روایات ولادت امام زمان متواتر معنوی است یا لااقل مستفیضه است که نیازی به بررسی سندی ندارد. بعضی از  معاصران، مثل مرحوم خویی، معتقد به چنین مبنایی است که در صورت استفاضه روایات، نیازی به بررسی سندی نمی باشد.[۱] هرچند بعضی اوقات، گاهی برای تفنن و تنوع به بررسی سندی این روایات می پردازیم.

در مورد ولادت هیچ یک از ائمه دیگر، به اندازه ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه، روایات وارد نشده است. مگر ما برای اثبات ولادت یک شخص، چند دلیل می خواهیم؟ نصی و یا مورخی، گفته است که فلانی فرزند فلان است، همین را در جهت اثبات ولادت او، کافی می دانند، ولی چرا در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه با این همه روایات و دلائل، با اینکه بنای ولادتش بر إخفاء بوده است بعضی تشکیک و یا میل به انکار دارند؟

محوریت بحث ما بر کتب اربعه است. در این بحث، ابتدا نصوص و روایات را نقل کرده و سپس منابع را ذکر می کنیم و گاهی به بررسی سندی، می پردازیم.

 

روایت اول

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ  علیه السلام بَعَثَ إِلَى بَعْضِ مَنْ سَمَّاهُ لِی بِشَاهٍ مَذْبُوحَهٍ وَ قَالَ هَذِهِ مِنْ عَقِیقَهِ ابْنِی مُحَمَّد.[۲]

محمد بن ابراهیم کوفى گوید که امام یازدهم به یکى که نامش را برایم برد گوسفند سر بریده‏اى فرستاد و گفت این از عقیقه پسرم محمد است‏.

* عقیقه بعد از ولادت فرزند است، پس روایت شاهدی بر جریان ولادت است.

منابع روایت

  • حلى، رضى الدین على بن یوسف بن المطهر(م.۷۰۳) درالعدد القویّه لدفع المخاوف الیومیه، ص۷۳
  • شیخ حر عاملى درإثبات الهداه بالنصوص و المعجزات‏، ج۳،ص ۴۸۴
  • مجلسى در بحار الأنوار، ج۵۱،ص ۱۵
  • نورى(م. ۱۳۲۰) در مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، ج ۱۵،ص ۱۴
  • صافی در منتخب الاثر،ص ۳۴۳

 

روایت دوم

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْکَرْخِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا یَقُولُ رَأَیْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ  عجل الله تعالی فرجه وَ وَجْهُهُ یُضِی‏ءُ کَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَهَ الْبَدْرِ وَ رَأَیْتُ عَلَى سُرَّتِهِ شَعْراً یَجْرِی کَالْخَطِّ وَ کَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ ۷ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ‏ هَکَذَا وُلِدَ وَ هَکَذَا وُلِدْنَا وَ لَکِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَى عَلَیْهِ لِإِصَابَهِ السُّنَّه.[۳]

محمّد بن حسن کرخىّ گوید از ابو هارون که مردى از اصحاب ما بود شنیدم که مى‏گفت: من صاحب الزّمان عجل الله تعالی فرجه را دیدم که رویش مانند ماه شب‏ چهارده مى‏درخشید و بر نافش مویى مانند خط روئیده بود، جامه را از او برداشتم ختنه شده بود و درباره آن از امام حسن عسگری علیه السلام پرسیدم، فرمود: این چنین متولّد شده است و ما نیز چنین متولد شده‏ایم ولى براى مراعات سنّت اسلامى تیغ بر آن مى‏کشیم.

منابع روایت

  • شیخ طوسی در الغیبه،ص ۲۵۰
  • طبرسی در إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۳۹۷
  • شیخ حر عاملى در إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات‏، ج۳،ص ۵۰۸ و تا بحارالانوار

 

روایت سوم

وَ عَنْهُ (موسی بن محمد) عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنِ الْبَشَّارِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِدْرِیسَ صَاحِبِ ثِقَهِ أَبِی مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قَالَ: وَجَّهَ‏ إِلَیَ‏ مَوْلَایَ‏ أَبُو مُحَمَّدٍ کَبْشَیْنِ وَ قَالَ اعْقِرْهُمَا عَنِ ابْنِیَ الْحَسَنِ وَ کُلْ وَ أَطْعِمْ إِخْوَانَکَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ لَقِیتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ: الْمَوْلُودُ الَّذِی وُلِدَ لِی مَاتَ ثُمَّ وَجَّهَ لِی بِأَرْبَعِ أَکْبِشَهٍ وَ کَتَبَ إِلَیْهِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* اعْقِرْ هَذِهِ الْأَرْبَعَهَ أَکْبِشَهٍ عَنْ مَوْلَاکَ وَ کُلْ هَنَّأَکَ اللَّهُ فَفَعَلْتُ وَ لَقِیتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ لِی: إِنَّمَا استر [سَتَرَ] اللَّهُ یا بنی [بِابْنَیِ‏] الْحَسَنِ وَ مُوسَى لِوَلَدِهِ مُحَمَّدٍ مَهْدِیِّ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ الْفَرَجِ الْأَعْظَمِ…[۴]

بشار بن ابراهیم که مورد وثوق امام حسن عسگری علیه السلام بود می گوید: امام حسن عسگری علیه السلام دو گوسفند برایم فرستاد و فرمود: گوسفند‌ها را از طرف فرزندم حسن، ذبح کن و خودت از آن بخور و برادرانت را هم اطعام کن. من این کار را کردم و بعد از مدتی خدمت امام حسن عسگری علیه السلام رسیدم، حضرت فرمود: فرزندی که خداوند به من داده بود از دنیا رفت، سپس[ بعد از مدتی] چهار گوسفند برایم فرستاد که همراه آن، نامه ای بود. در آن نامه نوشته بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، این چهار گوسفند را از طرف مولایت ذبح کن و بخور که گوارای وجودت باشد، پس این کار را کردم و دوباره خدمت امام حسن عسگری علیه السلام رسیدم، حضرت فرمودند: خداوند ولادت فرزندم محمد«مهدی این امت و صاحب گشایش بزرگ» را با وفات دو فرزند قبلی ام، «حسن و موسی» پوشانید.

