ولادت

على(علیه السلام) فرمود:

« فإنّى وُلدتُ على الفطرهِ وسَبقتُ إلى الإیمان والهجره »[۱]

من برفطرت توحید متولد شدم و در ایمان و هجرت بر دیگران پیشى گرفتم.

امام على(علیه السلام) ٢٣ سال قبل از هجرت، در روز جمعه ١٣ رجب سال ٣٠ عام الفیل در مکّه مکرمه در مسجد الحرام درون خانه خدا دیده به جهان گشود، پیش از او هیچ کس در خانه خدا تولد نیافته بود و خداى تبارک و تعالى وى را به جهت شکوه و جلال و مقام و رتبه و براى ارج و احترامش، از این فضیلت برخوردار ساخت. [۲]

از یزید بن قَعنَب نقل شده گفت: من به اتفاق عباس بن عبد المطلب و جمعى از قبیله عبد العُزّى کنار خانه خدا نشسته بودیم ناگهان فاطمه بنت اسد مادرِ امیرمؤمنان(علیه السلام) که ٩ ماه به وى باردار و درد زایمان بر او عارض شده بود، وارد مسجد شد و عرضه داشت: پروردگارا! من به ذات مقدست و پیامبران و کتب آسمانى ات ایمان داشته و به سخن جدّم ابراهیم خلیل(علیه السلام) اعتقاد دارم. هم او بود که خانه ویرانه ات را بنا نهاد. تو را به حق آن کس که این خانه را بنا نهاد و به حق کودکى که بدان بار دارم سوگند ! ولادت این فرزند را بر من آسان گردان.

یزید مى گوید: دیدم خانه کعبه از ناحیه پشت شکافته شد و فاطمه وارد آن گردید و از دیدگانِ ما نهان شد و سپس دیوار خانه به هم متصل شد، ما به پاخاسته و تلاش کردیم قفلِ در را باز کنیم، ولى تلاشمان بى نتیجه ماند و در بازنشد، دانستیم در این ماجرا راز و رمزى الهى نهفته است و آن بانو روز چهارم در حالى که دست امیرمؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) را در دست داشت از خانه کعبه خارج شد. [۳]

فردى به سرعت این خبر را به ابو طالب و خاندان او مژده داد، همگى با چهره هاى خندان و شتابان از راه رسیدند. پیشاپیش همه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در حرکت بود که على را در آغوش گرفت و به خانه ابو طالب بُرد  در آن برهه رسول گرامى از زمان ازدواج با حضرت خدیجه در خانه عمویش بسر مى بُرد  در ذهن ابوطالب خطور کرد که نوزادش را «على» بنامد و چنین کرد و به میمنت ولادت این نوزاد مبارک ولیمه اى ترتیب داد و شتران زیادى ذبح کرد. [۴]

کُنیه و لقب

امیر المؤمنین(علیه السلام) داراى القاب و کُنیه ها و صفاتى است که شمارش و آگاهى بر آن ها دشوار است. همه این لقب ها و کُنیه ها در موارد گوناگون و مناسبت هاى متعددى که امام(علیه السلام) در جهت گسترش اسلام و دفاع از آن و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، همت گمارد، از ناحیه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) صادر شده بود.

از جمله لقب هاى آن بزرگوار مى توان به موارد زیر اشاره نمود:

امیر مؤمنان، پیشواى دین و مسلمانان، نابود کننده شرک و مشرکان، کشنده ناکثین و قاسطین و مارقین، سرور مؤمنان، شبیه هارون، مرتضى، جانِ پیامبر، برادر رسول خدا، همسر بتول، شمشیر آخته الهى، سالار نیک مردان، هلاک کننده فاجران، تقسیم گر بهشت و دوزخ، پرچمدار، سرورِ عرب، وصله کننده کفش، برطرف کننده گرفتارى ها، راستگوى بزرگ، ذو القرنین، راهنما، جدا کننده حق و باطل، دعوتگرِ به حق، گواه و شاهد، دروازه شهر دانش، فرمانروا، جانشین، داورِ دینِ رسول خدا، وفا کننده وعده هاى پیامبر، خبرِ بزرگ، راه راست و مرد پیشانى بلند و فربه. [۵]

کُنیه هاى حضرت: ابو الحسن، ابو الحسین، ابو السبطین، ابو الریحانتین، ابو تراب است.

