بحث ما راجع به روایات مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه و پاسخ به اشکالاتی است که به روایت بشر نخاس وارد شده است. مشکل سندی روایت بشر نخاس، یکی از شبهاتی است که بعضی گفتهاند. به همین جهت ما در مقام بررسی سندی روایت مذکور برآمدیم تا صحت و سقم اشکال را بررسی نماییم.
بررسی سندی روایت بیست و چهارم (قسمت اول)
در ارتباط با سند بعضی، از همان اول اظهار عجز کرده و گفته اند که سند مشکل دارد.آیا در صورتی که راوی، تضعیف شده باشد اگر متن، قوت داشته باشد، آیا خللی در روایت وارد میشود؟ آیا صرف مشکل در سند، سبب میشود که متن به این قوت را کنار بگذاریم.
در ارتباط با سند، عمده بحث در دو نفر است یکی «بشر نخاس» و دیگری «محمد بن بحرشیبانی» است.
بررسی رجالی بشر نخاس:
مرحوم خویی در معجم، متعرض بشر نخاس شدهاند. ایشان، ابتدا روایت شیخ صدوق را نقل میکند و سپس به روایت اشاره میکند که امام خطاب به به بشرفرمودند: «فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ إِنِّی مُزَکِّیکَ وَ مُشَرِّفُکَ بِفَضِیلَهٍ تَسْبِقُ بِهَا» شما مورد اعتماد ما اهل بیت هستید. مىخواهم تو را به فضیلتى، مشرّف سازم که به وسیله آن بر سایر شیعیان در موالات ما سبقت بجویى.
آقای خویی میگوید : این نص و تنصیص معصوم بر وثاقت بشر، اگر ثابت شود، بشر مشکلی ندارد. ولی اگرمشکل بشر و محمد بن بحرشیبانی را هم، قبول کنیم و مشکل شان هم حل شود، باز در این روایت (طریق صدوق) چند نفر هستند که مجهول هستند. ۱٫ نوفلی ۲٫ وشاء بغدادی ۳٫ احمد ابن طاهر قمی اینها مجهول هستند. سپس ایشان میفرماید: ما نمی توانیم، وثاقت شخصی را از روایت خودش بپذیریم، زیرا خود بشر در مورد خودش نقل میکند که امام فرمود: «فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»، زیرا مستلزم دور است.[۱]
حضرت امام(ره) نکته ای بالاتر میگوید، ایشان میفرما ید:
نقل وثاقت از طریق خود شخص، (یعنی کسی که وثاقت خودش را نقل کند) موجب سوء ظن به وی میشود که آقای سبحانی مطلبی را از امام خمینی(ره) نقل میکند که:
ما نمی توانیم وثاقت شخصی را از خودش قبول کنیم، زیرا قبول این روایت راوی، اگر وثاقت خودش را نقل کند، موجب سوء ظن به او میشود. [۲]
پس این دو بزرگوار- آقای خویی و امام خمینی – وثاقت «بشر» را قبول نمی کنند.
اشکال سندی
اشکال اساسی که در این روایت است، اشکال سند است. بعضی قائلند که این روایت مشکل سندی دارد.
جواب اشکال
ما عرض میکنیم که این روایت را سه نفر از بزرگان در کتب خود نقل کردهاند.
سند اول: اولین کسی که نقل میکند، مرحوم صدوق است که میفرمایند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى الْوَشَّاءِ الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ: …
تعبیر به «حَدَّثَنَا» یعنی که برای جمعی نقل کردند و ما شنیدیم. به تعبیر دیگر، نقل برای شخص نبوده و در مجامع عمومی و کلاس درس، مطرح شده است. راوی روایت، شیبانی است که مرحوم صدوق با سه واسطه از او نقل جریان میکند.
سند دوم: منبع دیگری که روایت را نقل میکند، مرحوم طبری در دلائل الامامه است. ایشان میفرماید:
حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّیْبَانِیُّ سَنَهَ خَمْسٍ وَ ثَمَانِینَ وَ ثَلَاثِمِائَهٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ الرُّهْنِیُ الشَّیْبَانِیُّ، قَال: …
شیبانی (سال ۳۸۵) این جریان را برای آقای طبری نقل میکند. اگر اشکالی در این سند هست، اشکال فاصله و زمان است. زیرا شیبانی که روایت را از بشر نخاس شنیده است، سال ۲۸۶ است ولی، شیبانی که طبری از او نقل روایت میکند، سال ۳۸۵ میباشد. یعنی تقریباً صد سال فاصله است. پس باید یکی از این دو، معمر باشند.