 

روایت چهارم

وَ عَنْهُ (الشلمغانی) قَالَ حَدَّثَنِی‏ الثِّقَهُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِدْرِیسَ‏ قَالَ‏ وَجَّه‏ إِلَیَّ مَوْلَایَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام بِکَبْشٍ وَ قَالَ عُقَّهُ عَنِ ابْنِی فُلَانٍ وَ کُلْ وَ أَطْعِمْ أَهْلَکَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ لَقِیتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ لِی الْمَوْلُودُ الَّذِی وُلِدَ لِی مَاتَ ثُمَّ وَجَّهَ إِلَیَّ بِکَبْشَیْنِ وَ کَتَبَ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ عُقَّ هَذَیْنِ الْکَبْشَیْنِ عَنْ مَوْلَاکَ وَ کُلْ هَنَّأَکَ اللَّهُ وَ أَطْعِمْ إِخْوَانَکَ فَفَعَلْتُ وَ لَقِیتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ فَمَا ذَکَرَ لِی شَیْئاً .[۵]

ابراهیم بن ادریس روایت می‌کند که امام حسن عسگری  علیه السلام، گوسفندی براى من فرستاد و فرمود که: آن را براى فرزندم عقیقه کن. خود از آن بخور و به خانواده ات نیز بخوران. چنین کردم و بعد که خدمت حضرت رسیدم فرمود: فرزندم از دنیا رفت. سپس دو گوسفند همراه نامه‏اى فرستادند که نوشته بود: بسم اللَّه الرحمن الرحیم. این دو گوسفند را از جانب مولایت عقیقه کن و خود بخور که گوارای وجودت باشد و همچنین به برادارنت بخوران، چنین کردم و چون به خدمتش رسیدم چیزى نفرمود.

منابع روایت:

  • مسعودى (م. ۳۴۶) در اثبات الوصیه، ۲۴۱
  • شیخ طوسی (۴۶۰) در الغیبه،ص ۲۴۵
  • شیخ حر عاملى (۱۱۰۴) در إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات‏، ج۳،ص ۵۰۸
  • مجلسى در بحار الأنوار، ج۵۱،ص ۲۲

 

روایت پنجم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَاجِیلَوَیْهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ رِیَاحٍ الْبَصْرِیُّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْعَمْرِیِّ قَالَ لَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام ابْعَثُوا إِلَى أَبِی عَمْرٍو فَبُعِثَ إِلَیْهِ فَصَارَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ اشْتَرِ عَشَرَهَ آلَافِ رِطْلِ خُبْزٍ وَ عَشَرَهَ آلَافِ رِطْلِ لَحْمٍ وَ فَرِّقْهُ أَحْسَبُهُ قَالَ عَلَى بَنِی هَاشِمٍ وَ عُقَّ عَنْهُ بِکَذَا وَ کَذَا شَاه.[۶]

ابو جعفر عمرى گوید چون سید عجل الله تعالی فرجه متولد شد امام یازدهم علیه السلام فرمود بفرستید ابى عمرو را بیاورید چون خدمت آن حضرت آمد، باو فرمود ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت بخر و میان‏ بنى هاشم (به گمانم) تقسیم کن و چندین گوسفند را از طرف او عقیقه کن‏.

 

روایت ششم

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ قَبْلِ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَهِ أَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه‏.[۷]

محمد بن على بن بلال گوید: از جانب امام حسن عسگرى علیه السلام، دو سال پیش از وفاتش پیامى به من رسید که از جانشین بعد از خود به من خبر داد، بار دیگر سه روز پیش از وفاتش پیامى رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد.

این روایت، در کمال الدین شیخ صدوق مفصل تر نقل شده است. متن روایت اینگونه است:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْکِنْدِیُّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو طَاهِرٍ الْبِلَالِیُّ التَّوْقِیعُ الَّذِی خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَعَلَّقُوهُ فِی الْخَلَفِ بَعْدَهُ وَدِیعَهٌ فِی بَیْتِکَ فَقُلْتُ لَهُ أُحِبُّ أَنْ تَنْسَخَ لِی مِنْ لَفْظِ التَّوْقِیعِ مَا فِیهِ فَأَخْبَرَ أَبَا طَاهِرٍ بِمَقَالَتِی فَقَالَ لَهُ جِئْنِی بِهِ حَتَّى یَسْقُطَ الْإِسْنَادُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ فَخَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ بَعْدَ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَهِ أَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِذَلِکَ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَحَدَ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ حُقُوقَهُمْ وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَى أَکْتَافِهِمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ کَثِیرا.[۸]

ابو عبد اللَّه حسین بن اسماعیل کندى گوید: ابو طاهر بلالىّ به من گفت: آن توقیعى که از ابو محمّد علیه السلام براى من صادر شده و آن را به جانشین پس از او ارجاع داده‌اند، ودیعه‏اى از جانب من در بیت توست، و من (سعد بن عبدالله) به حسین بن اسماعیل گفتم: دوست دارم عین لفظ توقیع را برایم استنساخ کنى. حسین بن اسماعیل کندى، حرف مرا برای ابو طاهربلالی، نقل کرد. پس ابوطاهر گفت: سعد را نزد من بیاور [تا خودم برای او نقل کنم] و نیازی به سند نباشد. [ سعدبن عبدالله به نزد ابوطاهر بلالی امد و او برایش گفت:] توقیعى از ابو محمّد  علیه السلام دو سال قبل از درگذشت او برایم صادر شد و مرا از جانشین پس از خود با خبر کرد و سه روز پس از درگذشت او نیز توقیعى به دستم رسید که مرا از آن خبر داده بود، پس لعنت خدا بر کسانى باد که حقوق اولیاء خدا را منکرند و مردمان را بر دوش آنان سوار مى‏کنند و الحمد للَّه کثیرا.

 

روایت هفتم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَشَّارٍ الْقَزْوِینِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْفَرَجِ الْمُظَفَّرُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الْبَزَّازُ قَالَ سَمِعْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیَّ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ ابْنِی هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الَّذِی یَجْرِی فِیهِ سُنَنُ الْأَنْبِیَاءِ علیهم السلام بِالتَّعْمِیرِ وَ الْغَیْبَهِ حَتَّى تَقْسُوَ الْقُلُوبُ لِطُولِ الْأَمَدِ فَلَا یَثْبُتَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ إِلَّا مَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی قَلْبِهِ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه‏.[۹]

حسن بن محمّد بن صالح گوید: از امام حسن بن علىّ عسگری  علیه السلام شنیدم که مى‏فرمود: این فرزندم قائم پس از من است و او همان کسى است که سنّتهاى انبیاء از طول عمر و غیبت در او جارى است تا به غایتى که دلها به واسطه طول مدّت سخت گردد و جز کسى که خداى تعالى ایمان را در دلش نقش کرده و وى را با روحى از جانب خود مؤیّد ساخته است در عقیده به امامت او ثابت‏ نماند.

