الف) امیر مهاجران

معتقدیم که هجرت جعفر به سبب شکنجه‌ی قریش نبوده است، زیرا قریش از موقعیت ابوطالب هراس داشت و جانب او و عموم بنی هاشم را حرمت می‌نهاد. به عقیده‌ی ما، رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جعفر را با مهاجران، به حبشه فرستاد تا امیر آنان باشد، به کارشان رسیدگی کند، بر مصالح و شئون آن‌ها نظارت داشته باشد و مراقبت کند که جذب جامعه‌ی جدید نشوند؛ چنان‌که فرزند جحش در حبشه مسیحی شد.

ب) نخستین مهاجر

می‌گویند: عثمان بن عفّان نخستین کسی است که همراه خانواده‌اش به حبشه مهاجرت کرد. به همین مناسبت، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را نخستین فردی برشمرد که پس از لوط با خانواده‌اش هجرت کرد.[۱]

گفته‌اند: او نخستین کسی بود که از مکّه بیرون رفت.[۲]

ما، در این‌باره تردید داریم؛ زیرا اگر منظورشان این است که وی نخستین فردی است که همراه خانواده‌اش مهاجرت کرده، خودشان ابوسلمه را در این‌باره نخستین می‌دانند.[۳] اگر منظور این است که وی نخستین فردی است که از مکّه بیرون رفت، خود می‌گویند: حاطب بن ابی عمرو[۴] یا سلیط بن عمرو[۵] نخستین فردی است که از مکّه خارج شد. درباره‌ی ابوسلمه هم چنین عقیده‌ای دارند.

ج) رقّت عمر

می‌گویند: هنگامی که مهاجران برای هجرت آماده می‌شدند، عمر که آنان را در این حال دید، دلش سوخت. این حادثه او را دلتنگ و محزون ساخت.[۶] این سخن نادرست است؛ زیرا خروج مهاجران سرّی و مخفیانه بود، عدّه‌ای سواره و شماری پیاده خود را به ساحل دریا رساندند و در آن‌جا سوار یک کشتی شدند. قریش در پی آنان به جست‌وجو بیرون آمدند تا به دریا رسیدند، امّا احدی از مهاجران را پیدا نکردند.[۷] از سوی دیگر نقل شده که عمر، قبل و بعد از هجرت به حبشه، نسبت به مسلمانان سنگدلی و خشونت تمام داشت و اگر به کسی از آنان دست می‌یافت، او را شکنجه می‌کرد.

د) هجرت ابوبکر

می‌گویند:

هنگامی که شکنجه‌ی باقی‌ماندگان مسلمان در مکّه شدّت گرفت، اقامت در مکّه برای ابوبکر سخت شد و آزار و اذیّت می‌دید. از این رو هنگامی که بنی هاشم در شعب ابوطالب در محاصره بودند، به سوی حبشه حرکت کرد. چون به برک الغماد، جایی در پنج منزلی مکّه، رسید، ابن دغنه بزرگ قبیله‌ی قارّه که از هم‌پیمانان بنی زهره قریش بود، او را دید. پرسید:

ابوبکر کجا می‌روی؟

گفت: خویشان مرا بیرون کردند. می‌خواهم در زمین بگردم و خدایم را پرستش کنم.

ابن دغنه گفت: مردی چون تو، تبعید نمی‌شود. تو از بینوایان دستگیری می‌کنی… بازگرد. من به تو پناه می‌دهم.

ابوبکر با ابن دغنه برگشت. شب هنگام به میان قبایل قریش رفت و به آنان اعلام کرد که من به ابوبکر پناه داده‌ام. قریش پذیرفت مشروط به این‌که فقط در خانه‌اش عبادت و پرسش کند و کار خود را آشکار نسازد. ابوبکر پس از مدّتی، در کنار خانه‌اش در محلّه‌ی بنی جمح، مسجدی ساخت و در آن به نماز و قرائت قرآن پرداخت. زنان و کودکان قریش برای شنیدن قرآن دور او چنان گرد می‌آمدند که از فشار جمعیّت روی هم می‌افتادند. ابوبکر صوت خوش و سیمای زیبایی داشت. مشرکان در این‌باره به ابن دغنه مراجعه کردند. او نزد ابوبکر آمد و از او خواست تا از این کار دست بردارد، امّا ابوبکر پناهندگی او را رد کرد.[۸]

بنا به آنچه در پی می‌آید، ما، در این قضیه تردید داریم:

  1. اگر خویشان ابوبکر او را بیرون رانده‌اند، بدین معنی نیست که به اختیار خودش هجرت کرده باشد. ظاهر روایت چنین می‌گوید.
  2. این حدیث فقط از طریق عایشه نقل شده است. خیلی شگفت است، زیرا خودشان مدّعی‌اند که وی در آن هنگام چنان خردسال بود که نمی‌توانست چنین حوادث و خصوصیاتی را به دقّت به خاطر بسپارد؛ چنان‌که نمی‌گوید این حادثه را از چه کسی روایت کرده است. ما مرسلات صحابه و نیز عدالت همگی آنان را درست نمی‌دانیم.
  3. به تصریح روایت، ابن دغنه هم‌پیمان بنی زهره بود. حال چگونه رانده شده‌ی قریش را پناه داد؟ مگر به ادّعای خود آنان، وقتی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اخنس بن شریق پناه خواست تا در جوار او وارد مکّه شود، اخنس عذر نیاورد که هم‌پیمان قریش است.[۹]
  4. چرا پس از آن‌که پناهندگی ابن دغنه را رد کرد، قریش او را شکنجه نکرد و از مکّه بیرون نراند؟ اگر این بار قبیله‌ی وی از او حمایت کرد، چرا بار نخست چنین نکرد؟
  5. اسکافی در ردّ جاحظ که مدّعی این قضیه است، گفت:

چگونه ممکن است بنی جمح عثمان بن مظعون را که نزد آنان عزیز و ارجمند بود، مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار دهند، امّا به ابوبکر اجازه دهد که در محله‌ی آنان مسجد بسازد و در آن‌جا عبادت کند و قرآن بخواند؟ مگر خود شما روایت نمی‌کنید که ابن مسعود گفت: هرگز آشکارا نماز نخواندیم تا این‌که عمر بن خطاب مسلمان شد. در حالی که آنچه در باب مسجد ابوبکر می‌گویید، پیش از مسلمانی عمر بوده است؟ آنچه درباره‌ی صوت خوش و سیمای زیبای ابوبکر گفته‌اید، چگونه درست است، در حالی که واقدی و دیگران روایت کرده‌اند که عایشه مردی را دید با صورتی کم‌مو، گونه‌های لاغر، چشمان فرو رفته، گوژپشت با شلواری رها؛ گفت: مردی از او شبیه‌تر به ابوبکر ندیدم. من در این توصیف چیزی نمی‌بینم که بر زیبایی دلالت کند.[۱۰]

مقدّسی نیز توصیفی دقیق از سیمای ابوبکر دارد که دیدگاه اسکافی را تأیید می‌کند.[۱۱]

  1. به تصریح این روایت، ابوبکر مسجدی در محله‌ی بنی جمح ساخت.

در حالی که می‌گویند: مسجد قبا نخستین مسجدی بود که در اسلام ساخته شد.[۱۲]

همین‌طور می‌گویند: عمّار نخستین کسی است که در اسلام مسجد ساخت.[۱۳]

  1. چند پرسش داریم که باید پاسخ دهند: چرا به ابوبکر اجازه دادند که در محله‌ی بنی جمح مسجد بسازد؟ چرا مردم بنی جمح به این مبارزه‌طلبی اعتراض نکردند؟ چرا بنی تمیم این صفات شایسته و ارجمند ابوبکر را درک نکردند و او را رها ساختند که بیرون رود، امّا ابن دغنه متوجّه شایستگی‌های او شد؟ چرا قریش متوجّه این صفات نشدند و او را به شدّت عذاب و شکنجه کردند؟

این مطلب اقتباسی از فصل هفتم بخش چهارم ترجمه‌ی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم  می‌باشد.


[۱]. سیره حلبی، ۱/۳۲۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۸۹٫

[۲]. سیره ابن هشام، ۱/۳۴۴؛ سیره حلبی، ۱/۲۲۳؛ البدایه و النهایه، ۳/۶۶٫

[۳]. الاصابه، ۲/۳۳۵؛ اسد الغابه، ۳/۱۹۶٫

[۴]. سیره حلبی، ۱/۳۲۳؛ الاصابه، ۱/۳۰۱٫

[۵]. سیره حلبی، ۱/۳۲۳٫

[۶]. مجمع الزوائد، ۶/۲۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ۴/۵۸؛ سیره حلبی، ۱/۳۲۳-۳۲۴٫

[۷]. سیره حلبی، ۱/۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۸۸-۲۸۹؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۴۳؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۲۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۶۹؛ البدء و التاریخ، ۴/۱۴۹؛ زاد المعاد، ۲/۴۴٫

[۸]. ر.ک: سیره دحلان، ۱/۱۲۷؛ سیره ابن هشام، ۲/۱۲-۱۳؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۳/۲۶۷؛ المصنّف، صنعانی، ۵/۳۸۵-۳۸۶؛ تاریخ الخمیس، ۳۱۹-۳۲۰؛ حیاه الصحابه، ۱/۲۷۶-۲۷۷٫

[۹]. اعلام الوری باعلام الهدی، ۵۵؛ بحار الانوار، ۱۹/۷؛ سیره ابن هشام، ۲/۲۰؛ بهجه المحافل، ۱/۱۲۶؛ سیره حلبی، ۱/۳۶۰٫

[۱۰]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۳/۲۶۸٫

[۱۱]. البدء و التاریخ، ۵/۷۶؛ تاریخ الخمیس، ۲/۱۹۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۶۱۵٫

[۱۲]. وفاء الوفاء، ۱/۲۵۰؛ سیره حلبی، ۲/۵۵٫

[۱۳]. الطبقات الکبری، ۳/۱۷۸-۱۷۹؛ الاعلان النفیسه، ۱۹۶٫