روز جمعه مورخ ۲۴ آذرماه ۱۴۰۲، اوّلین شب از مراسم ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضور می گردد.
- کسانی که در راه دینِ خدا ثابتقَدم بمانند، مَشمول پاداش الهی میگردند
- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ظاهر و باطن تمام عالَم باخبر بودند
- جایگاه ویژهی عُلمای شیعه در روایات ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)
- دستهبندی مردم از نگاه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- عُلما مُهندسین و معماران دین هستند و کسانی که نسبت به آنها بدبین باشند، عُمر بیبرکتی خواهند داشت
- اُمّتی که بعد از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جاهلیّت بازگشتند
- روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
کسانی که در راه دینِ خدا ثابتقَدم بمانند، مَشمول پاداش الهی میگردند
ایّام شهادت بیبی، شَفیعهی روز جَزا، خاتون مَحشر حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تسلیت عرض میکنم. خداوند متعال اسلام را آخرین برنامهی نجات بَشر قرار داده است. هم پیامبری که فرستاده است به عنوان خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است؛ «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ[۲]» ، «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ[۳]»؛ فرمود: این پیامبر پدر هیچیک از مردان شما نیست. اگر کسی از رِجال ادّعا کند که من فرزند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم، قرآن کریم میفرماید: «مَا کَانَ»، پدر اَحدی از رِجال شما نیست. «وَ لَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ»؛ این رسول خداست، پیامآور خداست، جارچی خداست، بَلدچی خداست، مُنجی بندگان خداست، مَشعَل زندگی بَشریّت است و راهنما و راهبَر دلهای پاک و فطرتهای سالم است. «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»؛ اگر این پیامبر وفات کند یا کُشته شود، شهید بشود، «انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ»؛ عدّهای از شما برمیگردید. از این دینی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده بود، اِرتجاع میکنید، بازگشت به جاهلیّت میکند. «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ»؛ اما اگر کسی قَدر نعمت را دانست، با رفتن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدین نشد، مسیر دین را تغییر نداد، به بدعت و اِنحراف روی نیاورد، مُسلّماً خداوند متعال افرادی را که اهل شُکر هستند و ثابتقَدم هستند، به اینها پاداش میدهد. «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ»؛ خودِ خداوند به شاکرین پاداش میدهد، جَزا میدهد. شأن نزول این آیهی مُبارکه در «جنگ اُحُد[۴]» نازل شده است. جنگ اُحُد بعد از «جنگ بَدر[۵]» واقع شده است. در جنگ بَدر دشمن با عِدّه و عُدّه آمده بود و مسلمانها هم هیچ آمادگی نداشتند. تازه انقلاب شده است، تازه حکومت تشکیل شده است، مردم هنوز مَزّهی حکومت و امنیّت و آرامش را مَزهمَزه نکرده بودند که جنگ بَدر اتّفاق افتاد. در جنگ بَدر قُوا نابرابر بود. مُشرکین با ساز و بَرگ تمامعَیار جنگی به میدان آمدند و نفراتشان هم هزار مرد جنگی و کارآزموده بود و آخرین امکانات جنگی را هم همراه خودشان آورده بودند؛ اما مسلمانهای مدینه اوّلاً همگی مسلمان نبودند؛ ثانیاً آن مقداری که مسلمان بودند، آمادگی برای جنگ نداشتند. لذا مجموع کسانی که همراه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مقابلهی با کُفّار قُریش آمدند که هزار نفر بودند، ۳۱۳ بیشتر نبودند. ما در روایت داریم که خداوند منّان دین خودش را در طول تاریخ با هزار نفر قَوام بخشیده است و مُستحکم کرده است. ۳۱۳ نفر اصحاب «طالوت[۶]» بودند که بَرگ بَرنده را داوود پیامبر (علیه السلام) داشت؛ «وَ قَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ[۷]»؛ حضرت داوود (علیه السلام) وقتی با آن قُلوهسنگ فرمانده یک قُشون عظیم مَغرور تا بیخِ دندان مُسلّح را از پای انداخت، به دَرَک واصل کرد و قُشون کُفر مَرعوب شدند و مُنهضم شدند، شکست خوردند. در آنجا دین تَثبیت شد. با اینکه نیروهای دشمن از نظر امکانات و قُشون با قُشون جناب طالوت که حضرت داوود (علیه السلام) هم یکی از افراد قُشون طالوت بود، قابل مقایسه نبودند؛ ولی چون آن عِدّهی کم با اخلاص آمده بودند و خودشان هم گفتند: «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ[۸]»، پیروزی به کَثرت نیست، موفقیّت به کَمیّت نیست. «یکی مرد جنگی به از صد هزار». عُمده آن محتوا و باطن است. حقّ پیروز است. اگر جمعیّت کمی هم در سَنگر حقّ مُستقرّ باشند، موضعشان موضع حقّ باشد و هدفشان خدا باشد، خداوند متعال نُصرت خودش را به حقّ نازل میکند. لذا این فِئهی قَلیله و این جمعیّت کم به آن جمعیّت کَثیر به اذنالله پیروز شدند. ۳۱۳ هم اصحاب بَدر بودند. درست به عدد اصحاب طالوت، جریان جنگ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) با مُشرکین عَرب شبیه جریان طالوت با قُشون جالوت بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم این ۳۱۳ نفر را بسیج کردند و بعد هم اتاق جنگ تشکیل دادند و از اینها نظرخواهی کردند که در این نظرخواهیها و مشورتهایی که نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام میدادند، حکمتهای مختلفی داشت که یکی از آنها اَرزیابی بود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ظاهر و باطن تمام عالَم باخبر بودند
آن چیزی که امروز میگویند نظرسنجی میکنند، دانشگاه، سپاه و صداوسیما هرکدامشان یک ابزاری دارند و در انتخابات و غیرِ انتخابات اَفکارسنجی میکنند که ببینند چه کسی طرفدار کیست و چه مقدار است. راجع به حجاب و راجع مسائل دیگر به صورت مُکرّر نظرسنجی میکنند. در برخی از این نظرسنجیها، مقصود نظرسنجی نیست، بلکه نظرسازی است. فکر مردم را اِلقاء میکنند و با تَلقین و تبلیغات پُرحجم فکر را دِگرگون میکنند. آن ثَبات فکر را از بین میبَرند و طرفداران باطل را اضافه میکنند. ولی در مشورت خواه ناخواه اشخاص واقعیّت خودشان را بُروز میدهند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بود: «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ[۹]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مَجهولی نداشتند که بخواهند با مشورت مَجهول را مَعلوم کنند. رادار غیب در وجود ایشان مُستقرّ بود و وجود مبارک ایشان هم «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۱۰]» بود و نوری است که خداوند متعال در عالَم امکان آفریده است و هرچه در عالَم آفریده شده است، سر سُفرهی او آفریده شده است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از باطن و ظاهر همهی مَخلوقات عالَم در جوهر وجود خودشان اطّلاع دارند. همهی عالَم از وجود ایشان عُبور کردهاند و به عالَم امکان رسیدهاند. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم احاطه دارد، هم به ایشان الهام میشود، هم لوحِ مَحفوظ را خوانده است، هم کتابِ مُبین وجودِ خودشان است، آنچه بوده و هست و خواهد بود، همهی اینها در جامِ جهاننَمای قلب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ظُهور دارد و با حُضور وجودی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه است، نه با وجود ذهنی ایشان. همانطور که در سورهی مبارکهی «حَدید» در مورد خدا میخوانیم: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۱۱]»؛ کسی از افراد یَهود به وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشت: من آمدهام تا از شما بپُرسم خداوند متعال کجاست؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: میخواهی خودم جواب بدهم یا از زبان حضرت موسی (علیه السلام) جواب بدهم که شما دَم از موسی (علیه السلام) میزنید. اظهار علاقه کرد که حرف حضرت موسی (علیه السلام) را بشنود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: مَلکی از آسمان هفتم نزد حضرت موسی (علیه السلام) آمد. موسی (علیه السلام) از او پُرسید: از کجا آمدهای؟ گفت: از نزد خداوند متعال آمدهام. مَلکی از اعماق زمین آمد. حضرت موسی (علیه السلام) پُرسید: از کجا میآیی؟ عرض کرد: از نزد خداوند متعال میآیم. مَلکی از شمال، مَلکی از شرق و از شش جهت از آنچه که انسان فکر نمیکند فاصله دارد، مَلائکه نزد حضرت موسی (علیه السلام) آمدند و همگی گفتند که از از نزد خداوند متعال آمدهایم. این فرد یَهودی هم قانع شد و هم مسلمان شد. گفت: اعتقاد توحیدی همین است که خداوند متعال در همهی موجودات خداست و خدا در همهجای عالَم نزد مَخلوقش هست. خداوند از مَخلوقش فاصله نمیگیرد. خداوند در همهجا حُضور قیومیّه دارد. «هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ[۱۲]»؛ ذکر «یا حیُّ یا قیوّم» را زیاد بگویید، آثار زیادی دارد. خداوند متعال برای همهی کائنات قیّوم است. در عالَم امکان اوّلین رُتبه را برای جلوهی خدا، سایهی خدا و مَظهر خداوند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم پیامبران سَلف را بَدرقه کرده است و هم در قیامت اوّلین نفر پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که به استقبال انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هم میرود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اوّل و آخر است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باطن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمودهاند: «کُنتَ مَع الأنبیاء سِرّاً[۱۳]»؛ ایشان هم هیچوقت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جُدا نشده است. از اَزل تا اَبد حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) حقیقت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، نَفس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، جان پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. یک چنین وجودی که علم او علم اِحاطی است؛ به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قَسم الآن که ما در اینجا نشستهایم، در مَحضر خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم؛ در مَحضر آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم، در مَحضر خودِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستیم. مجلس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، ولی حضرت زهرا (سلام الله علیها) وجودشان وجودِ مُنبسط است. بَسط وجود دارند و هم مَلائکه در عَرش بر سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند و هم در فَرش همهی ما از وجود بیبیمان فیض میبَریم؛ همهی ما را مادری میکند، تَغذیه میکند. هم در اصل وجود و هم در مَعنویّت همهی ما از وجود نازنین بیبیمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) فیض میگیریم، وجود میگیریم.
جایگاه ویژهی عُلمای شیعه در روایات ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)
با این اِحاطهای که نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دارند و علمی که علم اجتهادی نیست؛ انسانی که اجتهاد و استنباط میکند، شیعه با سُنّیها این تفاوت را دارند که اهلسُنّت مُصوبه هستند، اما شیعه مُخطئه است. شیعه میگوید که مُجتهد باید کار خودش را بکند، از کتاب و سُنّت و عقل و اِجماع حُکم هر موضوع و حادثهی خارجی را باید استنباط بکند و بگوید این چیزی که پیش آمده است حَلال است یا حَرام است. این وظیفهی شَرعی اوست و بر او واجب هم هست تا مسلمانها سرگردان نشوند و در حوادث واقعه یک منبع و مَلجأ باشد که راه را مُشخّص کند و مردم سرگردان نشوند. تکلیف خودشان را بدانند و در روز قیامت حُجّت داشته باشند که ما طبق فَتوا عمل کردیم، طبق نظر کسی که تو حُجّت قرار داده بودی، عمل کردیم. با اینکه فُقهای ما از نظر دین ما «اَلْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ اَلرُّسُلِ[۱۴]» هستند، اینها اَمینان پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی[۱۵]»؛ عالِم باتقوای دینی اَمین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، خَلیفهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، نایب پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است. لذا رُتبهی عُلما خیلی بالاست. یک بانویی آمد و از بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک مسألهای را سؤال کرد و ایشان هم پاسخ او را دادند. گفت: مادرم گفته است که بیایم و این مسأله را از شما بپُرسم و بروم به ایشان بگویم. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) جواب دادند. او رفت و هنوز فاصله نگرفته بود که یک مُروری در ذهن خودش کرد و دید که یادش رفته است و نَفهمیده که حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه فرمودهاند. برگشت و گفت: بیبی! من یادم رفته است، دوباره بفرمایید. دوباره حضرت زهرا (سلام الله علیها) سؤال را جواب دادند. رفت و برای بار دوّم دید که در ذهنش نمانده است. ۹ بار رفت، ولی هنوز مطلب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به مادرش نرسانده، فراموش کرد و برگشت. بار نُهم حالت خجالتی به او دست داد. عَرضه داشت: بیبی! اذیّت شدید، تَصدیع طولانی شد؛ ولی در واقع دست خودم نیست و در ذهنم نمیماند. مَجبور هستم که برگردم و مُدام تکرار بشود تا در ذهنم بماند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: خیر، ما اذیّت نمیشویم. اگر به کسی صد هزار دینار طلا بدهند و بگویند این گَردنه را تا قُلّه برو و برگرد، آیا او از طیّ این مسافت سخت ناراحت و آزُرده میشود؟ عَرضه داشت: خیر؛ وقتی صد هزار دینار طلا را در کیسهی خودش و در حساب خودش میبیند، این رفتن را با شوق میرود؛ زیرا به یک ثروت عظیمی دست پیدا میکند. وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: این جواب شَرعی که ما میدهیم، پروردگار متعال از زمین تا عَرش مُطابق کَرَم خود مُرواریدها و جَزاهای فوقالعاده برای ما پیشبینی کرده است. این را فرمودند و سپس فرمودند: عُلمای شیعیان ما که اَیتام آل پیامبر را دستگیری میکنند و در برابر هُجوم بیاَمان کُفّار و شیاطین که میخواهند دین و ولایت و اَحکام شَرعی اینها را نابود کنند، ولی عُلما مَرزبان اعتقاد هستند و میآیند و مسائل را برای اینها تَبیین میکنند، اینها در روز قیامت مقامی دارند و پروردگار متعال در بهشت هزار حُلّهی بهشتی که نور هرکدام از آنها زمین و آسمان را میپوشاند، در اختیار اینها قرار میدهد و آنقَدر در تَجلیلِ تَبلیغِ دین و رسیدگی به مردمی که دستشان به امام زمانشان نمیرسد و این عُلما پَناهگاه این مردم هستند و راه آخرت و آدرس خداوند و آدرس سعادت را از جانب خداوند متعال و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردم بازگو میکنند.