 

روایت هشتم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ سُئِلَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ  علیه السلام وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْخَبَرِ الَّذِی رُوِیَ عَنْ آبَائِهِ : أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّهٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً فَقَالَ  علیه السلام إِنَّ هَذَا حَقٌّ کَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْحُجَّهُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَکَ فَقَالَ ابْنِی مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّهُ بَعْدِی مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً أَمَا إِنَّ لَهُ غَیْبَهً یَحَارُ فِیهَا الْجَاهِلُونَ وَ یَهْلِکُ فِیهَا الْمُبْطِلُونَ وَ یَکْذِبُ فِیهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ یَخْرُجُ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى الْأَعْلَامِ الْبِیضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْکُوفَه.[۱۰]

ابو علىّ بن همّام گوید: از محمّد بن عثمان عمرىّ شنیدم که مى‏گفت: از پدرم شنیدم که مى‏گفت: من نزد امام حسن عسگری  علیه السلام بودم که از آن حضرت از خبرى که از پدران بزرگوارش روایت شده است، سوال کردند که زمین از حجّت الهى بر خلق تا روز قیامت خالى نمى‏ماند و کسى که بمیرد و امام‏ زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیّت درگذشته است. فرمود: این حقّ است همچنان که روز روشن حقّ است. گفتند: اى فرزند رسول خدا حجّت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمّد، او امام و حجّت پس از من است، کسى که بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیّت درگذشته است، آگاه باشید که براى او غیبتى است که نادانان در آن سرگردان شوند و مبطلان در آن هلاک گردند و کسانى که براى آن وقت معیّن کنند دروغ گویند، سپس خروج مى‏کند و گویا به پرچمهاى سپیدى مى‏نگرم که بر بالاى سر او در نجف کوفه در اهتزاز است.

 روایت نهم

وَ رَوَى أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ نُوحٍ أَبُو الْعَبَّاسِ السِّیرَافِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو نَصْرٍ هِبَهُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ بُرَیْنَهَ الْکَاتِبِ قَالَ حَدَّثَنِی بَعْضُ الشُّرَّافِ مِنَ الشِّیعَهِ الْإِمَامِیَّهِ أَصْحَابِ الْحَدِیثِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَبَّاسُ بْنُ أَحْمَدَ الصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْخَصِیبِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیَّانِ قَالا دَخَلْنَا عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ علیه السلام بِسُرَّ مَنْ رَأَى وَ بَیْنَ‏ یَدَیْهِ‏ جَمَاعَهٌ مِنْ أَوْلِیَائِهِ وَ شِیعَتِهِ حَتَّى دَخَلَ عَلَیْهِ بَدْرٌ خَادِمُهُ فَقَالَ یَا مَوْلَایَ بِالْبَابِ قَوْمٌ شُعْثٌ‏ غُبْرٌ فَقَالَ لَهُمْ هَؤُلَاءِ نَفَرٌ مِنْ شِیعَتِنَا بِالْیَمَنِ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ یَسُوقَانِهِ إِلَى أَنْ یَنْتَهِیَ إِلَى أَنْ قَالَ الْحَسَنُ  علیه السلام لِبَدْرٍ فَامْضِ فَائْتِنَا بِعُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ الْعَمْرِیِّ فَمَا لَبِثْنَا إِلَّا یَسِیراً حَتَّى دَخَلَ عُثْمَانُ فَقَالَ لَهُ سَیِّدُنَا أَبُو مُحَمَّدٍ  علیه السلام امْضِ یَا عُثْمَانُ فَإِنَّکَ الْوَکِیلُ وَ الثِّقَهُ الْمَأْمُونُ عَلَى مَالِ اللَّهِ وَ اقْبِضْ مِنْ هَؤُلَاءِ النَّفَرِ الْیَمَنِیِّینَ مَا حَمَلُوهُ مِنَ الْمَالِ ثُمَّ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَى أَنْ قَالا ثُمَّ قُلْنَا بِأَجْمَعِنَا یَا سَیِّدَنَا وَ اللَّهِ إِنَّ عُثْمَانَ لَمِنْ خِیَارِ شِیعَتِکَ وَ لَقَدْ زِدْتَنَا عِلْماً بِمَوْضِعِهِ مِنْ خِدْمَتِکَ وَ إِنَّهُ وَکِیلُکَ وَ ثِقَتُکَ عَلَى مَالِ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ نَعَمْ وَ اشْهَدُوا عَلَى أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِیدٍ الْعَمْرِیَّ وَکِیلِی وَ أَنَّ ابْنَهُ مُحَمَّداً وَکِیلُ ابْنِی مَهْدِیِّکُم‏.[۱۱]

ابو العباس احمد بن على بن نوح سیرافى بسند خود از محمد بن اسماعیل و على ابن عبد اللَّه حسینان روایت نمودند که گفتند: در سامره خدمت حضرت امام حسن عسگری علیه السلام رسیدیم، دیدیم گروهى از شیعیان و دوستان حضرت نیز در حضورش شرفیاب هستند در آن وقت «بدر» خادم حضرت آمد و عرض کرد: آقا! جمعى با حالت افسرده و غبارآلود، به در خانه آمده‌اند. حضرت فرمود: اینان عده‏اى از شیعیان ما در «یمن» هستند تا آنجا که حضرت به خادم فرمود: برو و عثمان بن سعید را نزد من بیاور! چیزى نگذشت که عثمان بن سعید آمد. حضرت به وى فرمود: اى عثمان تو وکیل من و بر اموال الهی، امین هستى. برو و اموالى را که این چند نفر یمنى آورده‏اند بگیر. راوى میگوید: ما حضار عرض کردیم: آقا! بخدا قسم ما عثمان بن سعید را از شیعیان برگزیده می‌دانیم و امروز با این فرمایش، مقام او را در خدمتگزارى، آشکارتر فرمودى و به خوبى می‌دانیم که او وکیل شما و در ضبط اموال خدا مورد وثوق شماست. فرمود: آرى گواه باشید که عثمان بن سعید عمرى وکیل من است و فرزندش محمد بن عثمان وکیل فرزند من مهدى شماست‏.

