اهداف مردان بزرگ، در تاریخ نیز بزرگ اند و هرگاه برخاسته از ژرفاى رسالتى والا باشد، بر ارج و عظمت آن افزوده مى شود. آن گاه که ما در پیشگاه امام حسین(علیه السلام) که تجسم بر جسته ترین مردم عصر خویش و حامل میراث نبوت و دستورات خاتم رسالت هاى جاودان و در گفتار و کردار، مورد تأیید الهى است، مى ایستیم و در برابر سیره و رفتارش قرار مى گیریم تا اهداف نظام مقدسش – که جان خویش و خانواده و با وفاترین یارانش را فداى آن ساخت – مورد بحث و بررسى قرار دهیم، مى بینیم به سادگى نمى توان بر همه آن ها آگاهى یافت;بلکه طبیعى است که تنها به اندازه فهم و درک و خرد خویش به بررسى آن حادثه مى پردازیم.
امام حسین (علیه السلام) خویشتن را در راه خدا و به خاطر دین و آیین اش قربانى ساخت. بنابراین، اهداف وى – که تبلور رضایت و اطاعت خدا بوده – نیز بسیار با عظمت، گسترده و متعدد بود که مى توان برخى اهداف آن بزرگوار را از قیام و انقلابش این گونه بیان داشت:[۱]
١ . عملى شدن وظیفه شرعى در قبال حاکم ستم پیشه
حالتى از رکود بر امت سایه افکنده بود به گونه اى که در تلاش و فعالیت براى اتخاذ موضعى عملى و صحیح در قبال حاکم ستم پیشه زمان خود، قادر نبودند، همه مى دانستند یزید کیست و از چنان صفات زشت و ناپسندى برخوردار است که وى را هیچ گاه شایسته زمامدارى مسلمانان قرار نمى دهد.
در چنین شرایطى بسیارى از مردم، حیران و سرگردان بوده و در عزم و اراده و تصمیم خود دچار شک و تردید شده بودند. از این رو، امام حسین (علیه السلام)حرکت خود را آغاز کرد تا مواضع الهى ستم ناپذیرى و مبارزه با فساد را در نهضت و قیامى بزرگ و شفاف همراه با از خود گذشتگى و ایثار در راه آرمان اسلامى، به منّصه ظهور بگذارد تا امت نیز در قبال ستم و بیداد، به اتخاذ همین موضع همت گمارد.
٢. رسوایى واقعیت بنى امیه
زمامداران غیر معصوم و غیر قانونى که زمام امور مسلمانان را به دست گرفتند، در انظار مردم بر اعمال خویش پوششى دینى مى نهادند و در این راستا حکّام بنى امیه بیش از دیگران از این شیوه فریبکارانه بهره مى جستند. زیرا معاویه نه تنها در ساخته و پرداخته کردن احادیث ساختگى براى تقویت حکومتش هیچ گونه تردیدى به خود راه نمى داد، بلکه به هر وسیله ممکن در جهت فریب مسلمانان تلاش کرد و توانست میان توده مردم تا اندازه اى در این زمینه موفق شود.
