سیّد بن طاووس از قول راوی نقل میکند:
پیرمردی به نزدیکی اهل بیت امام حسین (ع) آمد و گفت: خدا را شکر که شما را کشت و کشور را از مردان شما راحت کرد و امیر المؤمنین را بر شما پیروز ساخت.
امام سجّاد (ع) به او فرمود: پیرمرد! قرآن خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: آیا این آیه را میدانی: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» (بگو جز مؤدّت خویشاوندان از شما مزدی نمیخواهم). گفت: آری، خواندهام. فرمود: ای پیرمرد! ما همان «ذوی القربی» هستیم. آیا این آیه را خواندهای که: «حقّ خویشاوندان را ادا کن.» گفت: خواندهام. فرمود: ما همان «ذو القربی» هستیم. آیا این آیه را خواندهای: بدانید آنچه به غنیمت به دست آورید، خمس آن مال خدا و پیامبر و ذی القربی است. گفت: آری. حضرت فرمود: پیرمرد! آن «ذوی القربی» ماییم. آیا این آیه را خواندهای: «خداوند اراده کرده که پلیدی را از شما خاندان پاک کند و شما را پاک سازد.» پیرمرد گفت: خواندهام. حضرت فرمود: ما همان اهل بیتی هستیم که خداوند آیهی پاکی را مخصوص ما ساخته است.
راوی گوید: آن مرد ساکت ماند و از حرفی که زده بود پشیمان شد و گفت: به خدا آیا شما همانهایید؟ امام سجّاد (ع) فرمود: به خدا بیتردید ما همانهاییم. به حق جدّمان پیامبر خدا ما همانهاییم. آن مرد گریست. عمامهاش را از سر افکند، سر به سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا من از دشمنانِ خاندان پیامبر، از جن و انس به درگاهت بیزاری میجویم. آنگاه گفت: آیا برای من راه توبه باز است؟ فرمود: آری، اگر توبه کنی خدا میپذیرد و با مایی. گفت: توبه کردم. این خبر به یزید رسید، دستور داد او را کشتند.
قال السّیّد بن طاووس:
قَالَ الرّوای: وَ جَاءَ شَیْخٌ فَدَنَا مِنْ نِسَاءِ الْحُسَیْنِ (ع) وَ عِیَالِهِ -وَ هُمْ فی ذلک الموضع- و قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی قَتَلَکُمْ وَ أَهْلَکَکُمْ وَ أَرَاحَ الْبِلَادَ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ أَمْکَنَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْکُمْ!
فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (ع): «یَا شَیْخُ هَلْ قَرَأْتَ الْقُرْآنَ؟». قَالَ نَعَمْ.
قَالَ: «فَهَلْ عَرَفْتَ هَذِهِ الْآیَهَ- «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى؟»
قَالَ الشَّیْخُ: قَدْ قَرَأْتُ ذَلِکَ.
فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (ع): «فَنَحْنُ الْقُرْبَى یَا شَیْخُ فَهَلْ قَرَأْتَ هَذِهِ الْآیَهَ- «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى؟».
قَالَ: نَعَمْ. قَالَ عَلِیٌّ (ع): «فَنَحْنُ الْقُرْبَى یَا شَیْخُ وَ هَلْ قَرَأْتَ هَذِهِ الْآیَهَ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ؟».
قَالَ الشَّیْخُ: قَدْ قَرَأْتُ ذَلِکَ. قَالَ عَلِیٌّ (ع): «نَحْنُ أَهْلُ الْبَیْتِ الَّذِینَ خُصِّنا الله بِآیَهِ الطَّهَارَهِ یَا شَیْخُ». قَالَ الرّاوی: بَقِیَ الشَّیْخُ سَاکِتاً نَادِماً عَلَى مَا تَکَلَّمَ بِهِ وَ قَالَ تاللَّهِ إِنَّکُمْ هُمْ؟!
فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (ع) «تَاللَّهِ إِنَّا لَنَحْنُ هُمْ مِنْ غَیْرِ شَکٍّ وَ حَقِّ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِنَّا لَنَحْنُ هُمْ» قال: فَبَکَى الشَّیْخُ وَ رَمَى عِمَامَتَهُ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنْ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ جِنٍّ وَ إِنْسٍ ثُمَّ قَالَ: هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ؟ فَقَالَ لَهُ: «نَعَمْ إِنْ تُبْتَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ أَنْتَ مَعَنَا». فَقَالَ: أَنَا تَائِبٌ.
فَبَلَغَ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَهَ حَدِیثُ الشَّیْخِ فَأَمَرَ بِهِ فَقُتِلَ.[۱]
[۱]– اللهوف: ۲۱۱، مقتل الخوارزمی ۲: ۶۱ و فیه: ادخلوا من باب (توما) ثمّ اتی بهم حتّی اقیموا علی درج باب المسجد الجامع حیث یقام السّبی الی قوله: من الجن و الانس، امالی للصّدوق: ۱۴۰ ذیل ح ۳، الاحتجاج ۲: ۳۰۶، تسلیه المجالس و زینه المجالس ۲: ۳۸۲، البحار ۴۵: ۱۲۹ و ۱۶۶ ح ۹، العوالم ۱۷: ۴۲۹٫
پاسخ دهید