 

روایت دهم

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ مَصْقَلَهَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ  علیه السلام فَقَالَ لِی یَا أَحْمَدُ مَا کَانَ حَالُکُمْ فِیمَا کَانَ النَّاسُ فِیهِ مِنَ الشَّکِ‏ وَ الِارْتِیَابِ قُلْتُ لَمَّا وَرَدَ الْکِتَابُ بِخَبَرِ مَوْلِدِ سَیِّدِنَا  عجل الله تعالی فرجه لَمْ یَبْقَ مِنَّا رَجُلٌ وَ لَا امْرَأَهٌ وَ لَا غُلَامٌ بَلَغَ الْفَهْمَ إِلَّا قَالَ بِالْحَقِّ قَالَ  علیه السلام أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّهِ اللَّهِ تَعَالَى ثُمَّ أَمَرَ أَبُو مُحَمَّدٍ  علیه السلام وَالِدَتَهُ بِالْحَجِّ فِی سَنَهِ تِسْعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ عَرَفَهَا مَا یَنَالُهُ فِی سَنَهِ سِتِّینَ ثُمَّ سَلَّمَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ وَ الْمَوَارِیثَ وَ السِّلَاحَ إِلَى الْقَائِمِ الصَّاحِبِ عجل الله تعالی فرجه وَ خَرَجَتْ أُمُّ أَبِی مُحَمَّدٍ إِلَى مَکَّهَ وَ قُبِضَ فِی شَهْرِ رَبِیعٍ الْآخِرِ سَنَهَ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ دُفِنَ بِسُرَّ مَنْ رَأَى إِلَى جَانِبِ أَبِیهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا وَ کَانَ مِنْ مَوْلِدِهِ إِلَى وَقْتِ مُضِیِّهِ تِسْعٌ وَ عِشْرُونَ سَنَهً.[۱۲]

احمد بن اسحاق گوید: بر مولاى خود امام عسکری علیه السلام وارد شدم فرمود: اى احمد! در آن شکّ و تردیدى که گریبانگیر مردم [اهل قم] شده بود حال شما چه بود؟ عرض کردم: آقا وقتى خبر ولادت مولایمان به ما رسید تمام ما از زن و مرد و حتّى بچه‏اى که به فهم رسیده بود، قائل به امامت آن جناب شدیم و معترف بحق گردیدیم. فرمود: مگر نمی‌دانى که خداوند زمین را خالى از حجت نمى‏گذارد. آن گاه حضرت امام حسن عسگری علیه السلام به مادر امام زمان امر کرد در سال ۲۵۹، به حج رود و به او اطلاع داد که در سال ۲۶۰ چه خواهد شد و بعد اسم اعظم و مواریث انبیا و سلاح را به قائم حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه سپرد. مادر امام به جانب مکه رفت و حضرت حسن عسگری علیه السلام در ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ از دنیا رفت و در سامرا پهلوى پدر بزرگوار خود دفن شد و سن مبارکش در آن هنگام، ۲۹ سال بود.

 

روایت یازدهم

روایت، نامه ای است که امام حسن عسگری علیه السلام برای قمیون به جهت اطلاع رسانی ولادت فرزندش می نویسد. قم از دیرباز مورد توجه اهل بیت بوده است.

حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ الْآبِیُّ الْأَزْدِیُّ الْعَرُوضِیُّ بِمَرْوَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ الْقُمِّیُّ ‏قَالَ لَمَّا وُلِدَ الْخَلَفُ الصَّالِحُ  وَرَدَ مِنْ مَوْلَانَا أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَى جَدِّی أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ کِتَابٌ وَ إِذَا فِیهِ مَکْتُوبٌ بِخَطِّ یَدِهِ الَّذِی کَانَ یَرِدُ بِهِ التَّوْقِیعَاتُ عَلَیْهِ وُلِدَ الْمَوْلُودُ فَلْیَکُنْ عِنْدَکَ مَسْتُوراً وَ عَنْ جَمِیعِ النَّاسِ مَکْتُوماً فَإِنَّا لَمْ نُظْهِرْ عَلَیْهِ إِلَّا الْأَقْرَبَ لِقَرَابَتِهِ وَ الْمَوْلَى لِوَلَایَتِهِ أَحْبَبْنَا إِعْلَامَکَ لِیَسُرَّکَ اللَّهُ بِهِ کَمَا سَرَّنَا وَ السَّلَام‏.[۱۳]

احمد بن حسن بن اسحاق قمّى گوید: چون خلف صالح عجل الله تعالی فرجه متولّد گردید از مولایم امام حسن عسگری علیه السّلام به جدّم احمد بن اسحاق نامه‏اى رسید که در آن، امام با دستخط خود- که توقیعات با آن دستخط صادر مى‏شد- آمده بود: براى ما فرزندى متولّد شده است و باید نزد تو مستور و از مردم مکتوم بماند که ما جز به خویشان و دوستان اظهار نکنیم، خواستیم خبر آن را به تو اعلام کنیم تا خداوند تو را شاد سازد همچنان که ما را شاد ساخت و السّلام.

 

روایت دوازدهم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَهُ بْنُ حُکَیْمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَیْنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ  علیه السلام وَ نَحْنُ فِی مَنْزِلِهِ وَ کُنَّا أَرْبَعِینَ رَجُلًا فَقَالَ هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی أَدْیَانِکُمْ فَتَهْلِکُوا أَمَا إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَیَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ  علیه السلام.[۱۴]

معاویه بن حکیم و محمّد بن ایّوب و محمّد بن عثمان گویند: ما چهل نفر در منزل امام حسن عسگری علیه السلام بودیم و او فرزندش را به ما عرضه کرد و فرمود: این امام شما پس از من و خلیفه من بر شماست، از او اطاعت کنید و پس از من در دین خود متفرّق نشوید که هلاک خواهید شد، بدانید که بعد از این او را نخواهید دید، گویند: از حضورش بیرون آمدیم و پس از چند روزى قلیل، امام حسن عسگری علیه السلام درگذشت‏.