تحت تربیتِ رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با این که با خدیجه(علیها السلام) ازدواج کرده و در خانه اى جداگانه به سر مى برد، ولى به خانه عمویش ابو طالب(علیه السلام)آمد و شد فراوان داشت و  على(علیه السلام)را مشمول عواطف و مورد توجه کامل خویش قرار داده بود. وى را در آغوش مى گرفت و به هنگام خواب گاهواره اش را تکان مى داد و مظاهر دیگرى از توجه و مراقبت نسبت به او انجام مى داد. [۶]

یکى از نعمت هایى که خداى عز وجلّ به على بن ابى طالب(علیه السلام)ارزانى و از آن اراده خیر داشت این بود که قریش به بحران قحطى سختى دچار شدند. در آن دوران با عنایت به عیالمند بودن ابو طالب(علیه السلام)، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به عباس عموى خود  که از سایر بنى هاشم وضع مالى مناسب ترى داشت فرمود: عباس! برادرت ابو طالب فردى عیالمند است و خود ملاحظه مى کنى در اثر این قحطى چه بر سر مردم آمده است، اینک بیا با هم نزد او برویم و از تعداد فرزندانش بکاهیم، هر کدام یکى از فرزندانش را با خود آورده و سرپرستى آن ها را بر عهده گیریم که این پیشنهاد مورد پذیرش عباس قرار گرفت.

هر دو نزد ابو طالب آمدند و اظهار داشتند: ما قصد داریم تا زمانى که مردم از این بحران خارج مى شوند از تعداد فرزندانت بکاهیم.

ابو طالب(علیه السلام) به آن دو گفت: در صورتى که عقیل را برایم باقى بگذارید هرگونه خواستید عمل آنید، و بدین ترتیب، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)على(علیه السلام) را که تنها شش بهار از عمر شریفش سپرى شده بود انتخاب کرده و او را در آغوش کشید و عباس، جعفر را با خود همراه آورد. على بن ابى طالب(علیه السلام)همواره در کنار رسول خدا(ص) قرار داشت تا آن که خداوند وى را به پیامبرى برانگیخت و على به پیروى از وى پرداخت و به وى ایمان آورد و سخنانش را تصدیق کرد و جعفر نیز هم چنان نزد عباس ماند تا اسلام آورد و از او بى نیاز گشت. [۷]

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پس از انتخاب على (علیه السلام) فرمود:

« قد اخترتُ من اختارَه الله لى علیکم علیّاً »[۸]

من على را که خداوند وى را براى من بر شما برگزید، انتخاب نمودم.

بدین گونه براى على(علیه السلام) فرصتى پیش آمد تا از کودکى تحت مراقبت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به سر ببرد و در سایه اخلاق والاى آسمانى اش تربیت شود، و از سرچشمه مهر و محبّت او سیراب گردد. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) على را طبق آموخته هاى خدایى اش تربیت کرد و از آن تاریخ لحظه اى از او جدا نشد.

امام على(علیه السلام) در خطبه خود معروف به قاصعه به بیان ابعاد تربیتى که از ناحیه مُربّى اش پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بهره برده و به بیان چشم انداز و ژرفاى تأثیر آن ها، پرداخته، مى فرماید:

شما به خوبى موقعیت مرا از نظر خویشاوندى بسیار نزدیک و مقام و منزلت ویژه نسبت به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مى دانید، او مرا در کودکى در دامان خویش قرار مى داد و در آغوش مى کشید و در بستر خویش جاى مى داد و بدنش را به بدنم مى چسباند و بوى پاکیزه بدنش را استشمام مى کردم غذا را مى جوید و در دهانم مى نهاد، در گفتارم هرگز دروغى نیافت و به اشتباهى در کردارم برنخورد.

تا این که فرمود:

من سایه‌وار در پى آن حضرت حرکت مى کردم و او هر روز نکته تازه اى از اخلاق نیک و پسندیده برایم آشکار مى ساخت و به من فرمان مى داد از او پیروى نمایم.

وى مدتى از سال در غار حرا بسر مى برد، تنها من او را مشاهده مى کردم و کسى غیر از من او را نمى دید، در آن روز غیر از خانه اى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و خدیجه و من که نفر سوم را تشکیل مى دادم، خانه اى که اسلام در آن راه یافته باشد، وجود نداشت، من نور وحى و رسالت را مى دیدم و نسیم نبوّت را استشمام مى کردم هنگام فرود آمدن وحى به رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)صداى ناله شیطان را شنیدم، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پرسیدم:  این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خود مأیوس گشته است [اى على!] آن چه را من مى شنوم مى شنوى و آن چه را مى بینم تو نیز مى بینى، با این تفاوت که تو پیامبر نیستى بلکه وزیر من هستى و در مسیر خیر و صلاح قرار دارى. [۹]

از بعثت تا هجرت

نخستین گرونده به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر اساس ارزش هاى بلند و والایى تربیت یافت که قرآن کریم بدان تصریح کرده و فرموده است:

(وَ إِنَّکَ لَعَلَى‏ خُلُقٍ عَظِیمِ)[۱۰]

به راستى تو از فضایل برجسته اخلاقى برخوردارى.

