محمد بن بحر شیبانی

غضائری هم، روایت را از محمد بن بحر شیبانی، نقل می کند. مرحوم نجاشی در مورد وی می فرماید:

بعضی از اصحاب ما در مورد او گفته اند که غالی بوده است ولی روایات او مشکلی ندارد. [ اگر مشکلی داشته باشد مشکل اعتقادی است] [ بعد خود نجاشی هم تعجب می کند و می فرماید] نمی دانم از کجا چنین تهمتی به او زده اند. بعد نام کتابهایش را ذکر می کند. [۱]

عده ای که روایت را زیر سوال می برند، مستندشان ضعف آقای شیبانی است، چون ایشان را رمی به غلو نموده اند. در اینجا بر آن شدیم تا معنای غلو را از دیدگاه خودمان و از دیدگاه دگراندیشان(عامه) تبیین کنیم و بعد نظرات بزرگان مان را در مورد افرادی که رمی به غلو شده اند، مطرح نموده تا معلوم شود که ظاهرا [ رمی به غلو] مرزبندی نشده است. لذا خیلی از شخصیت های ما را به صرف اتهام به غلو، متهم کرده اند. مواضع ائمه طاهرین علیهم السلام نسبت به غلات، واضح وروشن است. امام علیه السّلام تا مرز ترور و اعدام و مباح بودن خون فرد غالی، پیش رفته اند. ولی در مقابل می بینیم خیلی از کسانی که رمی به غلو شده اند، رابطه ای تنگاتنگ با امام داشته اند. پس باید گفت که مرزبندی نشده و خواهید دید که محمد بن بحر هم، قربانی همین بحث است.

معنای غلو[۲]

معنای غلو در نظر عامه

حال ببینیم غلاتی را که عامه می گویند، چه کسانی هستند؟ عسقلانی در کتاب فتح الباری می گوید:

والتشیع محبه على وتقدیمه علی الصحابه  اگر کسی امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السّلام را دوست داشته باشد و عقیده اش این باشد که او از دیگر صحابه پیامبر اکرم به استثنای دو نفر- افضل است، شیعی می باشد.

فمن قدمه على أبی بکر وعمر فهو غال فی تشیعه ویطلق علیه رافضی وإلا فشیعی و شیعه ای که امیرالمومنین علیه السّلام را بر ابوبکر و عمر، مقدم بداند، غالی است و به او، رافضی هم اطلاق می شود.[خیلی مواظب باشیم که این تعبیرات، از کجاست. با اصطلاحات آشنا بشویم. یک سری از بزرگان و محدثین ما را غالی می گویند و متأسفانه ما هم در بحث ها تحت تاثیر این حرفها قرار گرفته و راوی را رد می کنیم]،

پس این دو مرحله شد. مرحله اول تشیع و مرحله دوم غالی و رافضی!

و اما مرحله سوم آن:

فإن انضاف إلى ذلک السب أو التصریح بالبغض فغال فی الرفض اگر کسی تبرّی کند و یا تظاهر به بغض آن ها نماید، [چنین افرادی] رافضی غالی، هستند.

و مرحله چهارم:

وإن اعتقد الرجعه إلى الدنیا فأشد فی الغلو[۳] و اگر کسی اعتقاد به رجعت امیرمومنان و پیامبر اکرم و ائمه اطهارعلیهم السلام داشته باشد، پس او در غلوش، شدید است [غال فی غال فی غال]

معنای غلو از دیدگاه شیعه

معنای غلوی که در اصطلاحات علمای ما آمده، چیست. علامه مجلسی در بحارالانوار بعد از بیان ۲۵ روایت که غلو را از ائمه طاهرین علیهم السلام نفی می کند در مورد غلو می فرماید:

باید توجه داشت که غلو درباره پیامبر و ائمه علیهم السّلام به این است که مدعى الوهیت معصومین و یا اعتقاد به شریک بودنشان با خدا به گونه ای که باید پرستش شوند و یا شریک خدا در آفرینش و رزق و یا اینکه خدا در آنها حلول نموده و با ایشان متحد شده و یا اینکه بگوئیم علم غیب دارند بدون وحى و الهام از جانب خدا یا اینکه مدعى شویم که ائمه، جزء پیامبران هستند و یا اینکه بگوئیم ارواح بعضى از آنها در بعض دیگر حلول کرده و مدعى تناسخ شویم و یا اعتقاد به اینکه معرفت ائمه، ما را از تمام عبادات و تکالیف بى‏نیاز می کند و دیگر با معرفت آن ها، هر نوع معصیتى حرام نیست. [خود علی ابن ابی طالب علیه السّلام در اوخر عمرشان شبی ۱۰۰۰ رکعت نماز می خوانند و باز هم خودشان را در پیشگاه خدا مقصر می دانستند. بعضی متاسفانه تشویق به معصیت می کنند و معاصی را کوچک جلوه می دهند.]

اعتقاد به هر یک از این مطالب، کفر و الحاد و خروج از دین است، چنانچه دلائل عقلى و آیات قرآنى و اخبار گذشته شاهد بر این مطلب است و تو دانستی که ائمه علیهم السلام از چنین اشخاصى بیزارى جستند و حکم به کفر و امر به قتل آنها نمودند، لذا اگر خبرى را شنیدى که اشاره به چنین مطالبى داشت، یا باید تأویل نمود و یا گفت که همین غالیان آن خبر را ساخته‏اند.

ولى بعضى از متکلمین و محدثین، به واسطه قصورى که از معرفت ائمه علیهم السلام داشته‏ و عاجز از درک مقام و شأن عالى آنها بوده‏اند، افراط در تفسیر و معنى غلو کرده‏اند. به همین جهت بسیارى از راویان را به خاطر نقل معجزات شگفت انگیز ائمه مورد حمله و عیب جوئى قرار داده‏اند، وکار به جایى رسیده که بعضى عدم سهو در ائمه و یا اعتقاد به اینکه ائمه علیهم السلام عالم به گذشته و آینده و چیزهاى دیگرند[۴] را هم، از غلو می دانند. با این که اخبار زیادى رسیده که درباره ما معتقد به خدایى نشوید آنگاه هر چه مایلید بگویید، باز هم بمقام واقعى ما نخواهید رسید بنابراین، مؤمن نباید روایاتى را که در فضل و منقبت و معجزات آنها رسیده، فوراً رد کند مگر چیزى که ضرورت دین، آن را باطل کند یا دلیل قاطعى داشته باشیم و یا آیات و اخبار متواترى بر خلاف آن رسیده باشد چنانچه در باب تسلیم توضیح داده شد. [۵]

بیان مامقانی در مورد محمد بن بحر شیبانی

 بعضی از اصحاب ما در مورد او گفته اند که غالی بوده است ولی روایات او مشکلی ندارد. [ اگر مشکلی داشته باشد مشکل اعتقادی است] [ بعد خود نجاشی هم تعجب می کند و می فرماید] نمی دانم از کجا چنین تهمتی به او زده اند.

ابن غضائری هم گفته است که او غالی است.

کشی گفته است که محمّد بن بحر از غلات حنفی می باشد و همچنین او از غالیان است. علامه او را در قسم دوم رجال خود ذکر کرده و کلام شیخ و نجاشی و ابن غضائری را در مورد محمّد بن بحر، بیان نموده است و سپس فرموده که من در حدیث وی، توقف می کنم.

مرحوم مامقانی در ادامه بحث، نظری راجع به این شخص و نظری راجع به این جریان می دهند و می فرمایند:

شکی در امامی بودن محمدبن بحر شیبانی نمی باشد و آنچه که از بعضی از فضلا وارد شده که او از علمای عامه است، اشتباه محض است. چگونه عامی باشد در حالیکه او را متصف به غلو نموده اند. و شاید منشأ اشتباه، این بوده است که «کشی» او را از غلات حنفیین دانسته است، لذا بعضی گمان برده اند که او منتسب به مذهب حنفی می باشد. در حالیکه اینگونه نمی باشد و منظور از این عبارت، انتساب محمدبن بحر به حنیفه اثال بن لجیم بن صعب بن على بن بکر بن وائل، می باشد.