این روایت در الغیبه شیخ طوسی به این طریق نقل شده است:

قَالَ وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ الْبَزَّازُ عَنْ جَمَاعَهٍ مِنَ الشِّیعَهِ مِنْهُمْ عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ‏وَ أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاوِیَهَ بْنِ حَکِیمٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ‏ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ مَشْهُورٍ قَالُوا جَمِیعاً اجْتَمَعْنَا إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ  علیه السلام نَسْأَلُهُ عَنِ الْحُجَّهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ فِی مَجْلِسِهِ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَقَامَ إِلَیْهِ عُثْمَانُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ عَمْرٍو الْعَمْرِیُّ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أُرِیدُ أَنْ‏ أَسْأَلَکَ‏ عَنْ أَمْرٍ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَقَالَ لَهُ اجْلِسْ یَا عُثْمَانُ فَقَامَ مُغْضَباً لِیَخْرُجَ فَقَالَ لَا یَخْرُجَنَّ أَحَدٌ فَلَمْ یَخْرُجْ مِنَّا أَحَدٌ إِلَى [أَنْ‏] کَانَ بَعْدَ سَاعَهٍ فَصَاحَ علیه السلام بِعُثْمَانَ فَقَامَ عَلَى قَدَمَیْهِ فَقَالَ أُخْبِرُکُمْ بِمَا جِئْتُمْ قَالُوا نَعَمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ جِئْتُمْ تَسْأَلُونِّی عَنِ الْحُجَّهِ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعَمْ فَإِذَا غُلَامٌ کَأَنَّهُ قِطَعُ قَمَرٍ أَشْبَهُ النَّاسِ بِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَقَالَ هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فَتَهْلِکُوا فِی أَدْیَانِکُمْ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ مِنْ بَعْدِ یَوْمِکُمْ هَذَا حَتَّى یَتِمَّ لَهُ عُمُرٌ فَاقْبَلُوا مِنْ عُثْمَانَ مَا یَقُولُهُ وَ انْتَهُوا إِلَى أَمْرِهِ وَ اقْبَلُوا قَوْلَهُ فَهُوَ خَلِیفَهُ إِمَامِکُمْ وَ الْأَمْرُ إِلَیْهِ فِی حَدِیثٍ طَوِیل.[۱۵]

جعفر بن محمد بن مالک فزارى بزاز از جماعتى از شیعه، که از آن‌ها على بن هلال و محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب بن نوح بودند، در خبرى طولانى مشهور نقل کرده که همه آن‌ها گفتند: به خدمت حضرت امام حسن عسگری علیه السلام رفتیم تا در خصوص امام بعد از وى از حضرت جویا شویم، در حالی که در آن مجلس در نزد حضرت، چهل نفر بودند. در این وقت عثمان بن سعید عمرى برخاست و عرض کرد: یا ابن رسول اللَّه! می‌خواهم مطلبى را از شما سؤال کنیم که خود داناتر می‌باشید. حضرت فرمود: اى عثمان بنشین! در این حال او با حالتى خشمگین برخاست که بیرون رود، حضرت فرمود: هیچ کس بیرون نیاید. کسى از ما هم بیرون نرفت، بعد از لحظه‏اى حضرت، عثمان بن سعید را صدا زد و او برخاست و ایستاد، حضرت فرمود: بگویم براى چه نزد من آمده‏اید؟ حضار گفتند: بفرمائید یا ابن رسول اللَّه! فرمود: آمده‏اید از من بپرسید امام بعد از من کیست؟ عرض کردند: آرى یا ابن رسول اللَّه! در این وقت جوانى را که مانند پاره ماه بود و از هر کس به پدرش امام حسن عسگری علیه السلام بیشتر شباهت داشت در برابر خود دیدیم. حضرت فرمود: بعد از من این امام شما و جانشین من می‌باشد، از وى پیروى کنید و پراکنده نگردید که در امر دین خود به هلاکت می‌رسید. بدانید که بعد از امروز دیگر او را نخواهید دید تا عمر او کامل شود. پس هر چه عثمان بن سعید از جانب او به شما خبر می‌دهد، بپذیرید. او نماینده امام شماست و نیابت به وى تفویض می‌گردد.

 

روایت سیزدهم

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَهُ بْنُ حُکَیْمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ (وکیل دوم امام زمان) رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَیْنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام وَ نَحْنُ فِی مَنْزِلِهِ وَ کُنَّا أَرْبَعِینَ رَجُلًا فَقَالَ هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی أَدْیَانِکُمْ فَتَهْلِکُوا أَمَا إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا[۱۶] قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَیَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ  علیه السلام »[۱۷]

معاویه بن حکیم و محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمرى گویند: ابو محمد حسن بن على علیه السلام پسرش را در منزل خودش با حضور چهل نفر از افراد به ما نشان داد و فرمود: این است امام شما بعد از من و خلیفه من بر شما، او را اطاعت کنید و بعد از من در دین خود اختلاف نکنید وگرنه، هلاک شوید. آگاه باشید که بعد از امروز او را نخواهید دید. ما از حضورش بیرون آمدیم چند روزى نگذشت که ابو محمد علیه السلام در گذشت‏.

منابع روایت

منابع متعددی، این روایت را نقل کرده، و به آن اعتناء نموده‌اند. بعضی از آن منابع عبارتند از:

  • طوسی در الغیبه، ص۳۵۷؛ شیخ طوسی روایت را این‌گونه نقل کرده است: [این روایت قبلاً بیان شده است، لذا فقط به ذکر سند روایت بسنده می کنیم]، قَالَ وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ الْبَزَّازُ عَنْ جَمَاعَهٍ مِنَ الشِّیعَهِ مِنْهُمْ عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ‏وَ أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاوِیَهَ بْنِ حَکِیمٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ‏  فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ مَشْهُورٍ قَالُوا جَمِیعاً اجْتَمَعْنَا إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ  علیه السلام نَسْأَلُهُ عَنِ الْحُجَّهِ
  • اربلی در کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج۳، ص ۳۱۷
  • حلى در العدد القویّه لدفع المخاوف الیومیه، ص۷۳
  • فیض در نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص ۲۳۲
  • طبرسی در إعلام الورى بأعلام الهدى، ج۲، ص ۳۶۰
  • شیخ حر عاملى در إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات‏، در سه جا از کتاب خود نقل کرده است. (ج۳، ص ۴۱۵،)
  • بحرانی در تبصره الولی، ص۴۸ و در حلیه الابرار، ج۶، ص۱۹۸
  • مجلسی در بحارالانوار در دو جا روایت را نقل کرده است (ج۵۱، ص۳۴۶ و ج۵۲، ص۲۶)
  • قندوزی در ینابیع الموده

 

بررسی سندی روایت سیزدهم

سند روایت طبق بیان شیخ صدوق، این‌گونه است:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَهُ بْنُ حُکَیْمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ  رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَیْنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام»[۱۸]

بعضی گفته اند که جعفر بن محمد بن مالک فزاری در سند روایت مشکل دارد. بارها گفته ایم که اگر به فرض، سند مشکل داشته باشد، روایات اثبات ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه متواتر است و تواتر خود مفید علم است و نیازی به بررسی سندی ندارد.