آن بزرگواردر اعتقاد و اندیشه و رفتار و اخلاق، الگویى متفاوت با مردم جزیره العرب به شمار مى آمد، وى از همان دوران کودکى به موازات ارزش هاى رسالت پیامبران به ویژه بزرگ پیامبر خدا حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام)حرکت مى کرد و این خط آن چنان بود که به آداب و رسوم جامعه جاهلى نمى انجامید از این رو به ایجاد هسته و آکنون خانواده اى باایمان پرداخت که از خود و خدیجه و على تشکیل یافته بود.

نبى اکرم تصمیم گرفت مجراى تاریخ را بشکافد و از میان جریان عام راهى گشوده و با مدد کنونى که تشکیل داده بود در برابر فساد موجود، از خود پایدارى نشان دهد و دست به ایجاد موجى خروشان بزند تا رفته رفته به طوفانى بنیان آَن تبدیل شود و بساط بت پرستى و جاهلیت را از صفحه روزگار براندازد.

على بن ابى طالب(علیه السلام) تربیت یافته دامان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)هیچ گاه بر بُتى سجده نکرد و چشم بر هم زدنى به خدا شرک نورزید و آن گاه که وحى بر رسول خدا فرود آمد، در کنار او حضور داشت و و به گواه تمام منابع تاریخى وى نخستین گرونده به رسالت خاتم الأنبیاء بود.

از انس بن مالک روایت شده گفت: نبوّت روز دوشنبه بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نازل شد و على (علیه السلام) روز سه شنبه نماز گزارد.[۱۱]

از سلمان فارسى منقول است گفت: نخستین فرد امّت که در کنار حوض کوثر بر پیامبرش وارد مى شود على بن ابى طالب است که قبل از همه به اسلام گروید. [۱۲]

عباس بن عبد المطلب مى گوید: از عمر بن خطاب شنیدم مى گوید: از على جز به نیکى یاد نکنید، زیرا من از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدم مى فرمود: على از سه ویژگى برخوردار است و من علاقمندم داراى یکى از آن ویژگى ها باشم، هر یک از آن امتیازات نزد من دوست داشتنى تر از اشیاء روى زمین است« عمر مى گوید: » ماجرا از این قرار بود که روزى من و ابو بکر و ابو عبیده جرّاح و جمعى از یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نزد آن بزرگوار بودیم، حضرت دست مبارک خود را بر شانه على بن ابى طالب زد و فرمود: اى على! تو از میان مسلمانان نخستین کسى هستى که به اسلام گرویدى و اولین فرد از مؤمنان هستى که به خدا ایمان آوردى و نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسى است، آن کس که ادعاى دوستى مرا بکند ولى بُغض و آینه تو را در دل داشته باشد، در ادعایش دروغگوست».[۱۳]

بنا بر این، به اتفاق همه تاریخ نگاران امیرمؤمنان(علیه السلام)نخستین اسلام آورنده است،[۱۴] تنها در میزان سنّ مبارک آن حضرت به هنگام اعلان اسلامش به اختلاف پرداخته اند، امّا هر گاه پى بردیم آن بزرگوار تا زمانى که به اسلام گروید و ایمان آورد، لحظه اى به کفر و شرک آلوده نشد، غور و بررسى پیرامون تعیین سنّ امام به هنگام اسلام آوردن سودى ندارد، خودِ آن حضرت فرمود: من بر فطرت توحید چشم به جهان گشودم.

از این رو، محدثان هر گاه از آن حضرت یاد مى کنند جهت ارج و احترام به این فضیلت به اتفاق، جمله « على کرّم الله وجهَه » را به کار مى برند، بدین ترتیب، با پرورش امام(علیه السلام) در دامان رسالت که به دست نبوّت تغذیه معنوى شد و اخلاق بلند و پسندیده نَبَوى او را پیراسته گرداند، اسلام در ژرفاى قلبش جایگزین گشت.

