اذان بلال و مخالفت ها

گویند: چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله مناسک عمره خود را انجام داد، وارد خانه کعبه شد و همچنان داخل کعبه بود تا بلال اذان ظهر را به دستور او بالای بام کعبه گفت.

عکرمه بن ابی جهل گفت: خداوند ابو جهل را گرامی داشت که نشنید این برده چه می‌گوید.

صفوان بن امیّه هم گفت: خدا را سپاس که پدرم را پیش از این‌که این صحنه را ببیند، برد.

خالد بن اسید گفت: خدا را شکر که جان پدرم را گرفت و امروز را ندید که بلال بر فراز کعبه چنین نعره بکشد.

سهیل بن عمرو و مردانی که همراه او بودند چون بانگ اذان را شنیدند، چهره‌های خود را پوشاندند.[۱]

ابن ابی الحدید روایت کند که خالد بن سعید بن عاص گفت: سپاس خدای را که پدرم را گرامی داشت و امروز را ندید.

حارث بن هشام گفت: ای کاش قبل از این مرده بودم و نمی‌شنیدم که بلال بالای کعبه چنین نعره بکشد!

حکم بن ابی العاص گفت: به خدای سوگند؛ حادثه عظیمی است که بنده بنی جمح این گونه بالای خانه ابوطلحه فریاد زند.[۲]

گویند: آن روز بلال یک مرتبه بالای کعبه اذان گفت و دوباره تکرار نکرد. همین به اثبات رسیده است.[۳]

گویند: مشهور آن است که بلال روز فتح مکه بالای کعبه اذان گفت نه در عمره قضا.[۴]

چنان‌که گفته‌اند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله در عمره قضا وارد کعبه نشد. آن حضرت از مشرکان درخواست کرد که اجازه دهند وارد خانه خدا شود اما قریش پاسخ دادند که این موضوع از شرایط تو نبوده است.[۵]

به نظر ما درست آن است که مشرکان مکه با درخواست حضرت موافقت نکردند. از این رو در عمره قضا وارد کعبه نشد بلکه در فتح مکه[۶] یا حجه الوداع[۷] توانست پا به درون کعبه گزارد.

در مورد اذان بلال هم هر دو احتمال روا باشد. بدین معنی که هم ممکن است در عمره قضا بر بالای کعبه اذان گفته باشد و هم در عمره قضا و حجه الوداع. خواهیم دید که روز فتح مکه نیز بالای بام کعبه رفت و اذان گفت. در عین حال این احتمال که فقط در حجه الوداع بالای کعبه اذان گفته باشد، از نظر ما مردود است؛ زیرا اقوال منقول از زعمای قریش و سخنان توهین‌آمیز آنان با موقعیت زمانی عمره قضا تناسب دارد و به احتمال برای روز فتح مکه مناسب است.

چرا بلال؟!

پرسش مطرح این است که چرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله بلال را برای اذان برگزید؟! در پاسخ باید به این نکته مهم توجه کنیم که مردمان عرب جاهلی از دادن هرگونه نقشی به بردگان گریزان بودند و همواره آنان را تحقیر می‌کردند و نه تنها در برخورد با موالی بدرفتاری بلکه آنان را از ساده‌ترین حقوق انسانی محروم می‌کردند. شاید قریش این اندیشه ضدّ بشری را از یهود فرا گرفته بود.

در تعالیم اسلام و آموزه‌های دین مبین بر مبنای آیه شریفه:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ.[۸]

در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

بنده و ارباب با هم برابرند. در احادیث نبوی هم بارها بر این نکته مهم تأکید شده است. از جمله:

و لا فضل لعربی علی اعجمی و لا لابیض علی اسود الا بالتقوی.[۹]

عرب را بر غیرعرب برتری نباشد و سفید را بر سیاه مگر به پرهیزکاری.

این تعالیم ذهنیت امتیاز خواه بسیاری از مردمان عرب و حتی برخی از مسلمانان را برانگیخت و پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله به سرعت این احکام را نقض و به مفاهیم جاهلی خویش بازگشتند. عرب را بر عجم، سرور را بر بنده و سفید را بر سیاه در ازدواج، ارث، نماز و بسیاری از موضوعات برتری دارند.

