یکی از شبهاتی که با هدف سست کردن اعتقادات شیعه از سوی برخی رسانههای فارسی زبان ماهوارهای به خصوص رسانههایی که از طرف وهابیت راه اندازی شده است، مطرح میشود، اصل تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه است. موضوع ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه از اختصاصات شیعه نمی باشد، بلکه بسیاری از بزرگان اهل سنّت هم به داشتن فرزندی برای امام حسن عسگری علیه السلام اعتراف داشتهاند. ادله و روایات بسیاری در حد استفاضه و تواتر برای اثبات ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه وارد شده است که این اعتقاد را یقینی می سازد و حتی ما را از بررسی سندی روایات، بی نیاز می سازد.
در این نوشتار به ادامه بررسی روایات متعددی که در این زمینه وارد شده است می پردازیم.
روایت بیست و دوم
« وَ حَدَّثَ أَبُو الْأَدْیَانِ قَالَ: کُنْتُ أَخْدُمُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السّلام وَ أَحْمِلُ کُتُبَهُ إِلَى الْأَمْصَارِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ فِی عِلَّتِهِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا فَکَتَبَ مَعِی کُتُباً وَ قَالَ امْضِ بِهَا إِلَى الْمَدَائِنِ فَإِنَّکَ سَتَغِیبُ خَمْسَهَ عَشَرَ یَوْماً وَ تَدْخُلُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى یَوْمَ الْخَامِسَ عَشَرَ وَ تَسْمَعُ الْوَاعِیَهَ فِی دَارِی وَ تَجِدُنِی عَلَى الْمُغْتَسَلِ…»[۱]
ابوالاَدْیان خدمتکار امام یازدهم علیه السّلام میگوید: «امام حسن عسگری علیه السّلام در آخرین روزهای عمر شریف خود، نامه هایی را به من داد و فرمود: اینها را به شهر مدائن برسان؛ پس از پانزده روز به سامراء بازخواهی گشت و از خانه من ناله و فغان خواهی شنید و (بدن) مرا در محل غسل خواهی دید.»
گفتم: ای سرور من! چون چنین روی دهد، امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: «هر کس پاسخ نامههای مرا از تو بخواهد، امام پس از من خواهد بود.» گفتم: نشانه دیگری بفرمایید! فرمود: «کسی که بر من نماز بخواند، امام پس از من خواهد بود.» گفتم: نشانه دیگری بفرمائید! فرمود: «کسی که از آن چه در کیسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد بود.» ولی هیبت و شکوه امام مانع از آن شد که بپرسم در آن کیسه چیست! نامهها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود روز پانزدهم وارد سامرا شدم و در آن حال فریاد ناله و فغان را از سرای آن حضرت شنیدم و بدن امام حسن عسگری علیه السّلام را در محل غسل یافتم.
در آن حال جعفر، برادر آن حضرت را دیدم که بر در خانه امام ایستاده است و جمعی از شیعیان به وی در رحلت برادر تسلیت و بر امامتش تبریک میگفتند!! با خود گفتم: اگر این جعفر امام است که امامت تباه میشود؛ زیرا او را میشناختم که اهل شراب و قماربازی و تارزنی است! ولی چون در پی نشانهها بودم پیش رفتم و مانند دیگران تبریک و تسلیت گفتم ولی او درباره هیچ چیز از جمله جواب نامه ها از من سؤالی نکرد.
در آن حال عقید (یکی از خدمتکاران از خانه) بیرون آمد و خطاب به جعفر گفت: ای سرور من، برادرت امام حسن عسگری علیه السّلام کفن شده است، برخیز و بر او نماز بگزار! من به همراه جعفر و جمعی از شیعیان که سمّان و حسن بن علىّ- که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود- در اطراف وى بودند، داخل خانه شدم و امام یازدهم علیه السّلام را کفن شده بر تابوت دیدم. جعفر پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد؛ ولی چون خواست تکبیر بگوید، کودکی گندم گون با گیسوانی مجعّد و دندانهای پیوسته بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و گفت: «ای عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم!» پس جعفر با چهرهای رنگ پریده و زرد، عقب رفت! آن کودک پیش آمد و بر بدن امام علیه السّلام نماز گزارد. [۲]
«…ثُمَّ قَالَ یَا بَصْرِیُّ هَاتِ جَوَابَاتِ الْکُتُبِ الَّتِی مَعَکَ …»[۳]
پس از آن به من فرمود: «جواب نامه هایی را که به همراه داری به من بده!» نامهها را به او دادم و با خود گفتم این دو نشانه (از نشانههای امامتِ ایشان است) و جریان کیسه باقی مانده است. نزد جعفر رفتم و او را دیدم که آه میکشید! یکی از شیعیان – به نام حاجز وشّاء- از او پرسید این کودک کیست، تا اقامه دلیل بر او نماییم؟ جعفر گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیده و نمیشناسم» [۴]
[ابوالادیان ادامه میدهد] : ما نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن عسگری علیه السّلام سراغ گرفتند و چون از شهادت آن حضرت باخبر شدند، گفتند: به چه کسی تسلیت بگوئیم؟ مردم به جعفر اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و تبریک و تسلیت گفتند. سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامهها و اموالی است. بگو نامهها از کیست؟ و اموال چقدر است؟
جعفر برآشفت و از جا برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب میخواهید؟ در این حال خدمتکار از اندرون بیرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شماست (و نام و نشانی صاحبان نامهها را گفت) و نیز کیسهای با شماست که در آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است! آنها نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاده، امام است.
جعفر بن على نزد معتمد خلیفه رفت و موضوع را به او گزارش داد. معتمد خدام خود را فرستاد و صیقل جاریه [مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه] را گرفتند و از او مطالبه کودک را نمودند. ولی او منکر شد و مدعى شد آبستن است، تا بدین وسیله کودک را از نظر آنها مخفى سازد. صیقل جاریه را به ابن شوارب قاضى[۵] سپردند و به ناگهان عبید اللَّه بن یحیى بن خاقان به مرگ ناگهانی درگذشت و صاحب الزنج در بصره شورش کرد و بدین سبب از آن کنیزک منصرف شدند و از دست آنها گریخت. [۶]
منابع حدیث بیست و دوم
منابعی که این حدیث را نقل کرده اند عبارتند از:
- شیخ صدوق در کمال الدین، ج۲، ص ۴۷۵، باب ۴۳
- ابن حمزه طوسى (قرن ۶) در الثاقب فی المناقب، ص۶۰۲ ح ۵۴۴، از کمال الدین نقل می کند(ایشان صاحب دو کتاب دیگر هم به نام های الوسیله و الوسیط می باشد که سید ابوالحسن اصفهانی; به کتاب الوسیله، نظر خاصی داشتند)
- فیض کاشانی (م. ۱۰۹۱) در نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص۲۲۸
- حر عاملی (۱۱۰۴) درإثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج۳،ص۴۸۵ و ص۹۸۲
- بحرانى (م. ۱۱۰۷) در حلیه الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار : ج۵ ص ۱۹۵ و در کتاب مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر ج۷ ص ۶۱۱ و در کتاب تبصره الولی، ص ۱۲۷
- مجلسی (م.۱۱۱۰) در بحارالانوار در ۲ جا، ج ۵۰ ص ۳۳۲ و ج۵۲ ص ۶۲ از کمال الدین
- صافی در منتخب الاثر، ص ۳۶۷
- قندوزی در ینابیع الموده (اهل سنت) ج ۳، ص۳۲۵ از کمال الدین
سند روایت بیست دوم
وَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ حَبَّابٌ حَدَّثَنِی أَبُو الْأَدْیَانِ قَالَ قَالَ عَقِیدٌ الْخَادِمُ وَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ خَیْرَوَیْهِ التُّسْتَرِیُّ وَ قَالَ حَاجِزٌ الْوَشَّاءُ کُلُّهُمْ حَکَوْا عَنْ عَقِیدٍ الْخَادِمِ وَ قَالَ أَبُو سَهْلِ بْنُ نَوْبَخْتَ قَالَ عَقِیدٌ الْخَادِمُ …
سند مرحوم صدوق به ابوالحسن علی بن محمد بن حباب منتهی می شود و ایشان از ابوالادیان نقل می کند.
