لذا در این آیه فرمود: «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً»[۱] و در جریان حضرت ابراهیم خلیل (علیه السّلام) خداوند منّان فرمود: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ‏»[۲] این‌جا چند دلیل دلالت دارد؛ من همه‌ی آن‌ها را می‌خواهم در حدّ این مجلس عرض بکنم نکته‌ی اوّل این است که امامت عصمت لازم دارد. «وَ إِذِ ابْتَلى‏… رَبُّهُ» خدا اوّل آزمود «فَأَتَمَّهُنَّ» این نشان داد که ریشه در بندگی دارد؛ در تمام امتحانات سختی که خدا بی‌نظیر حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را امتحان کرده است. جز امام حسین (علیه السّلام) کسی امتحانی شبیه به امام حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را نداشت. شما هیچ کسی را در عالم پیدا نمی‌کنید مأمور باشد زن خود را در بیابان بگذارد؛ ابراهیم مأمورشد و این کار را کرد و هاجر را برد در بیابان قرار گذاشت. ناموس خود را در بیابان رها کرد. شما هیچ پیغمبری، هیچ معصومی را سراغ ندارید که تا آخر عمر خود دارای فرزند نباشد، در آخر عمر خدا یک فرزندی به او داده باشد؛ آن هم چه فرزندی خدا مأمور بکند همین فرزندی را که در آخر عمر به تو دادم تازه چراغی است که در زندگی تو روشن شده است، این را آن‌جا بگذار تشنه گرسنه بی‌کس، او را به همراه مادرش در بیابان‌های سوزان رها بکن و برگردد. یک چنین امتحانی فقط در مورد حضرت ابراهیم (علیه السّلام) است؛ بعد امام حسین (علیه السّلام) آمده است تکمیل کرده است. ابراهیم (علیه السّلام) ظرفیت امام حسین (علیه السّلام) را نداشت. لذا همسر او کتک نخورده است. در بیابان مانده است ولی تازیانه نخورده است، زندان نرفته است، در مجلس شراب نرفته است. هیچ کسی جز حضرت ابراهیم این مأموریت را پیدا نکرده است که فرزند خود را بکشد بچّه بی‌گناه، معصوم. «یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»[۳] آمادگی خود را نشان داد که اگر خدا به من دستور بدهد عزیزترین فرزند خود را که بهترین بنده‌ی خدا است، با دست خود او را ذبح بکنم، کانون عاطفه است؛ چشمه‌ی محبّت به خلق است، حضرت ابراهیم (علیه السّلام) خلیل خدا است. تمام بندگان خدا برای او عزیز است. ضرر او به یک مورچه‌ای نمی‌رسد. نمی‌تواند این‌قدر که رحم دارد، عاطفه دارد. ولی آن‌جایی که رضای خدا، امر خدا بر این است که فرزند معصوم خود را ببرد در قربانگاه بخواباند، دست و پای او را محکم ببندد، چاقو را بکشد فقط برای حضرت ابراهیم (علیه السّلام) است. جز ابراهیم (علیه السّلام) کسی این کار را نکرده است. یعنی خدا برای کسی این کلاس‌ها را تشکیل نداد یا آتش برای او روشن بکند، آتش نمرودی. امکاناتی برای او فراهم بشود. ملائکه بیایند که اجازه بده ما خاموش بکنیم چه امری به ما داری، غوغایی بود، محشری به پا شده بود همه‌ی موجودات می‌نالیدند که تنها یک عبد صالح خدا، ولی خدا در روی زمین است او را هم می‌خواهند این‌طور بسوزانند یک چنین آتشی روشن کردند. به سوی آتش می‌رفت، از احدی کمک نخواست علی رغم آن‌که آن‌ها اعلان آمادگی کردند کمک بکنند. گفتند: خود تو از خدا بخواه. گفت: «عِلمُهُ بِحالی یُغنینی عن مقالی»، «حَسْبِی مِنْ سُؤَالِی عِلْمُهُ بِحَالِی»[۴] اگر او راضی است، من بسوزم چرا من بگویم نسوزم؟ حتّی از خود او هم نخواست. «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»[۵] سرافراز نمره ۲۰، نمره اوّل هیچ کم نگذاشت. وقتی «فَأَتَمَّهُنَّ» شد «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» ظرفیت خود را بروز دادی، متجلّی کردی شایستگی برای امامت داشتی، من خواستم به بندگان خود در عالم اعلان بکنم هر کسی امامت است، باید این‌طور تعبّد داشته باشد عاشقانه هر چه مولا بگوید. اهل تحلیل و روشنفکری حالا اگر ما بودیم با روش فقاهتی می‌خواستیم برویم نمی‌گفتیم که امر به ظلم از حکیم متمشّی نمی‌شود. خدا امر به آدم کشی نمی‌کند. خدا امر به فرزند کشی نمی‌کند. خدا اجازه نمی‌دهد ما یک آدم بی‌گناهی را بکشیم. ابراهیم از این چون و چراها نداشت، فرزند خود او هم بود. هزار نوع توجیه می‌شد برای آن کرد که خدا حکیم است، خدا مهربان است، خدا علیم است؛ یک چنین امری از خدا ناشی نمی‌شود. فرد حکیم که یک چنین امری را انجام نمی‌دهد امّا ابراهیم اصلاً این حرف‌ها نبود. حکم آنچه تو فرمایی. این در دایره‌ی قسمت این‌طور تسلیم بود. امر آنچه تو فرمایی. این امتحانات را داد. خدا با اعلان این ظرفیت ابراهیم فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» پس امامت اوّلاً شایستگی و ظرفیت می‌خواهد تسلیم محض می‌خواهد. یک کسی بخواهد در گردونه‌ی فضای جهانی حذف بشود مصلحت‌اندیشی بکند احکام دین را کم رنگ بکند، حدود الهی را به خاطر این‌که دنیا نگویند این‌ها اعدام زیاد دارند، حدود الهی را تعطیل بکنند، حقّ حکومت ندارد. یک چنین کسی نمی‌تواند بر مردم حاکم باشد. باید تسلیم محض باشد. «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً».


[۱]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۳]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۰۲٫

[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۸، ص ۱۵۶٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