دستهبندی مردم از نگاه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
در روایات ما خیلی برای عُلمای شیعه اعتبار و ارزش بیان شده است و مردم را تشویق کردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: «اَلنَّاسُ ثَلاَثَهٌ[۱۶]»؛ مردم ۳ گروه هستند. یک گروه «عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ[۱۷]» هستند. عالِم است، اما عالِم آمریکایی نیست، عالِم لَندنی نیست، عالِم سکولار نیست، عالِم دنیاپَرست نیست. در تَعبیر میگویند: «مُکبٌ عَلَی الدُّنیا»؛ دَهانش را برای خوردن زمین باز نکرده است. انسانی که دهن باز کرده است، بر روی زمین سیر نمیشود. باید خاک در دهانش ریخت که زیر زمین سیر بشود. والّا آدمی که دنیاپَرست است، از دنیا سیر نمیشود. عالِم باید ربّانی باشد؛ یعنی نَحوهی زندگیاش نشان بدهد که هدف او خداست. او به دنیا وابَستگی ندارد. اینها یک گروه هستند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مردم را به ۳ گروه تقسیم کردند که گروه اوّل «عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ» هستند. عالِمی که صفتش این است که کار او همیشه بوی خدا میدهد؛ بوی هوی نمیدهد، بوی دنیا نمیدهد، بوی نَفس نمیدهد. «عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ». گروه دوّم «وَ مُتَعَلِّمٌ[۱۸]» هستند. عالِم نیستند، ولی از عُلما جُدا نمیشود. به صورت مُرتّب میرود و مسائلش را از او میپُرسد. مشکل اخلاقی دارد، میرود و میپُرسد؛ مشکل فقهی دارد، میرود و میپُرسد؛ مشکل اعتقادی دارد، میرود و میپُرسد. همینگونه که مردم در بیماریهایشان، در انواع بیماریهای دستگاههای بدن به مُتخصصین مُختلف مُراجعه میکنند و این را برای خودشان تَکلیف میدانند، کسی که مریض است و احتمال میدهد که مَرَض او صَعبالعَلاج است و نزد دکتر نمیرود، هم پیش مردم محکوم است که میگویند آدم بیعقلی است، قَدر سلامتی خودش را نمیداند و هم نزد خداوند مسئول است؛ حفظ صحّت جُزء واجبات است، اسلام حفظ حیات را برای ما واجب دانسته است. همانگونه که بَشر در مسائل جسمی گرفتار میشود، باید به اهلش مُراجعه کند تا بیماریاش مُعالجه بشود. در آنچه که مربوط به آخرت است، در آنچه که مربوط به روح و جان و روانِ انسان است و آن نَفخهی الهی است که خداوند متعال فرموده است: «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۹]»؛ آدم جسم نیست. جسم لباس ماست. هنگام مرگ این لباس را از ما میکَنند، این زیر خاک میپوسد و از بین میرود. خودِ ما مَعلوم نیست که به بهشت میرویم و یا به جهنّم میرویم. آن چیزی که مَلَک المُوت میگیرد، آن خودِ ما هستیم، ما را میبَرد. بدن ما را جا میگذارد و مَلَک المُوت خودمان را میبَرد. کجا میبَرد؟ هرجایی که خودمان برای خودمان ساختهایم. بعضیها برای خودشان قَصر بهشتی ساختند و مَلَک المُوت میآید و میگوید: این خانهای که ساختهای را من بَلد هستم؛ بیا تا تو را به آن قَصر ببَرم. بعضیها هم برای خودشان چاه کَندهاند، برای خودشان در دَرَکات جهنّم جایی درست کردهاند؛ آنها را هم مَلَک المُوت تحویل همان جایی میدهد که خودش کَنده است. جایی که انسان خودش نَقش نداشته باشد، به او نمیدهند. بهشت را هم خودمان ساختهایم و جهنّم را هم جهنّمیها خودشان میسازند. لذا پروردگار متعال در سورهی مبارکهی «نَجم» میفرمایند: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى[۲۰]»؛ فرمود: برای انسان هیچچیزی عاید نمیشود، مگر آنچه خودش کار کرده است. هرچه که کِشتید، همان را دِرو میکنید. بَشر در اینجا بَذرافشانی میکند و وقتِ مرگ حاصل خودش را میبیند. اگر خار کاشته باشد، آنجا مسیر خار است. گرفتار انواع ایذاهایی میشود که خار در بدنش ایجاد میکند؛ اما اگر گُل کاشته باشد، در آنجا بوستانی از گُلهای مُعطّر بهشتی را مُشاهده خواهد کرد؛ «وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى». گروه سوّم که اینها با عُلما فاصله دارند، با عُلما نفرت دارند، به عُلما بدبینی دارند. در مورد اینها روایت دارد: کسی که نسبت به عُلمای دین کینه داشته باشد، خداوند متعال سه بَلا به او میدهد. یک بَلا این است که خداوند متعال برکت را از مال او برمیدارد. نه اینکه پولدار نمیشود؛ ممکن است به اندازهی قارون هم پول داشته باشد، ولی او را سیر نمیکند و آرامش برایش نمیآورد، عزّت برایش نمیآورد. مالِ او جُز بَدبختی چیزی عایدش نمیکند. مالِ بیبرکت است. سرگرمی دارد، ولی تمام نوشهایش نیشهای بسیار گَزندهای است. دوّم این است که خداوند متعال برکت از عُمرش برمیدارد. یک عُمری ۵۰ یا ۶۰ سال عُمر کرده است، ولی این عُمرش هیچ عایدی برای زندگی اَبدیاش نداشته است. همهاش در اینجا هزینه کرده است. عُمرش را آب کرده است و هیچ ذخیرهای نکرده است. عُمر بیبرکت دارد.