نمونه هایی از روات معمر
در بین شیعه، معمرین موجود هستند، همانگونه که ثلاثیات در بین اهل سنّت، موجود است. بخاری که قرن سوم است به سه واسطه از پیامبر نقل کرده است. پس راویان عمرشان زیاد بوده است. البته ما هم در کتاب کلینی شریف، ثلاثیات داریم که به سه واسطه از معصوم نقل میکند. افرادی هستند که امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السّلام را دیده و در مرو امام رضا علیه السّلام را هم درک کردهاند. او حبابه والبیه است که هنگام رحلت، ۲۳۵ سال دارد.
حبابه والبیه:
روایتش را نگاه کنید. روایت بسیار جالب و مهمی است. در قسمت نساء در کتب رجالی نگاه کنید. مرحوم مامقانی قصه حبابه والبیه را مفصلاً نقل میکند و مرحوم کلینی و مرحوم مجلسی هم بیانی دارند.
ایشان، خدمت امیرالمومنین علیه السّلام در رحبه رسید و پرسید علامت امامت چیست؟ فرمود: آن سنگریزه را بیاور و با دستش به سنگ کوچکى اشاره کرد، آوردم و با خاتم خود بر آن نقشى زد سپس فرمود: اى حبابه! هر کس مدّعى امامت شد و توانست چنان که دیدى نقشى بر سنگریزه زند بدان که او امام مفترض الطّاعه است و چیزى را که امام بخواهد از وى پوشیده نخواهد ماند. گوید: از نزد او برگشتم تا آنکه امیر المؤمنین علیه السّلام شهید شد و به نزد حسن علیه السّلام آمدم در حالى که بر جایگاه امیر المؤمنین علیه السّلام نشسته بود و مردم از وى پرسش مىکردند فرمود: اى حبابه والبیه! گفتم: لبّیک اى مولاى من فرمود: آنچه با خود دارى بیاور، گوید: آن سنگریزه را بدو دادم و بر آن نقشى زد همچنان که امیر المؤمنین علیه السّلام بر آن نقش زده بود، گوید: به نزد حسین علیه السّلام آمدم در حالى که او در مسجد النّبى نشسته بود. مرا به نزد خود فراخواند و مرحبا گفت و فرمود: در امامت چنان که خواهى دلیلى هست، آیا دلیل امامت را مىخواهى؟ گفتم: آرى اى آقاى من! فرمود: آنچه همراه دارى بده، و آن سنگریزه را به حسین علیه السّلام دادم و او بر آن نقشى زد. حبابه گوید: سپس به نزد علىّ بن الحسین علیه السّلام آمدم در حالى که پیر و ناتوان بودم و در آن روز یک صد و سیزده سال داشتم، او را مشغول عبادت دیدم که راکع و ساجد بود و از مشاهده آن نشانه، ناامید بودم. با انگشت سبّابه خود به من اشاره فرمود و جوان شدم،…سپس فرمود: آنچه همراه دارى بده، و آن سنگریزه را دادم و بر آن نقشى زد، سپس به نزد امام باقر علیه السّلام درآمدم و بر آن نقشى زد، بعد از آن به نزد امام صادق علیه السّلام درآمدم و بر آن نقشى زد، بعد از آن به نزد امام کاظم علیه السّلام درآمدم و بر آن نقشى زد و سرانجام به نزد امام رضا علیه السّلام درآمدم، امام اشاره کرد و برای بار دوم جوانی ام برگشت. بعد امام گفتند آن سنگ را بده. زیر امضای امام کاظم علیه السّلام امضا کردند. خواستم بروم صدایم کردند. یک بقچه ای بود به من دادند و پولی هم دادند و فرمودند بگیر که بیش از این نیاز نداری، در بقچه کفنی بود که ۶ ماه بعد ظاهراً فوت شد.
