مقاله حاضر تحقیق تطبیقی در خصوص اندیشهها و رفتارهای فرقه خوارج و وهابیت است. نویسنده ابتدا توضیح کوتاهی درباره معرفی این دو گروه داده و سپس در چهارده عنوان به بررسی برخی از شباهتهای گروه خوارج و وهابیت در ایدهها و عملکردها پرداخته است.
- مقدمه
- وجوه مشترک خوارج و وهابیت در اندیشه وعمل
- ۱ – برداشتهای نادرست از دین
- ۲ – تطبیق آیات مربوط به کفار و مشرکان علیه مسلمانان
- ۳ – ضعف فرهنگی، دینی و اقتصادی
- ۴ – استفاده های ابزاری از شعارهاى دینی
- ۵ – سرسختی، تعصب و لجاجت
- ۶ – مقدسمآبی و جمود فکری
- ۷ – ظاهرگرایی
- ۸ – تکفیرمسلمانان
- ۹ – ایجاد تفرقه میان مسلمانان
- ۱۰ – ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران
- ۱۱ – تحمیل اندیشههاى انحرفی خود بر مسلمانان
- ۱۲ – بدعت در دین
- الف) بدعتهای خوارج
- ب) بدعتهای وهابیان
- ۱۳ – ارائه تصویر خشن و بیمنطق از اسلام
- ۱۴ – تفسیر بهرأى
- نتیجه
- منابع
- پی نوشت:
مقدمه
خوارج از گروههاى جنجالآفرین در قرن نخست تاریخ اسلام است که با اندکى هوادار بهدلیل خصلتهاى ویژه و بىباکى نشئت گرفته از جهل، جمود فکری و عصبیّت، تنشهاى بزرگی را در عرصههای سیاسى و اعتقادى مسلمانان پدید آورد. نطفه این جریان فکری در جنگ صفّین تحت تأثیر حیلههای دشمنان منعقد شد که در نتیجه باعث شکست لشکر امام علی(علیه السلام) گشت. بیتدبیری، کج فهمی، غرور، نادانی و سطحینگری، تعصب، خشونت، ناسازگارى، تحمیل اندیشههاى خویش بر مردم به زور شمشیر، سنگدلى و عدم مدارا، از شاخصههای اصلی این گروه است. بههمین جهت آنان از دین خارج و منحرف گردیدند و با این عقاید انحرافی مورد مخالفت مسلمانان دیگر اعم از شیعه و سنی قرار گرفتند.[۲]
در قرن چهارم هجری گروهی به اسم سلفی از میان اهلسنّت به رهبری بربهاری سربرآورد. این گروه در قرن هشتم هجری با فرضیههای ظاهرگرایانه ابنتیمیه گسترش یافت و سرانجام در قرن دوازدهم هجری محمد بنعبدالوهاب موجودیت آن را اعلام کرد و از این تاریخ به بعد بهعنوان گروه وهابی مطرح گشت. این گروه به پندار خویش، در صدد احیای سیره سلف صالح یعنی مسلمانان صدر اسلام بود و ادعا کرد که میخواهد امت پیامبر را از انحراف و اشتباه به راه مستقیم برگرداند. آنان برای تحقق اهداف خود از هیچ حرکت ناشایستی فرو گذار نبودند، با گروههای دیگر اسلامی به نزاع برخاستند و با مخالفان خود بهشدت برخورد کردند. اینان با تمسک به ظاهر آیات و روایات استقرار خدا بر عرش و فرود آمدن او بر آسمان دنیا و زمین[۳]و داشتن مکان در فرازهای آسمان،[۴] اعتقاد دارند که ذات پاک خداوند دارای کف دست، انگشتان،[۵] دو پا و گیسوان است.[۶] آنان با فضایل اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) و آثار باقیمانده از آنان مخالفت میکنند، هر نوع مرثیهخوانی بر اهلبیت(علیهم السلام)،[۷] زیارت قبور[۸] و توسل به انبیا و پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله)و اولیای الهی را ممنوع و حرام میدانند[۹] و معتقدان و عاملان این امور را بدعتگر، مشرک و کافر قلمداد میکنند، آنان را مهدور الدم میشمرند، آنها را به خاک و خون میکشند و اموالشان را به غارت میبرند.[۱۰]
وجوه مشترک خوارج و وهابیت در اندیشه وعمل
با بررسی مبانی اندیشههای خوارج و وهابیت، وجوه مشترک فراوانی میان این دو گروه میتوان بهدست آورد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم.
۱ – برداشتهای نادرست از دین
خوارج برداشت انحرافی از قرآن و فهم نادرست از دین داشتند. آنان با استدلال به ظاهر آیه شریفه «… إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ…» [۱۱] هر حکومتی بهجز حکومت الهی را قبول نداشتند و گفتند: «لا حکم الا الله»، حکومتی جز حکومت خدا نیست. بههمین دلیل حکمیت را باطل و کفر پنداشتند.
امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) درباره شعار این گروه فرمود: «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرادُ بِها الباطِلُ»؛[۱۲] یعنی جمله «لا حکم إلاّ الله»، کلمه حق است، ولی خوارج از این آیه اندیشه باطل دارند؛ زیرا حکم در این آیه به معنای قانون و برنامه حکومت است، نه به معنای حکومت و فرمانروایی. ماده «حکم» دلالت دارد بر اتقان و استحکامى که اگر در هر چیزى وجود داشته باشد، اجزائش از متلاشىشدن و تفرقه محفوظ میماند و هر موجودى که براساس حکمت بهوجود آمده باشد، اجزایش متلاشى نمیگردد و در نتیجه، اثرش ضعیف و نیرویش در هم شکسته نمىشود. برگشت جمیع مشتقات این ماده از قبیل احکام، تحکیم، حکمت، حکومت و… بههمین معنای جامع است. آمر در امرى که مىکند و قاضى در حکمى که صادر مىکند، گویى در مورد امر و حکم، نسبتى ایجاد میکند و مورد امر و حکم را با آن نسبت مستحکم مىسازد و بدین وسیله ضعف و فتورى را که در آن راه یافته بود، جبران مىکند.[۱۳] بنابراین حکم در این آیه به معنای فرمانروایی نیست، بلکه به معنای قانون است. از این گذشته، خود قرآن آشکارا مردم را در موارد اختلاف، به حکمیت و داوری فراخوانده است:
«وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا»؛[۱۴]
هرگاه بیم آن رفت که میان زن و شوهر اختلاف پدید آید، داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن برگمارید.
وهابیان نیز مانند خوارج، بر اثر برداشتهای نادرست خود از آیات و روایات، شفاعت، توسل، استغاثه، نذر، را شعار مذهبی خود قرار میدهند، ولی میگویند درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر برای غیر خدا جایز نیست. این درست است که شفاعت و استغاثه و غیر اینها همه ازخداست و در واقع، خداوند است که مورد استغاثه قرار میگیرد. او مددکار حقیقی انسان است. فقط او غنی است و غیر او همه محتاجاند و امر شفاعت و امثال آن به دست قدرت خداوند تعالی است، ولی وهابیها منظور دیگری دارند و آن اینکه ما نباید کسانی را که خدا بزرگشان کرده (پیامبران و اولیا)، بزرگشان بداریم و به آنها متوسل بشویم و شفاعت بطلبیم و برای رفع نیاز به سراغ آنها برویم و نذر کنیم. ازاین رو، میگویند: شفاعت، توسل و یاری خواستن از کسانی که خدا آنها را شفیع، وسیله تقرب و دادرس مردم قرار داده، بدعت است.