و از آن جا که امامی بودن او ثابت است، بیان می داریم که تصریح شیخ نسبت به تفویض و غلو محمدبن بحر، صحیح نمی باشد و صرف یک اتهام است. و ظاهر این است که منشأ چنین تهمتی، قول ابن غضائری در مورد محمدبن بحر است. و ما بارها متذکر شدیم که اعتباری به تضعیفات ابن غضائری خصوصاً در جایی که منشأ تضعیف، رمی به غلو باشد نمی باشد، ضمن اینکه مرحوم نجاشی هم از چنین اتهامی، تعجب می کند و می فرماید، نمی دانم از کجا چنین تهمتی به او زده اند. [۶]

مرحوم مامقانی در مقام دفاع از این شخص بر می آید و می فرماید: نتیجه ای که ما می گیریم این است که بعضی از حرفهایی که به ایشان نسبت می دهند امروزه آن ها، از ضروریات مذهب شیعه است.[ در گذشته، بزرگانی را که قائل به عصمت ائمه طاهرین علیهم السلام و یا قائل به عدم سهو امام بودند غالی می گفتند.] و همچنین مدح شیخ و نجاشی در مورد وی، لااقل او را در مرتبه «حسن» قرار می دهد.

پس اظهر این است که محمدبن بحر شیبانی در مرتبه حسن قرار دارد و جزو ضعفا نمی باشد و چه نیکو مرحوم حائری گفته است، کاش می دانستم که معنای غلو در مورد شخصی که او را متصف به متکلم و فقیه و عالم و روایات صحیحه و صاحب تالیفات جید می دانند، چه معنایی دارد؟ و تعجب از کشی و ابن غضائری نمی باشد زیرا که این دو، بیشتر علمای ما را به جز شیخ صدوق و پیروان او غالی می دانند، بلکه تعجبم از کسانی است که از این دو نفر در ذم و رمی به غلو، تبعیت می کنند. و آنچه در وجیزه گفته شده است، ضعیف است.

مرحوم مامقانی می فرماید: از چیزهایی که غلو را نسبت به محمدبن بحر شیبانی، نفی می کند، نقل روایت شیخ صدوق از ایشان در مورد برتری انبیاء و ائمه طاهرین علیهم السلام بر ملائکه است و در آخر روایت آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله، برتر از همه مخلوقات می باشد. و تصریح نموده که پیامبر صلی الله علیه و آله، مخلوقی از مخلوقات پروردگار است و چنین تصریحی، شهادت بر عدم غلو محمدبن بحر دارد.[ من نمی دانم بعضی دنبال چه هستند؟ آیا باید برای توثیق محمدبن بحر، آیه نازل شود؟ و یا روایات متواتره وارد شود؟ در توثیق کدام روات مگر نادراً- آیه و یا حدیث آمده است؟ همه که تنصیص خاص ندارند. چون او روایتی از مادر امام زمان نقل کرده است، این همه حساسید! وگرنه آنقدر روایت با سند ضعیفتر از این هست که هیچ اعتراضی نمی کنید.] و آنچه که از این روایت فهمیده می شود، مبالغه در برتری حجج الهی بر دیگران و برتری مرتبه آن بزرگواران می باشد. و چنین مبالغه هایی، امروزه جزو ضروریات مذهب ما می باشد. [۷] [ تفضیل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر تمام انبیا، امروز جزو ضروریات اعتقادی ماست. هرچند دگراندیشان و عامه در چند کتاب خودشان از جمله بخاری، چند روایت را نقل کردند که پیامبر اکرم فرمودند من از موسی افضل نیستم! این روایت قطعاً مشکل دارد].

