من یک دختر شش ساله دارم، از همان اوّل که به دنیا آمده است، در این شش سال خیلی لجبازی می‌کند و کلمه‌ی نکن، انجام نده برای او معنی ندارد. به طور مرموزانه نگاه می‌کند و کار خود را انجام می‌دهد، طوری که اطرافیان خود را هم آزرده است و آن‌ها به خاطر این رفتار با او پرخاشگری می‌کنند و این من را خیلی می‌رنجاند. می‌خواستم بدانم چطور باید رفتار کنم که این را بفهمد.

-‌ خواهر و برادر دارند یا تک فرزند هستند؟

-‌ تازگی‌ها هم که بچّه‌ی دوم را آوردم، سه ماه دارد، حسّ حسادت هم به این موضوع اضافه شده است. هر چه با او صحبت می‌کنیم و به او می‌گوییم که ما تو را بیشتر از او دوست داریم باز می‌گوید شما من را دوست ندارید. طوری که این حسادت او به من هم در مقابل پدر او اضافه شده است. یک سؤال دیگر هم می‌خواستم بپرسم. می‌خواستم راجع به کنترل غریزه جنسی او هم صحبت کنم. چون احساس می‌کنم که در این مورد هم خیلی کنجکاوی می‌کند و یک سری رفتارهایی نشان می‌دهد که من نسبت به این موضوع احساس بدی پیدا کردم. می‌خواستم ببینم که با این موضوع چطور باید رفتار کنم و کنترل کنم.

-‌ ببینید بچّه‌هایی که لجبازی‌های آن‌ها زیاد می‌شود، نافرمانی‌های آن‌ها زیاد می‌شود این را نمی‌توانیم بگوییم که خود بچّه مشکل دارد. حکایت همان مثال اوّلی است که ما در برنامه زدیم، بحث جادّه و ماشین. در یک جادّه‌ای اگر یک ماشین تصادف کند ممکن است که این راننده بی‌احتیاطی کرده باشد، ولی اگر دیدیم سر یک پیچی ماشین‌ها دائم چپ می‌کنند، ممکن است علاوه بر آن احتیاط راننده، این پیچ هم مشکل دارد. گاهی اوقات وقتی ما می‌بینیم بچّه‌ها زیاد به امر و نهی نیاز پیدا می‌کنند، خدایی نکرده به تنبیه نیاز پیدا می‌کنند، لجبازی‌ آن‌ها زیاد می‌شود، نافرمانی آن‌ها زیاد می‌شود این معلوم است که باید یک بازنگری در شیوه‌ی تربیتی محیط خانواده شود. مثال ببینیم چرا بچّه‌ها نافرمان می‌شوند. گاهی اوقات ببینید ما وقتی خیلی با بچّه‌ها حرف می‌زنیم دیگر حرف ما برای بچّه‌ها ارزش ندارد. یعنی آقای بهرامی برخی والدین خیلی به بچّه‌ها نکته، تذکّر، توصیه، مدام دارند با او حرف می‌زنند. برای این بچّه‌ عادّی می‌شود. مادر دارد می‌گوید و او هم دارد کار خود را می‌کند. این حرف‌ها برای او طبیعی می‌شود.

لذا ببینید این‌که ما تعادل در تربیت را همیشه مطرح می‌کنیم، می‌گوییم امر و نهی نباید خیلی در کلام استفاده شود، سرزنش نباید خیلی در کلام ما باشد، مواردی از این چنین را که مطرح کردیم دلیل آن همین است که بچّه‌ را به جای این‌که از امر و نهی و از تنبیه و از سرزنش بترسانیم با روش تربیتی او را پیش ببریم. حالا یک نمونه‌ای که این خواهر بزرگوار فرمودند. فرمودند دارند یک نمونه‌ای را انجام می‌دهد و خطا هم است. ما هم داریم به او نگاه می‌کنیم، به او هم می‌گوییم که این کار خوبی نیست یک نگاهی به ما می‌اندازد و کار خود را می‌کند. ببینید آن کار چیست؟ اگر آن کار بد است چرا در دسترس این بچّه است؟ چرا این بچّه فرصت پیدا کرده است به سراغ این کار بد برود؟ در صورتی که این بچّه می‌توانست به جای این‌ کار برود بازی کند. آیا ما در محیط خانه بستر این بازی را برای او فراهم کردیم؟ این‌که روایت را عرض کردم که حضرت فرمودند: «دَعِ‏ ابْنَکَ‏ یَلْعَبْ‏ سَبْعَ‏ سِنِین‏»[۱] هفت سال اوّل بچّه‌ها باید زمان و روزگار خود را با بازی سپری کنند همین است. یعنی ابزار بازی باید در اختیار این بچّه باشد. بچّه‌ای که بازی نکند در این دوره‌ی سن خطا زیاد می‌کند. حتّی من می‌خواهم بگویم آن نکته‌ی دوم و سؤال دوم را هم که مادر بزرگوار اشاره کردند که بچّه‌ها کنجکاوی‌های جنسی پیدا می‌کنند این‌ها دلیل بیکاری این بچّه است. بچّه‌ای که به حال خود او را رها کردیم و خود او دارد بازی می‌کند و اگر برای او برنامه داریم برنامه متناسب با سنّ او نیست. دقیقاً مانند همان سؤال قبلی، مثلاً مادر فکر می‌کند اگر ما سه چادر در خانه بزنیم و به او بگوییم که در این بروید کتاب بخوانید، در این بروید گِل بازی کنید، در این بروید خمیر بازی کنید، بچّه‌ هم می‌گوید سمعاً و طاعتاً می‌روم همین کار را می‌کنم. ببینید ما جنس بچّه را نشناختیم. این‌که عرض کردم محیط بازی بچّه باید نامحدود باشد، چون بچّه را نمی‌شود در یک چادر قرار داد. در آن می‌رود و پنج دقیقه‌ی بعد بیرون می‌آید و مهره‌های خود را بیرون می‌ریزد و خود چادر هم عامل بی‌نظمی در محیط خانه می‌شود.

 ببینید پس باید برای بچّه برنامه داشت، اگر برنامه داشته باشیم و آن برنامه متناسب با نیازهای بچّه‌ باشد این اتّفاق نمی‌افتد و گفتم چون ایشان شش سال دارد مهمترین برنامه‌ی ایشان بازی است و دقیقاً این سه نکته‌ای را که ایشان در کلام خود عرض کردند، حسادت نسبت به فرزند جدید، کنجکاوی جنسی و نافرمانی‌ها نشان می‌دهد که ما متناسب با سنّ او برنامه نداریم. بد نیست من این را عرض کنم، گاهی اوقات ریشه‌ی حسادت بیکاری است، یعنی بچّه‌‌ی بیکار می‌نشیند رفتارهای مادر و بچّه‌ی کوچک‌تر را می‌بیند و حسادت می‌ورزد، لذا باید دقّت کرد.

 


[۱]– من لا یحضره الفقیه، ج‏ ۳، ص ۴۹۲٫