این در حالی است که آیه ها و روایتهای فراوانی در متون دینی بر جواز این اعمال وارد شده است.
۲ – تطبیق آیات مربوط به کفار و مشرکان علیه مسلمانان
خوارج آیاتی را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، بر مسلمانان و مؤمنان تطبیق میکردند. دلیل این سخن، کلام رسول خدا(صلّی الله علیه وآله)است که در وصف خوارج فرمود: «آنان آیاتی را که مربوط به کافران است، شامل مؤمنان و مسلمانان میدانند».[۱۵] در حدیث دیگر فرمود:«أخوف ما أخاف علی أمّتی رجل متأول للقرآن یضعه فی غیر موضعه؛[۱۶]خطرناکترین چیز بر امت من مردی است که قرآن را تأویل کند تأویل و آن را برافرادی بداند که مد نظر نیستند».
از ابنعباس روایت شده: «لا تکونوا کالخوارج تأولوا آیات القرآن فی أهل القبله؛[۱۷] همچون خوارج نباشید که آیات قرآن را تأویل میکنند و شامل اهل قبله و مسلمانان میدانند»؛ درحالیکه آن آیات در حق اهل کتاب و مشرکان نازل شده است. آنها معنای این آیات را درک نکردند، خونها ریختند و اموال غارت کردند و در حالات وهابیان میبینیم که اینان هم همین کارها انجام میدهند.
آنان براى اثبات کفر مرتکبین کبیره به آیات فراوانی استدلال میکردند. براى نمونه به دو مورد اشاره مىکنیم: «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ»؛[۱۸] «و آنان که به احکامىکه خدا نازل کرده، حکم نمىکنند، کافرند». چگونگى استدلال آنان این بود که مرتکب کبیره از آن جهت که گناه انجام مىدهد، به حکمى که خداوند فرو فرستاده، حکم نمىکند.[۱۹] استدلال دیگر خوارج به این آیه است: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِینَ»؛[۲۰] «جهنّم کافران را فراگرفته است». خوارج مىگویند: خداوند دراین آیه شریفه فرموده است: «جهنّم کافران را احاطه کرده است، و مىدانیم که گناهکاران کافرند؛ پس آتش جهنم آنان را فرا خواهد گرفت». عین همین شیوه را وهابیها در پیش گرفتهاند و با استدلال به آیات مربوط به مشرکان و بتپرستان مانند: «فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا»[۲۱] و «وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ»[۲۲] و… همه مسلمانان را مشرک و کافر میشمارند.آنان عقاید شرکآلود و بتپرستی را با آداب و مراسم اسلامی مانند احترام به پیامبر و آل و اصحاب او انجام میدهند، مقایسه میکنند و کار مسلمانان را مانند مشرکان صدر اسلام میدانند. این برداشت و مقایسه که موجب تکفیر و مباح دانستن جان و مال مسلمانان شده و انحراف در دین و مذهب است، شاید چنین جمود و تعصبی، مهمترین شباهت وهابیت به خوارج صدر اسلام باشد.
۳ – ضعف فرهنگی، دینی و اقتصادی
بیشتر خوارج ازعربهای صحرانشین بودند و فقط عده کمى از آنان عرب ساکن روستاها بودند و اینان در سالهاى نزدیک به ظهور اسلام، در فقر و تنگدستى شدیدى بهسر مىبردند و با ظهور اسلام نیز وضع مادى آنان بهتر نشد؛ زیرا همچنان در محنت و سختى و دشوارىهاى زندگى بیابانى گرفتار بودند و درحالى دین اسلام به سراپرده دل آنان راه یافت که قلبهایشان با ساده اندیشى و تنگنظرى و دورى از دانشها همراه بود. مجموعه این عوامل دست بهدست هم دادند تا به دلیل کوتاهى افق دید، و بىباکی تهور به سبب صحرانشینى، و زهد و ترک دنیا بر اثر نداشتن و نیافتن، انسانهایى مؤمن و متعصب پدید آیند؛ چه اینکه انسان فقیر، هرگاه ایمان بر او چیره شود و عقیده درستى وجدانش را بیدار کند، از خواستههاى مادى و لذتهاى دنیایى دست برمىدارد و با تمام وجود به نعمتهاى آخرت روى مىآورند.[۲۳] اینگونه زندگى در صحراهاى خشک و مخوف آنان را به خشونت، بىرحمى و تندى و درشتى وا مىداشت. یکی از اموری که سبب شد مردم تحت تأثیر دعوت محمد بنعبدالوهاب قرار گیرند و بستر را برای گسترش تفکر او فراهم کرد، وضعیت ضعف فرهنگی، دینی و اقتصادی سرزمین نجد (محیط اعلان دعوت محمد بنعبدالوهاب) بود. براساس گزارشهای تاریخی، ابنعبدالوهاب در سرزمینهایی که عالمان اسلامشناس و مردمانی برخوردار از فرهنگ غنی اسلام داشت، موفق نبود؛ زیرا به محض اظهار عقیده، دانشمندان اسلامی او را تکفیر و تفسیق و از شهر اخراج میکردند، اما مردم عادی و بدوی نجد به سبب نداشتن دانشمندان اسلامی روشنگر، دعوت او را میپذیرفتند. جهل فرهنگی و اعتقادی مردمان این منطقه زبانزد تاریخ است. اینان آگاهی کاملی از آموزههای حقیقی اسلام نداشتند که برای پذیرش هر سخن تازه آماده بودند، بهویژه دعوت ابنعبدالوهاب که با متهم ساختن تمام مسلمانان به شرک و بتپرستی و حلال بودن ریختن خون مردم مسلمان و به غنیمتبردن ثروت آنان همراه بود، بدویان صحراگرد سادهاندیش و گرسنه را برای غارت و چپاول اموال دیگر مسلمانان برمیانگیخت.