در مورد کمال الدین محمد بن علی بن حباب که خشاب هم ذکر شده است، بنده (آیت الله طبسی) نام ایشان – علی بن محمد بن حباب – را در کتب رجالی نیافتم. این روایت به فرض مجهول بودن راوی، ضرری به اصل وجود ولادت حضرت نمی زند. ضمن اینکه به این روایت اعتناء، شده است و بعضی از بزرگان ما هم، این روایت را نقل کردهاند.
شخصیت جعفر بن علی الهادی
نام جعفر در کتب رجالی کمتر آمده است. جعفر در روایات مذموم است. روایات ائمه اطهار علیهم السلام مثل روایت امام سجاد و امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام و توقیعات امام زمان عجل الله تعالی فرجه، حاکی از ذم او می باشد. ما فقط یک توقیع داریم که امام عجل الله تعالی فرجه می فرماید: «أَمَّا سَبِیلُ عَمِّی جَعْفَرٍ وَ وُلْدِهِ فَسَبِیلُ إِخْوَهِ یُوسُف»[۷] (روش عمویم جعفر و فرزندانش روش برادران یوسف است)
استفاده ای که از این عبارت می شود این است: همان طور که کسی نسبت به برادران یوسف بدگویی نمی کند[ زیرا درخواست بخشش و استغفار از پدر خویش کردند و حضرت یعقوب به آنان وعده داد که در حقشان دعا نماید] نسبت به جعفر هم کسی بدگویی ننماید. البته ما در مقابل چنین توقیعی، روایات متعددی داریم که او را مذمت کرده است. قاموس الرجال مرحوم تستری در دو جا[۸] از جعفر سخن به میان می آورد و در جلد دوم می فرماید: «جعفر بن علی الهادی، المعروف بالکذاب» و سپس چند روایت در مورد او نقل می کند. مرحوم تستری روایتی را از کافی نقل می کند [البته چنین روایتی در کافی نیامده است و در کمال الدین شیخ صدوق ذکر شده است] که روایت این است:
« فاطمه دختر محمد بن هیثم معروف به ابن نسابه گوید: در موقع تولد جعفر در خانه امام دهم علیه السّلام بودم، دیدم همه اهل خانه شاد شدند. حضور امام رفتم، متوجه شدم که امام به ولادت جعفر شاد نشده است. عرض کردم اى آقایم! چرا شما را به ولادت این پسر شاد نمىبینم؟ فرمود: کار او را سهل بگیر، زیرا که او خلق بسیارى را گمراه کند». [۹]
روایت دیگری که مرحوم تستری در جلد دوم قاموس خود ذکر می کند، روایتی است که از امام سجاد علیه السّلام وارد شده است. این روایت علت لقب صادق را به امام ششم علیه السّلام بیان می کند. روایت مفصل است و ما فقط شاهد در روایت را ذکر می کنیم:
« امام سجاد علیه السّلام فرمودند: پدرم از پدرش مرا حدیث کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: «وقتى فرزندم جعفر بن محمّد بن علىّ بن حسین بن علىّ بن أبى طالب متولّد شد، نام او را صادق گذارید که پنجمین از فرزندان او همان که نامش جعفر است گستاخانه بر خدا و از سر کذب و دروغ، ادّعاى امامت مىکند. پس نام او نزد خداوند جعفر کذّاب است. همو که بر خدا افترا بسته و ادّعاى چیزى که براى او نیست را مىکند، مخالف پدر شده و بر برادرش حسد مىورزد. این همان است که پرده الهى را هنگام غیبت ولىّ خدا پاره مىکند.
سپس حضرت سجّاد علیه السّلام به شدّت گریست. بعد فرمود: گویا جعفر کذّاب را مىبینم که طاغى زمانش را وادار مىکند تا در امر ولىّ اللَّه و پنهان در حفظ خدا و موکّل بر حرم پدرش را تفتیش کند. به خاطر جهلى که بر ولادت او دارد و حرصى که بر قتل او دارد، اگر به او دسترسى یابد و طمعى که به میراث او دارد، تا آن را به ناحقّ غصب نماید»[۱۰].
بیان مرحوم مدرس در جنات الخلود
مرحوم مدرس در کتاب جنات الخلود خود در مورد فرزندان امام هادی علیه السّلام می فرماید:
«به قولی، حضرت هادی ۳ پسر و یک دختر داشت. ولی قول اصح این است که آن حضرت ۴ پسر داشت. اول: امام حسن عسگری علیه السّلام، دوم: حسین (حسین در بین پسران امام هادی، در تقدس و تنزه، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود و تابع برادر خود [ امام حسن عسگری] و قائل به امامت وی بود)، سوم: محمد، چهارم:جعفر، ملقب به کذّاب که در شرارت و حب دنیا و جاه مشهور آفاق بود و بیشتر عمر خود را در شهوترانی و میگساری سپری نمود. جعفر در ظاهر قائل به امامت حسن عسگری بود و بعد از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام، ادعای امامت نمود و مردم را به جبر تکلیف میکرد که به امامت او قائل شوند. می خواست بر جنازه امام حسن عسگری علیه السّلام نماز بگذارد، تا مردم معتقد به امامت وی شوند؛ ولی امام زمان او را کنار زد و خودش نماز بر جنازه پدر گزارد.»[۱۱]
نتیجه: جعفر بن علی الهادی در نظر مرحوم مدرس مردود است.
توقیع امام زمان در الغیبه طوسی
سعد بن عبد اللَّه گوید: احمد بن اسحاق اشعرىّ گفت: یکى از شیعیان به نزد من آمده و گفت: جعفر بن علىّ (جعفر کذّاب) نامهاى به وى نوشته و خود را امام دانسته و ادّعا کرده بود که: امام بعد از پدرم من هستم، و علم حلال و حرام و آنچه مورد احتیاج مردم است و سایر علوم همه و همه در نزد من است. احمد بن اسحاق گفت: وقتى آن نامه را خواندم، نامه ای در این خصوص به ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الأمر نوشته و نامه جعفر [کذّاب] را هم در درون آن گذارده و برای امام ارسال داشتم. سپس جواب آن بدین گونه از ناحیه مقدّسه حضرت صادر شد:[۱۲]
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم خداوند تو را پاینده بدارد. مکتوب تو و نامهاى را که در جوف آن گذارده و فرستاده بودى به من رسید و از تمام مضمون آن به اختلاف الفاظش و خطاهاى چندى که در آن روى داده است، مطّلع گشتم! اگر به دقّت در آن مینگریستى تو نیز متوجّه برخى از آنچه من از آن نامه فهمیدم مىشدى! پروردگار بىشریک و پرورش دهنده موجودات را بر نیکى و خیرى که در باره ما نموده و فضیلتى که به ما داده است، سپاسگزارم که همیشه حقّ را کامل مىگرداند و باطل را از میان مىبرد. او بر آنچه من اکنون مىگویم گواه است و در روز قیامت که جاى تردید نیست، وقتى در پیشگاه ذات الهى اجتماع نمودیم و از آنچه ما در باره آن اختلاف داریم سؤال کرد، گواهى به صدق گفتار من خواهد داد.