پس معمرین وجود داشته اند و کم هم نبوده اند و اگر کسی خواسته باشد اشکال کند، مثبت و دلیل میخواهد.
جابر ابن عبدالله انصاری: پدرش در احد شهید شد در حالیکه ۲۴۰ سال عمرش بود. خودش پیامبر را ملاقات کرد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام را هم ملاقات کرد.
عامر ابن واثله ابوالطفیل: از صحابی است و پرچمدار حضرت مختار بود. از برادران اهل سنّت کسانی که به مختار حمله کرده و او را کذاب دانسته و از طرفی یک صحابی، پرچمدار اوست، ندانسته به صحابی هم جسارت میکنند. او از اصحاب پیامبر بود که سال، صد به بعد فوت شد.
ما معمرین زیاد داریم، پس در این مورد – که طبری در سال ۳۸۵ از شیبانی نقل میکند و شیبانی روایت را در سال ۲۸۶ از بشر نخاس شنیده است – به نظر بنده، اشکالی نیست. فاصله خیلی است و واسطه هم ندارد. اگر داشته باشد، ارسال است و نداشته باشد هم مشکلی نیست، البته باید در کتب رجالی مراجعه کنیم که این شخص عمرش اینقدر زیاد بوده یا نه؟ محمد بن بحر شیبانی پیدا است که عمر طویلی داشته و در همان جریان میگوید که روایت و مطلبی دارم و سن من زیاد است و میترسم بمیرم و این مطلب به کسی منتقل نشود، پس این طرف هم باید عمرش طویل باشد.
بنابراین، طبری شیعی روایت را به یک واسطه از شیبانی نقل میکند که همان واسطه هم، نامش شیبانی است اما محمد ابن عبدالله. این یک جواب که معمر هستند. جواب دیگر اینکه در نقل طبری، سال ۲۸۵ ندارد. ممکن است در نقل کمال الدین این تاریخ آمده باشد. لذا ممکن است در سنه بعد نقل کرده باشد، پس اشکال خیلی وارد و محکم نیست.
سند سوم: منبع سومی که روایت را نقل میکند، شیخ الطائفه در کتاب الغیبه است. ایشان میفرماید:
أَخْبَرَنِی جَمَاعَهٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّیْبَانِیِّ الرُّهْنِی قَالَ قَالَ بِشْرُ بْنُ سُلَیْمَانَ النَّخَّاسُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ أَحَدُ مَوَالِی أَبِی الْحَسَنِ وَ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السّلام وَ جَارُهُمَا بِسُرَّ مَنْرَأَى
«أَخْبَرَنِی جَمَاعَهٌ » جماعتی که از آنها نقل میکند، چه کسانی هستند؟ مرحوم مجلسی [۳]در شرح حال شیخ الطائفه مرحوم طوسی میفرماید:
شیخ طوسی این روایت را از ۵ نفر نقل میکند. حالا شما شرح حال این ۵ نفر ر ا ببینید. برخی از اینها از مشایخ نجاشی هستند و کسی که شیخ نجاشی باشد، ثقه است. ایشان روایت را برخلاف مرحوم طبری و مرحوم صدوق که از یک نفر نقل کردهاند، از ۵ نفر نقل میکند. شرح حال اینها را نگاه کنید. امکان دارد یک یا دو نفر از اینها معروف نباشند، ولی همه که اینطور نیستند. این ۵ نفر از ابوالمفضل شیبانی نقل میکنند، همان کسی که مرحوم طبری هم از او نقل میکند. به برخی از این بزرگواران اشاره می کنیم:
أحمد بن عبدون المعروف بابن حاشر
مرحوم مامقانی در تنقیح المقال در دو جا از ایشان نام میبرد. در جایی به طور مختصر میفرماید: «احمد ابن عبدون هو احمد ابن عبدالواحد کما مر» و در جای دیگر در مورد ایشان مفصل بحث میکند.
مرحوم مامقانی بعد از نقل قول نجاشی که ابن عبدون را از مشایخ خود میداند، در مورد عبارت : کان علوّا فى الوقت نجاشی در مورد ابن عبدون میفرماید: اى کان فى غایه الفضل و العلم و الثقه و الجلاله فى وقته و اوانه یعنی در نهایت فضیلت و علم و وثاقت و جلالت بود.