استاد عَقّاد آن گاه که از امام(علیه السلام) سخن مى گوید اظهار مى دارد: اگر ما به میلاد عقیده و روح دقت کنیم تحقیقاً در مى یابیم که آن بزرگوار، مسلمان به دنیا آمده است، زیرا وى دیده بر اسلام گشود و هرگز با پرستش بت ها آشنایى نداشت، او در خانه اى که خاستگاه رسالت اسلامى بود تربیت یافت و نحوه عبادت را قبل از این که از پدر و مادرش بیاموزد، از نماز نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و همسر پاکدامنش آموخت. [۱۵]

نخستین نماز گزار

امام على(علیه السلام) در تمام تغییر و تحولات زندگى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در کنار آن بزرگوار قرار داشت، وى در وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) الگوى تمام عیارى را مى دید که مى توانست پاسخگوى آرزوها و خواسته هاى ارزشمند او باشد. به همین دلیل در کارهایش از او پیروى مى کرد و حرکات و سکنات او را با دقّت نظاره گر بود و از او متابعت مى نمود و از تمام دستورات و نواهى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) قبل از بعثت شریف نَبَوى تا واپسین لحظات عمر مبارک آن حضرت، اطاعت و فرمانبردارى کرد و به اتفاق تاریخ نگاران، وى در برابر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) حتى یک کلمه اعتراض آمیز بر زبان نیاورد.

امام(علیه السلام) خود به صراحت فرمود که نخستین نماز گزار پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)بوده است:

غیر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) کسى در نماز بر من پیشى نگرفت. [۱۶]

از حبّه عُرَنى نیز نقل شده گفت: روزى على(علیه السلام) را فوق العاده خندان یافتم به گونه اى که هیچ گاه او را چنان خندان ندیده بودم که دندان هاى نواجدش پدیدار شود و سپس فرمود:

خدایا! سراغ ندارم بنده اى غیر از پیامبر این امّت، قبل از من تو را پرستیده باشد. [۱۷]

در تفسیر این فرموده خداى متعال

 (وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ) [۱۸]

با رکوع کنندگان رکوع نمایید.

از ابن عباس روایت شده گفت: این آیه شریف در شأن رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و على بن ابى طالب(علیه السلام)نازل گشته و این دو بزرگوار نخستین نماز گزاران و رکوع کنندگان بودند. [۱۹]

از انس بن مالک منقول است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود:

فرشتگان بر من و على هفت بار درود فرستادند، زیرا از کسى جز من و على گواهى به لا اله الاّ الله و أن محمداً عبده و رسوله به آسمان بالا نرفته بود. [۲۰]

نخستین نماز جماعت در اسلام

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در آغاز بعثت هر گاه آهنگ نماز گزاردن مى کرد نهانى به درّه هاى مکه مى رفت و على را نیز با خود مى بُرد و هر اندازه مى خواستند نماز مى گزاردند. روزى از نماز که فراغت یافتند به جایگاه خود باز گشتند و درنگى کردند تا دور از چشم ابو طالب و دیگر عموها و بستگان به نماز بپردازند، که ابو طالب بر آنان گذر کرد و از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)پرسید: آیینى که بدان عقیده مندى، چیست؟

حضرت در پاسخ عموى خود فرمود:

این دین و آیین خدا و فرشتگان و دین پدرمان حضرت ابراهیم(علیه السلام)است، خداوند مرا بر این دین، پیامبر قرار داد و به سوى بندگانش فرستاد. عمو جان! اکنون شما سزاوارتر از دیگران هستى که او را پند دهم و به هدایت دعوتش نمایم و سزاوارترین فردى هستى که به دعوتم پاسخ مثبت دهى و مرا در راه پیشبرد آن یارى نمایى.

و على فرمود:

پدر جان! من به فرستاده خدا ایمان آوردم و از او پیروى نمودم و همراه با او براى خدا نماز گزاردم.

ابو طالب پاسخ داد: فرزندم! او (پیامبر) تو را به راه خیر و صلاح رهنمون مى شود، از او جدا مشو. [۲۱]

ماجراى دیگرى را عفیف آِندى از عمویش عباس نقل مى کند و مى گوید: بازرگانى بودم به قصد تجارت به حج آمدم و نزد عباس بن عبدالمطلب رفتم تا از او مقدارى کالا خریدارى کنم، به خدا سوگند! در مِنى نزد عباس بودم که مردى از خیمه نزدیک او بیرون آمد و نگاهى به خورشید کرد آن گاه دید به وسط آسمان رسیده به نماز ایستاد در پى او از همان خیمه زنى خارج شد و پشتِ سر او قرار گرفت و مشغول نماز شد و بعد از او نوجوانى در سنّ بلوغ از خیمه بیرون آمد در کنار او به نماز ایستاد، از عباس پرسیدم: این شخص آیست؟

گفت: وى محمد بن عبد الله بن عبدالمطلب برادر زاده من است.