آنچه مى خواهم بگویم این است که خداوند صاحب نامه (جعفر کذّاب) را نه بر کسى که نامه به او نوشته نه بر تو و نه بر هیچ یک از مخلوق، امام مفترض الطّاعه قرار نداده و اطاعت و پیمان او را بر هیچ کس لازم ندانسته است و من به زودى مطالبى را براى شما روشن مىگردانم که به خواست خدا بدان اکتفا کنید.[۱۳]
اى احمد بن اسحاق! خدا تو را رحمت کند! خداوند بندگانش را بیهوده نیافریده و سرنوشت آنان را مهمل نگذاشته است؛ بلکه ایشان را با قدرت کامله خود آفریده و به آنان چشم و گوش و دل و فکر عطا فرموده؛ آنگاه پیغمبران را به منظور بشارت به وعده خداوند و ترساندن آنان از نافرمانى الهى به سوى آنان فرستاد، تا ایشان را به اطاعت او وادارند و از معصیتش نهى کنند و آنچه را از ایشان از امر خداوند و دینشان نمىدانند به آنان بفهماند. سپس بهواسطه فضل و دلائل آشکار و براهین روشن و علائم غالبه، کتابهایى بر آنان نازل فرمود و فرشتگان را به سوى ایشان فرستاد، تا آنان میان خدا و پیغمبران واسطه و فرمانبر باشند.[۱۴]
یکى را خلیل و دوست خود گرفت و آتش را بر وى گلستان کرد و دیگرى را مخاطب خود ساخت و با وى سخن گفت و عصایش را اژدهاى آشکارى گردانید و دیگرى به اذن پروردگار مرده را زنده کرد و هم به اجازه او افراد لال و پیس را شفا داد. دیگرى را منطق الطّیر موهبت کرد و سلطنت بر همه چیز داد؛ آنگاه محمّد صلی الله علیه و آله را به عنوان رحمتى براى جهانیان برانگیخت و نعمت خود را با طلوع او بر مردم تمام کرد و طومار نبوّت را با وجود مبارکش مهر نمود و او را به سوى همه مردم فرستاد و از راستگویى او آیات و علامات آشکار خود را ظاهر ساخت. سپس وى را در حالى که پسندیده و نیکبخت بود قبض روح کرد. آنگاه خداوند منصب خلافت او را براى برادر و پسر عمو و جانشین و وارث او علىّ بن أبى طالب علیه السّلام و بعد از او براى جانشینان وى که از نسل او بودند، یکى پس از دیگرى قرار داد؛ تا دین خود را به وسیله آنان زنده گرداند و نور خود را کامل کند و میان آنان و برادران و اولاد عموى آنان و مردم طبقه پائین از کسان وى، فرق آشکارى گذاشت؛ تا بدان وسیله حجّت خدا از افراد عادى و پیشوا از پیرو شناخته شود؛ زیرا خداوند امام و حجّت خود را از ارتکاب گناهان حفظ کرده و از عیبها پیراسته گردانیده و از پلیدیها پاکیزه نموده و از شبهات منزّه کرده است. و ایشان را خزینهدار علم و امین حکمت و محلّ سرّ خود قرار داده و با دلائل تأیید فرموده است. اگر جز این بود، مردم همه یکسان بودند و هر شخصی دعوى «أمر اللَّه» و منصب خدایى مىکرد و دیگر حقّ از باطل و عالم از جاهل امتیاز نمىیافت.[۱۵]
شاهد در روایت
« این مفسد باطل (جعفر کذّاب) که بر خداوند دروغ بسته و ادّعاى امامت دارد، نمىدانم به چه چیز خود نظر داشته است؟ اگر امید به فقه و دانایى در احکام دین خدا داشته است، به خدا قسم او نمىتواند حلال را از حرام تشخیص بدهد و میان خطا و صواب فرق بگذارد. و اگر به علم خود مىبالیده، او قادر نیست که حقّ را از باطل جدا سازد و محکم را از متشابه تشخیص دهد و حتّى از حدود نماز و وقت آن هیچ اطّلاعى ندارد. و اگر او به تقوا و پرهیزکارى خود اطمینان داشته، خداوند گواه است که او چهل روز نماز واجبش را ترک کرد؛ به این منظور که با ترک نماز بتواند شعبده بازى را یاد بگیرد! شاید خبر آن به شما هم رسیده باشد. ظرفهاى شراب او را همه کس دیده است. علاوه بر اینها آثار و علائم نافرمانى وى از امر و نهى الهى، مشهور و ثابت است. و اگر ادّعاى وى مبتنى بر معجزه است، معجزه خود را بیاورد نشان دهد و اگر حجّتى دارد آن را اقامه نماید و چنانچه دلیلى دارد ذکر کند! [۱۶]
در اینجا، امام زمان آیاتی از قرآن را بیان می نمایند:
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ حم تَنْزِیلُ الْکِتابِ…[۱۷]
سپس، بعد از بیان آیات، به احمد بن اسحاق می فرمایند:
اى احمد بن اسحاق، خداوند توفیقاتت را افزون کند. آنچه را که گفتم از این ظالم(جعفر کذّاب) بپرس و او را بدین گونه امتحان کن و یک آیه قرآن را از وى بپرس که تفسیر کند یا از یک نماز واجبى سؤال کن تا حدود آن و واجبات آن را بیان نماید و بخوبى پى به ارزش او ببرى و نقص وى بر تو آشکار گردد. حساب او با خدا است، خداوند حقّ را براى اهلش حفظ کند و در جاى خود قرار دهد. بعلاوه خداوند جز در حسن و حسین علیهماالسلام امامت را در هیچ دو برادرى قرار نداده است. هر گاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن بگوییم، آن وقت حقّ آشکار و باطل از میان مىرود و تردید نیز در میان شما برطرف مىشود. من راغب و مشتاق خداوند در روزگار کفایت و زیبایى صنع و ولایت اویم، و حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ، و صلّى اللَّه على محمّد و آل محمّد. [۱۸]
نتیجه: طبق این توقیع – که از نظر سند هم مشکلی ندارد – جعفر بن علی الهادی مردود است و مذمت شده است.
بیان مرحوم تستری
مرحوم تستری در قاموس الرجال خود در مورد جعفر بن علی می فرماید:
جعفر بن علی الهادی معروف به جعفر کذّاب است که مرحوم کلینی و شیخ صدوق و شیخ مفید به إسناد خودشان، خبری را از احمد بن عبیدالله بن خاقان در وصف امام حسن عسگری علیه السّلام، نقل می نمایند [ در این خبر، با اینکه از احمد بن عبیدالله بن خاقان – مشهور در خباثت و جنایت – نقل شده است، ولی تمجید و تعریف های زیادی از امام حسن عسگری علیه السّلام، بیان شده است.
در ذیل خبر « احمد بن عبیدالله بن خاقان» آمده است که در مجلسی یکی از اشعریون از او سوال کرد که حال برادر امام حسن عسگری – جعفر – چگونه است؟ احمد بن عبیدالله بن خاقان (کنیه او ابوبکر بوده است) گفت: جعفر ارزشی ندارد که از او سوال می کنی و یا او را در کنار امام حسن عسگری قرار می دهی. جعفر فسق علنی می کند و بسیار شراب می نوشد و یکی از پست ترین افرادی که من تا کنون دیده ام، جعفر است.
احمد بن عبیدالله بن خاقان ادامه می دهد و می گوید که روزی جعفر، بعد از تقسیم نمودن میراث امام حسن عسگری علیه السّلام، نزد پدرم آمد و گفت که مرا در رتبه پدرم- امام هادی – و برادرم – امام حسن عسگری- قرار بده و من در عوض این کار، در هر سال به تو بیست هزار دینار می دهم.