با به حکومت رسیدن یزید، آن هم به شیوه اى که مورد تأیید اسلام نبود، اوضاع وخیم تر گردید، به همین دلیل ناگزیر مى بایست روند حرکت امویان فاش و چهره واقعى آنان به تصویر کشیده شود تا این چهره براى جهان اسلام آشکار گردد و در نتیجه به نقش و رسالتش پى برده و به انجام وظایفش همت بگمارد. امام حسین(علیه السلام)به عنوان پیشواى معصوم، حرکت خویش را آغاز نموده تا با انحراف و گمراهى حکومت وقت برابرى کند. در واقع، جریان امویان با ارتکاب جنایت بسیار زشت و ناپسندشان که به شهادت شایسته ترین انسان و یاران و خاندان و زنان و فرزندانش انجامید، از کینه توزى نهان خویش پرده برداشت و در پى آن در ماجراى حرّه، کعبه را با منجنیق سنگباران کرده و مدینه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را سه روز قتل و کشتار و چپاول نموده و به گونه اى بسیار زشت که نظیر آن را نمى توان یافت به اموال مردم دست اندازى و زنان و کودکانشان را مورد هتک حرمت قرار دادند.[۲]
مسلمانان با پى بردن به انحراف هیئت حاکمه و تبهکارى آنان، دست به تلاش هاى متعددى زدند و کوشیدند تا دستگاه حاکم غرق در ستم و بیداد را از لوث این همه جنایت پاک گردانند، تا این که قیام ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) به سُمبل و الگویى تبدیل شد که در جهت مبارزه و پایدارى در برابر هر نظام فاسدى، از آن پیروى مى شد و امام (علیه السلام) خود به ویژگى هایى که یک زمامدار باید از آن برخوردار باشد، تصریح مى کند و مى فرماید:
به جانم سوگند! پیشواى راستین و امام بر حق کسى است که به کتاب خدا عمل نموده و راه عدل و داد پیشه سازد و از حق پیروى کند و خویشتن را وقف فرمان الهى نماید.[۳]
٣. زنده کردن سنت و از میان بردن بدعت
آن روز که خلافت از مسیر اصلى خود در سقیفه منحرف گردید، امت اسلامى در ورطه بسیار دشوار و سختى قرار گرفت. زیرا مسلمانان پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، خود پذیرا شدند که زمام امورشان را کسانى بر عهده گیرند که نیاز به مشورت و پند و موعظه دارند و در حق امت خطا روا مى دارند و سپس پوزش مى طلبند. بنابراین، نتیجه چنین عملى پنجاه سال پس از فقدان نبى اکرم(صلى الله علیه وآله) آشکار شده و زمام امور مسلمانان را کسى بر عهده مى گیرد که نه تنها در انجام محرمات الهى بى پرواست، بلکه حقد و کینه خویش را نسبت به اسلام و مسلمانان آشکارا ابراز داشته و – آرمان، موجودیت و امت – اسلام در معرض خطر واقعى قدرت دگرگون سازى که قادر بود هر چیزى را تغییر و تبدیل دهد، قرار گرفت که نظیر آن براى برخى از آیین هاى آسمانى گذشته، رخ داده بود .
در برهه اى چنین مهم، امام حسین (علیه السلام) به اتفاق خاندان و یارانش، با سردادن فریاد و خروشى بلند و طنین انداز به مسلمانان هشدار مى دهد و خون پاک و مقدس خویش را در راه عقیده و آرمان و امت جدش، فدا مى کند و رسول خدا از پیش درباره اش فرموده بود: «ان الحسین مصباح الهدى و سفینه النجاه»; حسین مشعل هدایت و کشتى نجات است، چنان که بارها فرمود: «حسین منّی و انا من حسین»; حسین از من است و من از حسین. بنابراین حسین (علیه السلام) و نهضت مقدس او تجسم واقعى اسلام حقیقى بوده و خط راستین اسلام محمدى در وجود آن بزرگوار، خاندان و یاران با وفایش(رضوان الله تعالى علیهم) تبلور داشت.
امام حسین(علیه السلام) طى نامه اى که به مردم بصره فرستاد صریحاً و کاملا شفاف فرمود: آن گاه که انحراف به مرز پدید آمدن بدعت و احیاى آن برسد، در حقیقت، سنت مرده تلقى مى شود.
۴. امر به معروف و نهى از منکر
عدم وجود فریضه امر به معروف و نهى از منکر در جامعه، نتیجه طبیعى زمامدارى منحرف به شمار مى آید و این مسأله با عناوین متعددى از جمله: لزوم اطاعت از فرمانروا، حرمت بیعت شکنى هر چند منحرف، هم چنین حرام بودن ایجاد تفرقه بوقوع پیوست. امام (علیه السلام) این حالت را در این فرموده اش چنین به وصف آورده:
آیا نمى بینید که نه به حق عمل مى شود و نه از انجام باطل نهى مى شود شایسته است در چنین محیطى شخص با ایمان به سوى دیدار پروردگارش بشتابد.[۴]
از این رو، این مى طلبید که فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شمشیر به دست گیرد و براى باز گرداندن حق، به جایگاه اصلى آن از طریق امر به معروف و نهى از منکر، به جهاد و مبارزه برخیزد. امام(علیه السلام) در وصیت خود به برادرش محمد حنفیه بدین موضوع اشاره کرد و فرمود:
من از سر خود خواهى و یا خوشگذرانى و براى ستمگرى و فساد و تباهى از مدینه خارج نمى گردم، بلکه هدفم از این سفر اصلاح مفاسد امت جدم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و اجراى امر به معروف و نهى از منکر است.