۴ – استفاده های ابزاری از شعارهاى دینی
یکی از شگردهای خوارج جهت تحت تأثیر قرار دادن مردم و گمراه کردن افکارعمومی، استفاده ابزاری از گزارهها و شعارهای دینی مانند: ایمان، لاحکم إلاّ لله و برائت جویى از ستمگران، خون مسلمانان را مباح میدانستند وسرزمینهاى اسلامی را به خون مسلمین رنگین میساختند و همه جا را آماج تهاجم خود قرار میدادند و غیر از خود دیگران را مسلمان نمیانگاشتند. از این شگرد وهابیت نیز بطور گسترده و حساب شده در جذب دیگران استفاده کردهاند. این حرکت از مهمترین عوامل نفوذ و پیشرفت وهابیان بود، آنها با شعارهای همچون وحدت و انسجام مسلمین، بدعتزدایی وجهاد با کافران و مشرکان، روحیه جهادی در میان مردم القا میکردند و عوام الناس را پیرامون رهبرانشان گرد میآوردند و با این روش مرموزانه و خوارجگونه به تمام جنایاتشان رنگ مذهبی میدادند و آن را فریضه دینی پنداشته و به قصد قربت انجام می دادند، لذا محمد بنعبدالوهاب از این حربه خوب به نفع خویش استفاده کرد؛ زیرا این حربه همیشه مورد توجه مسلمین قرار داشت و امتیازهای زیادی را برای آنها داشت. در این راستا تمامی اختلافات و در گیریها رنگ مذهبی و اعتقادی به خود میگیرد و در نتیجه مسلمین و پیروان فرقههای مختلف اسلامی، با قصد قربت و فریضه دینی در این درگیریها و صحنههای نبرد حضور مییابند و بر این اساس ، با احساس رضایت از رفتار خود، غریزهای معنوی خود را همارضا مینمایند، در حقیقت می توان گفت وهابیت عقاید مردم را به بازی گرفت و از این را منافع خودشان را تامین کرد.
یکی از عوامل نفوذ وهابیت در سرزمین نجد و خاستگاه اصلیشان تشتت و پراکندگی آن سرزمین بود، مردم آنجا که از هرج و مرج و قتل و خشونت و پراکندگی به شدت خسته بودند و تشنهای وحدت و آرامش و یکپارچگی بودند در چنین شرایطی وهابیت با شعار وحدت و انسجام مسلمین وارد شدند و مردم آن سرزمین آنها را براحتی پذیرا شدند.
۵ – سرسختی، تعصب و لجاجت
هم خوارج و هم وهابیان در مقایسه با دیگر مذاهب اسلامى سرسختترین فرقهها در دفاع از باورهای خویشاند و حاضر به پذیرفتن سخن منطقی مخالف خود و اهل گفتگو و بحث منطقی نیستند. تمام تلاش آنان این است که باید باورهای ما را بپذیرید، و گرنه مشرکید و با شما مانند مشرکان معامله میکنیم. لذا امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) خطاب به خوارج فرمود:
پس اگر بر این پندار اصرار دارید که من به خطا رفتم و گمراه شدم، چرا عموم امت محمد(صلّی الله علیه وآله) را به گمراهى نسبت مىدهید؟ آنان را به خطاى من مؤاخذه مىکنید و به گناهان من تکفیر مىکنید؟! شمشیرهایتان را بر گردنتان آویختهاید و آن را بر نقاط پاک و آلوده به طور یکسان قرار مىدهید و گنهکار را با کسى که گناهى مرتکب نشده، یکى میانگارید؟ شما مىدانید که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) مرد زناکار داراى همسر را سنگسار کرد، ولى بر جنازهاش نماز خواند و اهلش از او ارث بردند. قاتل را کشت و اهلش اموالش را به ارث بردند و دست سارق را برید و زناکار بىهمسر را تازیانه زد، ولى سهم آنان را از بیت المال پرداخت و آنان با زنان مسلمان ازدواج کردند. رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) آنان را به سبب گناهشان مؤاخذه کرد و حکم خدا را در مورد آنها برپا داشت، ولى سهمى را که از مسلمانى داشتند، از آنان بازنگرفت و اسمشان را از زمره اهل اسلام خارج نکرد.[۲۴]
وهابیان نیز مانند خوارج در بحثها و مجادلهها آنچنان از خود سرسختی و لجاجت نشان میدهند که هیچ منطق و استدلالی را بر نمیتابند، و هیچ اندیشهاى را نمیپذیرند؛ هر چند درست باشد.
۶ – مقدسمآبی و جمود فکری
شباهت دیگر وهابیان با خوارج آن است که خوارج خیلی به ظاهر مقدس، ولی قشری، کوتاهنظر و دارای جمود فکری بودند و به نماز و تلاوت قرآن اهتمام زیاد میورزیدند، حتی از زیادی سجده، پیشانیشان پینه بسته بود و در عین حال خواستار حقیقت بودند. گویند یکی از آنان خوکی را با شمشیرش کشت و دیگری اعتراض کرد و گفت این عمل تو فساد در روی زمین است! نیز گفتهاند یکی از خوارج در سر راه خرمایی جست و آن را در دهان گذاشت. دیگری سر رسید و خرما را از دهان او بیرون آورد که چیز حرام خوردی! به راحتی مسلمانان را میکشتند و زنان آنان را اسیر میگرفتند و آنها را در بازار بردهفروشان خرید و فروش میکردند. آنها در عین حال که از خوردن خرمایی که بر سر راه افتاده بود، خودداری میکردند و کشتن خوک وحشی را در بیابان، فساد در زمین میپنداشتند، کشتن صحابی پیامبر را هم که روزهدار بود و قرآن به گردن آویخته بود، واجب میدانستند و تمام مسلمانان و همه مرتکبین گناه کبیره را کافر تلقی میکردند.
وهابیان نیز چنین هستند. به ظاهر تعصب در دین دارند و در مسائل دینی بهویژه نماز سختگیرند و به پندار خودشان در طلب حق هستند. ابنتیمیه، نظریه پرداز بزرگ وهابیت، میگوید: اگر کسی به سبب شغل و کسبوکار نمازش را تا غروب آفتاب تأخیر بیاندازد، قتل او واجب است.[۲۵] اینان مسلمانان را کافر و مشرک و خون و مالشان را حلال میدانند و قتلشان را به این بهانه که قبور اولیای الهی را زیارت و از آنان شفاعت میطلبند و به مقربان ربوبی توسل میجویند، لازم میشمارند. آنان وقتی به شهرهای مسلمانان حمله میکردند، زنان و بچهها و پیر و جوان آنان را به خاک و خون میکشیدند و اموال آنها را غارت میکردند.
۷ – ظاهرگرایی
خوارج گروهى ظاهرگرا بودند که در همه مسائل علمى و عملى تنها به ظاهر آیات و روایات بسنده میکردند، در فهم متون دینى هیچگونه تلاش ذهنى از خود نشان ندادند، در دفاع از خودشان به ظاهر آیات قرآن استدلال مىکردند و در پى فهم مقصود، موضوع و هدف خداوند از آیات بر نمىآمدند، به الفاظ استدلال مىکردند و گمان داشتند که ظاهر الفاظ دین مقدّس است. این از ویژگیهای گروه خوارج بوده است.[۲۶]در اثبات باورهای انحرافیشان، به ظاهر برخی از آیات و روایات استناد جسته، امت اسلامی را تکفیر میکردند و غیر از همفکران خود دیگران را مسلمان نمیدانستند.
