موضوع بحث ما، بررسی دلالی روایت سعد بن عبدالله اشعری بود. این روایت، از روایاتی است که در قبول و رد بزرگان واقع شده است. از جمله اشکالاتی که به این روایت وارد شده، مسأله لعب و بازی حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه است که در این روایت بیان شده و با مقام امامت سازگاری ندارد. از معاصرین، مرحوم تستری در الاخبار الدخیله، چنین اشکالی را مطرح میکند. در این نوشتار به بررسی این اشکالات می پردازیم.
نسبت لعب و بازی به امام زمان در طفولیت
بیان مرحوم تستری
یکی از اشکالات مرحوم تستری در کتاب الاخبار الدخیله بر این روایت چنین است:
در حدیث مذکور، حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه مانع از نوشتن پدرش مىشد با اینکه کودکان معمولی هم چنین کاری را نمی کنند – مگر به سن تمیز نرسیده باشند- پس چگونه چنین کاری از امام علیه السّلام ممکن است؟[۱] البته قبل از ایشان هم، مرحوم محقق (نوه شهید) چنین اشکالی را مطرح کرده است.
بیان مرحوم مازندرانی
مرحوم مازندرانی در منتهی المقال فی احوال الرجال در ارتباط با سعد اشعری بیانی داشته و سپس در حاشیه کتاب، مطلبی را از وحید بهبهانی نقل میکند، عبارت این است:
و فی تعلیقه الوحید البهبهانی: قال جدّی (مرحوم مجلسی) الصدوق حکم بصحّه الروایه و کذا الشیخ، على أنّ الخبر (قصه سعد اشعری) و إن کان من الآحاد لکن لمّا تضمّن الحکم بالمغیّبات و حصلت فعلم أنّه من المعصوم. این خبر گرچه از آحاد است ولی متضمن حکم به غیب گویی هایی میباشد که واقع شده است، پس دانسته میشود که این خبر از معصوم است.
مرحوم بهبهانی به قاعده کلی اشاره کرده است که اگر خبری، مشکل سندی هم داشته باشد ولی دارای غیب گویی هایی باشد که واقع شده باشد، چنین خبری دارای اماره بر صدق میباشد، سپس ایشان میفرماید:
و إن ذکره فی خبر آخر، أما التعلیل یشعر…
اگرچه جد من چنین قاعده ای را در جای دیگر فرموده است ولی علت در همین جا هم ساری میشود.
إلى أن قال: و علامه الوضع إن کان الإخبار بالمغیّبات ففیه ما لا یخفى، کیف! و فیه من الفوائد الجمّه ما یدلّ على صحّته. [۲]
نتیجه: یکی از اشکالاتی که به این روایت وارد است چنین است که لعب و بازی به حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه، استناد داده شده است، در حالی که، مناسب شأن امام نمی باشد.
شواهدی بر رد لعب و بازی از امام معصوم
بعضی[۳] برای تقویت اشکال، شواهدی هم از روایات ارائه نمودهاند. اما روایات مطرح شده:
روایت ۱
در خبر صفوان جمّال، آمده که وى از حضرت امام صادق علیه السّلام درباره صاحب الأمر سؤال مىکند و آن حضرت در پاسخ مىفرماید: انّه لا یلهو و لا یلعب؛ صاحب الأمر، اهل لهو و لعب نیست.» در همین هنگام فرزند آن حضرت (موسى بن جعفر) که در سنین کودکى بودند وارد شدند درحالیکه بزغاله مکّى به همراه داشتند و به آن بزغاله مىگفت «اسجدى لربک؛ براى پروردگارت سجده کن!» امام صادق علیه السّلام فرزندش را در آغوش مىگیرد و مىبوسد و مىفرماید: «پدر و مادرم فداى کسى که اهل لعب و بازى نیست»[۴]
روایت ۲
روایت صحیح معاویه بن وهب است که وى از امام صادق علیه السّلام درباره نشانههاى امامت، مىپرسد. حضرت در پاسخ مىفرماید: طهاره الولاده و حسن المنشأ، و لا یلهو و لا یلعب؛ از نشانههاى امامت، پاکى ولادت و نیکى دودمان و نپرداختن به لهو و لعب است.[۵]
روایت ۳
