وقتی بحث کنترل جمعیت مطرح شد حقیر بهشدت مخالف بودم. گفتم که این یک پیوستار است یا همه این بسته را با هم قبول کنید، یا اگر قبول ندارید از اول رد کنید. کنترل جمعیت از اصول برنامهریزی توسعه است. وقتی میخواهید جمعیت را کنترل کنید، می گویند: اولین کار این است که سن ازدواج بالا برود! چون اکثر فرزندان مربوط به دوران جوانی است، و برای بالا بردن سن ازدواج می گویند: خانم ها بروند تحصیل عالیه پیدا کنند…
من مخالف با تحصیل نیستم می خواهم چرخه مسئله را تعریف کنم؛ وقتی بانوان می روند تحصیل می کنند، بهطورطبیعی سن ازدواج حدود یک دهه بالا می رود، همچنانکه الان نسبت به دو دهه قبل سن ازدواج در کشور ما تقریباً ده سال تغییر کرده است. بعد هم که از تحصیل فارغ شدند طبیعتاً فارغ التحصیلان، اشتغال هم می خواهند! وقتی دنبال اشتغال رفتند، طبیعتاً شرایط زندگیشان تغییر می کند و دیگر وظیفه اصلی خودشان را تربیت فرزند نمیدانند. از باب نیاز طبیعی انسان، یک الی دو تا فرزند هم اگر بیاورند، خیلی هنر کردند!
وقتی این اتفاق می خواهد بیفتد اینها می گویند: آیا بد است که خانم ها می خواهند با سواد بشوند؟! خیلی هم خوب است خانم ها باسواد بشوند! اما [مشکل این است که] کم کم سوادآموزی محور می شود و سبک زندگی بر مدار تحصیل و اشتغال بانوان می چرخد و الگوی فرزندآوری و تربیت فرزند هم تغییر می کند. وقتی سن ازدواج ده سال بالا رفت این نیاز طبیعی را چطوری تأمین کنیم؟ می گویند از طریق دوست یابی، شیوه ازدواج سنتی تغییر کند، مثل دوست یابی و رفاقت های غربی. این مسأله واضح بود. از طریق هنر هم پشتیبانی شد و حتی به نظر من، سینمای خود ما پشتیبانی کرد و سریالها و فیلمهایی در این دو، سه دهه ساخته شد [که اثرات منفی داشت]…
پاسخ دهید