ظاهرگرایی آنان به آیات قرآن به حدی بود که بدون تحقیق و بررسى به کار مىگرفتند. نقل شده است که شخصی از عبیده بنهلال به اتهام زنا با همسرش به قاضی شکایت کرد. قاضی وی را احضار کرد و پیش شاکی به او تفهیم اتهام کرد. عبیده از جا برخاست و گفت: «إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِّنکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ».[۲۷] خوارج همینکه این آیات را شنیدند، گریستند و برخاستند و او را در آغوش گرفتند و گفتند: برایمان استغفار کن.[۲۸]
وهابیان نیز از ظاهر آیات قرآن برداشتهایی میکنند که هیچ انسان خردمندی نمیتواند آنها را بپذیرد؛ مانند اعتقاد به جسمانیت خداوند یا تفسیر ظاهربینانه از عرش، قلم، لوح، کرسی، برزخ، رؤیت خداوند و نسبتدادن دست و پا و اعضا و جوارح به خداوند و دهها مطلب دیگر.[۲۹]
۸ – تکفیرمسلمانان
یکی از نخستین عقاید خوارج تکفیر مرتکبین کبیره است، تاجایی که نظریه تکفیر را اساسیترین نکتهای دانستهاند که خوارج بر آن اتفاق نظر دارند.[۳۰] آنان تعرض بهجان، ناموس، اطفال و اموال مسلمانان را جایز میدانستند. از نظر ازرارقه (پیروان ابوراشد نافع بنازرق)، از گروههای افراطی خوارج، باقىماندن در شهر مسلمانان، خوردن ذبیحه آنان، ازدواج با آنها و ارث بردن از آنها جایز نیست. ازارقه اطفال مخالفان را نیز کافر و آنها را در آتش دوزخ مخلد مىدانستند وخود را ملتزم به بازگرداندن امانات مسلمانان و مخالفان نمىدانستند. نافع میگوید: مسلمانان مانند مشرکان عرباند. از آنها جزیه قبول نمىکنیم و بین ما و آنان نسبتى نیست، مگر شمشیر یا اسلام. خداوند کشتن آنان را براى ما حلال کرده و اموال آنان براى ما فىء است.[۳۱]
وهابیان نیز مسلمانانی را که عقایدی مخالف با باورهای آنان دارند، کافر میدانند و خون و مال آنها را حلال میشمارند و فرزندان مسلمانان را اسیر میگیرند. آنان مسلمانان را مشرک و کشورهای اسلامی را سرزمین کفر معرفی میکنند و هجرت از آنجا را لازم و ضروری میدانند،[۳۲]حتی کسی را که نماز را ترک کرده است، اگرچه منکر آن نباشد، واجب القتل میشمارند.[۳۳]
سلیمان بنعبدالوهاب در رسالهای بر ردّ اندیشههای برادرش (محمد بنعبدالوهاب) مینویسد:
ابنتیمیه گفته است که خوارج دو ویژگی داشتهاند که به سبب آن از دیگر مسلمانان و پیشوایان آنان جدا شدهاند: نخست آنکه از سنت فاصله گرفتهاند و آنچه را سنت نیست، سنت انگاشتهاند. دوم آنکه مسلمانان را به دلیل ارتکاب گناه، کافر قلمداد کرده و بر اثر آن حکم به حلیت خون و مال آنها داده و سرزمین اسلام را سرزمین کفر شمردهاند. پس سزاوار است که مسلمانان از این دو اصل غلط برحذر باشند و از پیامدهای آن دو اصل یعنی دشمنی با مسلمانان و لعن و سرزنش آنان و حلال شمردن خون و مال آنها و بهطور کلی از هرگونه بدعتی بپرهیزند.[۳۴]
ویژگیهایی که ابنتیمیه برای خوارج گفته است، در وهابیان نیز وجود دارد.
۹ – ایجاد تفرقه میان مسلمانان
قرآن مجید امّت اسلام را از تفرقه بر حذر داشته است، آنجا که میفرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ».[۳۵] از نظر قرآن، یکی از بدترین عذابهای الهی، تفرقه و دو دستگی در جامعه است؛ چنانکه قرآن کریم با اشاره به آن میفرماید: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ».[۳۶]
در سیره و سنت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله)نیز، اتحاد و همبستگی مسلمانان پیوسته مورد ستایش و سفارش بوده است. نخستین اقدام پیامبر در مدینه، اجرای عقد اخوّت و برادری میان دو طایفه بزرگ اوس و خزرج بود. بنابراین آنچه طبق قرآن و سنت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) باید بدان متعهد بود، ایجاد وحدت میان مسلمانان است که لازم است در برابر دشمنان اسلام، ید واحده بشوند و اجازه ندهند دشمنان از اختلاف نظر مسلمانان سوء استفاده بکنند، اما متأسفانه دیروز خوارج و امروز وهابیان با متهمکردن مسلمانان به کفر و شرک در جوامع اسلامی بر طبل تفرقه و کوبیدهاند. وهابیت برای رسیدن به اهداف خود از وسیله تفرقه میان تشیع و اهلسنّت بهخوبی بهره میبرند و تلاش میکنند میان شیعیان و برخی از گروههای اهلسنّت که در طول سالهای متمادی زندگی مسالمت آمیز با شیعیان داشتهاند، تفرقه ایجاد کنند و سپس آنها را به گروه خودشان جذب کنند. با وجود اختلاف مذاهب و عقاید میان امتهای اسلامی در طول تاریخ، مسلمانان با انس و الفت و محبّت در کنار یکدیگر زیستهاند و مدارس، حوزهها و جنبشهای آزادیطلبانه سیاسی را تأسیس کرده و در مناسبتهای دینی امّت اسلامی در کنار همدیگر بودهاند، اما وهابیان امّت را به تفرقه انداخته و رگ و ریشه آنان را از هم گسستهاند. آنان بر خلاف این جریان عمومی مسلمین و بر طبق میل دشمنان، دست به اقدامات فتنه انگیزانه میزنند؛ مانند انتشار کتابهای تفرقه انگیز در میان حجاج، تبلیغ نفاقانگیز و سخنرانیهای تفرقهافکنانه از پشت تریبونها که خطبای متعصب وهابی در ایام حج ایراد میکنند بمبگذاری، کشتار و ترور زوار حرم اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) و کشتار افراد مظلوم و بیدفاع و افتخار کردن به این کشتارها و ترورها.