پدرم به او گفت: اگر تو در نزد شیعیان پدر و برادرت امام هستی، دیگر نیازی به سلطان و غیر سلطان برای ارتقای مرتبه نداری. و اگر نزد شیعیان صاحب این مقام نیستی، در رساندن تو به این مقام، کاری از ما ساخته نیست؛ سپس پدرم او را کوچک شمرد و دستور داد که او را بیرون نمایند. [۱۹]
روایتی دیگر از الغیبه شیخ طوسی
مرحوم تستری روایتی را از الغیبه شیخ طوسی نقل می کند که روایت چنین است:
« سعد بن عبد الله میگوید برایم عدهای از زندانیان به اتهام قتل عبدالله بن محمد عباس تعریف کردند، از جمله ابوهاشم جعفری: که زندان بودیم که شبانه امام حسن عسکری علیه السّلام و برادرش جعفر را نیز به زندان آوردند ـ نحوه آوردن آنان را خبر بیان میکند. ـ شبی در زندان مشغول صحبت بودیم، ناگهان صدای باز شدن درب زندان را شنیدیم بسیار وحشت کردیم ناگهان درب باز شد و دو نفر را به زندان انداختند و درب را بستند. ابوهاشم میگوید جلو رفتم و سراغ گرفتم فرمود: من حسن بن علی عسکری و او جعفر است.
پس هنگامی که ابوهاشم نگاهش به امام حسن عسگری علیه السّلام و برادرش جعفر افتاد، از جای خود بلند شد و صورت امام حسن عسگری علیه السّلام را بوسید و امام را سر جای خود نشاند و جعفر هم نزدیک امام نشست.[ در این هنگام] جعفر با صدای بلند جاریه خود را طلبید. امام حسن عسگری علیه السّلام او را از این کار بازداشت و به او فرمود: ساکت شو! اطرافیان در جعفر آثار مستی را مشاهده کردند و در حالی که در میان جمع نشسته بود، خواب بر او غلبه کرد و خوابش برد. [۲۰]
و اما مذاهبی که به وسیله جعفر حاصل شد – طبق بیان نوبختی – فرقه ای قائل به امامتش بعد از امام هادی علیه السّلام هستند و گروهی قائل به امامتش بعد از برادرش امام حسن عسگری علیه السّلام می باشند و وقتی به این پیروان گفته می شود – چگونه جعفر امام باشد، با اینکه – دو امام در طول حیاتشان از او دوری می گزیدند و از طرفی کارهای زشت جعفر با خاندان امام حسن عسگری علیه السّلام و بدی معاشرتش با امام در سراسر زندگیش مشهود بود، در جواب می گویند که چنین وقایعی در ظاهر بوده است. [دعوای زرگری است]
و گروهی قائلند که جعفر بعد از برادرش سید محمد، امام است… این فرقه امام حسن عسگری علیه السّلام و شیعیان را تکفیر [نعوذبالله] میکنند و ادعا دارند که جعفر، همان قائم است و بر امیرالمومنین برتری دارد».
بررسی «صاحب الزنج» در روایت مذکور
در ادامه یک نکته دیگر را متذکر می شویم. این نکته، مربوط به صاحب الزنج است که به بررسی این نکته می پردازیم: [۲۱]
مرحوم طریحی در مجمع البحرین در مورد «الزنج» می فرماید:
«الزِّنْجُ» بکسر الزأی و الفتح لغه طائفه من السودان معروفه تسکن تحت خط الإستواء و لیس وراؤهم عماره. قال بعضهم: و تمتد بلادهم من الغرب إلى بلاد الحبشه، و بعض بلادهم على نیل مصر، الواحد« زِنْجیٌ» مثل روم و رومی. [۲۲]
زنج به کسر و فتح زاء، طایفه ای از سودانیها هستند که معروفند و زیر خط استواء زندگی می کنند. بعضی گفته اند که سرزمین شان از غرب تا بلاد حبشه وسعت دارد و قسمتی از سرزمین آن ها، بر رود نیل امتداد یافته است.
صاحب الزنج در مناقب ابن شهر آشوب
ابن شهر آشوب در مورد صاحب الزنج از خثعمی نقل می کند که:
محمّد بن صالح خثعمى گفت: تصمیم گرفتم که در نامهاى که براى امام حسن عسگری علیه السّلام نوشتم، از خوردن خربزه و صاحب زنج سوال کنم، هر چند فراموش کردم؛ ولی امام علیه السّلام در جواب نوشت قبل از خوردن صبحانه خربزه نخور که موجب فلج شدن، مىشود و صاحب زنج از خاندان اهلبیت نیست. [۲۳]
بیان مرحوم مجلسی در مورد صاحب الزنج
مرحوم مجلسی در ذیل این روایت، بیانی دارند که چنین است:
صاحب زنج در زمان امام حسن عسگری علیه السّلام در بصره خروج کرد و ادعا کرد که از علویین است. او بصره را تصرف کرد و عده زیادی از مردم را کشت. امام او را از خودش دور کرد. صاحب زنج از نظر نسب و ایده و مذهب و و رفتار، نسبت به امام، بیگانه بود. [۲۴]
بیانی دیگر از مرحوم مجلسی
مرحوم مجلسی در جلد ۵۱ بحارالانوار، ابتدا حدیثی قدسی را به نقل از کمال الدین، ذکر کرده و در آخر روایت هم، بیانی دارند. روایت مفصل است: (قسمتی از روایت و شاهد در روایت را نقل می کنیم)
« شیخ صدوق در کمال الدین از عبد اللَّه بن عباس، روایت میکند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود. در شب معراج نداى پروردگار را شنیدم که میفرمود: اى محمد! عرض کردم: بلى اى خداى با عظمت! خداوند وحى فرمود که: اى محمد! ساکنان عالم بالا درباره کدام موضوع بود که گفتگو نمودند؟ عرض کردم: خدایا نمی دانم. ندا رسید: آیا وزیر و برادر و جانشین در میان آدمیان براى خود انتخاب کردهاى؟ عرض کردم: پروردگارا! چه کسى را انتخاب کنم؟ خودت معین فرما! ندا رسید من على را برایت انتخاب کردم. [۲۵]
آخرین نفر از آن ها، کسى است که عیسى بن مریم پشت سر او نماز میگذارد و زمین را از عدل و داد پر گرداند چنان که از ظلم و ستم پر باشد. به وسیله او بندگانم را از هلاکت نجات دهم و از گمراهى هدایت کنم، نابینا را بینا و بیمار را شفا دهم. [۲۶]
عرض کردم الهى آنچه فرمودى کى واقع مىشود؟ خدا وحى فرستاد: موقعى که علم و دانش از میان برود و نادانى پدید آید، قاریان قرآن زیاد شوند ولى عمل کم باشد، قتل نفس بسیار شود، فقهاى هدایتگر قلیل، و فقهاى ضلالت پیشه و خیانتکار افزون گردند، و شاعران بسیار باشند! امت تو قبرستانهاى خود را مسجد کنند، و قرآنها را زینت دهند و مسجدها را منقّش گردانند، ظلم و فساد در همه جا شایع، و افعال قبیح در کوى و برزن آشکار شود. امت تو مرتکب قبایح گردند و فضائل اخلاقى را زیر پا گذارند، مردها به مردها و زنها به زنها اکتفا کنند، دولتها کافر و اولیاء امور فاجر، دستیاران آنها ظالم و نمایندگان آنان فاسق گردند.[۲۷]
در آن هنگام سه خسوف پدید آید: یکى در مشرق، و یکى در مغرب، و دیگرى در جزیره العرب. شهر بصره بوسیله شخصى از نسل تو که پیروان او زنگیان میباشند، خراب شود. و مردى از اولاد حسین بن على علیه السّلام قیام کند، دجال از سیستان خروج نماید و سفیانى ظاهر گردد! [۲۸]
بیان مرحوم مجلسی در ذیل روایت:
ایشان در ذیل روایت می فرماید:
عبارت «شهر بصره بوسیله شخصى از نسل تو که پیروان او زنگیان میباشند، خراب شود» اشاره به داستان «صاحب الزنج» است که سال ۲۵۶ یا ۲۵۵ هجرى در بصره قیام کرد و به بومیان سودان وعده داد که اگر با وى همراهى کنند آنها را از قید بردگی، آزاد نماید و مورد احترام و اکرام قرار دهد، پس جماعت بسیارى از زنگیان به وى گرویدند و کارش بالا گرفت، و از این رو ملقب به «صاحب الزنج» شد.(چون طرفداران او، زنگی بودند) و او گمان می کرد که على بن محمد بن احمد بن عیسى بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب است. [ «کان یزعم در عبارت، گویای این است که علامه مجلسی، چنین نسبتی را قبول نداشت که قول امام حسن عسگری علیه السّلام هم، شاهد آن است.]