اصلاح مورد نظر امام (علیه السلام) همان امر به معروف و نهى از منکر در کلیه زوایاى دین و زندگى تلقى مى شد و این واقعیت طى نهضت بزرگى که آن بزرگوار انجام داد، تحّقق یافت و هدایت و ارشاد و توجه به بشریّت از جنبه هاى دینى، معنوى، انسانى و اخروى، ثمره شهادت وى و آن نهضتى است که نسل هایى از امت بر اساس آن تربیت یافته اند و از مکتبش قهرمانان و دلاور مردانى بزرگ پدید آمده و همواره تا قیامت چونان مشعلى فروزان روشنى بخش طریق حق و عدالت و آزادى و اطاعت از خداى متعال باقى خواهد ماند.
۵ . بیدار کردن وجدان ها و تحریک احساسات
بسیار اتفاق مى افتد که پیروان آیین و مسلک ها و مبلّغان رسالت ها، در جهت ژرفابخشیدن به اعتقادات و اندیشه مردم قادر نیستند خرد و اندیشه و ذهن را جدا از عناصر احساس و عاطفه مخاطب قرار دهند. مسلمانان در عصر امام حسین (علیه السلام)، پس از تسلط یزید، به حالتى از رکود و سنگدلى و بى توجهى به خطرهایى که آن ها را فراگرفته بود، دچار گشته و در برابرى با مبارزه جوى هایى که بر ضد اعتقادات اسلامى صورت مى گرفت، عزم و اراده خود را از دست داده بودند، به همین دلیل امام حسین(علیه السلام) به تثبیت موقعیت و جایگاه دینى خود و تشریح عملى آن با اتخاذ موضع مبارزه جویانه خویش اکتفا نکرد، بلکه کوشید تا وجدان هاى مردم را بیدار و عواطف و احساسات آن ها را تحریک نماید تا به مسئولیت هاى خویش عمل نمایند. از این رو، مسیر بذل جان و از خود گذشتگى در راه عقیده و آرمان دین را، پیمود و شیوه شهادت در راه خدا را برگزید تا با گرمى و طراوت، در ژرفاى دل مردم وارد شود و آن گاه که قیام و انقلابش نشان داد ،ایثار و از جان گذشتگى منحصر به گروه و یا قشر معینى از مردم نیست و نه تنها جوانان بلکه کودکان و زنان و پیرمردان نیز در این راستا نقشى بسزا دارند، برجسته ترین الگو و نمونه را ارائه داد; و تأثیر فورى آن در مردم کوفه پدیدار شد و با اظهار ندامت و پشیمانى در پیشگاه امام و اسلام، احساس تقصیر و کوتاهى نمودند و جنبش توابین در پى شورش مردم مدینه که دو سال پس از حادثه کربلا رخ داد، شکل گرفت.
در واقع حادثه کربلا، تأکیدى حقیقى بر این معنا بود که رنج و دشوارى ها نمى تواند مانعى براى ابراز سخن حق و تلاش در جهت حفظ و حراست آیین اسلام به شمار آید. چنان که روح ایثار و از خود گذشتگى را در دل مسلمانان غرس و اراده آنان را آزاد ساخت و به رویارویى با ستم و ستم پیشگان وا داشت و براى فرار از مسئولیت مبارزه و دفاع در راه عقیده و مقاومت و پایدارى در جهت اعتلاى کلمه حق، عذرى باقى نماند.
منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۵ – سیدالشهداء، حضرت امام حسین مجتبى علیه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[۱]. جهت اطلاع بیشتر به اضواء علی ثوره الحسین از سید محمد باقر صدر/ ۵۷ مراجعه شود.
[۲]. به فتوح ابن اعثم ۵/ ۳۰۱، الامامه و السیاسه دینوری ۲/ ۱۹، مروج الذهب ۲/ ۸۴ مراجعه شود.
[۳]. تاریخ طبری ۶/ ۱۹۷٫
[۴]. تاریخ طبری ۵/ ۴۰۳٫
پاسخ دهید