امشب که حق از لطف بیاندازه غفّاری کند

اهل نجات است آن که رو بر درگه باری کند

در انزوای قرب حق خلوت کند زاری کند

اشک ندامت بر رخ از فرط گنه جاری کند

کاری کند امشب که حق او را مدد کاری کند

کاری که از انجامش احساس سبکباری کند

♦ ♦ ♦

برخیز ای در خواب رفته وقت بیداری بوَد

گاه مناجات و دعا و گریه و زاری بوَد

ماه صیام است و خدا را وقت غفّاری بوَد

خلق خدا را از رخ حق پرده برداری بوَد

میلاد دلداری بوَد که آیینهی باری بوَد

آری خدا امشب ز حُسنش پردهبرداری کند

چشم خدا بین باز کن تا جلوهی رب بنگری

در برج تقوا و شرف خورشید در شب بنگری

دل را ز شوق دیدنش بیتاب و در تب بنگری

در خانهی زهرا مهی در دامن اَب بنگری

در خدمتش جبریل را عبدی مؤدّب بنگری

عبدی که با دیگر ملایک جمله همکاری کند

♦ ♦ ♦

در نیمهی ماه صیام از برج دین ماه آمده

آن واقف اسرار حق با قلب آگاه آمده

گردیده حاتم رهنشین دانسته چون شاه آمده

یوسف برای دیدنش با ناله و آه آمده

از مصر تا یثرب ز شوقش این همه راه آمده

شاید اسیر چاه غم رفع گرفتاری کند

♦ ♦ ♦

اول ولی بعد از علی در دین احمد مجتبی

دوم امام راستین از سوی سرمد مجتبی

فرزند زهرا و علی سبط محمد، مجتبی

در نیمه ماه از افق چون مهر سر زد مجتبی

آمد کریم اهل بیت از لطف بی حد مجتبی

آمد که با صلحش ز دین حق نگهداری کند

♦ ♦ ♦

امشب زمین از آسمان در رتبه بالاتر شده

امشب به هرکس بنگری مست از می کوثر شده

امشب ز امّت بیشتر، خرسند پیغمبر شده

بر شیعیان امشب شب خوشنودی داور شده

امشب علی شادان بود، چون فاطمه مادر شده

وز امر حق از فاطمه مریم پرستاری کند

♦ ♦ ♦

امشب خدای حُسن در آغوش پیغمبر بوَد

بهبه پیمبر را چه خوش قنداقهای در بر بوَد

طفلی که بر جان جهان چون روح در پیکر بوَد

چون دستهی گل بر روی دست، آن ز گل بهتر بوَد

گاهی به دامان پدر، گه در بر مادر بوَد

بر مادر و بابا عجب با خنده غمخواری کند

♦ ♦ ♦

ای دوستان تا کی ز غم، سر را به زانو آورید

امشب کریم اهل بیت آمد به او رو آورید

هر سو که او رو آورد حاجت بدان سو آورید

با اشک شوقی آبروی رفته بر جو آورید

نام حسن را بر زبان با نغمهی هو آورید

باشد که هو با لطف او بر خلق غفّاری کند

♦ ♦ ♦

هم حجّت داور حسن، هم سبط پیغمبر حسن

هم بر جوانان بهشتی سیّد و سرور حسن

سرتابه پا حُسن است او، باشد حسن اندر حسن

بهر شفاعت چون نهد پا در صف محشر حسن

یک باره گردد دوخته چشم خلایق بر حسن

ما را امید است این که او روز جزا یاری کند

♦ ♦ ♦

عید است و خود عیدی بود ما را تمنّا یا علی

شکرانهی روی حسن دستی بگیر از ما علی

خوشنود شو از بندگان، خوشنودی زهرا علی

بنگر که ذکر ما بوَد مولا علی مولا علی

ما خویش را بسته به تو، در دین و در دنیا علی

بر «رستگار» اغماض تو، البته ستّاری کند

 

شاعر: سید محمد رستگار