سپس حرف شیخ طوسی را نقل میکند که قائل است ابن عبدون در ۴۲۳ ق رحلت کرد. علامه حلی هم در خلاصه، حرف نجاشی را نقل میکند.
در اینجا مرحوم مامقانی در مورد ابن عبدون مطلبی دارد. ایشان میفرماید:
«لم یرد فی الرجل توثیق صریح من احد منهم» در مورد ابن عبدون تصریح به وقاقت از جانب بزرگان نشده است. در جواب مرحوم مامقانی باید گفت که ما از خودتان یاد گرفتیم که فرمودید گاهی در وثاقت شخص، از چارچوب ثقه خارج میشویم. ابن عبدون شیخِ نجاشی است و خودتان فرمودید که مشایخ نجاشی همه ثقه هستند. [ ثقه بودن مشایخ نجاشی فقط مبنای ایشان نیست، دیگران هم مثل مرحوم خویی چنین مبنایی را قبول دارند.]
البته ایشان، روایات ابن عبدون را صحیح میداند و ایشان را توثیق میکند. و میفرماید؛ همین که علامه حلی و ابن داوود، نام او را بیان کردهاند، ظاهرش این است که ابن عبدون از معتمدین است و شکی نیست که وی امامی است. لذا اگر وثاقتش ثابت شود، حدیثش صحیح میباشد و اگر ثابت نشود، حسن است. مرحوم مامقانی در ادامه میفرمایند: اظهر این است که ایشان از مشایخ نجاشی است و نجاشی هم تصریح دارد که او «کان علوّا فى الوقت» – یعنی دارای رتبه عالی در زمان خودش – میباشد، پس ما نیازی به تصریح توثیق ابن عبدون نداریم.[۴]
ادامه بررسی سندی روایت بشر نخاس
یکی از منابعی که روایت بشر نخاس را نقل میکند، شیخ طوسی در الغیبه است.
أَخْبَرَنِی جَمَاعَهٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّیْبَانِیِّ الرُّهْنِی قَالَ قَالَ بِشْرُ بْنُ سُلَیْمَانَ النَّخَّاسُ
قبلاً ذکر شد که وقتی شیخ طوسی میفرماید، «أَخْبَرَنِی جَمَاعَهٌ» مراد از این جماعت؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه، ابوالحسن صفار و حسن ابن اسماعیل ابن اشناس هستند. بنابراین شیخ طوسی، جریان مادر حضرت امام زمان را به ۵ طریق از ابوالمفضل نقل میکند. ما در اینجا به بررسی دو نفر از این مشایخ میپردازیم تا اعتبارشان مشخص شود:
بررسی محمد بن عبد الله بن محمد بن عبید الله بن البهلول بن المطلب أبوالمفضل الشیبانی
مرحوم نمازی در مستدرکات علم رجال الحدیث در مورد ابوالمفضل میگوید:
مرحوم مامقانی تضعیف ایشان را در آخر عمرش نقل کرده است. یعنی اواخر عمرش را گفته اند ضعیف است. چرا؟ [شاید بر اثر خلط و بالا رفتن سن و فراموشی بوده. نه اینکه کاملا و از اول ضعیف بوده باشد.] وحید بهبهانی میفرماید: صاحب کفایه الاثر، – این شخصیت ثقه – روایات زیادی را از ایشان، در کتاب کفایه الاثر نقل کرده است و ظاهر در این است که ابوالمفضل استاد خزاز است. بنابراین اقل مراتب این است که ابوالمفضل، حسن است.
محدث نوری در خاتمه ی مستدرک میگوید: ابوالمفضل از بزرگان مشایخ اجازه است. در آخر عمر تضعیفش کردند هر چند در عمل بر خلاف حرفشان، رفتار میکنند.[ یعنی بزرگان از ایشان روایت نقل کرده اند و فرق نگذاشته اند که نقل وی در آخر عمرش بوده یا نه]. و شیخ طوسی به محمد ابن عبدالله، طریق صحیحی دارد که جامع الرواه هم، همین را میگوید. ابوالمفضل، یکی از کسانی است که صحیفه سجادیه را نقل کرده است. وفاتش ۳۸۷ در بغداد است. و ۹۰ سال عمر کرده است.