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه میگوید: بیشتر مردم – خصوصاً سادات – نسب او را تخطئه میکردند. و علماء نسب، معتقدند کهوى از تیره عبد القیس و نامش على بن محمد بن عبد الرحیم و مادرش از بنى اسد دختر اسد بن خزیمه و جد مادرش محمد بن حکیم اسدى از اهل کوفه است. ابن اثیر در کامل و مسعودى در مروج الذهب مینویسند: از خبر[عبارت: وَ خَرَابُ الْبَصْرَهِ عَلَى یَدِ رَجُلٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ] استفاده مىشود که نسب وى درست است. [۲۹]
سپس، باید دانست که این علائم، لازم نیست مربوط به وقت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه باشد. چه بسا، مقصود این است که پیش از ظهور آن حضرت، این حوادث روى میدهد، چنان که اکثر علائم روز قیامت که شیعه و سنى در کتب خود آوردهاند سالها و قرنها، پیش از قیامت آشکار میگردد. از این رو قیام صاحب الزنج همزمان ولادت با سعادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه بوده و از همان موقع علائم وجود آن حضرت ظاهر گردید. البته احتمال دارد که علائم در این روایت، نشانه های ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه باشند؛ هرچند چنین احتمالی بعید است.
یک نکته:
اگر، صاحب زنج هنگام تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه قیام کرده است، پس چگونه در روایت آمده است که «… وَ خُرُوجُ صَاحِبِ الزِّنْجِ بِالْبَصْرَهِ فَشُغِلُوا بِذَلِکَ عَنِ الْجَارِیَهِ فَخَرَجَتْ عَنْ أَیْدِیهِمْ» (..و صاحب الزنج در بصره شورش کرد و بدین سبب از آن کنیز منصرف شدند و از دست آنها گریخت) و اینها پس از شهادت امام حسن عسگری علیه السّلام به وقوع پیوست.
جمع این دو جمله در این است که شروع حرکت صاحب زنج در زمان ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه بوده است ولی اوج و شدت مبارزات او، بعد از حمله به خانه امام حسن عسگری علیه السّلام بوده است که به واسطه خروج او و مشغولیت به او، کنیز [صقیل] رهایی یافت.
منبع: اقتباسی از درس “خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی
[۱] – «قَالَ أَبُو الْأَدْیَانِ فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَمَنْ قَالَ مَنْ طَالَبَکَ بِجَوَابَاتِ کُتُبِی فَهُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی فَقُلْتُ زِدْنِی فَقَالَ مَنْ یُصَلِّی عَلَیَّ فَهُوَ الْقَائِمُ بَعْدِی فَقُلْتُ زِدْنِی فَقَالَ مَنْ أَخْبَرَ بِمَا فِی الْهِمْیَانِ فَهُوَ الْقَائِمُ بَعْدِی ثُمَّ مَنَعَتْنِی هَیْبَتُهُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَمَّا فِی الْهِمْیَانِ وَ خَرَجْتُ بِالْکُتُبِ إِلَى الْمَدَائِنِ وَ أَخَذْتُ جَوَابَاتِهَا وَ دَخَلْتُ سُرَّ مَنْ رَأَى یَوْمَ الْخَامِسَ عَشَرَ کَمَا ذَکَرَ لِی ۷ فَإِذَا أَنَا بِالْوَاعِیَهِ فِی دَارِهِ وَ إِذَا بِهِ عَلَى الْمُغْتَسَلِ
وَ إِذَا أَنَا بِجَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ أَخِیهِ بِبَابِ الدَّارِ وَ الشِّیعَهُ مِنْ حَوْلِهِ یُعَزُّونَهُ وَ یُهَنُّونَهُ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی إِنْ یَکُنْ هَذَا الْإِمَامُ فَقَدْ بَطَلَتِ الْإِمَامَهُ لِأَنِّی کُنْتُ أَعْرِفُهُ یَشْرَبُ النَّبِیذَ وَ یُقَامِرُ فِی الْجَوْسَقِ (نام مکانی است) وَ یَلْعَبُ بِالطُّنْبُورِ فَتَقَدَّمْتُ فَعَزَّیْتُ وَ هَنَّیْتُ فَلَمْ یَسْأَلْنِی عَنْ شَیْءٍ
ثُمَّ خَرَجَ عَقِیدٌ فَقَالَ یَا سَیِّدِی قَدْ کُفِّنَ أَخُوکَ فَقُمْ وَ صَلِّ عَلَیْهِ فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الشِّیعَهُ مِنْ حَوْلِهِ یَقْدُمُهُمُ السَّمَّانُ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ قَتِیلُ الْمُعْتَصِمِ الْمَعْرُوفُ بِسَلَمَهَ فَلَمَّا صِرْنَا فِی الدَّارِ إِذَا نَحْنُ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَلَى نَعْشِهِ مُکَفَّناً فَتَقَدَّمَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ لِیُصَلِّیَ عَلَى أَخِیهِ فَلَمَّا هَمَّ بِالتَّکْبِیرِ خَرَجَ صَبِیٌّ بِوَجْهِهِ سُمْرَهٌ بِشَعْرِهِ قَطَطٌ بِأَسْنَانِهِ تَفْلِیجٌ فَجَبَذَ بِرِدَاءِ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ وَ قَالَ تَأَخَّرْ یَا عَمِّ فَأَنَا أَحَقُّ بِالصَّلَاهِ عَلَى أَبِی فَتَأَخَّرَ جَعْفَرٌ وَ قَدِ ارْبَدَّ وَجْهُهُ وَ اصْفَرَّفَتَقَدَّمَ الصَّبِیُّ وَ صَلَّى عَلَیْهِ وَ دُفِنَ إِلَى جَانِبِ قَبْرِ أَبِیهِ
[۲] – صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۷۵
[۳] – فَدَفَعْتُهَا إِلَیْهِ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی هَذِهِ بَیِّنَتَانِ بَقِیَ الْهِمْیَانُ ثُمَّ خَرَجْتُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ یَزْفِرُ فَقَالَ لَهُ حَاجِزٌ الْوَشَّاءُ یَا سَیِّدِی مَنِ الصَّبِیُّ لِنُقِیمَ الْحُجَّهَ عَلَیْهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُهُ قَطُّ وَ لَا أَعْرِفُهُ.