تا اینجا مرحوم مامقانی، محمد بن بحر شیبانی را از نسبت غلو تبرئه کرده و او را به مرتبه حسان آوردند. [ البته اگر نگوییم جزو افراد ثقه است]، سپس مرحوم مامقانی در دو کتابشان بحث مفصل و مهمی راجع به غلو و حدود آن و دفاع از افرادی که به آنها نسبت غلو داده اند، مطرح می کنند که واقعاً شایسته ی مطالعه است. برای یک بار هم که شده با دقت این مطالب را دیده تا اینطور نباشد که شخصیتهای بزرگ و جریانهای ارزشی و مهم را به خاطر اتهامات از دست بدهیم. راویی را از دست بدهیم که جدای از این روایت دهها روایت دیگر از او نقل شده است.[۸]

کلام مرحوم مامقانی در مقباس الهدایه

مرحوم مامقانی در مقباس الهدایه در مورد غلو می فرماید:

مشهور این است که غلات در شأن اهل بیت چیزی را می گویند که اهل بیت آن را قبول ندارند مثل اینکه بعضی، ائمه را پیامبر دانسته و یا ادعای الوهیت در مورد آن ها می کنند. غلات از غلو به معنای تجاوز از حد، گرفته شده است. مخفی نماند که بسیاری از علمایی که در اسناد روایت آمده و رمی به غلو شده اند، در واقع جزو غالیان، نمی باشند. مرحوم مامقانی در اینجا کلام وحید بهبهانی را نقل می کند که می فرماید:

 بدان که ظاهراً، بسیاری از قدما، خصوصاً قمیین از آن ها و ابن غضائری، بر حسب اجتهاد و رأی شان، حد مشخصی از رفعت و منزلت و عصمت و کمال را برای ائمه طاهرین علیهم السلام، معتقد بودند که عبور از آن حد و مرز را جایز نمی شمردند و تجاوز از آن حد را غلو می دانستند. آن ها مسائلی از قبیل، نفی سهو از معصومین، در بعض موارد مطلق تفویض[۹]، مبالغه در معجزات ائمه، نقل عجایب از خرق عادت آن ها، مبالغه در بزرگداشت آن ها و تنزیه شان از عیوب و ابراز قدرت بسیار برای آن ها و علم به مکنونات زمین و آسمان و را از مصادیق غلو می دانستند. [ در اینجا توجیهی می کند که چرا علما این مسائل را غلو می دانستند، مرحوم مامقانی می فرماید] چون غلاه پشت سر همین حرفها قرار می گرفتند. علما ناچار بودند برای اینکه ریشه ی آنها را بزنند این ها را تضعیف کنند. می گفتند ما شأن ائمه را فدای شأن خداوند عزوجل می کنیم.[ این هم یک توجیه است تا چقدر مقبول باشد! البته شما حرف حق را بزن. چرا عقب نشینی می کنی؟ اینها اعتقادات ماست چرا با خجالت بیان می کنی؟]

البته ما باید خوشبین باشیم. ما که افرادی مثل شیخ صدوق را نمی توانیم از دست بدهیم. شما فرمایشات مرحوم خویی را ملاحظه کنید که فردی جمله ای به صدوق نسبت داده که ایشان در زیارت جامعه دست برده و ۲۰ سطر در زیارت جامعه هست که در نقل ایشان نیست. صدوق را زیر سوال می برد. مرحوم خویی ناراحت می شود و می فرماید زیر سوال بردن شیخ صدوق، از کج سلیقگی است. بعد مرحوم خویی جواب می دهد که این ۲۰ سطر را کفعمی که متاخر از صدوق است و مقام و طریقش هم فرق می کند، نقل کرده است. پس ما نمی توانیم اینها را از دست بدهیم و همین مقدار قبول داریم که اینها علمای ما نه از معصومین هستند. چون عصمت در اینها نبوده و اشتباهاتی هم داشته اند.

مرحوم مامقانی ادامه کلام مرحوم وحید را نقل می کند:

و خلاصه اینکه، ظاهر این است که قدما در مسائل اصولی هم [مثل مسائل فقهی] با هم اختلاف داشته اند[۱۰] پس چه بسا چیزی در نزد بعضی از آن ها فاسد یا کفر یا غلو یا تفویض یا جبر و یا تشبه و بوده است و در حالیکه در نزد عده ای دیگر، از چیزهایی بوده است که اعتقاد به آن را واجب می دانسته اند و یا هیچ کدام از این موارد نبوده است.