پرسیدم: این زن کیست؟

گفت: همسرش خدیجه دختر خویلد.

پرسیدم: این جوان کیست؟

گفت: على بن ابى طالب پسر عموى اوست.

پرسیدم: چه کارى انجام مى دهند؟

گفت: او نماز مى خواند و ادعاى پیامبرى دارد و جز همسر و پسر عموى نوجوانش کسى از دستورات وى پیروى نمى کند وى مدعى است که گنج هاى کسرى و قیصر رابه روى امّت خود خواهد گشود. [۲۲]

آرى، پس از به وجود آمدن هسته مبارک امّت اسلامى متشکّل از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و على(علیه السلام) و حضرت خدیجه، خبر دین و آیین جدید الهى میان قریش منتشر گردید و کسانى را که خدا به ایمان هدایت فرموده بود به اسلام گرویدند و بدین سان قدرت و شوکت مسلمانان افزایش یافت و پس از سالیانى اندک به نظامى قدرتمند مبدّل شد که توانست به جهت برخوردارى از دین و عقیده و آرمان در برابر انبوه دشمن و رو یا رویى و مبارزه جویى با آنان، اعلان موجودیت کند… و خداى سبحان به پیامبر ارجمند خود دستور داد تا آن چه را بدو فرمان داده شده، آشکارا بیان نماید. یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پیش از آن هر گاه قصد نماز خواندن داشتند نهانى به کوه و درّه ها مى رفتند. روزى برخى از یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در شِعب مشغول نماز بودند چند تن از مشرکان از جمله ابو سفیان بن حرب و أخنس بن شریق و جمعى دیگر، با آگاهى از مکان آن ها متوجه آنان شده و نماز گزاران را به باد ناسزا و ریشخند گرفته و با یکدیگر درگیر شدند. [۲۳]

على(علیه السلام) و اعلان رسالت

حدیث انذار

این حدیث ویژه، به گردهمایى بستگان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) که حضرت آنان را به هدف فرا خوانى به بیعت و حمایت از خود، دعوت کرد ارتباط دارد در آن روز از میان بستگان نزدیک پیامبر، على بن ابى طالب نخستین فردى بود که به دعوت نبىّ اکرم پاسخ مثبت داد. مفسران و مورّخان از جمله طبرى در تاریخ و تفسیر خود آورده اند: هنگامى که آیه شریف (وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ); بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل گردید آن بزرگوار نگران شد، زیرا به خوبى مى دانست قریش با او سر دشمنى داشته و به وى حسد مىورزند، ازاین رو، از على(علیه السلام)خواست تا براى بیم دادن آنان و تبلیغ رسالت، وى را یارى نماید.

امام على(علیه السلام) مى فرماید:

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مرا فرا خواند و فرمود: على! خداوند به من فرمان داده بستگان نزدیکم را از [عذاب الهى] بیم دهم، ولى نگرانم و میدانم اگر بخواهم در این زمینه با آنان سخن بگویم، عکس العمل ناخوشایندى از آن ها خواهم دید، از این رو، از انجام این کار خوددارى کردم تا این که جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: اى محمد! اگر کارى را که بدان مأمور شده اى انجام ندهى، پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد.

على! تو اکنون با گوشت گوسفند مقدارى غذا تهیه آن و ظرفى پر از شیر برایمان تدارک ببین و خاندان عبد المطلب را نزد من گرد آور تا با آنان سخن بگویم و آن چه را بدان فرمان یافته ام بدان ها برسانم.

على(علیه السلام) دستور رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را اجرا کرد و آن ها را که در آن روز تعدادشان چهل تن بود، از جمله عموهایش ابو طالب و حمزه و عباس و ابولهب را دعوت کرد و همگى غذا خوردند. على(علیه السلام) در این باره فرمود:

همه آنان غذا خورده و سیر شدند و من تنها جاى دستان آن ها را دیدم و غذا تغییرى نکرده بود سوگند به کسى که جان على در دست اوست! آنان افرادى بودند که هر یک قادر بود تمام غذایى را که من براى آنان تدارک دیده بودم یکجا بخورد.

سپس رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

آشامیدنى برایشان بیاور، و من آن ظرف شیر را برایشان آوردم و از آن نوشیدند تا همگى سیر شدند، به خدا سوگند! هر یک از آنان به تنهایى قادر بر نوشیدن آن ظرف شیر بود.

هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) خواست با آنان سخن بگوید: ابو لهب پیشدستى کرد و به آن جمعیت گفت: پیامبرتان شما را جادو کرده است، و بدین ترتیب، مردم با شنیدن سخن ابولهب پراکنده شدند و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نتوانست با آنان سخن بگوید.

روز بعد به على(علیه السلام)دستور داد همان کار را تکرار کند و پس از آن که غذا خورده و شیر آشامیدند، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به آنان فرمود: اى خاندان عبدالمطلب! به خدا سوگند! جوانى از عرب را سراغ ندارم برتر از آنچه که من براى شما به ارمغان آورده ام، براى بستگان خویش آورده باشد، من خیر و سعادت دنیا و آخرت را برایتان به ارمغان آورده ام. خداوند به من فرمان داده شما را به سوى او فرا خوانم، اکنون کدام یک از شما در انجام این رسالت با من حاضر به همکارى است تا برادر و وصىّ و جانشین من میان شما تلقى شود. هیچ یک از حاضران به جز على(علیه السلام)پاسخ نداد. وى با احساسات فریاد زد: اى پیامبر خدا من در این امر تو را یارىخواهم کرد. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)دست بر گردن مبارک على نهاد و فرمود:

«هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا»؛

این شخص، برادر و وصىّ و جانشین من میان شماست، به سخنش گوش فرا دهید و از او اطاعت نمایید.

حاضران به پا خاستند و با خنده و تمسخر به ابو طالب مى گفتند: [برادر زاده ات] به تو فرمان داده به سخن پسرت گوش فرا دهى و از او اطاعت کنى. [۲۴]

بدین ترتیب، روز [گردهمایى خانه پیامبر] روز اعلانِ صریح آغاز مرحله جدیدى در زندگى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و رسالت اسلامى و نشانه مبارزه جویى رو در رو و رویا رویى آشکار اسلام و شرک، به شمار مى آمد.

کسى که سیره و روش پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را مورد بررسى قرار دهد و بر تمام امور و جزئیات آن در آغاز تشکیل حکومت اسلامى و تشریح دستورات و سامان دادنِ امور و راهکارهاى آن طبق دستورات الهى، کاملاً آگاهى یابد ملاحظه خواهد کرد که على(علیه السلام) در آلیه صحنه ها با حضرت همکارى داشت و در برابر دشمنانش از وى حمایت نموده و در عرصه هاى جنگ و نبرد و سازندگى بازوى پُر توانِ رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) تلقى مى شد و تا پایان عمر شریفش سرپرستى امور مربوط به او را عهده دار بود و [روز گردهمایى و بیم دادن] آغازین روز حرکتى بود که در سخن گفتن و درک و احساس و مبارزه و جانفشانى، کسى یار و یاورى نظیر على بن ابى طالب(علیه السلام)براى پیامبر اکرم سراغ نداشت.

على(علیه السلام) از آغاز رسالت تا هجرت

قریش از متوقف ساختن روند گسترش اسلام و جلوگیرى از تبلیغ و ارشاد پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) عاجز و ناتوان گشت، و توطئه ها و دسیسه هایش به یأس مبدّل گشت و تهمت ها و تهدیداتش به شکست انجامید. زیرا ابو طالب براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) چونان دژى استوار به شمار مى رفت که همواره از سلطه و آزار و اذیّت قریش در مورد پیامبر جلوگیرى مى کرد. از این رو، قریش به شیوه اى ناجوانمردانه که حاکى از حقد و کینه و ضعف آنان بود، متوسل شد. کودکان و اطفال را وادار به اهانت و پرتاب سنگ به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نمود. در چنین موقعیتى براى ابو طالب  که پیرى سالخورده و بزرگ بنى هاشم  به شمار مى آمد امکان تعقیب کودکان فراهم نبود و در این جا نقش برجسته على بن ابى طالب(علیه السلام) به خوبى مشخص مى شد زیرا آن بزرگوار به مقتضاى سِنّ خود، کودکانى را که قصد اهانت به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) داشتند، تعقیب و از وجود مقدس پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) دور مى ساخت. [۲۵]

در شِعب ابو طالب

با سرعت گرفتن گسترش و انتشار اسلام در مکه این آیین الهى به نظامى تبدیل شد که خواب را از چشم مشرکان ربود و به عنوان خطرى بزرگ، منافع آن ها را مورد تهدید قرار داد. مشرکان در جهت خاموش ساختن صداى رسالت اسلام، به حیله و زور متوسل شده و شمشیر ستم از نیام کشیدند، ولى ابوطالب(علیه السلام)در تحکیم پوشش امنیتى وجود رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)کوتاهى نکرد و به خاطر قدرت و جاه و منزلتى که میان سران قریش برخوردار بود، مشرکان جرأت تعرض به پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را نداشتند، چرا که این کار معنایش رو در رویى آشکاربا ابو طالب و همه بنى هاشم تلقى مى شد و قریش هیچ گاه حاضر نبود دست به چنین حرکت پُر هزینه اى بزند.