عُلما مُهندسین و معماران دین هستند و کسانی که نسبت به آنها بدبین باشند، عُمر بیبرکتی خواهند داشت
حضرت زهرا (سلام الله علیها) ۱۸ سال عُمر کرده است، ولی برکت آن را ببینید! ۱۱ امام معصوم از ایشان مانده است، مُصحف آسمانی از ایشان مانده است، دهها حدیث از ایشان مانده است، صدها آموزه از ایشان مانده است. ولایت حضرت علی (علیه السلام) و قرآن کریم از آثار حفاظت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که به ما رسیده است و نَسل ایشان در تمام عالَم برکت روی زمین هستند. در این آیات کریمهی «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ[۲۱]»، آنچه که ذهنتان هم آشناست، اینها به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میگفتند که اَبتر است. چون فرزند پسری ندارد، نگران او نباشید. همینکه او سرش را بر روی زمین میگذارد و وفات میکند، دیگر این چراغ خاموش خواهد شد، دیگر کسی این مَشعل را روشن نمیکند. تَعبیر «عاصی بن وائل[۲۲]» این بود که این فَرد اَبتر است، یعنی دُنباله نخواهد داشت. خداوند متعال حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داد و فرمود: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ»؛ ما به تو یک دختر ندادیم، نَسل کَثیر دادیم. این یک دختر، یک دختر نیست. این یک چشمهای است که جریان پیدا میکند، تا دامنهی قیامت رویش دارد و فرزندان او شاخههای پُر میوهای هستند که سایهاش بَشریّت را اَمان میدهد و میوههای آن هم کام بَشریّت را شیرین میکند. «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛ اَبتر نه اینکه نمیماند؛ اما اگر بماند هم به حساب نمیآید. کوثر به حساب میآید، کَثیر است، کَثرت دارد، چشمنَماست، این واقعیّت چشمها را پُر میکند؛ اما اَبتر یا نیست و یا به حساب نمیآید. الآن از فرزندان «مُعاویه» چه کسی میشناسد؟! در کجا از فرزندان «یزید» و مُعاویه و خلیفهی اوّل و خلیفهی ثانی هستند؟! در کجا چه کسی برایشان حساب باز کرده است؟ اما فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که فدایشان بشوم؛ شما در تمام جهان بروید، فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) را میتوانید در آنجا پیدا کنید. چه نَسل کَثیری، چه نَسل با برکتی. آن وقت در مقابل آن اَبتر از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) در تمام اَعصار افراد برجستهای هستند. مرجع تقلید است، رئیسجمهور است، وزیر است، طبیب مهمّی است، مُحقّق بزرگی است، نویسندهی توانایی است، خَطیب برجستهای است. در طول تاریخ از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) افراد همیشه در یک عَرصهای عَلمدار بودهاند و مردم به قول طلبهها مُشار بِالبَنان بودند، شناختهشده بودند. از دور اشاره میکردیم که این فُلانی است. یعنی همه او را میشناختند و همه به آنها علاقه داشتند. این حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) است. لذا فرمود: این مسألهای که فاصلهی بین فردی با عالِم دینی فاصلهی گوهری باشد، هم مالش بیبَرکت میشود، هم عُمرش بیبَرکت میشود. و سوّمین بَلایی که خداوند به او میدهد، بیدین از دنیا میرود. این دین خودش را سالم به قَبر نمیبَرد. چون مُحکمکاری نکرده است، معمار و مُهندس نداشته است. معمار و مُهندس دینی تربیتشدگان مَکتب امام جعفر صادق (علیه السلام) هستند. عُلمای مَکتب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، قرآنشناسها هستند، حدیثشناسها هستند، نَبیشناسها هستند، وَصیشناسها هستند. کسی که نزد مُتخصّص نرفته است و یاد نگرفته است، علم من درآوردی میشود. کسی که بخواهد ریاضی بداند، باید نزد ریاضیدان برود. کسی که بخواهد مُهندسی بخواند، باید نزد اهلش برود. دین هم همینگونه است. کسانی که با فرمایشات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و با کلمات قرآن کریم آشنایی دارند. گروه سوّمی که این گروه با زبان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خداوند متعال خواسته است تا ما خودمان را مَحَک بزنیم و ببینیم که جای ما در جامعه کجاست؟ گروه سوّم که نه عالِم هستند و نه با عُلما ارتباط دارند. اینها را حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «هَمَجٌ رَعَاعٌ[۲۳]»؛ اینها پَشه بادی هستند. باد به هر طررفی بوَزد، اینها به آن طرف میروند. یک روز انقلابی هستند، ولی وقتی مقداری فَضا عوض میشود، به انقلاب دشنام میدهند. یک روز طرفدار غَرب هستند و روز دیگر طرفدار شَرق هستند.