«فَنَحْنُ جُلُوسٌ إِذْ قَدِمَ نَفَرٌ مِنْ قُمَّ فَسَأَلُوا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السّلام فَعَرَفُوا مَوْتَهُ فَقَالُوا فَمَنْ نُعَزِّی فَأَشَارَ النَّاسُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ عَزَّوْهُ وَ هَنَّوْهُ وَ قَالُوا إِنَّ مَعَنَا کُتُباً وَ مَالًا فَتَقُولُ مِمَّنِ الْکُتُبُ وَ کَمِ الْمَالُ»
«فَقَامَ یَنْفُضُ أَثْوَابَهُ وَ یَقُولُ تُرِیدُونَ مِنَّا أَنْ نَعْلَمَ الْغَیْبَ قَالَ فَخَرَجَ الْخَادِمُ فَقَالَ مَعَکُمْ کُتُبُ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ هِمْیَانٌ فِیهِ أَلْفُ دِینَارٍ وَ عَشَرَهُ دَنَانِیرَ مِنْهَا مَطْلِیَّهٌ فَدَفَعُوا إِلَیْهِ الْکُتُبَ وَ الْمَالَ وَ قَالُوا الَّذِی وَجَّهَ بِکَ لِأَخْذِ ذَلِکَ هُوَ الْإِمَامُ
فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَى الْمُعْتَمِدِ وَ کَشَفَ لَهُ ذَلِکَ فَوَجَّهَ الْمُعْتَمِدُ بِخَدَمِهِ فَقَبَضُوا عَلَى صَقِیلَ الْجَارِیَهِ فَطَالَبُوهَا بِالصَّبِیِّ فَأَنْکَرَتْهُ وَ ادَّعَتْ حَبْلًا بِهَا لِتُغَطِّیَ حَالَ الصَّبِیِّ فَسُلِّمَتْ إِلَى ابْنِ أَبِی الشَّوَارِبِ الْقَاضِی وَ بَغَتَهُمْ مَوْتُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى بْنِ خَاقَانَ[۳] فَجْأَهً وَ خُرُوجُ صَاحِبِ الزِّنْجِ بِالْبَصْرَهِ فَشُغِلُوا بِذَلِکَ عَنِ الْجَارِیَهِ فَخَرَجَتْ عَنْ أَیْدِیهِمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
[۴] – امام حسن عسگری فرزندش امام زمان عجل الله تعالی فرجه را به همه افراد نشان نمی داد و افرادی که در نزد حضرت دارای جایگاه و عظمت بودند، موفق به این دیدار می شدند. امام حسن عسگری علیه السّلام به احمد بن اسحاق می فرماید: «فَقَالَ یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا کَرَامَتُکَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَیْکَ ابْنِی هَذَا» و یا نامه ای که امام حسن عسگری علیه السّلام به احمد بن اسحاق می نویسد و می فرماید: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ الْقُمِّیُّ قَالَ لَمَّ وُلِدَ الْخَلَفُ الصَّالِحُ وَرَدَ عَنْ مَوْلَانَا أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السّلام إِلَى جَدِّی أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ کِتَابٌ فَإِذَا فِیهِ مَکْتُوبٌ بِخَطِّ یَدِهِ ع الَّذِی کَانَ تَرِدُ بِهِ التَّوْقِیعَاتُ عَلَیْهِ وَ فِیهِ وُلِدَ لَنَا مَوْلُودٌ فَلْیَکُنْ عِنْدَکَ مَسْتُوراً وَ عَنْ جَمِیعِ النَّاسِ مَکْتُوماً فَإِنَّا لَمْ نُظْهِرْ عَلَیْهِ إِلَّا الْأَقْرَبَ لِقَرَابَتِهِ وَ الْوَلِیَّ لِوَلَایَتِهِ أَحْبَبْنَا إِعْلَامَکَ لِیَسُرَّکَ اللَّهُ لَهُ مِثْلَ مَا سَرَّنَا بِهِ وَ السَّلَام ( احمد بن حسن بن اسحق قمى گوید: چون خلف صالح متولد شد، از مولایم امام حسن عسگری علیه السّلام به جدم احمد بن اسحق نامهاى رسید و به خط خود در آن نوشته بود- همان خطى که توقیعات با آن صادر می شد- که براى ما فرزندى متولد شده. نزد تو مستور بماند و از همه مردم پنهان باشد؛ زیرا ما از آن مطلع نکنیم مگر خویشان محرم یا دوستان صمیمى. شما را بدان اعلام کردیم تا خدا تو را بدان شاد کند، چنانچه ما را بدان شاد کرد و السلام)، پس جعفر جزء اولیاء نبود و اگر نه موفق به دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه می شد.
[۵] – ابن شوارب قاضی، اگر محمد بن عبدالملک اموی بصری باشد، متولد ۱۵۰ و متوفی ۲۴۴ است. ذهبی از او بسیار تعریف می کند. وقتی بحث مخلوق بودن قرآن در زمان متوکل رونق گرفت، متوکل همه علما و فقها را به سامرا دعوت کرد که یکی از آن ها ابن شوارب بود. منظور روایت ابن شوارب قاضی نمی باشد، بلکه این شخص پسری به نام حسن بن ابی الشوارب دارد که مراد روایت، وی می باشد. او وقتی قضاوت را به عهده گرفت (طبق بیان ذهبی)، پدر از کار فرزند خود در اندیشه شد و گفت که می ترسم به وسیله شغلت وارد دوزخ گردی. فرزندانی از ابن شوارب قضاوت می کردند که یکی از آن ها همین فرزندش استف که متوفی ۲۶۱ است. پس منظور روایت حسن بن ابی الشوارب است. (سیر اعلام النبلا، ج۱۱، ص۱۰۴ )
[۶] – صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۷۵
[۷] – صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۸۴
[۸] – ج۲، ص ۶۴۶ و ج۱۲، ص۱۱۴
[۹] – «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْفُرَاتِ قَالَ أَخْبَرَنَا صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ سَیَابَهَ قَالَتْ کُنْتُ فِی دَارِ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیه السّلام فِی الْوَقْتِ الَّذِی وُلِدَ فِیهِ جَعْفَرٌ فَرَأَیْتُ أَهْلَ الدَّارِ قَدْ سُرُّوا بِهِ فَصِرْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ علیه السّلام فَلَمْ أَرَهُ مَسْرُوراً بِذَلِکَ فَقُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی مَا لِی أَرَاکَ غَیْرَ مَسْرُورٍ بِهَذَا الْمَوْلُودِ فَقَالَ علیه السّلام یَهُونُ عَلَیْکَ أَمْرُهُ فَإِنَّهُ سَیُضِلُّ خَلْقاً کَثِیرا». صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۳۲۱
[۱۰] – «…فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ الْخَامِسَ مِنْ وُلْدِهِ الَّذِی اسْمُهُ جَعْفَرٌ یَدَّعِی الْإِمَامَهَ اجْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ وَ کَذِباً عَلَیْهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ الْمُفْتَرِی عَلَى اللَّهِ الْمُدَّعِی لِمَا لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِیهِ وَ الْحَاسِدُ لِأَخِیهِ ذَلِکَ الَّذِی یَکْشِفُ سِرَّ اللَّهِ عِنْدَ غَیْبَهِ وَلِیِّ اللَّهِ ثُمَّ بَکَى عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ کَأَنِّی بِجَعْفَرٍ الْکَذَّابِ وَ قَدْ حَمَلَ طَاغِیَهَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِیشِ أَمْرِ وَلِیِّ اللَّهِ وَ الْمُغَیَّبِ فِی حِفْظِ اللَّهِ وَ التَّوْکِیلِ بِحَرَمِ أَبِیهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ طَمَعاً فِی مِیرَاثِ أَبِیهِ حَتَّى یَأْخُذَ بِغَیْرِ حَقِّهِ…»
[۱۱] – مدرس، جنات الخلود
[۱۲] – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیِّ [۱۲] رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِیِّ [۱۲] قَالَ حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الصَّدُوقُ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ جَاءَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا یُعْلِمُهُ أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ عَلِیٍّ کَتَبَ إِلَیْهِ کِتَاباً یُعَرِّفُهُ فِیهِ نَفْسَهُ وَ یُعْلِمُهُ أَنَّهُ الْقَیِّمُ بَعْدَ أَخِیهِ وَ أَنَّ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْعُلُومِ کُلِّهَا قَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَلَمَّا قَرَأْتُ الْکِتَابَ کَتَبْتُ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ صَیَّرْتُ کِتَابَ جَعْفَرٍ فِی دَرْجِهِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِلَیَّ فِی ذَلِکَ