بررسی جعفربن محمد بن مالک فزاری:

نظرات بزرگان در مورد وی مختلف است؛ ولی پس از تحقیق و بررسی به این نتیجه می رسیم  که ایشان ثقه است. جعفر بن محمد بن مالک فزاری، مطالبی را راجع به ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه نقل کرده است که بعضی تحمل نکرده و به همین جهت او را متهم به غلو کرده‌اند. شیخ طوسی در مورد او می گوید که اعاجیب نقل می کند. بله[ چه اشکالی دارد که اعاجیب نقل شود زیرا] دوران بارداری، ولادت و کودکی آن حضرت، همه اش عجیب است.  بعضی به این مسائل اعتراض می کنند  که عمده آن ها، ابن غضائری است.

 شیخ طوسی در الفهرست در مورد جعفر بن محمد بن مالک فزاری می فرماید:

«جعفر بن محمد بن مالک. له کتاب النوادر، أخبرنا به جماعه من أصحابنا، عن أبی محمد هارون بن موسى التلعکبری، عن أبی علی بن همام، عن جعفر بن محمد بن مالک».[۱۹]

این شخص کتابی به نام نوادر دارد و جماعتی از بزرگان « تلعکبری و ابوعلی» کتاب را برای من نقل کرده اند. پس شیخ به این کتاب طریق دارد. شیخ سخنی از مدح و ذم ایشان به میان نیاورده است.

بیان نجاشی در رجال:

«جعفر بن محمد بن مالک بن عیسى بن سابور، مولى أسماء بن خارجه بن حصن الفزاری، کوفی، أبو عبد الله، کان ضعیفا فی الحدیث، قال أحمد بن الحسین کان یضع الحدیث وضعا ویروی عن المجاهیل، وسمعت من قال : کان أیضا فاسد المذهب والروایه، ولا أدری کیف روى عنه شیخنا النبیل الثقه أبو علی بن همام، وشیخنا الجلیل الثقه أبو غالب الزراری رحمهما الله ولیس هذا موضع ذکره. له کتاب غرر الاخبار، وکتاب أخبار الأئمه وموالیدهم، و کتاب الفتن والملاحم. أخبرنا عده من أصحابنا عن أحمد بن إبراهیم بن أبی رافع، عن محمد بن همام عنه بکتبه وأخبرنا أبو الحسین بن الجندی عن محمد بن همام عنه»[۲۰]

* نجاشی می فرماید: تعجب می کنم که دو ثقه (ابوعلی و ابو غالب) از جعفر بن محمد بن مالک، نقل روایت می کنند. بنده از شما تعجب می کنم که با نقل دو بزرگوار مورد وثوق از جعفر بن محمد بن مالک، باز ایشان را ضعیف می دانید.

بیان ابن غضائری در رجال:

«جعفر بن محمد بن مالک بن عیسى بن سابور، مولى مالک ابن أسماء بن خارجه، الفزاری، أبو عبد الله. کذاب، متروک الحدیث جمله (همه احادیث او متروک است)، وفی مذهبه ارتفاع (غالی است)، ویروی عن الضعفاء والمجاهیل، وکل عیوب الضعفاء مجتمعه فیه».[۲۱]

بیان شیخ طوسی در رجال:

«جعفر بن‏ محمد بن‏ مالک‏، کوفی، ثقه، و یضعفه قوم، روى فی مولد القائم أعاجیب».[۲۲]

بیان علامه حلی در رجال:

علامه حلی در قسم دوم رجال خود [که قسمت مربوط به ضعفاست] از جعفر بن‏ محمد بن‏ مالک‏، سخن به میان می آورد. ایشان می فرماید:

جعفر بن‏ محمد بن‏ مالک بن عیسى بن سابور مولى مالک بن أسماء بن خارجه الفزاری أبو عبد الله کوفی. قال النجاشی: کان ضعیفا فی الحدیث. ثم قال: قال أحمد بن الحسین: کان یضع الحدیث وضعا و یروی عن المجاهیل! و سمعنا من قال کان أیضا فاسد المذهب و الروایه. و لا أدری کیف روى عنه شیخنا النبیل الثقه أبو علی بن همام و شیخنا الجلیل الثقه أبو غالب الرازی رحمهما الله، له کتاب (غرر الأخبار) و کتاب (أخبار الأئمه و موالیدهم : ) و کتاب (الفتن و الملاحم). و قال ابن الغضائری رحمه الله: إنه کان کذابا متروک الحدیث جمله و کان فی مذهبه ارتفاع و یروی عن الضعفاء و المجاهیل و کل عیوب الضعفاء مجتمعه فیه. و قال الشیخ الطوسی ره: جعفر بن محمد بن مالک کوفی ثقه، و یضعفه قوم. روى فی مولد القائم علیه السلام أعاجیب و الظاهر أنه هو هذا المشار إلیه. فعندی فی حدیثه توقف و لا أعمل بروایته.[۲۳]

 بیان مرحوم خوئی در رجال:

«جعفر بن محمد بن مالک = جعفر بن محمد الفزاری أقول : إن توثیق الشیخ وعلی بن إبراهیم إیاه یعارضه ما تقدم من تضعیفه (تضعیف نجاشی)، فلا یمکن الحکم بوثاقته. وکیف کان فطریق الشیخ إلیه صحیح. طبقته فی الحدیث وقع بعنوان جعفر بن محمد بن مالک فی إسناد جمله من الروایات تبلغ عشره موارد».[۲۴]

* پس مرحوم خویی هم وثاقت ایشان را نمی پذیرد.

