ای ساربان! آهسته ران، کز دیده دریا میرود
از شهر زهرا نیمهشب، فرزند زهرا میرود
منزل به منزل کاروان، گردیده در صحرا روان
با ناله و آه و فغان، تنهای تنها میرود
ریحانه ی «خیرالبشر»، کرده سوی جانان سفر
یا آن که موسایی دگر، در طور سینا میرود
قلب سکینه مشتعل، اشکش به رخ، خونش به دل
با دیدهی دریاییاش، دنبال سقّا میرود
اصغر ز دامان رباب، پر میزند بر دوش باب
با شوق پیکان بلا، همراه بابا میرود
لیلا! جوانت را ببین، با رفتن آن نازنین
گویی محمد بر زمین، از عرش اعلا میرود
ریحانه ی باغ حسن، پوشیده بر قامت کفن
تا شوید از خون پیرهن، با شور و غوغا می رود
آید ز صحرا زمزمه، خون ریزد از چشم همه
سقّای آل فاطمه، عطشان به دریا میرود
ای آسمان! اختر فشان، بنگر برای بذل جان
ماه بنیهاشم روان، با ماه لیلا میرود
زینب شده محملنشین، با نالههای آتشین
منزل به منزل کوبهکو، صحرا به صحرا میرود
مرغ دل «میثم» روان، گردیده با این کاروان
داده ز کف تاب و توان، همراه مولا میرود
شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)
پاسخ دهید