[۱۳] – بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَتَانِی کِتَابُکَ أَبْقَاکَ اللَّهُ وَ الْکِتَابُ الَّذِی أَنْفَذْتَهُ دَرْجَهُ وَ أَحَاطَتْ مَعْرِفَتِی بِجَمِیعِ مَا تَضَمَّنَهُ عَلَى اخْتِلَافِ أَلْفَاظِهِ وَ تَکَرُّرِ الْخَطَإِ [۱۳]فِیهِ وَ لَوْ تَدَبَّرْتَهُ لَوَقَفْتَ عَلَى بَعْضِ مَا وَقَفْتُ عَلَیْهِ مِنْهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ حَمْداً لَا شَرِیکَ لَهُ عَلَى إِحْسَانِهِ إِلَیْنَا وَ فَضْلِهِ عَلَیْنَا أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْحَقِّ إِلَّا إِتْمَاماً وَ لِلْبَاطِلِ إِلَّا زُهُوقاً وَ هُوَ شَاهِدٌ عَلَیَّ بِمَا أَذْکُرُهُ وَ لِی عَلَیْکُمْ بِمَا أَقُولُهُ إِذَا اجْتَمَعْنَا لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَ یَسْأَلُنَا عَمَّا نَحْنُ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ إِنَّهُ لَمْ یَجْعَلْ لِصَاحِبِ الْکِتَابِ عَلَى الْمَکْتُوبِ إِلَیْهِ وَ لَا عَلَیْکَ وَ لَا عَلَى أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ جَمِیعاً إِمَامَهً مُفْتَرَضَهً وَ لَا طَاعَهً وَ لَا ذِمَّهً وَ سَأُبَیِّنُ لَکُمْ جُمْلَهً تَکْتَفُونَ بِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى
[۱۴] – یَا هَذَا یَرْحَمُکَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً وَ لَا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ قُلُوباً وَ أَلْبَاباً ثُمَّ بَعَثَ إِلَیْهِمُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ یَأْمُرُونَهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ یُعَرِّفُونَهُمْ مَا جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خَالِقِهِمْ وَ دِینِهِمْ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِمْ کِتَاباً وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلَائِکَهً یَأْتِینَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذِی جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیْهِمْ وَ مَا آتَاهُمْ مِنَ الدَّلَائِلِ الظَّاهِرَهِ وَ الْبَرَاهِینِ الْبَاهِرَهِ وَ الْآیَاتِ الْغَالِبَهِ
[۱۵] – فَمِنْهُمْ مَنْ جَعَلَ النَّارَ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا وَ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَهُ تَکْلِیماً وَ جَعَلَ عَصَاهُ ثُعْبَاناً مُبِیناً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَحْیَا الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ عَلَّمَهُ مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِیَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ وَ تَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ وَ خَتَمَ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ وَ أَرْسَلَهُ إِلَى النَّاسِ کَافَّهً وَ أَظْهَرَ مِنْ صِدْقِهِ مَا أَظْهَرَ وَ بَیَّنَ مِنْ آیَاتِهِ وَ عَلَامَاتِهِ مَا بَیَّنَ ثُمَّ قَبَضَهُ۹ حَمِیداً فَقِیداً سَعِیداً وَ جَعَلَ الْأَمْرَ [مِنْ] بَعْدِهِ إِلَى أَخِیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السّلام ثُمَّ إِلَى الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِهِ وَاحِداً وَاحِداً أَحْیَا بِهِمْ دِینَهُ وَ أَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ إِخْوَانِهِمْ وَ بَنِی عَمِّهِمْ وَ الْأَدْنَیْنِ فَالْأَدْنَیْنِ مِنْ ذَوِی أَرْحَامِهِمْ فُرْقَاناً بَیِّناً یُعْرَفُ بِهِ الْحُجَّهُ مِنَ الْمَحْجُوجِ وَ الْإِمَامُ مِنَ الْمَأْمُومِ بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیُوبِ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْسِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعَ حِکْمَتِهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ أَیَّدَهُمْ بِالدَّلَائِلِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَکَانَ النَّاسُ عَلَى سَوَاءٍ وَ لَادَّعَى أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کُلُّ أَحَدٍ وَ لَمَا عُرِفَ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا الْعَالِمُ مِنَ الْجَاهِل
[۱۶] – وَ قَدِ ادَّعَى هَذَا الْمُبْطِلُ الْمُفْتَرِی عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ بِمَا ادَّعَاهُ فَلَا أَدْرِی بِأَیَّهِ حَالَهٍ هِیَ لَهُ رَجَاءَ أَنْ یُتِمَّ دَعْوَاهُ أَ بِفِقْهٍ فِی دِینِ اللَّهِ فَوَ اللَّهِ مَا یَعْرِفُ حَلَالًا مِنْ حَرَامٍ وَ لَا یُفَرِّقُ بَیْنَ خَطَإٍ وَ صَوَابٍ أَمْ بِعِلْمٍ فَمَا یَعْلَمُ حَقّاً مِنْ بَاطِلٍ وَ لَا مُحْکَماً مِنْ مُتَشَابِهٍ وَ لَا یَعْرِفُ حَدَّ الصَّلَاهِ وَ وَقْتَهَا أَمْ بِوَرَعٍ فَاللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى تَرْکِهِ الصَّلَاهَ الْفَرْضَ أَرْبَعِینَ یَوْماً یَزْعُمُ ذَلِکَ لِطَلَبِ الشَّعْوَذَهِ وَ لَعَلَّ خَبَرَهُ قَدْ تَأَدَّى إِلَیْکُمْ وَ هَاتِیکَ ظُرُوفُ مُسْکِرِهِ مَنْصُوبَهٌ وَ آثَارُ عِصْیَانِهِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَشْهُورَهٌ قَائِمَهٌ أَمْ بِآیَهٍ فَلْیَأْتِ بِهَا أَمْ بِحُجَّهٍ فَلْیُقِمْهَا أَمْ بِدَلَالَهٍ فَلْیَذْکُرْهَا
[۱۷] – مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَهٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ
[۱۸] – «فَالْتَمِسْ تَوَلَّى اللَّهُ تَوْفِیقَکَ مِنْ هَذَا الظَّالِمِ مَا ذَکَرْتُ لَکَ وَ امْتَحِنْهُ وَ سَلْهُ عَنْ آیَهٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ یُفَسِّرْهَا أَوْ صَلَاهِ فَرِیضَهٍ یُبَیِّنْ حُدُودَهَا وَ مَا یَجِبُ فِیهَا لِتَعْلَمَ حَالَهُ وَ مِقْدَارَهُ وَ یَظْهَرَ لَکَ عُوَارُهُ وَ نُقْصَانُهُ وَ اللَّهُ حَسِیبُهُ حَفِظَ اللَّهُ الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ أَقَرَّهُ فِی مُسْتَقَرِّهِ وَ قَدْ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَکُونَ الْإِمَامَهُ فِی أَخَوَیْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام وَ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ لَنَا فِی الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْبَاطِلُ وَ انْحَسَرَ عَنْکُمْ وَ إِلَى اللَّهِ أَرْغَبُ فِی الْکِفَایَهِ وَ جَمِیلِ الصُّنْعِ وَ الْوَلَایَهِ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد». شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۸۷.