اُمّتی که بعد از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جاهلیّت بازگشتند
وجود مُقدّس نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برحسب آنچه که قرآن کریم به ما خبر داده است، فرمود: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ»؛ این وجود نازنین پدر هیچیک از مردان شما نیست. «وَ لَکِنْ»؛ شما چه کاری به نَسَب او دارید؟ شما به عنوان رسالت او توجّه داشته باشید. «وَ لَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛ هم رسول الله است، اما افراد دیگری هم غیر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند که رسول الله بودند؛ حضرت موسی (علیه السلام) رسول الله است، حضرت عیسی (علیه السلام) رسول الله است، حضرت ابراهیم (علیه السلام) رسول الله است. ما در میان پیامبران الهی که ۱۲۴ هزار پیامبر داریم، سیصد و چند نفر رسول داریم؛ اما هیچیک از آنها خاتَم النبیین نیستند. این خاتَمیّت و خَتمیمَرتبت مخصوص وجود نازنین پیامبر ما حضرت محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. این برای همهی بدعتگذاران و مُدّعیان بعدی آب پاکی را بر روی دستشان ریخته است که بعد از این پیامبر دیگر پیامبری نیست و بعد از این کتاب، کتاب دیگری هم وجود ندارد. اما تکلیف بعد از پیامبر چیست؟ «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: بعد از وفات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مَتن جامعهی اسلامی اِرتجاع پیدا میکند و به جاهلیّت برمیگردند. مانند کسی که به بَندی وصل است و اگر بَند را رها کند میاُفتد، شما هم بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودتان را به ریسمان ولایت مُتّصل نمیکنید و همهی شما میاُفتید. من شما را تا اینجا بالا آوردم؛ ولی به مَحض اینکه سایهی من بر سر شما نباشد، همهی شما بیرون میاُفتید و با حضرت علی (علیه السلام) بالا نمیروید. «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»؛ پیامبر ما بمیرد یا کُشته شود، «انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ». در قرآن کریم دو انقلاب هست. یکی انقلاب اِلی است و دیگری انقلاب عَلَی است. در وجود این سَحَرهی فرعون انقلاب شد که چه سعادتی داشتند. یک عُمر در دَربار حکومت فرعونی فرهنگساز بودند، کار فرهنگی میکردند، اَفکار را به نَفع فرعون تَقطیر میکردند، مردم را بَردهی فرعون درست میکردند، توجیهات فکری و فرهنگی و رَوانی داشتند؛ اما در آخر کار که آمدند و مُعجزهی حضرت موسی (علیه السلام) را دیدند، دیگر همهی اُمور را پُشت سرشان انداختند و گفتند ما ایمان آوردیم؛ «آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى[۲۴]»؛ ما به ربّ موسی ایمان آوردیم. فرعون گفت: مَعلوم میشود که بزرگ شما همین موسی بوده است، او ساحر قَهّاری است، شما زیر پَرچم او بودید و حالا نیز از او تَبَعیّت کردید و این یک توطئه بوده است. من هم «لَأُصَلِّبَنَّکُمْ[۲۵]»، همهی شما را به دار میکِشم. «فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ[۲۶]»؛ هم دستان شما را قَطع میکنم و هم پاهایتان را قَطع میکنم. به اندازهی سر سوزنی نگران نشدند، آخ نگفتند، التماس نکردند. چرا؟ زیرا انقلابی بودند. اما انقلاب به پُشت نبود، بلکه انقلاب به بالا بود. گفتند: «إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ[۲۷]»؛ اینجا اِلی است، ولی جریان سقیفه انقلاب عَلَی است، برعکس انقلاب کردند. سَحَرهی فرعون با آن سوابقشان عاقبت به خیر شدند. در روایت دارد: «کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو[۲۸]»؛ به آن کسی که اُمید نداری، بیشتر اُمید داشته باش. زیرا کارهایی که تو فکر میکنی، فکر توست. آن چیزی که خدا میخواهد، همان میشود. و از جمله مثالهایی که حضرت امام زده است، همین سَحَرهی فرعون است. اینها آمده بودند که صاحب مَنصب بشوند و پول بگیرند؛ ولی سر از شهادت درآوردند و در اعلی علییّن بهشت قرار گرفتند. اما جریان سقیفه برعکس بود. اینها جنگها رفته بودند، در رِکاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جانفشانیها کرده بودند؛ اما بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که نالهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بلند شد، یک نفر از اینها جلو نیامدند. لذا عبرت است. خوشا به حال آنهایی که عاقبت به خیر میشوند. بدا به حال آنهایی که آخرتشان و عاقبتشان، ایمانشان را بر باد میدهد و بدبخت میشوند.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
«السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ»
این شبها، شبهای سخت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) است. «ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ[۲۹]»؛ یا بقیه الله! یا صاحب الزمان! دیگر این روزها حال مادرتان لحظه به لحظه وَخیم میشود. اینگونه که حضرت امام صادق (علیه السلام) روضه خوانده است، میگوید: مادرمان بعد از پدرش درد داشت، بیمار شده بود. دستمال بیماری را مُرتّب به سرش میبَست. لحظه به لحظه بدنش آب میشد. «ناحِلَهَ الْجِسْمِ[۳۰]»؛ لشکر غَم هُجوم به دلش بُرده بود، پُر از غَم و غُصّه بود. «مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ[۳۱]»؛ تکیهگاه زندگیاش را از دست داده بود. هیچکسی به دادش نمیرسید. «باکِیَهَ الْعَیْنِ»؛ شبها گریه میکرد، روزها گریه میکرد. «یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ»؛ دیگر این روزها گریه میکرد و یکمرتبه میدیدند که از هوش رفت؛ دوباره چشم باز میکرد و باز غَش میکرد. نمیدانم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دیدن این حالات رِقّتبار حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) چه میکشیدند. اما حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مَحذور داشتند، در عین حال نمیتوانستند در مقابل بچّهها گریه کنند و ناله بزنند. بیبیِ عالَم خودش خلوت کرد. فرمود: یا علی! «اِبکِنی»؛ علی به حال من گریه کُن. این نشان میدهد که گریهی بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) جُزء عبادتهاست، در تَراز عبادت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. علی! به من گریه کُن. «اِبکِنی و ابکی للیتامی[۳۲]»؛ علی جان! بچّههایم دارند مادر جوان از دست میدهند. باید به حال حَسن و حُسینم گریه کنی. «و لا تنسی قتیل العدا بطف العراق[۳۳]»؛ برای حُسینم گریه کُن. اینجا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کنار بِستر حضرت زهرا (سلام الله علیها) گریه میکرد. در کربلا راوی میگوید: «فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ[۳۴]»؛ به خدا یادم نمیرود. «وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ[۳۵]»؛ دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) با صدای غَمگین، با دل شکسته فریاد میکرد: «وا مُحمدّا! وا عَلیّا»؛ قَسم میخورد و میگوید: «فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیق[۳۶]»؛ هم دشمنان و هم دوستان را به گریه درآورد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آقای ما، صاحب ما، اُمید و پَناه ما، امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! سلامهای خاصلانه، توقّع عنایت و عَرض تسلیت ما را به مَحضر مبارکشان اِبلاغ بفرما.
الها! چشم ما را به جَمال ایشان روشن کُن.
خدایا! دلهای ما را به نور معرفت و محبّت ایشان مُزیّن کُن.
خدایا! عاقبت ما را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.
خدایا! نَسل جوان ما را به سامان برسان.
خدایا! به حقیقت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به عصمت فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) قَسمت میدهیم اوضاع اقتصادی کشور، نابسامانیهای فرهنگی و هَنجارشکنی کشور را به دست همین دولت وِلایتمَدار، مسئولینی که مردم به اینها اعتماد کردهاند، به دست اینها برطرف بفرما.
خدایا! باران رحمت، خیر و برکت، روزی حَلال بر همهی کسانی که دلی با علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام) دارند، نازل بفرما.
خدایا! مظلومین غَزّه را با نابودی اسرائیل نجات عنیایت بفرما.
خدایا! استکبار عالَمی را با پیروزی کامل جبههی مقاومت زائل و ذَلیل بگردان.
خدایا! شَرّ نفوذیها و دست خیانت را به خودِ خیانتکارها برگردان.
خدایا! مریضها عُموماً، مریضهای مورد نظر خُصوصاً به کَرَم خودت شفا عنایت بفرما.