بیان مامقانی در تنقیح الرجال:

ایشان پس از بیان بزرگان رجال و تتبع در این زمینه، قائل به وثاقت جعفر بن محمد بن مالک می شود. ما هم (آیت الله طبسی) فرمایش مرحوم مامقانی را معتقدیم و حکم به وثاقت ایشان می کنیم. مرحوم مامقانی در تنقیح الرجال می فرماید:

«قد نبهنا فی فوائد المقدمه (مقدمه به نام الفوائد الرجالیه اخیرا در ۲جلد چاپ شده که واقعاً شایسته مطالعه ا‌ست) علی ان جملۀ مما من ضروریات مذهبنا الیوم قد کان یعد فی سالف الزمان غلوا و علیه فرّعوا تضعیف جمع من الثقات و ظنی أن ما صدر فی المقام فی حقه من الغمز و التضعیف ناشئٌ من روایته جملۀ من معجزات الائمه: سیما معجزات ولادۀ القائم (گمان من این است که تضعیف جعفر بن محمد بن مالک به خاطر بیان روایات معجزات ائمه اطهارعلیهم السلام و خصوصاً بیان معجزات در مورد ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه است) و لعل قول الشیخ «روى فی مولد القائم أعاجیب» بعد قوله و یضعفه قوم اشارۀ الی أن منشأ تضعیف القوم هو روایته الاعاجیب فی مولد القائم و أنه فی الحقیقۀ لیس منشأ للتضعیف کما أشار الیه (طوسی) بتوثیقه ایاه أولا، (مرحوم طوسی هم در اول او را توثیق کرده و سپس به منشأ ضعف پرداخته است) فکأنه بعد التوثیق أشار الی تضعیف جمع و منشأه و ضعف المنشأ بتلک العبارۀ المختصره و توضیح وجه عدم دلاله روایته علی الضعف، أن اُموره کسائر الائمۀ کلها أعاجیب بل معجزات الانبیاء کلها اعاجیب ولو لم تکن عجیبۀ لم تکن معجزۀ و تحقیق المقال أن الاقوی کون الرجل ثقۀ اعتمادا علی توثیق الشیخ المؤید بأمور:

اقوی این است که جعفر بن محمد بن مالک ثقه است، و این وثاقت به جهت اعتماد بر توثیق شیخ طوسی است. البته اعتماد بر توثیق شیخ طوسی ناشی از اموری است که عبارتند از:

۱- نقل دو شخصیت مورد اعتماد (ابوعلی همام و ابو غالب رازی) از جعفر بن محمد بن مالک

۲-  صاحب کتاب استغاثه (مؤلف از نوادگان امام جواد علیه السلام و کتاب، بسیار قدیمی است) از جعفر بن محمد بن مالک به عنوان ثقه یاد می کند. (حدثنا جماعۀ من مشایخنا الثقات منهم جعفر بن محمد بن مالک الکوفی)

۳- شیخ صدوق در خصال، از جعفر بن محمد بن مالک روایت نقل می کند. روایتی از امام صادق علیه السلام که می فرماید: قَالَ صِنْفَانِ‏ مِنْ‏ أُمَّتِی‏ لَا نَصِیبَ‏ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ الْغُلَاهُ وَ الْقَدَرِیَّهُ.

مرحوم مامقانی در ادامه می فرماید: «و من روی هذه الروایه، کیف ینسب إلیه ابن الغضائری الارتفاع»(کسی که چنین روایتی را نقل کند چگونه ابن غضائری، نسبت غلو به او می دهد.)

و من لاحظ أخباره التی رواها فی حق الائمۀ، مما هو من ضروریات مذهبنا الیوم، جزم بأن کل ما صدر منهم من الغمز فی حقه بنسبه وضع الحدیث إلیه و رمیه بالارتفاع و الغلو[۲۵]و روایته عن المجاهیل و الضعفاء و جمیع العیوب الضعفاء: إنما نشأ من روایته  تلک الاخبار التی رواها الصدوق و غیره أیضا.

و کسی که روایات جعفر بن محمد بن مالک را در مورد ائمه اطهار علیهم السلام که این روایات امروزه جزو ضروریات مذهب ما است –  ملاحظه نماید، به یقین می یابد که نسبت ضعف و غلو به جعفر بن محمد بن مالک، به جهت نقل همین روایات است، همین روایاتی که شیخ صدوق و دیگران، در منابع خود ذکر کرده‌اند.

۴-  روایه البزوفری و ابن عقده عنه و کونه کثیر الروایه و إکثارالمشایخ الروایه عنه.

و بالجمله: فلا شبهۀ لنا فی لزوم الاعتماد علی توثیق الشیخ المؤید بما عرفت و لا یضغصعنا عن ذلک إلا ما سمعته من النجاشی من قوله کان ضعیفا فی الحدیث(پس تردیدی برای ما در اعتماد بر توثیق شیخ، باقی نمی ماند و تنها چیزی که ما را در توثیق جعفر بن محمد بن مالک به تردید می اندازد، بیان نجاشی است که می گوید: جعفر بن محمد بن مالک در حدیث ضعیف است.)

و لقد تعجّب المجلسی من النجاشی من أنه مع معرفته هؤلاء الأجلاء و روایتهم عنه، کیف سمع قول جاهل مجهول فیه ثم قال: و الظاهر ان الجمیع نشأ من قول ابن الغضائری کما صرح به النجاشی

 (مامقانی می فرماید: مرحوم مجلسی از نجاشی تعجب می کند که چگونه با نقل روایت بزرگان از جعفر بن محمد بن مالک، وی را تضعیف می کند؟ مجلسی می گوید ظاهر این است که تضعیف های جعفر بن محمد بن مالک، به خاطر قول ابن غضائری است)

«و توقف الوحید فی نسبۀ کون منشأ تضعیف النجاشی، تضعیف ابن الغضائری، بأن المطلع علی أحوال النجاشی و طریقته یأبی من کون منشأ تضعیفه قول ابن الغضائری»[۲۶] وحید بهبهانی در سبب تضعیف نجاشی به جهت تضعیف ابن غضائری توقف کرده است.