۱۰ – ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران
یکی دیگر از شباهتهای وهابیت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد علیه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستی با آنان است. خوارج، مسلمانان را به خاک و خون میکشیدند و اموال آنان را به غارت میبردند و ناموس آنها را مباح میشمردند. برای نمونه روزی گروهی از مسلمانان با خوارج روبهرو شدند. خوارج پرسیدند: شما کیستید؟ یکی از مسلمانان که خیلی باهوش و زیرک بود، گفت: بگذارید من پاسخ دهم. او چنین گفت: ما طایفهای از اهل کتاب هستیم و به شما پناه آوردهایم تا کلام خدا را بشنویم. پس ما را به نقطه امنی برسانید. خوارج به همدیگر گفتند: پیمان پیامبر را محترم بدارید. بخشی از قرآن را بر آنها بخوانید و کسی را بر آنان بگمارید تا آنها را سالم به نقطه امن برساند! اما در مقابل به عبدالله بنخباب، صحابی پیامبر، گفتند: نظرت درباره علی بنابیطالب(علیه السلام) چیست؟ او شروع به مدح و ثنای علی(علیه السلام) کرد. خوارج به او گفتند: تو از کسانی هستی که مرید نام اشخاص هستند. سپس خوارج این صحابی پیامبر را همراه با همسرش که آبستن بود، در کنار نهر آب کشتند و خونشان را در جوی روان ساختند.[۳۷] بنابراین بتپرستان و مشرکان از شر خوارج در امان بودند؛ چنانکه رسول خدا(صلّی الله علیه وآله)در اینباره فرمود:«یَقتُلونَ أهْلَ الإسلامِ وَ یَدَعوُنَ أهْلَ الأوثانِ؛ آنان مسلمانان را میکشند و بتپرستان را به حال خود رها میکنند».[۳۸]
دشمنى خوارج با مخالفان خود و کافر نامیدن آنها، سالیان سال بلکه قرنها ادامه داشت درسال ۴۵ ق پس از کشته شدن نافع بنازرق، خوارج شورش کردند و هر کس از مخالفان خود را مىیافتند، به قتل مىرساندند، تا آنجاکه بسیارى از مردم به بصره فرار کردند.[۳۹]
مسعودى در مروج الذهب مىنویسد: صاحب الزنج در سال ۲۵۵ق در زمان حکومت مهتدى شورش کرد و او از فرقه ازارقه خوارج بود؛ زیرا او همانند ازارقه زنان و کودکان و پیران وکسانى را که سزاوار کشته شدن نبودند، مىکشت و معتقد بود همه گناهکاران مشرکاند.[۴۰]
نافع بنازرق براى اثبات جواز کشتن کودکان به سخن نوح(علیه السلام) استناد مىکرد: «وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا {۲۶} إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا»؛[۴۱] «نوح گفت: پروردگارا، هیچیک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار؛ چرا که اگر آنان را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىکنند و جز نسلى فاجر و کافر بهوجود نمىآورند. نافع مىگوید: نوح(علیه السلام) دعا کرد و از خداوند درخواست نکرد قومش را عذاب کند و او قوم خویش را کافر نامید، بااینکه برخى از آنان کودک و برخى هنوز به دنیا نیامده بودند، پس چگونه نوح(علیه السلام) کودکان و جنینهاى امت خویش را کافر بنامد وما کافر نخوانیم؛ درحالیکه خداوند مىفرماید: «أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِّنْ أُوْلَئِکُمْ أَمْ لَکُم بَرَاءهٌ فِی الزُّبُرِ»؛[۴۲] «آیا کافرانٍ شما بهتر از آناناند یا براى شما اماننامهاى در کتابهاى آسمانى نازل شده است؟».[۴۳]
وهابیان نیز چنین بودهاند و هستند در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کافران بجنگند یا مشرکی را بکشند. آنان تنها مسلمانان را از دم شمشیر گذراندهاند، بی آنکه گناهی از آنها سر زند. کافی است کشتار مردم کربلا، طائف، یمن، حجاز و غیره[۴۴] را از نظر بگذرانیم. آیا وهابیهای به ظاهر ضد شرک و الحاد، تاکنون یک گلوله به سوی رژیم غاصب قدس و سران استکبار جهانی و مشرکان امروز جهان شلیک کردهاند؟
۱۱ – تحمیل اندیشههاى انحرفی خود بر مسلمانان
هر دو گروه سعی میکنند اندیشههای خودشان را با جنگ و خونریزی بر دیگران تحمیل کنند و در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ درحالیکه از اصول مسلّم اسلام این است که تعامل فرقهها و مذاهب اسلامی در میان خودشان و با دیگر ادیان و فرق باید براساس اصول منطقى و دوستانه باشد و طبق فرمایش قرآن کریم در بحثها و مناظرات حتماً باید حکمت، اندرز نیکو و جدال احسن رعایت شود: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛[۴۵] حتی تأکید میکند که این شیوه را درباره کفار و اهل کتاب نیز رعایت کنید؛ چنانکه مىفرماید: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».[۴۶]
۱۲ – بدعت در دین
شباهت دیگر وهابیان به خوارج آن است که هر دو بدعتهای فراوانی در دین بهوجود آوردهاند. با مراجعه به کتابهای تاریخ فرق اسلامی و ملل ونحل نمونههای فراوانی از بدعتهای فرقه وهابیان و خوارج را میتوان دید، اما برای اختصار در ذیل فقط به بیان برخی از بدعتهای آنان میپردازیم:
الف) بدعتهای خوارج
برخی از بدعتها و تحریفهای آنان عبارت است از:
۱ – مدعی شدهاند که آیه: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ»،[۴۷] درباره ابنملجم نازل شده است.
۲ – نجدات (پیروان نجده بنعامرحنفی) از گروههای خوارج به حد شراب خواری معتقد نبودند.
۳ – خوارج با استفاده از ظاهر آیه شریفه: «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا {۱} لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ»،[۴۸] ارتکاب گناه کبیره را براى پیامبران(علیه السلام) روا مىدانستند.
۴ – اجماع بر اینکه هر کس گناه کبیرهای انجام دهد، کافر است و از دین بهکلی خارج میشود و از همین روی در کنار کافران پیوسته در آتش دوزخ خواهد بود.
۵ – آنان حد رجم (سنگسار کردن زناکار) را ثابت نمىدانستند و مىگفتند: آنچه در قرآن وجود دارد، فقط حدتازیانه براى مرد و زن زناکار است و حکم رجم در قرآن و روایات نیامده است.
۶ – همچنین معتقدند که حد قذف (نسبت ناروا) فقط براى کسى ثابت است که زن پاکدامنى را متهم به زنا کند، ولى عکس آن ثابت نشده؛ زیرا آنان به ظاهر آیه قرآن تمسک جستهاند که درباره قذف مردان پاکدامن سخنى به میان نیامده است: «و کسانى که به زنان پاکدامن نسبت زنا مىدهند، چهار گواه بر این گفته نمىآورند. پس بر آنان هشتاد تازیانه بزنید و از این پس هرگز شهادت آنان را نپذیرید، و ایشان فاسقاناند».[۴۹]
۷ – مسلمانان را تکفیر کردند و خون آنان را مباح دانستند؛ مانند جریان عبدالله بنخباب که ذکر گردید.
ب) بدعتهای وهابیان
وهابیان نیز بدعتهایی ایجاد کردهاند؛ مانند:
۱ – عدم جواز بستن بار سفر به قصد زیارت قبور انبیا و صالحین؛ [۵۰]
۳ – حرمت بنای مسجد بر قبور؛ [۵۱]
۴ – توسل به میت مانند کار بتپرستان است؛[۵۲]
۵ – کسی که نمازش را تا غروب آفتاب تأخیر افکند، واجب القتل است[۵۳] درحالیکه رسول خدا از کشتار نمازگزاران نهی کرده است؛ هر چند مشرک و منافق باشند.