در کتاب اثبات الوصیه مسعودى، و کتاب دلائل الامامه طبرى نیز، چنین خبرى نقل شده که «جماعتى، پس از رحلت امام رضا علیه السّلام براى آزمایش و احراز امامت امام جواد علیه السّلام محضر وى مشرّف مىشوند یکى از آنان، على بن حسان واسطى است. وى اسباببازىهاى ساختهشدهاى را از نقره، براى هدیه به وى که هنوز دوران کودکى را سپرى مىکرد با خود برده بود، تا امام جواد علیه السّلام را امتحان کند. وى مىگوید: همین که هدیه را دادم. وى با خشم و غضب به من نگاه کرد و اسباببازىها را به سمت راست و چپ پرتاب نمود. سپس فرمود: «خدا ما را اینگونه نیافریده است» (یعنى ما به لهو و لعب نمىپردازیم). من از آن حضرت، پوزش خواستم و او نیز مرا عفو فرمود و… من اسباببازىها را با خود برگرداندم.[۶]
جواب از این اشکال
مرحوم مازندرانی در منتهی المقال در جواب از چنین اشکالی میفرماید:
ائمه طاهرین علیهم السلام در کودکى، حالاتى همانند حالات دیگر کودکان دارند. براى نمونه، به سختى و دیر سخن گفتن امام حسین علیه السّلام و تکرار شدن تکبیره الاحرام پیامبر صلی الله علیه و آله بهخاطر امام حسین علیه السّلام در سنین کودکى و گریه آن امام در گهواره که جبرئیل گهواره وى را تکان مىداد، مىتوان اشاره کرد. بهگونهاى که در این زمینه شعراء أشعار زیادى به نظم درآوردند و این جریان را حتى زنان پردهنشین نیز مىدانند. سوار شدن امام حسین علیه السّلام بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله در حال سجود نیز از این قبیل است و این مطلب از مواردى است که هرگز قابل انکار نیست. [۷]
جواب اشکال به بیانی دیگر
۱- بله! تردیدى نیست که امام، به لهوولعب نمىپردازد. زیرا معنى لعب این است که «انسان، کارى را بىآنکه هدف صحیحى از آن در نظر داشته باشد، انجام دهد.[۸] و « هرچیزى که انسان را از کارهاى مهمّ وى باز دارد و مشغول سازد لهو نامیده مىشود»[۹] مشخص است که امام، اینگونه بازىها و سرگرمىها را انجام نمىدهد، امّا مسئله این است که اگر خود بازى و سرگرمى، هدف نباشد؛ بلکه هدف و انگیزه صحیحى پشت آنها پنهان باشد، در این صورت اشکالى بهوجود نمىآید و منع، برداشته مىشود؛ بلکه در مواردى لازم مىگردد. چنانکه دانشمندان علم روانشناسى و تربیت و پرورش، معتقدند چنین بازىها و سرگرمىهایى براى کودکان فواید بسیارى مانند رشد جسم و پرورش اندام و… دارد. و مىگویند: از نشانه و علامتهاى ناسلامتى جسم؛ بلکه روحى کودک این است که به بازى کردن، میل و رغبت نشان ندهد.
تفاوتى که میان کودکان اشخاص عادى با آن بزرگواران وجود دارد این است که کودکان دیگر، به احکام و فرجام کارها آگاهى ندارند؛ ولى امام به آن امور آگاه است و از دقایق حکمت الهى و صفات کمال و… پرده برمىدارد.
علاوه بر این، نفى این گونه رفتار از آن سروران گرامى، اگر براى آنان نقص نباشد کمال نیز نخواهد بود.
٢- منظور از دورى امامان از لهو و لعب این است که آنان از رفتار و کردارهاى عادى که انسان از انجام دادن آنها در مقابل دیگران شرم مىکند، منزّه و پاکند.
۳- نمونههایى وجود دارد که امامان در سنین کودکى بازى مىکردند:
الف. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرزندان دختر گرامىاش «امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را بازى مىداد و آن دو نیز بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله سوار مىشدند و جدّشان را به بازى وامىداشتند و حضرت مىفرمود: عم المطّیه مطیتکما و نعم الراکبان انتما؛ شما دو تن، چه مرکب خوبى دارید و چه سوارهاى خوبى هستید.» این روایت را شیعه و سنّى نقل کردهاند.
