در مسئلهی ذکر هم مطالبی قبلاً گفته شده است، من فقط کلیّتِ آن را عرض میکنم، اگر خدای متعال توفیق داد خودِ شما به من درس بدهید، و ما هم اگر چیزی میدانستیم در حدّ اقتضاء طلبگی عرض خواهیم کرد، ولی عمده این است که «ذکر» مراتب دارد، مرتبهی اولِ آن ذکرِ لفظی است، ذکرِ مادّی است، ذکرِ فیزیکی است، که زبانِ انسان… «اَللّهُمّ اجْعَلْ لِسانی بِذِکْرِکَ لَهِجَاً»، باید زبان را آنچنان با نامِ خدای متعال و اسماء الهی مأنوس کرد که زبان به گفتنِ «یا الله» معتاد باشد. نمیدانید این دعای جوشن کبیر چه گنجی است، ما بیخبر هستیم، و دعاهای دیگری که اسماء الله هستند… «اَللّهُمّ اجْعَلْ لِسانی بِذِکْرِکَ لَهِجَاً».
مرحلهی بالاترِ آن ذکرِ ذهنی است، در محافل هم که نشستهاید اگر لب و زبانِ شما تکان بخورد چه بسا خوشایند نباشد، یا بعضیها تحمّل نکنند، یا انگشتنما بشوید، در ذهنِ خودتان «یا الله» بگویید، مرتّب این کار را تکرار کنید، ذکرِ ذهنی داشته باشید، چطور وقتی مینشینید به یک مطلبِ علمی حسّاس هستید و ذهنِ شما همه جا کار میکند که آن را حل کنید؟ ذهنِ شما فضای نورانیِ یادِ خدای متعال و امام زمان ارواحنا فداه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و اهل بیت علیهم السلام باشد، همینجا که الآن نشستهاید یک سیمی با امام زمان ارواحنا فداه وصل کنید، در ظاهر ساکت هستید ولی باطنِ شما حرف داشته باشد، معشوق داشته باشد، محبوب داشته باشد، یادِ محبوب همیشه در باطنِ شما باشد و باطنِ شما همیشه غوغا باشد، خودتان ساکت هستید ولی دلِ شما ساکت نباشد، ذکرِ ذهنی داشته باشید. ذکرِ ذهنی به ذکرِ قلبی کمک میکند، دل بدهید، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[۱]، واقعاً اینطوری هستید؟
میگویند ابن سینا مریضی داشت که از نظرِ ظاهری منشأ خاصّی پیدا نکردند، فهمید این شخص عاشق است و دلِ او به یک جایی بند است. ابن سینا گفت: کجا زندگی میکنی؟ نامِ کوچهها و … را گرفت، بعد نامِ آن محله و کوچه و اشخاص را که میبرد به یک جایی رسید و نامِ صاحبخانه را برد و دید نبضِ این شخص شدیدتر شد، فهمید دلِ این شخص در آنجا گیر است، و بالاخره مشکل را پیدا کرد. اگر دلِ انسان به یک جایی وابسته باشد در وجناتِ او اثر میگذارد.
چرا وقتی اذان میگفتند وجودِ نازنینِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیاختیار میشدند؟ طوری میشدند که گویا دیگر کسی را نمیشناختند، میفرمودند: «اَرِحنی یَا بَلال»… انسان باید این دل را به یک جایی وصل کند و وقتی که در جایی نشسته است باید طوری باشد که آن عشق همهی وجودِ او را تسخیر کرده باشد، این ذکرِ قلبی است. بعد هم انسان به یک جایی میرسد که ذکر با همهی وجودِ خود را تجربه میکند و همهی وجودِ انسان نشان میدهد که حواسِ انسان جای دیگری است.
بعد هم ذکرِ مرحلهی آخر این است که او «ذاکر» باشد و من «مذکور» باشم، وقتی من نماز میخوانم این من نیستم که نماز میخوانم… حضرت عباسی این حمد و سورهای که میخوانید آیا کلامِ شماست؟ چه کسی میگوید؟ گوینده کیست؟ در دعاها هم که میخوانید به اینجا برسید، این دعای امام سجّاد علیه السلام است، بدانید که ذاکر کَسِ دیگری است، «ذکر» و «ذاکر» و «مذکور» یکی است، دیگری است، ما نیستیم. ان شاء الله خدای متعال کَرَم کند و با یک نگاهی به ما هم از این عوالم بدهد.
[۱] سوره مبارکه انفال، آیه ۲ (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ)
پاسخ دهید