود دارد؛ لذا معنای مولی جز اولی نمیباشد. آنچه که در بیان معانی مختلف فرق میکند حیث و جهت اولویت است». مجلسی، بحار الانوار،۳۷/ ۲۳۷٫
[۳۳]. امینی، الغدیر،۱/ ۳۶۲٫ تذکر این نکته خالی از فایده نیست که بررسی کتب متکلمین و اندیشمندان که در مورد حدیث غدیر بحث کردهاند ـ چه شیعه و چه سنی ـ ما را متذکر به یک نکته دقیق میکند و آن اینکه با گذشت هرچه بیشتر زمان، ادعا در مورد معانی مختلف مولی و بحث و بررسی معانی جدید مولی دائماً رو به افزایش است. مثلاً علمایی که در قرون چهار و پنج هجری میزیستهاند، فقط به بررسی پنج یا شش معنای مولی پرداختهاند و کم کم در طول تاریخ تعداد این معانی بیشتر شده است؛ تا جایی که مرحوم امینی آرای مطرح شده و معانی مولی را تا بیست و هفت عنوان ذکر میکند. از طرف دیگر با توجه به اینکه هدف پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر ابلاغ و بیان و آشکار کردن مطلب است؛ معنا ندارد در این راه از لغات و عباراتی استفاده کند که موهم چند معنای غیر معین و یا نامفهوم باشد که سرانجام اسباب گمراهی و ضلالت امت را پدید آورد. خود ایشان در این ابلاغ و بیان تأکید فراوانی داشتند و خصوصاً با عباراتی مانند «اللهم اشهد» یا «الا قد بلغت»، خداوند را در آشکارسازی و ابلاغ به بهترین شیوه، شاهد گرفتهاند. لذا مفاد حدیث باید آشکار و روشن باشد؛ نه آنچنان که اهل سنت استنتاج کردهاند، غبارآلود به انواع احتمالات و ان قلتها. لذا ما معتقدیم دلالت کلمه «مولی» بر «اولی به تصرف» در زمان ابلاغ و ایراد خطابه توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) کاملاً روشن بوده و مهمترین دلیل ما بر آن، فهم حاضرین در روز غدیر میباشد. هرچند در مرور ایام، برخی معانی از سوی والیان کتابت و ادبیات عرب که بیشتر به دست اهل سنت بوده، تحت عنوان مولی گنجانیده شده و گاه برخی مصادیق این لغت بهعنوان معنای جدید مطرح گشته و به معنای اصلی مولی اضافه شده تا در نتیجه غبارآلود شدن فضای معانی این لفظ را موجب شود.
[۳۴]. کراجکی، کنز الفوائد،۲۳۱٫
[۳۵]. مفید، اقسام المولی،۳۱٫
[۳۶]. همان،۳۲٫
[۳۷]. مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر برخی از این احادیث را ذکر کردهاند ر. ک. الغدیر،۱، باب احادیث المفسره.
[۳۸]. ثعلبی، تفسیر ثعلبی،۱۰/ ۳۵٫
[۳۹]. طبرسی، اعلام الوری،۱/ ۳۲۲٫
[۴۰]. مفید، رساله، ۳۹٫
[۴۱]. امینی، الغدیر،۱/ ۳۴۰٫
[۴۲]. طبرسی، الاحتجاج،۱/ ۲۶۶٫
[۴۳]. امینی، الغدیر،۱/۳۷۳٫
[۴۴]. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای اثبات امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) از عبارت هایی مانند عبارت های زیر استفاده کردهاند:
انه امام من الله (او [علی بن ابیطالب] از سوی خداوند امام [شما] میباشد) الامام من بعدی (او پس از من امام شماست) ثم من بعدی علی ولیکم وامامکم بامرالله ربکم. (پس از من به امر الله خداوند شما علی بن ابیطالب ولی و امام شما میباشد) وانما اکمل الله عزوجل دینهم بامامته (همانا خداوند دین شما را به وسیله امامت او [علی بن ابیطالب] کامل کرد) اللهم انک انزلت علی ان الامامه لعلی. (خداوندا تو بر من نازل کردی که همانا امامت از آن علی است.)
این عبارات همه گواه این مطلبند که این امامت یک پیشوایی ساده نیست؛ بلکه از جانب خداوند است و مقامی است که پس از خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) اختصاص دارد و این شخص از سوی خداوند تعیین شده، امامتش موجب کامل شدن دین میباشد و پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این سمت برای وی محقق میشود. آیا با توجه به این عبارات میتوان در وجوب تبعیت از او شکی کرد و اگر آری، با چه عباراتی میتوان وجوب تبعیت را ثابت کرد؟
[۴۵]. در نتایج حاصل از این عبارت فرقی نمیکند «مفترضه طاعته» را با دیگر متعلقاتش صفت امام بگیریم و یا اخص از لغت امام بدانیم؛ زیرا هدف، بیان مقام فرض الطاعه برای امام است که در هر صورت حاصل خواهد بود.
[۴۶]. ظاهر این است که مابعد حرف و او در این عبارت تفسیر ماقبل میباشد و دقت در این عبارت نشانگر این است که قبول نکردن ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در واقع دشمنی کردن با آن حضرت است. لذا کسانی که ادعا میکنند ما حضرت علی علیه السلام را دوست داریم، ولی او را امام نمیدانیم، ادعایی خلاف واقع دارند.
فهرست منابع :
• قرآن مجید
• ابن حاتم عاملی، الدر النظیم، قم، موسسه نشر اسلامی.
• ابو الصلاح حلبی، تقی بن نجم، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان حسون، بیجا، فارس الحسون، ۱۴۱۷ ق.
• ابی حیان، محمد بن یوسف، تفسیر بحر المحیط، بیروت، نشر دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ ق.
• امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۳۹۷ ق.
• ثعلبی، احمد بن محمود، تفسیر ثعلبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ق.
• طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف اشرف، نشر دار النعمان، ۱۳۸۶ ق.
• طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث قم ۱۴۱۷ق.
• طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، تهران، مکتبه جامع چهلستون تهران، ۱۴۰۰ ق.
• طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، قم، نشر موسسه نشر اسلامی.
• علامه حلی، حسن، المستجاد من الارشاد، قم، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، قم ۱۴۰۶ ق.
• علمالهدی، علی بن حسن، الشافی، قم، موسسه اسماعیلیان، ۱۴۱۰ق.
• کراجکی، محمد بن علی، کنزالفوائد، قم، مکتبه المصطفوی،.
• ۱۳۶۹ ق.
• مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ ق.
• مبرد، محمد بن یزید، الکامل المبرد، مصر، الازهر، بیتا.
• مفید، محمد بن محمد، اقسام المولی، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ ق.
• مفید، محمد بن محمد، الارشاد، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
• مفید، محمد بن محمد، الافصاح، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ ق
پاسخ دهید