و چه بسا منشأ جرح کسانی که چنین اعتقادی داشته اند، وجود روایاتی که ظاهرش جرح چنین اعتقاداتی بوده و یا اینکه صاحبان مذاهب دیگر، این افراد را جرح می کرده و یا اینکه این افراد از دیگران، نقل روایت می کردند و یا اینکه روایت منکر نقل می نمودند. و آنچه در این باره باید گفت این است که باید در جرح قطعا، تامل نمود و باید منشأ جرح را جستجو کرد.

پس بدان که افرادی مثل غضائری، در ابتدا نسبت غلو به افراد داده و سپس حدیث او را جعلی دانسته و نسبت کذب به او می دهند [ و چنین نسبتی] چه بسا به خاطر روایتی است که دلالت بر غلو آن شخص می کند[۱۱] [ چون به نظر غضائری این حدیث دلالت بر غلو دارد، پس ناقل این روایت، غالی و روایتش جعلی است]

نمونه هایی از برخورد اهل بیت با غلات

یکی از استدلالات جالب مرحوم مامقانی این است که در مقام دفاع از بعضی و دفع شبهه غلو می فرمایند، ائمه طاهرین، نسبت به غلاه موضع قاطعی داشتند و قاطعانه برخورد می کردند. مثل برخوردی که امام با احمد بن هلال و یا فارس ابن حاتم داشتند. بنابراین اگر اشخاصی مثل مفضل بن عمر یا [ حتی همین شخص مورد بحث] جزو غلاه بودند، چرا امام در قبال آن ها، موضعی نگرفته اند؟ [بنده عرض می کنم که همین محمد بن بحر شیبانی روایت را از بشر نخاس در سال نقل ۲۸۵ می کند و این زمان منطبق بر دوران غیبت صغری می باشد. در این دوران، وکلای امام معروفند و همین وکلا، حامل نامه های قاطعی از طرف امام زمان عجل الله تعالی فرجه، نسبت به بعضی از غلاه می باشند، حال آنکه نسبت به افرادی مثل محمدبن بحر شیبانی، چیزی نقل نشده است].

برای نمونه، برخوردهایی از ائمه طاهرین را با غلات را بیان می کنیم:

بیان مرحوم خویی در مورد فارس بن حاتم قزوینی

مرحوم خویی در جلد سیزدهم معجم الرجال در مورد فارس بن حاتم قزوینی که جزو غلات شد، اینگونه بیان می کند:

امام هادی علیه السّلام، دستور قتل فارس بن حاتم را صادر کرد و فرمود هر کسی او را بکشد، من برای او بهشت را ضمانت می نمایم. پس جنید او را کشت. فارس در بین مردم فتنه گری می کرد و آن ها را به بدعت دعوت می نمود. پس نامه ای از طرف امام هادی علیه السّلام، صادر شد که خداوند فارس را لعنت کند، زیرا او اموری را از جانب من انجام می دهد و فتنه گری می کند. او دعوت کننده مردم به بدعت است و خونش هدر است برای هر کسی که او را بکشد. پس چه کسی است که مرا با کشتن او راحت سازد و من برای قاتل او، بهشت را ضامن هستم. [۱۲]

و یا جریان دیگری را که مرحوم خویی در مورد فارس نقل می کند:

عروه به امام هادی علیه السّلام درباره فارس بن حاتم نوشت و امام پاسخ داد: او را تکذیب کنید و برانید. خداوند او را دور کند و او را ضایع گرداند. او در تمامی آنچه ادعا می کند و توصیف می کند، دروغگو است. اما خودتان را از غور و سخن در این باره دور نگه دارید و از مشورت او کناره گیری کنید و راه شر برای او باقی نگذارید. خداوند ما را از شر او و امثال او در امان نگه دارد. [۱۳]

و یا در جریان دیگری، نقل می کند که:

ابراهیم بن محمد گوید: به امام هادی علیه السّلام نوشتم: فدایت شوم؛ نزد ما چیز هایی است که از فارس و اختلافش با علی بن جعفر حکایت می کند, تا جایی که آن دو از همدیگر دوری می جویند. پس اگر صلاح می دانی بر ما منت گذاشته و ‍[ بفرمایید] کدام یک از آن دو، امور را از طرف شما، متولی است تا این که با او دشمنی نکرده و از او پیروی کنیم. پس امام  علیه السّلام نوشت: «در چنین چیزی جای سؤال و تردید نیست. قطعاً خداوند منزلت علی بن جعفر را رفیع کرده ـ که خداوند ما را با وجودش متمتع گرداندـ از این که با کسی چون فارس مقایسه شود. پس در کارهایت به علی بن جعفر رجوع کن و از فارس بترسید و او را از دخالت کردن در کارهایتان باز دارید. تو و کسانیکه از تو حرف شنوی دارند چنین کنید. به درستی آنچه که او به مردم به دروغ جلوه می دهد به من رسیده است پس به او توجه نکنید ان شاء الله. [۱۴]

و همچنین مرحوم خویی، جریان قتل فارس را اینگونه بیان می کند که:

ابو جنید گفت: حضرت ابوالحسن عسگری مرا مأمور کشتن فارس‏ بن‏ حاتم‏ قزوینى کرد، لذا چند درهم پول داده فرمود با این پول، شمشیرى بخر ولی به من نشان ده، من رفتم و شمشیرى خریده خدمت آن جناب آوردم، فرمود: این را پس بده، سلاح دیگرى بخر، من به جاى شمشیر ساطورى خریدم وقتى خدمت امام آوردم، فرمود این خوب است. به تعقیب فارس رفتم. بین نماز مغرب و عشا از مسجد خارج شد. ساطور را بر فرق او فرود آوردم به زمین افتاد و هلاک شد، من ساطور را پرت کردم مردم جمع شده مرا گرفتند، چون غیر از من کسى دیگر وجود نداشت، ولى در دست من نه کارد و نه ساطور و سلاحى دیدند ضمن اینکه، اثر ساطور هم روى مقتول نبود، بنابراین، مرا رها کردند. [۱۵]

بیان کشی در مورد نامه امام به یکی از غلات

احمد بن ابراهیم مراغى گفت، نسخه‏اى از لعن ابن هلال به قاسم بن علا رسید. در ابتدای امر، امام  علیه السّلام به کارگزاران عراقى خود نوشت: از این صوفى ظاهر ساز دوری کنید. احمد بن هلال پنجاه و چهار مرتبه حج گزارده بود و بیست مرتبه آن را پیاده انجام داده بود.راویان اصحاب با او ملاقات مى‏کردند و از او حدیث می گرفتند. به همین جهت، دستورى که راجع به لعن و سرزنش او رسیده بود قبول نمى‏کردند. قاسم بن علا را وادار کردند در مورد او دو مرتبه با امام مکاتبه کند، در جواب نامه او چنین نوشت. «دستور ما براى تو، در مورد متظاهر فریبکار- ابن هلال صادر شد. خدا او را نیامرزد و هرگز از گناه او نگذرد و خطایش را چشم پوشى نکند،بدون اجازه ما، خود را به ما انتساب می دهد.با خود رأیى، از تعهدات ما سرباز مى‏زند. هر دستور ما را به آن طور که خودش مى‏خواهد انجام مى‏دهد خدا او را به صورت در جهنم اندازد، خیلى صبر کردیم تا بالاخره خداوند عمرش را به دعاى ما قطع کرد. حال و وضع او را در زمانى که زنده بود براى دوستان خود توضیح دادم و دستور دادم که به ارادتمندان ما گوشزد کنند، ما از او بیزاریم و هم از کسى که از او بیزارى نجوید.» به اسحاقى سلمه اللَّه و خانواده‏اش، از آنچه به تو راجع به کار این تبهکار، نوشتیم اطلاع بده و هر کس از تو سؤال کرده و خواهد کرد از هم شهریهاى او و دیگران و کسانى که باید اطلاع داشته باشند از این جریان، هرگز بهانه‏اى باقى نمى‏ماند براى دوستان ما که شک کنند در مورد اطلاعاتى که اشخاص مورد اعتماد از جانب ما به آنها مى‏دهند مى‏دانند که ما اسرار خود را در اختیار آن‏ها مى‏گذاریم و به ایشان مى‏سپاریم توجه داریم که در این مورد چه مى‏شود ان شاء اللَّه.