ب. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امام حسین علیه السّلام در سن کودکى فرمود: حزقّه، حزقّه، ترقّ عین بقّه
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السّلام را به سینه مىچسباند و او را تشویق مىکرد و مىفرمود: «بیا بالا، بیا بالا».
ج. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرزندانش- امام حسن و امام حسین علیهماالسلام- را به بازى مى گرفت و در اینحال به امام حسن علیه السّلام مىفرمود: اشبه أباک یا حسن؛ و به امام حسین علیه السّلام مىفرمود: انت شبیه بأبى، لست شبیها بعلى. و نمونههاى دیگرى مانند کشتى گرفتن آن دو امام و تشویق والدین، سوار شدن بر پشت پیامبر اکرم در نماز و در حال سجده که موجب طولانى شدن سجده آن حضرت و… مىشد.
تحلیل اشکال در بیان مرحوم خویی و جواب آن
این روایت مشتمل بر دو امر است که تصدیق آن دو ممکن نمی باشد. اول: در حدیث مذکور، حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه مانع از نوشتن پدرش مىشد. امام حسن عسگری علیه السّلام، او را با پرتاب توپى طلایى، مشغول مىکرد؛ با اینکه اینگونه کارها، از کودکى که خوب و بد را مىفهمد قبیح است، چه رسد به کسى که عالم به غیب باشد و مسایل بسیار دشوار و مشکل را پاسخ دهد که این امر قابل قبول نیست. [۱۰]
در جلسه قبل، جواب اشکال را از بیان مرحوم حائری در منتهی المقال نقل کردیم و اکنون جواب را از نگاه مستدرکات علم الرجال مرحوم نمازی، بیان مینماییم:
جواب از اشکال در بیان مرحوم نمازی
اشکالات موهوم بر این روایت شریفه مردود است و کار حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه در خصوص جلوگیرى از نوشتن امام حسن عسگری علیه السّلام براى این بود که از اعتقادات غلوّآمیز- بعضى شیعیان-در حق آنان جلوگیرى نماید و به آنان بفهماند که کارهاى امامان نیز مانند اعمال بشرى مىباشد. مانند اینکار حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه از سایر پدران بزرگوارش نیز بسیار صادر شده است. [۱۱]
جواب از اشکال در بیان آیت الله صافی
آقای صافی در جواب از این اشکال میفرماید:
نفى صدور اینگونه رفتار؛ از ائمه طاهرین- در سنین کودکى- اگر به اثبات نقص آنها برنگردد، کمال آنها نیز محسوب نمىشود. بنابراین، لازمه نفى اینگونه کردارها، این است که آنان از رفتارهاى عادى که معمولا، انسان از انجام آن در حضور مردم شرم و حیا مىکند پاک و منزه هستند، شهوت و میل جنسى نیز از آنان نفى مىشود. با اینکه از تمام رفتار و کردار آنها، کمالات روحى و مقامات شامخ آنان آشکار است. [۱۲]
اگر به تاریخ پیامبران و ائمّه علیهم السلام مراجعه کنیم. درمىیابیم که اینگونه رفتار از آنان و زیادتر از آن مقدار سرزده است که بیان کردیم و در روایت سعد آمده است. بارزترین آنها جریاناتى است که میان پیامبر اکرم و دو نوه عزیزش علیهم السلام حتى در نماز و دیگر احوال، روى داده است و کسى نگفته این قبیل کارها لعب و بازى است و ارتکاب آن از پیامبر و نوادگان عزیز او جایز نیست. از جمله سوار شدن بر پشت پیامبر بهویژه در حال نماز، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با دو فرزند خود بازی میکرد و آن دو نیز بر پشت پیامبر سوار مىشدند و جدّشان را به بازى وامىداشتند و حضرت مىفرمود: «نعم المطّیه مطیتکما و نعم الراکبان انتما؛ شما دو تن، چه مرکب خوبى دارید و چه سوارهاى خوبى هستید. و یا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السّلام را به سینه مىچسباند و أو را تشویق مىکرد و مىفرمود: «بیا بالا، بیا بالا».