سید ابن طاووس در جمال الاسبوع و فلاح السائل از ایشان روایت نقل میکند و میگوید: «رحمه الله علیه»، همچنین صاحب کفایه الاثر هم ضمن نقل روایت، بر او ترحم میکند.[ حال مبنای آقای خویی را در نظر بگیرید که ترحم آیا توثیق یا تعدیل یا تحسین است؟ ] سید ابن طاووس در اقبال هم همینطور از ایشان نقل کرده و ترحم میکند. شیخ طوسی هم در امالی، از ایشان زیاد روایت نقل میکند. شیخ او را از شاگردان مرحوم کلینی میداند[۵] [ خوب دقت کنید. میآیند تضعیف میکنند. یک فردی، جایی گفته ضعیف است! همین را به دست میگیرند و کل جریان روایت مادر امام زمان را زیر سوال میبرند. یک مراجعه ای کنید و ببینید افرادی که این روایت را نقل کرده اند آیا افراد معمولی هستند؟]
بیان مرحوم تستری در قاموس الرجال
مرحوم تستری در مورد ابوالمفضل میفرماید:
مرحوم تستری میفرماید که نجاشی در مورد ابوالمفضل گفته است که او دائم دنبال جمع آوری احادیث بود لذا همیشه در حال سفر بود. اصالت او کوفی است و در اول عمرش صاحب دقت در نقل روایات بوده، هر چند که در آخر عمرش به ضعف حافظه، مبتلا شده بود. بیشتر اصحاب ما او را تضعیف کردهاند. من (نجاشی) او را درک کرده ام و روایات بسیاری از او شنیدهام. مرحوم تستری در مورد عبارت نجاشی که میفرماید: «و سمعت منه کثیرا…» توضیحی میدهد:
منظور نجاشی از این عبارت این است که او زمان خلط او را درک نموده است لذا روایت بدون واسطه از او، نقل نمی کند بلکه از مشایخی که در دوران ثبت او، روایت شنیدهاند، نقل مینماید. [۶]
مرحوم تستری در جای دیگری هم، بطور مفصل از ابوالمفضل، سخن به میان میآورد:
محمد بن عبد الله بن المطلب الشیبانی قال : عده الشیخ فی رجاله فی من لم یرو عن الأئمه (علیهم السلام) قائلا: أبو المفضل کثیر الروایه إلا أنه ضعفه قوم، أخبرنا عنه جماعه. وعنونه الشیخ فی الفهرست قائلا : یکنى أبا المفضل، کثیر الروایه، حسن الحفظ، غیر أنه ضعفه جماعه من أصحابنا. وابن الغضائری قائلا : أبو المفضل، وضاع کثیر المناکیر، رأیت کتبه وفیها الأسانید من دون المتون والمتون من دون الأسانید، وأرى ترک ما ینفرد به. ]ابن غضائری در اینجا تندروی کرده است و گفته است که او وضاع است و مطالب منکر را ذکر میکند و ما کراراً گفتیم که اصلاً انتساب این کتاب به ایشان، معلوم نیست[.
مرحوم تستری، مطلبی را از خطیب بغدادی در مورد ابوالمفضل نقل میکند.
قد عرفت ثمه أن الخطیب أیضا عنونه مثل النجاشی قائلا : نزل بغداد وحدث بها عن الطبری والباغندی والاشنانی والموصلی والمحاربی والمؤیدی وخلق کثیر من المصریین والشامیین والجزریین وأهل الثغور معروفین ومجهولین، وکان یروی غرائب الحدیث وسؤالات الشیخ فکتب الناس عنه بانتخاب الدارقطنی ثم بان کذبه فمزقوا حدیثه، وکان بعد یضع الأحادیث للرافضه ویملی فی مسجد الشرقیه
] آیت الله طبسی: از خطیب انتظار بیش از این نیست. اعتنا به حرف خطیب بغدادی ناصبی نکنید که ارزشی ندارد[.