مرحوم مجلسی اول در روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تحقیقی در مورد جعفر بن محمد بن مالک، ارائه می دهد و ایشان را مورد وثوق، ذکر می کند.[۲۷]

فرزند مرحوم مامقانی هم قائل به وثاقت جعفر بن محمد بن مالک می باشد. ایشان، تعلیقه ای بر کلام مرحوم والد دارند. ایشان می فرماید:

أقول: قد اختلف القول فی الرجل (جعفر بن محمد بن مالک) فمنهم من ضعفه و آخرون وثقوه فترجح عندی وثاقته کما حکم به سیدی الوالدفانظر متی یجوز نسبه الوضع الی أحد لروایۀ الاعاجیب والحال انه لم یروها فقط بل رواها جماعۀ من الثقات»[۲۸]

در پایان این بحث مجدداً تاکید می کنیم روایات مربوط به اثبات ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه متواتر است و نیازی به بررسی سندی ندارد.

 

منبع: اقتباسی از درس خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی


[۱]مرحوم خویی، در مورد: عبدالله بن عباس می‌گوید:

 «و نحن و إن لم نظفر بروایه صحیحه مادحه و جمیع ما رأیناه من الروایات فی أسنادها ضعف، إلا أن استفاضتها أغنتنا عن النظر فی أسنادها، فمن المطمأن به صدور بعض هذه الروایات عن المعصومین إجمالا» (معجم‏رجال‏الحدیث، ج ۱۰،  ص۲۳۳)؛ 

در مورد هشام بن حکم می فرماید:

 «أقول: هذه الروایات و إن کانت أکثرها ضعیفه السند، إلا أن استفاضتها و اشتهار هشام بن الحکم و عظمه القدر، تغنی عن النظر فی إسنادها على أن بعضها کان صحیح السند. (معجم‏رجال‏الحدیث، ج ۱۹، ص  ۲۸۶ ) .

 در مورد زید بن علی می فرماید:

«و أن استفاضه الروایات أغنتنا عن النظر فی إسنادها و إن کانت جلها بل کلها ضعیفه أو قابله للمناقشه على أن فی ما ذکرناه أولا غنى و کفایه و من أراد الاطلاع علیها فلیراجع کتابی الأمالی و العیون للصدوق قدس سره و غیرهما» (معجم‏رجال‏الحدیث، ج ۷ ، ص  ۳۴۸ )

[۲]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲،ص ۴۳۲، باب ۴۲

[۳] شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲،ص ۴۳۵

[۴]خصیبی، الهدایه الکبری، ص ۳۵۸ و نورىدر مستدرک الوسائل ج ۱۵،ص ۵۵۴

[۵]مسعودى، اثبات الوصیه، ص ۲۴۱  

[۶]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲،ص ۴۳۱ و فتال نیشابورى، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج ۲، ص ۲۶۰

[۷]کلینی، الکافی، ج‏۱، ص۳۲۸  

[۸]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲،ص ۵۰۰

[۹]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲،ص ۵۲۴ و مجلسى در بحار الأنوار ، ج۵۱،ص ۲۲۴

[۱۰]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲،ص ۴۰۹ و خزازی،کفایه الأثر فی النصّ على الأئمه الإثنی عشر، ص۲۹۲ و طبرسی،إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۱۵ و اربلی،کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج۳ ،ص ۳۱۸

[۱۱]شیخ طوسی، الغیبه،ص ۳۵۵ و شیخ حر عاملى ، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات‏، ج۳،ص ۵۱۱ و مجلسى ، بحار الأنوار ، ج۵۱،ص۳۴۵

[۱۲] – ابن عبد الوهاب،عیون المعجزات‏، ص ۱۳۸و بحرانى، مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر، ج ۷، ص ۶۰۳ و مجلسى، بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۳۶

 

[۱۳]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲،ص ۴۳۴ و مجلسى، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۶

[۱۴]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲،ص۴۳۵

[۱۵]طوسی، الغیبه، ص۳۵۷ و فیض، نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص ۲۳۲، مجلسی، بحار الأنوار،ج۵۱،ص۳۴۶، معجم الاحادیث المهدی، ج۶، ص۶۸

[۱۶]افرادی که در زمان امام حسن عسگری علیه السلام موفق به ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه شده اند یک بار بوده است (بجز حضرت حکیمه، زیرا او سفیر و نایب خاص امام بوده است) و این ملاقات به جهت اتمام حجت و آماده سازی زمینه غیبت آن حضرت بوده است. البته ائمه ی دیگر هم زمینه پذیرش غیبت را با گفتار و اعمال خود آماده می کردند.

[۱۷]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص ۴۳۵

[۱۸]شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص ۴۳۵

[۱۹]شیخ الطوسی، الفهرست ، ص ۹۲

[۲۰]رجال النجاشی،  ص ۱۲۲

[۲۱]رجال ابن الغضائری ، أحمد بن الحسین الغضائری الواسطی البغدادی، ص ۴۸ .

البته بنده (آیت الله طبسی) معتقدم که کتاب از ایشان نمی باشد و این همان حرف صاحب الذریعه است که می فرماید: کتاب، تالیف یکی از دشمنان مذهب به نام  یکی از علمای شیعه است. امروزه کتاب به نام علامه حسن عسگری و شیخ سبحانی در مکه چاپ می کنند و به دست زاائران ایرانی می دهند. ضمنا تا زمان ابن طاووس کتاب ابن غضائری در دسترس نبوده است (از قرن ۴ تا قرن ۷) و اولین کسی که به کتاب دسترسی پیدا کرد، ابن طاووس است و خود ایشان می فرماید من کتاب را تضمین نمی کنم (کتاب وجاده است) پس ابن طاووس، طریقی به کتاب ندارد.

[۲۲]رجال الطوسی،  ص۴۱۸.

[۲۳]رجال العلامه الحلی، ص۲۱۰

[۲۴]معجم رجال الحدیث، خوئی، ج ۵، ص ۸۷ ۸۹

[۲۵]بنده (آیت الله طبسی) در درس خارج فقه هم گفتم، باید در غلات و غالی و غلو تجدید نظر شود شکی نداریم که غلات نجس هستند؛ ولی بسیاری از متهمان به غلو جزء بزرگان ما هستند. این ها اعتقاداتی داشته اند که امروزه جزء ضروریات مذهب ماست و به خاطر بیان همان اعتقادات در آن زمان جزء غالیان شمرده شده اند و تضعیف شده اند.

[۲۶]مامقانی، تنقیح الرجال ، ج ۱۶، صص ۴۴ ۴۷

[۲۷]روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج‏۱۴، ص ۳۳۹ (کوفی ، ثقۀ.)

[۲۸]ر. ک: پاورقی تنقیح المقال، ص ۴۳