امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه‌ی قاصعه در نهج البلاغه در مورد پیامبر می‌فرماید. فرمودند: جمعی از مشرکین خدمت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و عرضه داشتند ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که بگویی این درخت از جا کنده بشود و بیاید. حضرت فرمود: من این کار را انجام می‌دهم ولی شما باز هم ایمان نمی‌آورید. وجود نازنین پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور دادند یا اشاره فرمودند و درخت از جا کنده شد و مانند کبوتر بال می‌زد و خدمت نبی مکرّم اسلام صلوات الله علیه و آله می‌آمد. آمد، حضرت دستور دادند، برگشت. مشرکین ایمان نیاوردند و گفتند: ما ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که بگویید نصف درخت بماند و نصف دیگر آن بیاید. حضرت فرمود: من این کار را هم انجام می‌دهم ولی شما باز هم ایمان نمی‌آورید.

 

ایمان به علم نیست، این‌ها به آنچه دیدند علم پیدا کردند امّا ایمان، دل پاک می‌خواهد، «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»،[۱] همه می‌دانید. یکی نفاق است که ایمان با وجود نفاق، محال است. رحمت الهی هم در منافق نفوذی ندارد که قرآن کریم دارد: «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»،[۲] این‌ها دلشان با نفاق، مهر زده شده است. یکی هم کثرت گناه است. «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»،[۳] وقتی که گناه به صورت یک حجاب جدّی درمی‌آید، وقتی آدم معجزه هم ببیند دلش قبول نمی‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»،[۴] این‌ها با این‌که می‌بینند علم استدلالی پیدا می‌کنند امّا قلب آن‌ها پذیرش ندارد، انکار می‌کنند، زیر بار نمی‌روند، نمی‌توانند قبول کنند.


[۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲٫

[۲]– همان، آیه ۶؛ سوره‌ی یس، آیه ۴۰٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۱٫

[۴]– سوره‌ی نمل، آیه ۱۴٫