عسقلانی در کتاب الإصابه در ضمن بیان زندگینامه «سرقوحه» که از منافقین بوده، بیان کرده: اصحاب پیامبر قصد داشتند او را بکشند. رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) پرسید: هل یصلّی؟ فقالوا: إذا رآه الناس. قال:إنّی نهیت أن أقتل المصلّین؛ آیا او اهل نماز است؟ گفتند: بله. فرمود: از کشتن نمازگزاران نهی شدهام».[۵۴]
۱۳ – ارائه تصویر خشن و بیمنطق از اسلام
خوارج و وهابیها سهم بزرگی در خشن و بیمنطق جلوه دادن اسلام برجهانیان را داشتهاند. مطالعه و تحقیق در تاریخ پیدایش و عملکرد این دو گروه این ادعا را به روشنی ثابت میکند، و این امر بر کسی پوشیده نبوده است، کشتار وقتل عام مسلمانان و به خصوص شیعیان که خوارج و وهابیان در طول عمر خود انجام دادهاند، بسیار وحشتناک است؛ مانند کشتارهای هولناک در نجد، حجاز و عراق و… . از میان آنان گروههای تندرو و خشنی مانند القاعده، طالبان و سپاه صحابه سر برآورد. آنان با تربیت افراد ناآگاه و جاهل حملات تروریستی و انتحاری را گسترش دادند؛ بهطوریکه هیچ جای دنیا از خطر تروریستی و حمله انتحاری پرورشیافتگان وهابی در امان نیست. اینان مشکلات بزرگی برای مسلمانان در پیش مردم جهان ایجاد کردند. میتوان گفت قتل و خشونت لازمه جریان وهابیت است؛ بهطوریکه با شنیدن نام وهابی، ترور و خشونت نیز در اذهان تداعی میشود. لذا با وجود اینکه دین اسلام دین صلح و آشتی و پیامبرش پیامآور مهر و خوبیها و رحمت برای عالمیان است، خشونت و انتحار از وهابیها چهرهای خشن ، تروریست، وحشی و عقبمانده در جهان ترسیم میکند.
۱۴ – تفسیر بهرأى
تفسیر بهرأى، برابرکردن آیات قرآن با اندیشهها و باورهاى خود است. خوارج از فرقههایى بهشمار مىروند که مىکوشیدند قرآن و روایات را در جهت اثبات باورها و اندیشههاى خود تفسیر کنند. مبرد دراینباره مینویسد:
نافع بنهلان، از گروه خوارج، حکم به کفر قاعدان و اطفال آنان داد و کشتنشان را جایز اعلام کرد. نجده بنعامر، رئیس گروه دیگر خوارج، نامهای به نافع نوشت که تو کسانى کافر و واجب القتل دانستى که عذرشان در کتاب خدا آمده است: «لَّیْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ».[۵۵]
نافع در جواب نوشت: «تو مرا نصیحت کردى و در سه امر به من ایراد گرفتى. اکنون تفسیر آنها را برایت بیان مىکنم. اما قاعدان این زمان همچون قاعدان زمان پیامبر نیستند؛ زیرا آنها در مکه محصور و مقهور بودند و راهى براى فرار نداشتند. قرآن فرموده که آیا زمین خداوند وسیع نیست، پس چرا هجرت نمىکنید؟ همچنین هنگامىکه اعراب از پیامبر اجازه گرفتند که در جنگ شرکت نکنند، خداوند فرمود: «سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».[۵۶] اما در مورد اطفال، قرآن از زبان نوح مىفرماید: «وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا {۲۶} إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا».[۵۷]در این آیه نوح فرزندان کفار را قبل از تولدشان کافر دانسته است. مسلمانان مثل کفار عرباند که جزیه آنها پذیرفته نمىشود. اما مباح بودن امانات؛ همچنانکه خداوند خون آنها را حلال کرد، اموال آنها را نیز براى ما حلال کرد. بنابراین اموال آنها فىء مسلمین است؛ پس تو از خدا بترس و جز توبه عذرى برایت نیست».[۵۸]
نافع در نامهاى به عبدالله بنزبیر، او را به جهت تولاى عثمان کافر دانست و خطاب به مردم بصره نوشت.
خداوند فرموده: «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّهً»،[۵۹]و هیچ عذرى را براى تخلف ازهجرت نپذیرفته و فرموده: «انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً».[۶۰] خداوند عذر کسانى را که نمىتوانند انفاق کنند، پذیرفته، ولى درعین حال مجاهدان را بر قاعدان تفضیل داده است و مىفرماید: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ».[۶۱]
وهابیت نیز این چنین تفسیر به رأی میکنند. برای نمونه: طبق منابع حدیثی و تاریخی شیعیان و اهلسنّت آیه مباهله و آیه تطهیر بزرگترین سند اثبات حقانیت و افضیلت اهلبیت(علیهم السلام) است. ابنتیمیه، نظریه پرداز عقاید وهابیان، دلالت این دو آیه را برافضیلت اهلبیت نمیپذیرد و درباره آیه مباهله میگوید:
علت اینکه پیامبر فقط نزدیکان خود را برد، این بود که مباهله تنها با نزدیکان و خویشاوندان حاصل میشود. بنابراین در جریان مباهله تنها همراهی نزدیکان لازم است، اما افضل بودن آنان شرط نیست.[۶۲]
وی درباره آیه تطهیر مینویسد:
أما آیه الطهاره فلیس فیها إخبار بطهاره اهلالبیت و ذهاب الرجس عنهم، وإنما فیها الأمر لهم بما یوجب طهارتهم و ذهاب الرجس عنهم.[۶۳]
چنانکه ملاحظه شد، ابنتیمیه بهجهت هماهنگ ساختن این آیات با افکار انحرافی خویش، به تفسیر به رأی روی آورده است.
نتیجه
از مطالب گذشته نتیجه میگیرم که گروه وهابیت، هم از نظر باور و هم در رفتار و عملکرد شباهتهای بسیار نزدیکی به گروه خوارج دارد. تحجر و قشریگری، بیتدبیری، کجفهمی، غرور، نادانی، سطحینگری و ظاهرگرایی، تعصب، خشونت، ناسازگارى، تحمیل اندیشههاى خویش بر مردم به زور شمشیر،کافر شمردن غیرهمکیش خود، سنگدلى و عدم مدارا، از ویژگیها و شاخصههای اصلی این گروه است و دقیقاً همین ویژگیها در گروه وهابیت نیز وجود دارد.