زمانی که علی بن ابی طالب علیه السّلام بر آن شد که مردم را به سیرت پیغمبر صلّی الله علیه و آله بازگرداند، با جنگی به مقابله او شتافتند که ده‌ها هزار قربانی بر جای گذاشت. کافی است به دلایل جنگ جمل نیم نگاهی گذرا بیندازید تا دریابید که اشراف مسلمان قریش چه می‌خواستند؟

ما در کتاب سلمان فارسی به گوشه‌ای از این مباحث اشاره کرده‌ایم. واکنش قریش در قبال بلال که بالای کعبه به دستور پیغمبر صلّی الله علیه و آله اذان می‌گفت، بر درد عمیقی دلالت دارد که عمق جان آنان را می‌سوخت. وقتی با چشم دیدند و به گوش شنیدند که بلال، همان برده سیاه فقیر و حبشی غریب دیروز بر بالای مقدس‌ترین مکان عرب فریاد اذان سر داده است و مسلمانان را برای نماز ظهر فرامی‌خواند، دردی جان‌فرسا در مغز استخوان خویش احساس کردند و این‌گونه بود که با کلمات درشت و سخیف نهفته‌های درونی خود را آشکار ساختند. بلال آنان را با کلماتی شگفت‌زده کرد که سال‌ها با آن جنگیدند و همه توان خود را برای ابطال آن به کار بردند و ده‌ها نفر از پدران، فرزندان و برادرانشان را در این راه به مسلخ بردند.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۶، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.


[۱]– المغازی، ۲/۷۳۷-۷۳۸؛ بحار الانوار، ۲۱/۴۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۱۹۳؛ ر.ک: تاریخ الخمیس، ۲/۶۳؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۴/۳۲۸؛ البدایه و النهایه، ۴/۲۶۴؛ سیره ابن کثیر، ۳/۴۳۸-۴۳۹؛ سیره حلبی، ۳/۶۵٫

[۲]– شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۷/۲۸۴؛ الدرجات الرفیعه، ۳۶۵٫

[۳]– المغازی، ۲/۷۳۷-۷۳۸؛ بحار الانوار، ۲۱/۴۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۱۹۳؛ ر.ک: تاریخ الخمیس، ۲/۶۳؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۴/۳۲۸؛ البدایه و النهایه، ۴/۲۶۴؛ سیره ابن کثیر، ۳/۴۳۸-۴۳۹؛ سیره حلبی، ۳/۶۵٫

[۴]– سیره حلبی، ۳/۶۵؛ المصنّف، ابن ابی شیبه، ۱/۲۵۳؛ ۸/۵۳۹؛ کنز العمّال، ۱۰/۵۱۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۲۴۸؛ المصنّف، صنعانی، ۱۰/۳۹۳؛ تاریخ المدینه دمشق، ۱۰/۴۶۶؛ سیر اعلام النبلاء، ۱/۳۵۶٫

[۵]– المغازی، ۲/۷۳۸؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۱۹۳؛ سیره حلبی، ۳/۶۵٫

[۶]– مسند الشیعه، ۱۳/۸۴؛ بحار الانوار، ۹۳/۳۵۷؛ مستدرک الوسائل، ۹/۳۶۰؛ نیل الاوطار، ۲/۱۴۷؛ المعجم الصغیر، ۱/۷۷-۷۸؛ تفسیر القرآن العظیم، ۲/۷۵؛ سیر اعلام النبلاء، ۲۳/۱۵۵؛ البدایه و النهایه، ۴/۳۴۷؛ سیره ابن کثیر، ۳/۵۷۵؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۲۷۱؛ شرح صحیح مسلم، ۹/۸۴؛ سیره ابن هشام، ۴/۸۷۱؛ الدیباج علی صحیح مسلم، ۳/۷۳٫

[۷]– تلخیص التحییر، ۳/۲۲۲؛ شرح مسند ابی حنیفه، ۷۸٫

[۸]– حجرات: ۱۳٫

[۹]– ر.ک: مسند احمد، ۵/۴۱۱؛ کنز العمّال، ۳/۶۹۹؛ فتح الباری، ۶/۳۸۲؛ مسند ابن المبارک، ۱۴۷؛ المعجم الاوسط، ۵/۸۶؛ العهود المحمدیه، ۸۷۳؛ وضوء النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ۱/۲۲۲؛ المبسوط، سرخسی، ۵/۲۳؛ نیل الاوطار، ۵/۱۶۴؛ الغدیر، ۶/۱۸۸؛ مکاتیب الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۲/۴۱۲؛ المیزان، ۱۴/۳۳۴؛ احکام القرآن، جصّاص، ۱/۳۸۲؛ ۳/۵۴۳؛ الجامع الاحکام القرآن، قرطبی، ۱۶/۳۴۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ۸/۴۸۲٫