از این رو، متوجه بردگان و مسلمانان فقیر و مستضعف شده و در مورد آن ها از انواع شکنجه و رنج و محنت ها فرونگذاردند تا آنان را از دین و آیین خود و پیروى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) باز دارند، ولى جز پایدارى و استقامت در راه اسلام و پایبندى آنان به دستورات این رسالت، چیزى نصیب قریش نشد. بدین ترتیب، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بهترین راه حل را براى رهایى مسلمانان مستضعف، خارج شدن از مکه و رفتن به حبشه دانست. [۲۶]

وقتى غیر از سران و شخصیت هاى مسلمانان کسى در مکه باقى نماند احتمال رویارویى خونین [بین قریش و آنان]بسیار اندک شد و تمام شیوه هایى که قریش براى سرکوب مسلمانان تدارک دیده بود به سقوط گرایید و در برابر آن ها راهى جز توسل به کارى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را به ضعف کشانده و خود آن ها را درگیر جنگ نسازد، باقى نمانده بود. به همین دلیل، تصمیم گرفتند بنى هاشم و هواداران آن ها را به سبب حمایت از رسول خدا در برابر حملات قریش، در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار دهند و بدین سان مبارزه منفى قریش با بنى هاشم آغاز گردید.

مسلمانان و بنى هاشم در جهت حمایت بیشتر از رسول خدا(ص)، در شعب ابوطالب گرد آمده تا در این خصوص راهکارهایى را تدارک ببینند، زیرا در آن جا براى رویارویى با هر گونه حرکت تهاجمى قریش، امکان ایجاد خطوط دفاعى وجود داشتابو طالب (علیه السلام) [۲۷] جهت احتیاط هرچه بیشتر و علاقمندى به حفظ جان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، از فرزندش على درخواست مى کرد براى حفاظت از وجود مقدس پیامبر اکرم از ترور و یا شبیخون از ناحیه دشمنانِ بیرونِ شِعب[۲۸]، شب ها در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بخوابد و على(علیه السلام) به سرعت فرمان پدر را جامه عمل پوشاند و جان خود را براى حفاظت از رسالت و پیامبر بَر طَبق اخلاص نهاد و در بستر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوابید.

على(علیه السلام) در به خطر انداختن جان خویش بدین مقدار اکتفا نکرد، بلکه جهت تهیه غذا براى محاصره شدگان، مخفیانه از شعب به مکه مى رفت. چون افراد موجود در شِعب گاهى از فرط گرسنگى مجبور به خوردن گیاهان زمین مى شدند.

در آن شرایط دشوار جز فردى بیباک و نترس و بى پروا که مفهوم رسالت را درک کرده و تا پاى جان به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)عشق و محبّت مىورزید، کسى قادر بر چنین کارى نبود و چنان شخصى مى توانست تنها على بن ابى طالب باشد که بخشى از عنفوان جوانى خویش را در شعب سپرى کرد به گونه اى که هفده ساله وارد شعب و در بیست سالگى از آن خارج شد و این خود تجربه جدیدى بود که او را به ناچیز شمردن خطرات، عادت داد و براى برخورد با حوادث ناگهانى و مسئولیت هاى بزرگ، شایستگى بخشید و بیشتر به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نزدیک ساخت چنان که بر صبر و شکیبایى و فرمانبردارى و فانى شدن در ذات مقدس بارى تعالى و عشق و محبت به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، عادت داد.

امام(علیه السلام) در هجرت به طائف

پس از وفات ابوطالب، در مکّه شخصى نبود که قریش از او حساب ببرد و حرمتى نگاه دارد، در نتیجه برستیزه جویى و آزار و اذیت قریش افزوده شد و انبوه حوادث به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) رو آورد تا آن جا که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

فرمود:

تا ابو طالب زنده بود قریش جرأت هیچ گونه تعرّضى به من نداشت. [۲۹]

از این رو، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) ناگزیر مى بایست با تغییر مکان خود، به جایى رهسپار گردد که از امنیّت بیشترى برخوردار باشد تا بتواند از آن جا حرکت خویش را در راستاى رسالت اسلامى به کلیه نقاط جزیره العرب و سراسر گیتى، گسترش دهد; به همین دلیل، خود نزد قبایل مى رفت. آن حضرت کار خود را از طائف شروع کرد، پس از ده روز اقامت در آن جا، نه تنها قبیله ثقیف به او پاسخ مثبت نداد، بلکه کودکان و خدمتکاران و بردگان خویش را به اذیت و آزار رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) وادار کرده، وجود مقدس او را آماج سنگ قراردادند.