منابع
۱ – قرآن کریم.۲ – نهجالبلاغه: برگردان: محمد دشتی.۳ – نهجالبلاغه: تحقیق: شیخ محمد عبده، بیروت: دارالمعرفه، بیتا.۴ – الإصابه فی تمیز الصحابه: محمد بنحجرعسقلانی شافعی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، بیتا.۵ – بحارالانوار: محمد باقر مجلسی، بیروت: مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق .۶ – البدایه و النهایه:حافظ بنکثیر دمشقی بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۷ق.۷ – تاریخ ابنخلدون: عبدالرحمن بنمحمد بنخلدون، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۹۵۶م.۸ – تاریخ الإمم والملوک(تاریخ الطبرى): محمد بنجریر بنیزید طبری، بیروت: دارالکتب العلمیّه، ۱۴۰۷ق.۹ – تاریخ العربیّه السعودیّه: الیکی فاسیلییف،بیروت: شرکه المطبوعات، چاپ اول، ۱۹۹۸م.۱۰ – تاریخ المذاهب الإسلامیّه: محمد ابو زهره، قاهره: دار الفکر العربی، ۱۹۶۷م.۱۱ – تاریخ المملکه العربیّه السعودیّه: صلاح الدین مختاری، بیروت، بیتا.۱۲ – تاریخ النجد و دعوت الشیخ محمد: سنت جون فیلبی، بیروت: بیجا، بیتا.۱۳ – التبصیر فی الدین و تمییز الفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین: ابوالمظفر شاهفورین طاهر بنمحمد اسفرائینی، تحقیق: محمد زاهد کوثری، قاهره: مکتبه الخانجی، ۱۳۷۴ ق.۱۴ – تلخیص المحصل: خواجه نصیرالدین طوسی، تهران: موسسه مطالعات اسلامی، ۱۴۰۱ق.۱۵ – التنبیه والرد علی أهل الأهواء و البدع: ابوالحسن محمد بناحمد بنعبدالرحمن ملطی، تقدیم وتعلیق: محمد زاهد بنحسن کوثری، بیروت: مکتبه المثنی، مکتبه المعارف، ۱۳۸۸ق.۱۶ – الجامع الفرید: محمد بنابراهیم نعمان، جده: دارالاصبهانِی، چاپ دوم، ۱۳۹۳ق.۱۷ – دائره المعارف بزرگ اسلامی: تهران: مرکز دائره المعارف، ۱۳۶۷ش.۱۸ – الدررالسنیّه فی الاجوبه النجدیّه: عبدالرحمن بنمحمد عاصمی، بیجا، چاپ دوم، ۱۴۲۵ق.۱۹ – الدررالسنیّه فی الرد علی الوهابیّه: احمد بنزینی دحلان، استانبول: مکتبه ایشق، ۱۳۹۶ق.۲۰ – رحله ابنبطوطه: محمد بنعبدالله لواتی، بیروت: دارالکتب العلمیّه، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.۲۱ – رساله التطهیر الاعتقاد(ضمن جامع الفرید): محمد بنعبدالوهاب، جده: دارالاصبهانِی، چاپ دوم، ۱۳۹۳ق.۲۲ – شرح نهجالبلاغه: عبدالحمید بنابیالحدید، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۴ق.۲۳ – صفحات من تاریخ جزیره العرب الحدیث: محمد عوض الخطیب، بیروت: دار المعراج، بیتا.۲۴ – الصواعق الالهیّه فی الرد علی الوهابیّه: سلیمان بنعبدالوهاب، تحقیق: السراوی، بیروت: دار ذوالفقار، چاپ اول، ۱۹۹۸م .۲۵ – العمده عیون صحاح الأخبار: یحیی بنحسن بن بطریق حلی، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ق.۲۶ – عنوان المجد فی تاریخ النجد: عثمان بنعبدالله بنبشر، تحقیق:محمد بنناصر ستری، بیروت: دارالحبیب، بیتا.۲۷ – الفتاوی الکبری: احمد بنتیمیه حرانی، بیروت: دار القلم، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.۲۸ – فتح الباری بشرح صحیح البخاری: احمد بنعلی بنمحمد بنحجر عسقلانی شافعی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم،۱۴۰۲ق.۲۹ – فتنه الوهابیّه: احمد بنزینی دحلان، استانبول: مکتبه الحقیقه، ۱۴۲۲ ق.۳۰ – فجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق: جمیل افندی صدقی زهاوی، مصر: الواعظ، ۱۳۲۳ق.۳۱ – الفرق بین الفرق: عبدالقاهربن طاهر بغدادی، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبه محمد صبیح، بیتا.۳۲ – فرقه الازارقه: محمد رضا حسن دجیلی، بغداد: مطبعه نعمان، ۱۳۹۳ق.۳۳ – الکامل فی التاریخ: عزالدین علی بنمحمد بنالأثیر الجزری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.۳۴ – الکامل: محمدبن یزید مبرد نحوی، بیروت: چاپ اول، ۱۴۱۹ق .۳۵ – کتاب التوحید: محمد بنعبدالوهاب، مدینه منوره: الجامعه الإسلامیّه بالمدینه المنوّره، چاپ پنجم، ۱۴۰۴ق.۳۶ – کتاب الرد علی الإخنائی: احمد بنتیمیه حرانی، ریاض: الرئاسه العامّه الإدارات البحوث العلمیّه، ۱۴۰۴ق.۳۷ – کتاب الزیاره(ضمن جامع الفرید): احمد بنتیمیه حرانیی، جده: دارالاصبهانِی، چاپ دوم، ۱۳۹۳ق.۳۸ – ماضی النجف و حاضرها: الشیخ جعفر آل محبوب، بیروت: دارالأضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.۳۹ – المجازات النبویّه: شریف رضی، تحقیق: طه محمد زینی، قم: مکتبه بصیرتی، بیتا .۴۰ – مجموعه رسائل الکبری: احمد بنتیمیه حرانی دمشقی، مصر: مطبعه محمد علی صبیح، ۹۰۶ق.۴۱ – مروج الذهب و معادن الجواهر: علی بن حسین مسعودی، به کوشش: یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۹۶۵م.۴۲ – مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: حسین نوری، قم: مؤسسه آلالبیت(علیهم السلام)، ۱۴۰۸ق .۴۳ – مسیر طالبی: میرزا طالب اصفهانی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم،۱۳۶۳ش.۴۴ – معجم البلدان: شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بنعبدالله حموی، بیروت: دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵٫ ۴۵ – معجم الصحابه: ابوالحسن عبدالباقی بنقانع، تحقیق: صلاح بنسالم المصراتی، مدینه منوره: مکتبه الغرباء الأثریّه، ۱۴۱۸ق.۴۶ – مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلّین: علی بناسماعیل اشعری، به کوشش: محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره: مکتبه النهضه المصریّه، ۱۳۶۹ ق.۴۷ – الملل و النحل:عبد الکریم شهرستانی، قم: شریف رضی، چاپ سوم، ۱۳۶۴٫ ۴۸ – منهاج السنه: احمد بنتیمیه حرانی، تحقیق: محمد رشاد سالم، ریاض: جامعه الإمام محمد بنسعود الإسلامیّه، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت:
[۲]. برای اطلاع بیشتر درباره گروه خوارج به کتاب وقعه صفین، الخوارج و الحقیقه الغائبه، تاریخ سیاسی صدر اسلام شیعه و خوارج، و کتابهای مربوط به تاریخ زندگانی امام امیرالمؤمنین(علیهم السلام) و کتابهای ملل و نحل و فرق و مذاهب مراجعه شود.