ابو حامد گفت، باز گروهى قبول نکردند و منکر لعن او شدند براى مرتبه سوم در این باره مراجعه کردند نامه دیگر، به این مضمون رسید: «خدا او را بى‏ارزش کند، بدبختى او را فرا گرفت و بعد از هدایت، گمراه گردید و نتوانست نعمت خدا را نگه دارد و بزودى از دست داد. [۱۶]

بیان شیخ طوسی در تهذیب در مورد احمد بن هلال

احمد بن هلال مشهور به لعن و غلو است و ما به روایاتش عمل نمی کنیم.

 

منبع: اقتباسی از درس “خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی

 

[۱]رجال النجاشی ؛ ص۳۸۴.

[۲] – آیت الله طبسی: اگر خواسته باشید به تفصیل در این باره بررسی نمایید، می توانید کتب فقهی ما را در باب مطهرات و نجاسات به مناسبت بحث کفار و غلات ببینید. مرحوم خویی در موسوعه محاضرات شان، به تفصیل، این بحث را مطرح می کنند. در فقه، مرحوم سبزواری و حضرت امام و مرحوم یزدی هم، به این موضوع می پردازند. در علم رجال هم به مناسبت بحث درایه، به غلو و غلات اشاره می شود. در کلام هم در کتب کلامی به این مسئله اشاره می شود.

[۳]   فتح الباری ، ج۱ ، ص ۴۹۵

[۴]  اهل سنت راجع به حذیفه بن الیمان نقل کرده اند که او تا قیامت هر چه ، اتفاق می افتد می داند و هیچکس هم اعتراضی نکرده است. ضمنا مرحوم خویی در ذیل فرمایش مرحوم یزدی سه معنا برای غالی می کند. معنای اول کفراست، معنای دوم کفر نیست ولی دلیلی برایش نداریم و معنای سوم واسطه ی فیض. مراجعه نمایید.

[۵]   مجلسی، بحار الأنوار ؛ ج ۲۵ ؛ ص۳۴۶

[۶] مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص ۸۶ (چاپ سنگی)

[۷]مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص ۹۰ (چاپ رحلی)

[۸]کتاب الفوائد الرجالیه مرحوم مامقانی جلد صفر آن، شرح حال مرحوم مامقانی و جلدهای یک و دو، مبانی ایشان است و واقعاً کتابی است که شایسته مطالعه است. البته مراد این نیست که هرچه ایشان فرموده، باید اتخاذ شود و قبول کرد، بلکه مطالعه آن لازم است، ضمنا در کتاب مقباس الهدایه هم، بحث غلو را مطرح می کنند.

مرحوم آقای تستری هم بر همین اساس، یک سری مطالبی را در مقدمه جلد اول و مطالبی را در جلد ۱۱ یا ۱۲ نقل می کنند که ناظر بر همین ها است. مرحوم خویی نیز در مقدمه کتاب شریف رجال شان، مبانی و نظرات شان را مطرح می کنند که ناظر بر سی نکته الفوائد است.