خدایا! سایهی پُر برکت نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه)، عَمود خیمهی امنیّت و اقتدارمان، رهبرمان را تا ظهور مُستدام بفرما.
خدایا! حاجات این جمعِ صاحبدل را برآورده بگردان.
نثار روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و همهی شهدا صلوات مرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۰٫
«مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ ۗ وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا».
[۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۴٫
«وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا ۗ وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ».
[۴] غزوه احد از غزوههای مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان مکه که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد به وقوع پیوست. قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود. نتیجه اولیه این جنگ، شکست مشرکان بود؛ اما گروهی از تیراندازان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، به گمان پیروزی، کوه را ترک کردند. مشرکان نیز با عبور از همین منطقه، از پشت به مسلمانان حمله کردند و آنان را شکست دادند. در این جنگ، خسارت سنگینی به مسلمانان رسید؛ از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حمزه بن عبدالمطلب و مُثلهشدن وی، جراحت بر صورت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و شکستن دندان وی. روز جمعه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحاب درباره چگونگی دفاع مشورت کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار مایل بود که مسلمانان از شهر خارج نشوند. بزرگان مهاجران و انصار نیز چنین میخواستند. بهویژه افرادی که تجربه جنگهای پیشین در شهر مدینه را داشتند، توصیه میکردند که مسلمانان از شهر بیرون نروند ولی جوانان و حتی صحابی بزرگی چون حمزه بن عبدالمطلب خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سر انجام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نظر گروه اخیر را پذیرفت. در آغاز پیکار، یکی از جنگجویان مشرکان به نام طلحه بن ابی طلحه مبارز طلبید. علی (علیه السلام) به کارزار او رفت و سر انجام به خاکش افکند، مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، تکبیر گویان یکباره به صف مشرکان حمله بردند. مسلمانان به سرعت غالب آمدند و مشرکان فرار کردند. غزوه احد شنبه ۷ شوال ۳ ق /۲۶ مارس ۶۲۵م اتفاق افتاد. برخی نیز گفتهاند در ۱۵ شوال همان سال رخ داده است.
[۵] غَزْوه بَدْر یا بَدرُ الکُبریٰ، نخستین جنگ با فرماندهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، میان مسلمانان و مشرکان قریش پس از هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه، در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر روی داد. در این جنگ، مسلمانان علیرغم کمشمار بودن به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان کشته یا اسیر شدند. این پیروزی جایگاه مسلمانان در مدینه را تثبیت کرد. بنابر منابع تاریخی، از علل پیروزی مسلمانان، جانفشانی و دلاوری مسلمانان بهویژه علی (علیه السلام) و حمزه سیدالشهداء، بود. این غزوه جزو معدود جنگهایی است که در قرآن ذکر شده و نمونهای از امدادالهی دانسته شده است. دو غزوه دیگر نیز به نام بدر خوانده میشوند: بدر الاُولی و بدر الموعد؛ اما مراد از جنگ یا غزوه بدر در منابع تاریخی بدر الکبری است.
منطقه بدر ناحیهای سرسبز و برخودار از منابع آب در حوالی صد و پنجاه کیلومتری جنوب مدینه است. بدر در محلّ پیوستن راه مدینه به راه کاروانرو مکّه به شام قرار داشته و به سبب وجود آب، استراحتگاه کاروانها بوده است. پیش از اسلام، هر سال از اول تا هشتم ذیقعده، در آنجا بازاری بر پا میشده است. بدر هماکنون، شهری است کوچک که قبایلی از حجاز در آن اقامت دارند و جمعیت آن به بیش از ۱۵ هزار نفر میرسد. به دلیل ساختهشدن جادههای جدید و تغیییر مسیر مدینه به مکه، دیگر مسافران از این منطقه عبور نمیکنند. قبرستان شهدای بدر در این منطقه زیارتگاه مسلمانان است. بنابر نقل مشهور، رخداد بدر در صبحگاه جمعه، ۱۷ رمضان و بنا بر نقلی دوشنبه ۱۷ رمضان یا ۱۹ رمضان سال دوم هجری اتفاق افتاد.
مسلمانان پیش از هجرت، در مکه مورد اذیت و آزار، شکنجه و تبعید کافران بودند و از مناسک حج بازداشته شدند همچنین پس از هجرت ، اموال باقیمانده مهاجران، توسط مشرکان قریش مصادره شد و آنان بر حصر اقتصادی مسلمانان تلاش میکردند. با این وجود مسلمانان از سوی خداوند اجازه جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و به صبر فرا خوانده میشدند. تا اینکه خداوند ضمن برشمردن ستمهایی که بر مسلمانان رفته بود به آنان اجازه مبارزه با مشرکان را داد. از این رو پیش از جنگ بدر، مسلمانان چند سریه و غزوه با مشرکان داشتند، یکی از آنها سریه نخله بود. در این سریه که به فرماندهی عبدالله بن جحش و حدود یک ماه و نیم پیش از غزوه بدر رخ داد، عمرو بن حضرمی از مشرکان کشته شد و دو تن از آنان اسیر و کاروان تجاریشان به غنیمت گرفته شد. قریش این شکست را مایه سرافکندگی خود در میان قبایل عرب میدانست و طالب خونبهای عمرو بن حضرمی بود. همچنین از آنجا که اموال مسلمانان مهاجر در مکه از طرف قریش مصادره شده بود، کاروان تجاری قریش که به سرپرستی ابوسفیان از مکه به شام میرفت تحت تعقیب مسلمانان قرار گرفت، هر چند مسلمانان به آن دست نیافتند؛ اما نقش این واقعه را در شکلگیری جنگ بدر مهم دانستهاند. جنگ بدر که بیش از نصف روز طول نکشید، یکی از مهمترین رخدادهای صدر اسلام به شمار میآید، چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آن فرمود: «هیچگاه شیطان کوچکتر و در ماندهتر از روز عرفه نبوده، مگر در روز بدر».
پس از کشته شدن عتبه و شیبه و ولید، آتش جنگ شعله گرفت، اما با امدادهای غیبی الهی و رشادتها و پایمردی مسلمانان، مشرکان خیلی زود مغلوب شدند. بنا بر نقل تواریخ، در گیر و دار جنگ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشتی ریگ از زمین برداشت، آنها را به سوی قریشیان افکند و بر آنان نفرین کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با شنیدن خبر کشته شدن ابوجهل (که او را رأس پیشوایان کفر و فرعون امت نامیده بود،) گفت: «خدایا! وعده خود را محقق ساختی پس نعمتت را بر من تمام گردان.» ابوجهل به دست دو جوان کم سال یعنی معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء کشته شد و هنوز رمقی در بدن داشت که عبدالله بن مسعود، سر او را از تن جدا کرد. از دیگر افرادی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وی را نفرین کرد و خواهان کشته شدن او بود نوفل بن خویلد بود که به دست امام علی (علیه السلام) کشته شد. با مرگ او پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تکبیر گفت و فرمود: «خدا را سپاس که دعایم را به اجابت رساند». در نهایت، سپاه قریش شکست خورد؛ داراییهای خود را رها کرده و از صحنه نبرد گریخت.