[۱۹] – تستری ، قاموس الرجال، ج۲، ص۶۴۶ و ۶۴۷
[۲۰] – «وَ رَوَى سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی جَمَاعَهٌ مِنْهُمْ أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیُّ وَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَبَّاسِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْعَمْرِیُّ وَ غَیْرُهُمْ مِمَّنْ کَانَ حُبِسَ بِسَبَبِ قَتْلِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَبَّاسِیِ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السّلام وَ أَخَاهُ جَعْفَراً دَخَلَا عَلَیْهِمْ لَیْلًا. قَالُوا کُنَّا لَیْلَهً مِنَ اللَّیَالِی جُلُوساً نَتَحَدَّثُ إِذْ سَمِعْنَا حَرَکَهَ بَابِ السِّجْنِ فَرَاعَنَا ذَلِکَ وَ کَانَ أَبُو هَاشِمٍ عَلِیلًا فَقَالَ لِبَعْضِنَا اطَّلِعْ وَ انْظُرْ مَا تَرَى فَاطَّلَعَ إِلَى مَوْضِعِ الْبَابِ فَإِذَا الْبَابُ فُتِحَ وَ إِذَا هُوَ بِرَجُلَیْنِ قَدْ أُدْخِلَا إِلَى السِّجْنِ وَ رُدَّ الْبَابُ وَ أُقْفِلَ فَدَنَا مِنْهُمَا فَقَالَ مَنْ أَنْتُمَا فَقَالَ أَحَدُهُمَا نَحْنُ قَوْمٌ مِنَ الطَّالِبِیَّهِ حُبِسْنَا فَقَالَ مَنْ أَنْتُمَا فَقَالَ أَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ هَذَا جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ فَقَالَ لَهُمَا جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکُمَا إِنْ رَأَیْتُمَا أَنْ تَدْخُلَا الْبَیْتَ وَ بَادَرَ إِلَیْنَا وَ إِلَى أَبِی هَاشِمٍ فَأَعْلَمَنَا وَ دَخَلَا.
فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِمَا أَبُو هَاشِمٍ قَامَ عَنْ مِضْرَبَهٍ کَانَتْ تَحْتَهُ فَقَبَّلَ وَجْهَ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السّلام وَ أَجْلَسَهُ عَلَیْهَا وَ جَلَسَ جَعْفَرٌ قَرِیباً مِنْهُ فَقَالَ جَعْفَرٌ وَا شطناه [شَیْطَنَاهُ] بِأَعْلَى صَوْتِهِ یَعْنِی جَارِیَهً لَهُ فَزَجَرَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السّلام وَ قَالَ لَهُ اسْکُتْ وَ إِنَّهُمْ رَأَوْا فِیهِ آثَارَ السُّکْرِ وَ إِنَّ النَّوْمَ غَلَبَهُ وَ هُوَ جَالِسٌ مَعَهُمْ فَنَامَ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ»
[۲۱] – قسمت ذیل روایت ابوالادیان این بود: «… فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَى الْمُعْتَمِدِ وَ کَشَفَ لَهُ ذَلِکَ فَوَجَّهَ الْمُعْتَمِدُ بِخَدَمِهِ فَقَبَضُوا عَلَى صَقِیلَ الْجَارِیَهِ فَطَالَبُوهَا بِالصَّبِیِّ فَأَنْکَرَتْهُ وَ ادَّعَتْ حَبْلًا بِهَا لِتُغَطِّیَ حَالَ الصَّبِیِّ فَسُلِّمَتْ إِلَى ابْنِ أَبِی الشَّوَارِبِ الْقَاضِی وَ بَغَتَهُمْ مَوْتُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى بْنِ خَاقَانَ فَجْأَهً وَ خُرُوجُ صَاحِبِ الزِّنْجِ بِالْبَصْرَهِ فَشُغِلُوا بِذَلِکَ عَنِ الْجَارِیَهِ فَخَرَجَتْ عَنْ أَیْدِیهِمْوَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» (صدوق، کمال الدین، ج۲ ص۴۷۵)
[۲۲] – طریحی، مجمع البحرین، ج۲ ؛ ص۳۰۴
[۲۳] – مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ الْخَثْعَمِیُّ قَالَ عَزَمْتُ أَنْ أَسْأَلَ فِی کِتَابِی إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السّلام عَنْ أَکْلِ الْبِطِّیخِ عَلَى الرِّیقِ وَ عَنْ صَاحِبِ الزَّنْجِ فَأُنْسِیتُ فَوَرَدَ عَلَیَّ جَوَابُهُ لَا یُؤْکَلُ الْبِطِّیخُعَلَى الرِّیقِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْفَالِجَ وَ صَاحِبُ الزَّنْجِ لَیْسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت. ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب :، ج۴، ص: ۴۲۹
[۲۴] – مجلسی، بحارالانوار،ج ۶۳، ص۱۹۷، اسماء و العالم
[۲۵] – ابْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ آدَمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ إِیَاسٍ عَنِ الْمُبَارَکِ بْنِ فَضَالَهَ عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ یَرْفَعُهُ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا عَرَجَ بیرَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ أَتَانِی النِّدَاءُ یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّیْکَ
رَبَّ الْعَظَمَهِ لَبَّیْکَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیَّ یَا مُحَمَّدُ فِیمَ اخْتَصَمَ الْمَلَأُ الْأَعْلَى قُلْتُ إِلَهِی لَا عِلْمَ لِی فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ هَلَّا اتَّخَذْتَ مِنَ الْآدَمِیِّینَ وَزِیراً وَ أَخاً وَ وَصِیّاً مِنْ بَعْدِکَ فَقُلْتُ إِلَهِی وَ مَنِ أَتَّخِذُ تَخَیَّرْ لِی أَنْتَ یَا إِلَهِی فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیَّ یَا مُحَمَّدُ قَدِ اخْتَرْتُ لَکَ مِنَ الْآدَمِیِّینَ عَلِیّاً …
[۲۶] – … وَ آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَى ابْنُمَرْیَمَ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً أُنْجِی بِهِ مِنَ الْهَلَکَهِ وَ أُهْدِی بِهِ مِنَ الضَّلَالَهِ وَ أُبْرِئُ بِهِ الْأَعْمَى وَ أَشْفِی بِهِ الْمَرِیضَ
[۲۷] – فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْلُ وَ کَثُرَ الْقُرَّاءُ وَ قَلَّ الْعَمَلُ وَ کَثُرَ الْقَتْلُ وَ قَلَّ الْفُقَهَاءُ الْهَادُونَ وَ کَثُرَ فُقَهَاءُ الضَّلَالَهِ وَ الْخَوَنَهِ [۲۷]وَ کَثُرَ الشُّعَرَاءُ وَ اتَّخَذَ أُمَّتُکَ قُبُورَهُمْ مَسَاجِدَ وَ حُلِّیَتِ الْمَصَاحِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَسَاجِدُ وَ کَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْکَرُ وَ أَمَرَ أُمَّتُکَ بِهِ وَ نَهَى عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ اکْتَفَى الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ صَارَ الْأُمَرَاءُ کَفَرَهً وَ أَوْلِیَاؤُهُمْ فَجَرَهً وَ أَعْوَانُهُمْ ظَلَمَهً وَ ذَوُو الرَّأْیِ مِنْهُمْ فَسَقَهً»
[۲۸] – وَ عِنْدَ ذَلِکَ ثَلَاثَهُ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ الْعَرَبِ وَ خَرَابُ الْبَصْرَهِ عَلَى یَدِ رَجُلٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ یَتْبَعُهُ الزُّنُوجُ وَ خُرُوجُ رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ظُهُورُ الدَّجَّالِ یَخْرُجُ مِنَ الْمَشْرِقِ مِنْ سِجِسْتَانَ وَ ظُهُورُ السُّفْیَانِیِّ … مجلسی، بحارالانوار،ج ۵۱، ص۷۰
[۲۹] – و قال ابن أبی الحدید و أکثر الناس یقدحون فی نسبه و خصوصا الطالبیون و جمهور النسابین على أنه من عبد القیس و أنه علی بن محمد بن عبد الرحیم و أمه أسدیه من أسد بن خزیمه جدها محمد بن حکیم الأسدی من أهل الکوفه و نحو ذلک قال ابن الأثیر فی الکامل و المسعودی فی مروج الذهب و یظهر من الخبر أن نسبه کان صحیحا.
پاسخ دهید