مرحوم تستری میفرماید:
تحقیق این است که بیان نجاشی در مورد ابوالمفضل – ثبت بودن او در اول عمر و حصول خلط در آخر عمر بر اثر کهولت سن – صحیح است و همچنین، مشایخ نجاشی و شیخ طوسی هرچه از او نقل کرده اند صحیح است.
پس طبق این بیان، روایت مادر امام زمان را که شیخ طوسی از مشایخ ابوالمفضل نقل کرده است، اشکالی ندارد و روایت صحیح میباشد. و این روایت قبل از زمان خلط او، از وی نقل شده است. [۷]
اما نسبت به «أَخْبَرَنِی جَمَاعَهٌ» که شیخ طوسی میفرماید، گفتیم که مراد از این جماعت؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه، ابوالحسن صفار و حسن ابن اسماعیل ابن اشناس هستند و اینها از مشایخ شیخ میباشند. یکی از این جماعت، غضائری است. البته منظور احمد نیست، بلکه پدرش حسین است.
بیان مامقانی در مورد حسین بن غضائری
مرحوم مامقانی بحث مفصلی راجع به حسین بن عبیدالله غضائری دارد. ایشان از شیعه و از اهل سنّت در پاورقی نسبت به ایشان، نقل میکند. همه اعتراف دارند که حسین بن عبیدالله غضائری شیخ الطائفه است. وقتی از شیخ طوسی تعبیر به شیخ الطائفه میکنیم یعنی چه؟ یعنی بزرگ شیعه است. مرحوم مامقانی میفرماید:
شیخ طوسی قائل است که حسین بن عبیدالله غضائری، اساتید بسیاری را درک کرده است و او متخصص در فن رجال است و برای او کتاب هایی است که در فهرست آمده است و شیخ آنها را از خود او شنیده است و از او اجازه تمام آن روایات را دارد. او در سال ۴۲۱ رحلت نموده است. و نجاشی هم کتاب های زیادی برای حسین بن عبیدالله غضائری، نام میبرد.
و قال النجاشی: الحسین بن عبید اللّه بن إبراهیم الغضائری أبو عبد اللّه،شیخنا رحمه اللّه له کتب،منها:کتاب کشف التمویه و الغمه،کتاب التسلیم علىأمیر المؤمنین علیه السلام بإمره المؤمنین،کتاب تذکره العاقل و تنبیه الغافل،فیفضل العلم،کتاب عدد الأئمه علیهم السلام و ما شذّ على المصنّفین فی ذلک،کتاب البیان فی حیاه الرحمن،کتاب النوادر فی الفقه،کتاب مناسک الحج،کتاب مختصر مناسک الحج،کتاب یوم الغدیر،کتاب الرد على الغلاه و المفوضه، [این آقایی که کتاب رد علی الغلاه دارد آیا غالی است؟ روی اینها دقت کنیم. قبل و بعد روایت را مطالعه کنیم و بعد تضعیف کنیم.]، کتاب سجده الشکر،کتاب مواطن أمیر المؤمنین علیه السلام،کتاب فی فضل بغداد،کتاب فی قول أمیر المؤمنین علیه السلام:«ألا أخبرکم بخیر هذهالأمّه».
در ادامه مرحوم نجاشی میفرماید: «أجازنا جمیعها و جمیع روایاته عن شیوخه» من از همه این کتب و تمام روایاتی که از او نقل شده است، اجازه روایت دارم.
مرحوم مامقانی، بیان علامه حلی را هم در مورد حسین بن عبیدالله غضائری نقل میکند.
و قال فی القسم الأوّل من الخلاصه : الحسین بن عبید اللّه بن إبراهیم الغضائری،یکنّى: أبا عبد اللّه،کثیر السماع، عارف بالرجال، و له تصانیفذکرناها فی کتابنا الکبیر، شیخ الطائفه، سمع الشیخ الطوسی منه، و أجاز له جمیع روایاته. (شیخ طائفه است و استاد شیخ طوسی است و شیخ از او اجازه روایت دارد) مات رحمه اللّه فی نصف صفر، سنه إحدى عشره و أربعمائه.