[۶] طالوت یکی از پادشاهان بنیاسرائیل، از نسل بنیامین فرزند یعقوب (علیه السلام) بود. طالوت را اهل علم و دارای جسم قوی دانستهاند. طالوت با دستور الهی به عنوان پادشاه بنیاسرائیل انتخاب شد. قرآن داستان امتحان سپاهیان بنیاسرائیل توسط طالوت را نقل کرده است. حضرت داوود داماد طالوت بود. طالوت که «شاؤل»، «شارک» و «ساوا» نیز خوانده شده از نسل بنیامین فرزند حضرت یعقوب (علیه السلام) بود. از پدرش با نامهای «قیس» و «امال» یاد شده است. برخی معتقدند طالوت را به جهت طول قدش طالوت نامیدهاند. نام طالوت در دو آیه ۲۴۷ و ۲۴۹ سوره بقره آمده و داستان او نیز در ۶ آیه از همین سوره بیان شده است. قرآن طالوت را دارای علم و جسمی قدرتمند میداند. تورات نیز او را بلند قد و خوش اندام معرفی میکند. تورات از طالوت به نام شاؤل یاد کرده است. طالوت بیش از پنج قرن بعد از حضرت موسی (علیه السلام) زندگی میکرده است. گفتارهای مختلفی در مورد شغل طالوت وجود دارد. برخی او را چوپان عدهای او را دَبّاغ و تعدادی نیز او را سقّاء و فروشنده آب دانستهاند. برخی محققان معتقدند او فقیر بوده است اما این مطلب، مخالفانی دارد. در زمان طالوت جنگ بزرگی در گرفت. طالوت وعده داد هر شخصی جالوت؛ بزرگترین قهرمان سپاه دشمن را بکشد، نصف مالش را به او میدهد و دخترش را نیز به عقد او در میآورد. در آن جنگ حضرت داوود توانست جالوت را بکشد و نصف اموال طالوت را گرفت و داماد او شد. براساس برخی منابع، طالوت در اواخر عمر خود به حضرت داوود حسادت کرده و تصمیم به کشتن او گرفت. اما پس از وقایعی از تصمیم خود پشیمان شده و طلب توبه کرد. طالوت برای قبولی توبه خود به همراه فرزندانش به جهاد رفت و پس از کشته شدن فرزندانش، خود به میدان رفته و کشته شد. براساس برخی منابع دیگر طالوت به مرگ عادی و در خواب مرد.
[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۱٫
«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ ۗ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۹٫
«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ ۚ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ».
[۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹٫
«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ».
[۱۰] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫
«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ».
[۱۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۵٫
«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ۖ وَ لَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ ۖ وَ لَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ».
[۱۳] بحارالأنوار، ج ۲، ص ۲۲۶.
«کنتَ مع الأنبیاء سرّاً ، وکنتَ معی جهراً».
[۱۴] الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۶.
«عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ اَلرُّسُلِ مَا لَمْ یَدْخُلُوا فِی اَلدُّنْیَا قِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی اَلدُّنْیَا قَالَ اِتِّبَاعُ اَلسُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِکُمْ».
[۱۵] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۸.
«رُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ أَنَّهُ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اَللَّهِ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ فِی اَلْقِیَامَهِ أَهْوَالاً وَ أَفْزَاعاً وَ حَسْرَهً وَ نَدَامَهً حَتَّى یَغْرَقَ اَلرَّجُلُ فِی عَرَقِهِ إِلَى شَحْمَهِ أُذُنِهِ فَلَوْ شَرِبَ مِنْ عَرَقِهِ سَبْعُونَ بَعِیراً مَا نَقَصَ مِنْهُ قَالُوا یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا اَلنَّجَاهُ مِنْ ذَلِکَ قَالُوا اُجْثُوا رُکْبَتَکُمْ بَیْنَ یَدَیِ اَلْعُلَمَاءِ تَنَحَّوْا مِنْهَا وَ مِنْ أَهْوَالِهَا فَإِنِّی أَفْتَخِرُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ بِعُلَمَاءِ أُمَّتِی عَلَى سَائِرِ اَلْأَنْبِیَاءِ قَبْلِی أَلاَ لاَ تُکَذِّبُوا عَالِماً وَ لاَ تَرُدُّوا عَلَیْهِ وَ لاَ تُبْغِضُوهُ وَ أَحِبُّوهُ فَإِنَّ حُبَّهُمْ إِخْلاَصٌ وَ بُغْضَهُمْ نِفَاقٌ أَلاَ وَ مَنْ أَهَانَ عَالِماً فَقَدْ أَهَانَنِی وَ مَنْ أَهَانَنِی فَقَدْ أَهَانَ اَللَّهَ فَمَصِیرُهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی وَ مَنْ أَکْرَمَنِی فَقَدْ أَکْرَمَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَکْرَمَ اَللَّهَ فَمَصِیرُهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَغْضَبُ لِلْعَالِمِ کَمَا یَغْضَبُ اَلْأَمِیرُ اَلْمُسَلَّطُ عَلَى مَنْ یعصاه [یَعْصِیهِ] أَلاَ فَاغْتَنِمُوا دُعَاءَ اَلْعَالِمِ فَإِنَّ اَللَّهَ یَسْتَجِیبُ دُعَاءَهُ فِیمَنْ دَعَاهُ وَ مَنْ صَلَّى صَلاَهً وَاحِدَهً خَلْفَ عَالِمٍ فَکَأَنَّمَا صَلَّى خَلْفِی وَ خَلْفَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ أَلاَ فَاقْتَدُوا بِالْعُلَمَاءِ خُذُوا مِنْهُمْ مَا صَفَا وَ دَعُوا مِنْهُمْ مَا کَدِرَ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَغْفِرُ لِلْعَالِمِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ سَبْعَمِائَهِ ذَنْبٍ مَا لَمْ یَغْفِرْ لِلْجَاهِلِ ذَنْباً وَاحِداً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ فَضْلَ اَلْعَالِمِ أَکْثَرُ مِنَ اَلْبِحَارِ وَ اَلرِّمَالِ وَ اَلشَّعْرِ عَلَى اَلْجِمَالِ أَلاَ فَاغْتَنِمُوا مَجْلِسَ اَلْعُلَمَاءِ فَإِنَّهَا رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ اَلْجَنَّهِ تَنْزِلُ عَلَیْهِمُ اَلرَّحْمَهُ وَ اَلْمَغْفِرَهُ کَمَا یُمْطَرُ مِنَ اَلسَّمَاءِ یَجْلِسُونَ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مُذْنِبِینَ وَ یَقُومُونَ مَغْفُورِینَ لَهُمْ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُمْ مَا دَامُوا جُلُوساً عِنْدَهُمْ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَیَغْفِرُ لِلْعَالِمِ وَ اَلْمُتَعَلِّمِ وَ اَلنَّاظِرِ وَ اَلْمُحِبِّ لَهُمْ».
