امام سجّاد (علیه السّلام) که عبور میکردند دیدند عدّهای از جذامیها نشستند و غذا میخورند. به حضرت تعارف کردند بفرمایید. امام سجّاد ایستادند با اینها حال و احوال میکردند. فرمودند: من اگر روزه نبودم دعوت شما را قبول میکردم و با شما مینشستم هم غذا میشدم، ولی روزه دار هستم. به منزل تشریف بردند و گفتند غذای خوبی تدارک ببنند. بعد حضرت رفتند و اینها را به منزل دعوت کردند. کنار اینها نشستند با هم غذا خوردند.
خیلیها به اینگونه افراد کمک میکنند، ولی حتّی دوست ندارند که به اینها دست بدهند. الآن که صاحب منصب و مقام شده است، دوستان ضعیف و فقیر خود را هیچ وقت دعوت نمیکند. در این مهمانیهایی که دارند سراغ کسانی میرود که آب و رنگ دارند. ولی آن فراموش شدهها را هم اینها فراموش میکنند.
حضرت سجّاد (علیه السّلام) نه تنها قوم و خویش خود را از یاد نمیبرد، بلکه افراد فقیر و مریض را در خانهی خود میآورد و غذای خوب به آنها میدهد و در کنار آنها مینشیند و در سفرهی آنها شریک میشود. اینها مخصوصاً برای طلبهها و فضلا خیلی درس است. رمز موفّقیّت علمای شیعه هم این است که مردمی بودند، از مردم جدا نشدند. در زندگی مردم بودند. محرم اسرار مردم بودند. پناهگاه مردم بودند. مشاور مردم بودند. اینها آموزههای امام سجّاد است.
پاسخ دهید