مرحوم مامقانی – مثل مرحوم وحید – میفرماید که شیخ طائفه بودن حسین بن عبیدالله غضائری، اشاره به وثاقت او دارد و همچنین شیخ الاجازه بودن و کثیرالروایه و مقبول بودن روایات او، نشان از وثاقت او دارد. [ آیا ممکن است مرجع مسلمین و شیعیان ثقه نباشد؟ پس چه کسی ثقه است؟ اینها تمام موید ثقه بودن ایشان است. او فردی معمولی نیست]
در وجیزه از ابن طاوس نقل شده است که او ثقه است.
وأقول: قد وفقنا اللّه تعالى لوجدان ذلک فی کتابه المسمّى بـ:فرج المهموم،حیث قال:روینا بأسانید عن الشیخ الثقه الفاضل الفقیه الحسین بن عبد اللّهالغضائری
از منتقی نقل شده است که حسین بن عبیدالله غضائری از بزرگان و مشاهیر اصحاب است.
در شرح تهذیب آمده است که جلالت و منزلت حسین بن عبیدالله غضائری بر کسی پوشیده نیست. و اگر وثاقت او در کتب نیامده است زیرا که عادت مصنفین این بوده است که شیوخ را توثیق نمی کردهاند.
[ آیت الله طبسی: زیرا وثاقت دون شأن آنها میباشد. مثلاً نگویید، پدر علی بن ابراهیم چون توثیق ندارد پس روایات، از ناحیه او حسن است. اینگونه نیست بلکه ابراهیم بن هاشم از مشاهیر مشایخ است. وقتی اینطور باشد دیگر کلمه ثقه دون شأن ایشان است. من از آیت الله العظمی سید احمد خوانساری به یک واسطه شنیدم که برخی از افراد کلمه توثیق دون شان آنها است. فرض بفرمایید بگوییم قمر بنی هاشم یا زینب کبری ثقهٌ! چنین کلماتی، دون شان آنها است[.
نظر عامه نسبت به ابن غضائری
و موارد دیگری که از بزرگان ما، حسین بن عبیدالله غضائری را توثیق کردهاند. اما نگاهی به نظرات عامه هم در مورد ابن غضائری، بیندازیم:
ذهبی در میزان میگوید که او شیخ و بزرگ رافضی هاست. [ ما نیازی به این حرفها نداریم ولی ببینید که ابن غضائری، چه موقعیت علمی و اجتماعی عظیمی داشته است که امثال ذهبی که سعی در کوچک کردن و عدم مطرح شدن شیعه دارند، نتوانسته اند از او بگذرند. مشکل او از نظر ذهبی این است که کتاب غدیر دارد.]
و عسقلانی در لسان المیزان، از حسین ابن عبیدالله غضائری تعبیر به شیخ رافضه دارد و از شیخ طوسی نقل میکند که ابن غضائری به علم خدمت کرد و این شخصیت به قدری نفوذ اجتماعی داشت که در دوران عباسیین، امضای او برد بیشتری از حکم حکام داشت. و برای او کتبی بوده است و نام آنها را میبرد.
صاحب روضات الجنه هم از او به جلالت یاد میکند و او را یکی از بزرگان شیعه میداند و میگوید که او از همه علمای دوران خود، برتر بود.[۸]
پس، حسین بن عبیدالله غضائری یکی از مشایخ شیخ طوسی است که شیخ طوسی جریان مادر امام زمان را از ۵ نفر نقل میکند که یکی از آنها غضائری است.
منبع: اقتباسی از درس “خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی
[۱] – خویی، معجم رجال الحدیث، ج۳ ص۳۱۶٫
[۲] – سبحانی، کلیات علم رجال ،ص ۳۵۲.
[۳] – کتاب بحار الانوار عدد صفر، صفحه ۹۶
[۴] – مامقانی، تنقیح المقال، ج ۶، صص ۲۹۶ و ۳۰۴.
[۵] – مستدرکات علم رجال الحدیث – الشیخ علی النمازی الشاهرودی – ج ۷ – ص ۱۸۸
[۶] – قاموس الرجال، الشیخ محمد تقی التستری، ج ۹ ، ص ۳۸۸
[۷] – قاموس الرجال، الشیخ محمد تقی التستری، ج ۹ ، ص ۳۹۰.
[۸] – تنقیح المقال، مامقانی، ج ۲۲، ص ۲۱۰ به بعد.
پاسخ دهید