[۱۶] عیون الحکم و المواعظ، جلد ۱، صفحه ۶۴.
«اَلنَّاسُ ثَلاَثَهٌ: عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ».
[۱۷] همان.
[۱۸] همان.
[۱۹] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».
[۲۰] سوره مبارکه نجم، آیات ۳۹ و ۴۰٫
[۲۱] سوره مبارکه کوثر.
[۲۲] عاص بن وائل سهمی یکی از پنج نفری است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مسخره میکردند؛ کسانی که آیه إِنَّا کَفَیناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ[حجر–۹۵]: ترجمه: «همانا ما تو را از شر استهزاکنندگان محفوظ نمودیم» دربارهٔ آنها نازل شد. برخی از مفسّران شأن نزول سوره کوثر را نیز در جواب عاص بن وائل دانستهاند. مورخین گزارش کردهاند که عاص بن وائل از یک مرد اعرابی کالایی خرید و هزینهاش را پرداخت نکرد. مرد از مردم کمک طلبید. در این هنگام عدهای از بنی هاشم و بنی زهره باهم پیمانی بستند که به حلف الفضول مشهور است و پیامبر نیز در بین آن همپیمانان بود. آنان حق مرد اعرابی را از عاص باز پس گرفته بدو دادند. ابنعباس نقل کرده است عاص بن وائل از سران مشرکان، هنگام خارج شدن از مسجد الحرام با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن گفت، چون یارانش از او پرسیدند با چه کسی صحبت میکردی؟ گفت با مرد ابتر! و مرادش مرگ عبداللَّه پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که تازه از دنیا رفته بود. اعراب به کسی که پسر نداشت ابتر (بدون عقب) میگفتند» اما با نزول سوره کوثر خداوند عیب کنندگان پیامبر را ابتر دانست. شیخ طوسی معتقد است مراد از ابتر بودن دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله بریده بودن او از همه خوبیهاست. عاص از جمله کسانی بود که به خانه ابوطالب رفتند و از پیامبر خواستند تا از دعوت خود دست بکشد و آنها در مقابل به او مال و مقام دهند، پیامبر در جواب آنها فرمود: «اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهید از دعوت خود دست نخواهم کشید». او را همچنین جزو افرادی دانستهاند که به پیامبر پیشنهاد داد تا خدای آنها را بپرستد و آنها نیز خدای او را بپرستند و در جواب این افراد، خداوند سوره کافرون را نازل فرمود.
برخی مفسرین نیز آیات ۹۰ تا ۹۳ سوره اسراء را دربارهٔ بهانهجویی مشرکانی چون وی دانستهاند که پیوسته با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بحث و جدل میکردند. او از جمله سه نفری بود که نزد عالمان یهود رفت تا مسائلی فرا بگیرند و از پیامبر بپرسند و آن حضرت در جواب ناتوان شود، لیکن به مقصود خود نرسیدند. ابنعباس میگوید برخی از مسلمانان از عاص طلبی داشتند چون از او خواستند قرض خود را ادا کند به آنها گفت مگر شما معتقد نیستید که در بهشت طلا و نقره و ابریشم خواهیم داشت، پس منتظر بمانید تا آن وقت قرضتان را ادا کنم. در این مورد آیه شریفه أَفَرَأَیتَ الَّذِی کَفَرَ بِآَیاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَینَّ مَالًا وَ وَلَدًا أَطَّلَعَ الْغَیبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا[مریم–۷۷–۷۸] نازل گردید. برخی گفتهاند شخص طلبکار خباب بن ارت صحابی امام علی (علیه السلام) بود. گفتهاند امام حسن (علیه السلام) در اثبات برتری نسب خود با یاران معاویه که سعی داشتند فضائل آن حضرت و امام علی (علیه السلام) را انکار کنند، خطاب به عمرو بن عاص گفت: بعد از تولد تو چندین نفر را گمان چنان بود که تو پسر آنی، پس در میان قریش آن طایفه که پر ملامتترین طوایف قریش در حسب و خبیثترین این جماعت در منصب است و بزرگترین ایشان در زنا و بغته بود، تو را داخل أولاد خود گردانید. عاص چند ماهی پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه در سن هشتاد و پنج سالگی درگذشت. گفته شده خر یا قاطری به او لگد زد و در اثر آن ضربت مرد. برخی میگویند وی روی سنگی نشسته بود که سنگ غلطید و از کوه پرت شد و به شدت آسیب دید و ناله میکرد که پروردگار محمد مرا کشت و در اثر همان حادثه از دنیا رفت.
[۲۳] عیون الحکم و المواعظ، جلد ۱، صفحه ۶۴.
[۲۴] سوره مبارکه طه، آیه ۷۰٫
«فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى».
[۲۵] سوره مبارکه طه، آیه ۷۱٫
«قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ ۖ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ ۖ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَ أَبْقَى».
[۲۶] همان.
[۲۷] سوره مبارکه زخرف، آیه ۱۴٫
[۲۸] الکافی، جلد ۵، صفحه ۸۳.
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِی جَمِیلَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ذَهَبَ لِیَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَانْصَرَفَ إِلَیْهِمْ وَ هُوَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ».
[۲۹] مناقب ج ۳، ص ۳۶۲.
«ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ ناحِلَهَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ باکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ».
[۳۰] همان.
[۳۱] همان.
[۳۲] بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۷۸،۱۷۴.
«ابکنی ان بکیت یا خیر هاد ***** واسبل الدمع فهو یوم الفراق
یا قرین البتول اوصیک بالنسل ***** فقد اصبحا حلیفا اشتیاق
ابکنی و ابکی للیتامی و لا تنسی ***** قتیل العدا بطف العراق
فارقوا اصبحوا یتامی حیاری ***** احلفوالله فهو یوم الفراق».
[۳۳] همان.
[۳۴] منبع: لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۳۳-۱۳۴٫
«قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ …. یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى. قَالَ الرَّاوِی: فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیق…»
[۳۵] همان.
[۳۶] همان.
پاسخ دهید