اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز

ای قامت تو شور قیامت به پای خیز!

 

زینب برت بضاعت مزجات جان به کف

آورده با ترانه ی “یا ایها العزیز!”

 

هر کس به مقصدی ره صحرا گرفته پیش

من روی در تو و دگران روی در حجیز

 

بگشا ز خواب دیده و بنگر که از عراق

چونم به شام می برد این قوم بی تمیز؟

 

محمل شکسته، ناله حدی، ساربان سنان

ره بی کران و بند گران، ناقه بی جهیز

 

خرگاه، دود آه و نقابم، غبار راه

چتر، آستین و معجر سر، دست خاک بیز

 

یک کارزار دشمن و من یک تن غریب

تو خفته خوش به بستر و این دشت، فتنه خیز

 

گفتــم دوصد حدیث و ندادی مرا جواب

معذوری ای ز تیر جفا خسته! خوش بخواب!

 

شاعر: نیّر تبریزی