[۹]آیا ائمه طاهرین چیزی به آنها تفویض شده یا نه؟ کافی شریف را نگاه کنید،«فرض الله و فرض النبی» آیا به ائمه طاهرین، احکام، تفویض شده است، البته آن ها إعمال نکردند. خلاصه مطلق التفویض یا تفویض مختلف فیه

[۱۰] در مسائل فقهی مثلا کشمش اگر پخته شود آیا خوردنش حرام است و نجس می باشد؟ عده ای می گفتند؛ بله حرام است. عده ای دیگر می گفتند؛ خیر حرام نیست. می گویند فقیهی که خوردن کشمش پخته را حرام نمی دانست، فقیه دیگری را که کشمش پخته را حرام می دانست، دعوت کرد و برای ناهار او، پلو کشمش آورد. آن فقیه نگاهی کرد و گفت: دعوتنا و آذیتنا، لذا بلند شد و رفت و از آن نخورد. خب این فقیه است و آن هم فقیه است. همانطور که در مسائل فقهی اختلاف نظر است در مسائل اصولی هم بین بزرگان ما اختلافاتی بوده است. شخصی چیزی را غلو یا کفر یا جبر می دانسته و دیگری، اینگونه نمی دانسته است

[۱۱] مامقانی، مقباس الهدایه، چاپ سنگی، ص۸۸٫

[۱۲]أن أبا الحسن العسکری  علیه السّلام أمر بقتل فارس بن حاتم و ضمن لمن قتله الجنه، فقتله جنید و کان فارس فتانا یفتن الناس و یدعوهم إلى البدعه، فخرج من أبی الحسن ع هذا فارس لعنه الله یعمل من قبلی فتانا داعیا إلى البدعه و دمه هدر لکل من قتله، فمن هذا الذی یریحنی منه و یقتله و أنا ضامن له على الله الجنه

[۱۳]کتب عروه إلى أبی الحسن علیه السّلام فی أمر فارس بن حاتم، فکتب: کذبوه و اهتکوه أبعده الله و أخزاه، فهو کاذب فی جمیع ما یدعی و یصف.و لکن صونوا أنفسکم عن الخوض و الکلام فی ذلک و توقوا مشاورته و لا تجعلوا له السبیل إلى طلب الشر، کفانا الله مؤنته و مؤنه من کان مثله

[۱۴]عن إبراهیم بن محمد أنه قال: کتبت إلیه جعلت فداک قبلنا أشیاء یحکى عن فارس و الخلاف بینه و بین علی بن جعفر حتى صار یبرأ بعضهم من بعض، فإن رأیت أن تمن علی بما عندک فیهما و أیهما یتولى حوائج قبلک حتى لا أعدوه إلى غیره فقد احتجت إلى ذلک فعلت متفضلا إن شاء الله؟ فکتب: لیس عن مثل هذا یسأل و لا فی مثله یشک، قد عظم الله قدر علی بن جعفر متعنا الله تعالى به عن أن یقایس إلیه فاقصد علی بن جعفر بحوائجک و اخشوا فارسا و امتنعوا من إدخاله فی شی ء من أمورکم تفعل ذلک أنت و من أطاعک من أهل بلادک، فإنه قد بلغنی ما تموه به على الناس فلا تلتفتوا إلیه إن شاء الله

[۱۵]عن جنید قال سمعته أنا بعد ذلک من جنید أرسل إلی أبو الحسن العسکری ع یأمرنی بقتل فارس بن حاتم لعنه الله، فقلت لا حتى أسمعه منه یقول لی ذلک یشافهنی به قال: فبعث إلی فدعانی فصرت إلیه فقال: آمرک بقتل فارس بن حاتم، فناولنی دراهم من عنده و قال اشتر بهذه سلاحا فأعرضه علی، فاشتریت سیفا فعرضته علیه فقال: رد هذا و خذ غیره، قال فرددت و أخذت مکانه ساطورا فعرضته علیه فقال: هذا نعم، فجئت إلى فارس و قد خرج من المسجد بین الصلاتین المغرب و العشاء، فضربت على رأسه فصرعته فثنیت علیه فسقط میتا و وقعت الصیحه فرمیت الساطور من یدی و اجتمع الناس و أخذوا یدورون إذ لم یوجد هناک أحد غیری، فلم یروا معی سلاحا و لا سکینا و طلبوا الزقاق و الدور فلم یجدوا شیئا و لم یروا أثر الساطور بعد ذلک. خویی، معجم رجال الحدیث ج : ۱۳ ص : ۲۴۱

[۱۶]رجال الکشی إختیار معرفه الرجال، النص، ص: ۵۳۷.