آیا مىپندارید که پیامبران و جانشینان آنها از این ملاطفاتى که بین پدران و فرزندان واقع مىشود محروم و ممنوعاند؟ چنین اعمالی علاوه بر حکمت و رموزی که دارد، نشان از لطافت روح و حسن خلق و مهربانی افراد میباشد. آیا میخواهید – با بیان چنین اشکالی- ائمه طاهرین علیهم السلام را از چنین لطافت هایی، ممنوع سازید؟[۱۳]
رخداد چنین حالاتی در پیامبران گذشته
نمونه دیگر، سرگذشت حضرت یوسف علیه السّلام در قرآن آمده است. برادران حضرت یوسف علیه السّلام خواستند نقشه خود را درباره وى پیاده کنند. و او را از پدر جدا سازند… از اینرو، به پدر گفتند: پدر! چرا ما را درباره یوسف، امین نمىدانى؟ با اینکه ما خیرخواه او هستیم! أَرْسِلْهُ مَعنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنا لَهُ لَحافِظُونَ. [۱۴]فردا او را با ما بفرست؛ تا گردش کند و غذاى کافى بخورد و بازى و تفریح کند. ما نگهبان و مراقب او هستیم.
لعب و بازى کردن به حضرت یوسف در سن کودکى نسبت داده شده است و کودک، با بازى کردن، ملامت نمىشود. دلیل بر خردسال بودن حضرت یوسف، سخن برادران اوست که گفتند: إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ. ما از وى نگهدارى مىکنیم، اگر بزرگ بود، نیازى به حفاظت و مراقبت برادرانش نداشت. دلیل دیگر بر خردسال بودن وى، سخن حضرت یعقوب علیه السّلام است که فرمود: أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ اَلذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ[۱۵] بیم دارم شما از او غافل شوید و گرگ او را بخورد. بیم و ترس، بر جان کسى مىرود که نتواند در مقابل خطرى مانند حمله گرگ از خود دفاع کند که این موضوع درباره پیرمرد سالخورده و یا کودک خردسال، صدق مىکند.
تفسیر به لهو و وجود لعب
ابو عبیده، کلمه «یرتع» را به لهو تفسیر کرده چنانکه نسبت لعب و بازى کردن به حضرت یوسف، ایراد و اشکالى نداشت. بنابراین «یرتع» به معنى «لهو» به دلیل خردسالى حضرت یوسف، اشکال و مانعى ندارد.
مرحوم طبرسى از ابن زید نقل کرده که منظور از «لعب»، بازىهاى مباح مانند: تیراندازى و مسابقه دو و.. است.[۱۶]
بدینترتیب، بازى کردن، ویژگى ذاتى بشر است؛ به همین دلیل گفته شده: نفى صدور این افعال از آنان اگر اثبات نقض براى آنها نباشد، اثبات کمال نخواهد بود.
منبع: اقتباسی از درس “خارج مهدویت” حضرت آیت الله طبسی
[۱] – تستری، الاخبار الدخیله، ج۱، ص۹۹.
[۲] – مازندرانی، منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص ۳۲۶.
[۳] – مثلا آقاى شوشترى، همین اشکال را در کتاب اخبار الدخیله بیان داشته و بر این موضوع – امام، اهل لعب و بازی نمی باشد – اخبار صحیحى را نقل می کند که در بالا به آنها اشاره می شود.
[۴] – کافی، ج۱،ص ۳۱۱
[۵] – کافی، ج۱،ص ۲۸۴٫
[۶] – بحارالانوار، ج۵۰، ص ۵۸
[۷] – مازندرانی، منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص ۳۲۷
[۸] – المفرادت، راغب اصفهانی، ج۱،ص۷۴۱ ( لَعِبَ فلان: إذا کان فعله غیر قاصد به مقصدا صحیحا )
[۹] – المفرادت، راغب اصفهانی، ج۱،ص ۷۴۸ (ما یشغل الإنسان عمّا یعنیه و یهمّه)
[۱۰] – معجم رجال الحدیث، مرحوم خوئی، ج ۹، ص ۸۲
[۱۱] – نمازی، مستدرکات علم الرجال، ج۴، ص۳۸
[۱۲] – صافی، منتخب الاثر، ج ٣ ، ص ٣۵٩
[۱۳] – صافی، منتخب الاثر، ج ٣ ، ص ٣۵٩
[۱۴]– سوره یوسف، ایه ۱۲
[۱۵]– سوره یوسف، ایه ۱۳
[۱۶] – مجمع البیان، ج۵،ص ۲۱۴
پاسخ دهید