در روایات دارد اگر خیلی غصّهدار شدید به قبرستان بروید. وقتی دنیا به آدم فشار وارد میکند یک سری به قبرستان بزند، میگوید برای چه غصّه میخورم، نشد پایان آن مرگ است، مگر چند روز اینجا هستیم. برای آدم آسان میشود، بیاعتباری دنیا برای انسان روشن میشود، آدم دیگر خیلی غصّه نمیخورد شد، شد؛ نشد، نشد؛ ما اینجا مسافر هستیم و میرویم، در نهایت اینجا هستیم. وقتی هم نعمت به شما روی آورد، هیجانی شدید، غرور به شما دست میدهد باز هم به قبرستان بروید، بگویید این خوشیها دوام ندارد، پایان اینجا است، فکری برای اینجا بکنید.
لذا از اولیای الهی انس با قبرستان جزء شیوههای ثابتی بوده است، یکی از توفیقات امام این بود که گاهی به محضر مرحوم آیت الله آقای سیّد عبد الکریم کشمیری (أعلی الله مقامه الشّریف) شرفیاب میشدیم و دستوراتی از ایشان داریم. این بزرگوار میگفتند برخی از شبها را در وادی السّلام میماندیم تا صبح در وادی السّلام کنار آن قبرها میماندیم، وحشتناک است، قبرستان وادی السّلام غیر از بهشت زهرا و قبرستانهای ما است که همه را به پارک تبدیل کردیم و اصلاً حالت قبرستانی ندارد. ولی این قبرستانهای قدیمی که یکی قبرستان وادی السّلام است، آدم وقتی به آنجا میرود واقعاً میفهمد اینجا گورستان است، گلستان نیست. آنجا آدم خوب عبرت میگیرد.
مرحوم آقای کشمیری برخی از شبها را آنجا میماند. در حالات ایشان نوشتند از ایشان سؤال کردند آنجا چه دیده بودی که در آنجا میماندی؟ جواب میداد روح و ریحان میدیدم. بعضی آنجا حضرت امیر را میدیدند. چون حضرت امیر در برزخ وادی السّلام سفرهدار است. هر مؤمنی هر جای عالم از دنیا برود به صاحب خود تحویل داده میشود و صاحب هر مؤمنی، امیر هر مؤمنی امیر المؤمنین، علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) است. اگر مؤمن باشیم امیر ما، صاحب ما حضرت علی (علیه السّلام) است و وقتی جان ما را میگیرد، به وادی السّلام میبرد و تحویل حضرت امیر (علیه السّلام) میدهد.
پاسخ دهید