[۳] .ر.ک: مجموعه رسائل الکبری، رساله۱۱، ص۴۵۱؛ تاریخ المذاهب الإسلامیّه، ص۳۱۱؛ رحله ابنبطوطه، ص۱۱۳٫
[۴]. ر.ک: مجموعه رسائل الکبری، رساله۱۱، ص۴۲۹٫
[۵]. ر.ک: کتاب التوحید، ص۱۵۷٫
[۶]. ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۴۸٫
[۷]. ر.ک: البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۲۶۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۴۸٫
[۸]. کتاب الرد علی الإخنائی، ص۱۸و۵۲؛ الجامع الفرید،کتاب الزیاره، ص۴۳۸؛ التحقیق و الإیضاح لکثیر من مسائل الحج و العمره، ص۸۸-۹۰٫
[۹]. ر.ک: الجامع الفرید، ص ۳۰۶ و۵۰۱٫
[۱۰].رک: البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۲۵۴و۲۷۳؛ تاریخ ابنخلدون؛ ج۴، ص۴۴۹و۴۴۷؛ عنوان النجد، ج۱، ص۱۲۱؛ تاریخ المملکه العربیّه السعودیّه، ج۱؛ص۷۳-۹۲؛ صفحات من تاریخ جزیره العرب الحدیث، ص۱۷۶و۱۷۷؛ فجر الصادق،۲۲؛ مسیر طالبی، ص۴۰۸٫
[۱۱] . سوره انعام، آیه ۵۷٫
[۱۲]. نهجالبلاغه، برگردان: محمد دشتی، خطبه ۴۰٫
[۱۳]. تفسیر المیزان ، ج۷، ص ۱۱۵-۱۱۶٫
[۱۴]. سوره نساء، آیه ۳۵٫
[۱۵]. بحارالأنوار، ج۳۳، ص۳۳۷، باب ۲۲، ح۵۸۰؛ العمده، ص۴۵۹، ح۹۶۳٫
[۱۶]. الدرر السنیّه، ص۴۷٫
[۱۷]. الصواعق الإلهیّه، ص۳۸٫
[۱۸]. سوره مائده، آیه۴۴٫
[۱۹].ر.ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۰۲٫
[۲۰]. سوره توبه، آیه۴۹٫
[۲۱].سوره جن، آیه ۱۸٫
[۲۲].سوره یونس، آیه ۱۸٫
[۲۳].ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج ۲، أخبار الخوارج.
[۲۴]. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷٫
[۲۵].الفتاوی الکبری، ج۱، ص۱۵۶، استفتای ۱۴۵٫
[۲۶]. تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۵۶و۶۷٫
[۲۷]. سوره نور، آیه۱۱٫
[۲۸]. کامل مبرد، ج ۲، ص۲۳۵ ــ ۲۳۶٫
[۲۹].مستندات مطالب یاد شده در مباحث پیش مشخص شده است.
[۳۰].ر.ک: الفرق بین الفرق، ص ۷۳٫
[۳۱]. ر.ک: الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۲؛ کتاب فرقه الأزارقه؛ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۷، ص ۷۲۶-۷۳۹٫
[۳۲]. ر.ک: الدرر السنیّه فی الأجوبه النجدیّه، ج۱۰، ص۷-۸۶٫
[۳۳]. الفتاوی الکبری، ج۱، ص۱۵۶، استفتای۱۴۵٫
[۳۴]. «أحدهما: خروجهم عن السنّه، وجعلهم ما لیس بسیئه سیئه، و جعلهم ما لیس بحسنه حسنه. الثانی فی الخوارج و أهل البدع، أنّهم یکفرون بالذنوب و السیئات، ویترتّب علی ذلک استحلال دماء المسلمین و أموالهم، وأن دار الإسلام دار حرب، ودارهم دار الأمان … » (الصواعق الإلهیّه، ص۸۵ ـ ۸۶).
[۳۵]. سوره آل عمران، آیه ۱۰۳٫
[۳۶].سوره انعام، آیه۶۵٫
[۳۷] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱، ص۲۱۳، باب ۲، ح ۱۰؛ شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص ۲۸۱ـ۲۸۳، باب أخبار خوارج.
[۳۸] . المجازات النبویه، ص۲۵۵، ح۲۷۳٫
[۳۹]. تاریخ الطبرى، ج۳، ص۴۲۷٫
[۴۰]. مروج الذهب، ج۴، ص۱۸٫
[۴۱]. سوره نوح، آیات ۲۶ ـ۲۷٫
[۴۲]. سوره قمر، آیه۴۳٫
[۴۳]. تلخیص المحصّل، ص۴۰۴ و۴۶۶٫
[۴۴]. رک: تاریخ النجد و دعوت الشیخ محمد، ص۱۴۲و۱۴۳؛ تاریخ المملکه العربیّه السعودیّه، ج۱؛ ص۷۳-۹۲؛ الدررالسنیّه فی الرد علی الوهابیّه، ج۱، ص۴۵ و ما بعد آن؛ تاریخ العربیّه السعودیّه، ج۱،ص۱۳۹و ما بعد آن؛ فجر الصادق،ص۲۲؛ مسیر طالبی، ص۴۰۸؛ ماضی النجف و حاضرها،ج۱،ص۳۵۲٫
[۴۵]. سوره نحل، آیه ۱۲۵٫
[۴۶]. سوره عنکبوت، آیه ۴۶٫
[۴۷]. سوره بقره، آیه۲۰۷٫
[۴۸].سوره فتح، آیه۱٫
[۴۹].ر.ک: التنبیه والرد، ص ۵۱؛ مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلّین، ج ۱، ص ۱۵۷- ۱۶۲؛ الفرق بین الفرق، ص ۸۲- ۸۷؛ التبصیر فی الدین، ص ۴۹- ۵۱؛ الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۱۸- ۱۲۲٫
[۵۰] . الجنه الدائمه البحوث العلمیّه و الإفتاء، شماره ۴۲۳۰٫
[۵۱] . کتاب الزیاره، ص ۴۱۰، المساله الرابعه.
[۵۲]. الجامع الفرید، رساله التطهیر الاعتقاد، ص ۵۰۱٫
[۵۳] . الفتاوی الکبری، ج ۱، ص ۱۵۴، استفتای ۱۴۵٫
[۵۴]. الإصابه،ج۳، ص۳۷، شماره ۳۱۲۸٫
[۵۵].سوره توبه، آیه۹۱٫
[۵۶].سوره توبه، آیه۹۰٫
[۵۷]. سوره نوح، آیات ۲۶ ـ ۲۷٫
[۵۸].الکامل مبرد، ص۶۰۹ـ۶۱۰٫
[۵۹]. سوره توبه، آیه ۳۶٫
[۶۰].سوره توبه، آیه۴۱٫
[۶۱].سوره نساء، آیه۹۵٫ الکامل مبرد، ص۶۱۱
[۶۲].منهاج السنّه، ج۷، ص۱۲۵ـ۱۲۶٫
[۶۳].همان، ج۴، ص۲۱٫
پاسخ دهید