گاهی مواقع ما خیال میکنیم مانند قارون، در قرآن خواندید، زمان حضرت موسی بود، ثروتمند بود، خیلی ثروتمند بود. بعد برگشت گفت من این ثروتها را با هنر خود، با آن فنّ اقتصادی که بلد بودم، «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی»[۱] من با علم خود اینها را پیدا کردم. این را نگویید، اینها از شما نبود! آن وقت که شما به دنیا آمدید، چیزی نداشتید، آن وقت هم که از دنیا میروید هیچ چیزی نخواهید برد. غیر از این است؟! خدا در این عالم یک کار خیلی قشنگی کرده است. پروردگار عالم در خلقت ما یک کار خیلی قشنگی کرده است و آن اینکه اوّل وقتی آدم به دنیا میآید چیزی ندارد. بچّهای که به دنیا میآید نه قدرت دارد، نه علم دارد، نه هنر دارد، آن وقتی که تازه به دنیا میآید نه خیلی زیبایی دارد، چیزی ندارد. یک هسته به گلوی او برود، اگر مادر درنیاورد خفه میشود، از خود هیچ قدرتی ندارد، ضعف محض است. بعد یک مرحلهای میگذرد «جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً»[۲] خدا به او قوّت و قدرت میدهد، مرحلهی جوانی است، زور بازو میآید و زیبایی میآید و علم و هنر و فن میآید. کم کم باد زیر پوست او میافتد و شروع به منم منم زدن میکند که من کسی هستم. تا میخواهد فریاد «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»[۳] او بالا برود، به غرور بیفتد، خدا او را پیر میکند. «جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً»[۴] پیر بودن از نعمتهای خدا است، برای آنهایی که اهل آن هستند و میفهمند. پیری از نعمتهای خدا است که بداند آن چیزهایی که من داشتم امانت بود، برای من نبود، برای کسی دیگر بود. اگر مدام آدم جوان میماند چه بسا خیال میکند این زور برای خود من است، این علم برای خود من است، این زیبایی برای خود من است. این خودم خودم او بلند میشود و کم کم منیّت کار دست او میدهد. برای خود شما نیست، اگر برای شما بود که یک آتش سوزی رخ میدهد و صورت شما آن چنان وحشتناک میشود که دیگر نمیشود شما را دید! اگر زیبایی برای خود شما است برگردانید. اگر برای خود شما بود، از خود شما بود، برگردانید. در پیری اگر زیر بغل شما را نگیرند میافتید. اگر قدرت برای خود شما بود برگردانید. معلوم است که برای خود شما نیست. الان هم که جوان هستید این زور و بازو و قدرت برای شما نیست. علم برای شما نیست. درپیری فراموشی میآید. اگر برای خود شما بود یک کاری کنید که فراموشی به سراغ شما نیاید. تعبیر قرآن است «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً»[۵] بعضیها وقتی در سرازیری عمر، در پیری میافتند خیلی چیزها را فراموش میکنند. اینها نعمت خدا است. برای اینکه آدم بفهمد کار دست کسی دیگر است. اگر کار دست من بود همیشه دست من بود، همیشه داشتم. آن وقت که نیازمند به آن بودم داشتم. ولی ندارم «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً». میگویند یک کسی به دیگری گفت: فلانی من پیر شدم. گفت: برای چه؟ گفت چون پیری سه نشانه دارد. اوّلین نشانهی آن فراموشی است. من هم خیلی دچار فراموشی شدم. گفت: آن دو نشانهی دیگر چیست؟ گفت: از یاد من رفته است.
[۱]– سورهی قصص، آیه ۷۸٫
[۲]– سورهی روم، آیه ۵۴٫
[۳]– سورهی نازعات، آیه ۲۴٫
[۴]– سورهی روم، آیه ۵۴٫
[۵]– سورهی نحل، آیه ۷۰٫
پاسخ دهید