على(علیه السلام) به اتفاق زید بن حارثه با تحمّل ضربات سنگ، کودکان را از ادامه تعرّض به نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) باز مى داشتند به گونه اى که در این حادثه هر دو زخمى شدند، با این همه وجود نازنین رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مورد اصابت سنگ ها قرار گرفته و خون از ساق پاهاى مبارکش جارى گشت. [۳۰]

روایت شده پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) چند هجرت دیگر داشته که طى آن ها با حضور میان قبایل در جهت انتشار رسالت اسلام و پا بر جا ساختن آن، به فعّالیّت پرداخته و در این خصوص جز على بن ابى طالب(علیه السلام) کسى با او همکارى نمى کرد. وقتى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نزد قبیله عامر بن صعصعه و ربیعه و بنى شیبان رهسپار گردید[۳۱]، على(علیه السلام) گام به گام او را همراهى مى کرد.

على(علیه السلام) در بیعت عقبه دوّم

زمانى که بر دیدار تاریخى نخستین مسلمانانِ مدینه با رهبرشان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به طور نهانى در خانه عبد المطلب توافق حاصل شد، حمزه عموى پیامبر و على و عباس در کنار رسول خدا قرار داشتند[۳۲] و بیعت، به بهترین شکل ممکن انجام پذیرفت.

با وجود تمام تدابیرى که براى نهان داشتن این دیدار و عملى شدن آن اتخاذ شده بود و حتى خودِ مسلمانان از تشکیل آن بى اطلاع بودند، خبر آن به مشرکان رسید، آنان مسلحانه به طرف محل اجتماع حرکت کردند ولى حضرت حمزه به اتفاق على(علیهما السلام) با شمشیر راه را بر آن ها بستند، دشمنان ماجراى اجتماع را از حمزه جویا شدند، وى آن را انکار کرد و مشرکان مأیوسانه باز گشتند.

حضور على(علیه السلام) در این رخداد مهم و گردهمایى تاریخى، حاکى از نقش على(علیه السلام) در مهم ترین لحظات دعوت و تاریخ رسالت است. زیرا امام(علیه السلام)با حضور خود توانست چهره مناسبى از پیامبر اسلام و حمایت و پشتیبانى بنى هاشم از آن بزرگوار، براى انصار ترسیم نماید که در پى آن اعتماد و اطمینان آنان به دعوت و رسالت اسلام، افزایش یافت.

یارى خواستن پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از شجاع ترین مردان بنى هاشم چون حمزه و على(علیهما السلام) که به دلاورى و بیباکى معروف بودند در راستاى فراهم آوردن حمایت کافى از رسول خدا و رسالت نوعى برنامه ریزى موفّقیت آمیز و تدبیرى خلل ناپذیر تلقّى مى شد.

منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۲ – امیرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]– نهج البلاغه صبحى صالح خطبه ۵٧ ص ٩٢ . امالى طوسى ص ٣۶۴ شماره ٧۶۵ ، مناقب آل ابى طالب ۲/ ۱۰۷، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۴/ ۱۱۴، بحار الانوار ۴۱/ ۲۱۷٫

[۲]– خصائص امیر المؤمنین از سید رضى ٣٩ ، الغدیر علامه أمینى ۶/ ۲۲، مستدرک حاکم نیشابوری ۳/ ۴۸۳، کفایه حافظ کنجی شافعی خریده الغیبه فی شرح قصیده العینیه آلوسی، صاحب تفسیر، مروج الذهب مسعودی، سیره نبوی، موسوعه التاریخ الاسلامی ۳۰۶- ۳۱۰٫

[۳]– علل الشرایع صدوق، ص ۵۶ ، روضه الواعظین فتّال نیشابورى ص ۶٧ ، بحار الانوار ٣۵/ ۸، کشف الغمه إربلی ۱/ ۸۲٫

[۴]– بحار الانوار ۳۵/ ۱۸٫

[۵]– کشف الغمه إربلی ۱/ ۹۳٫ لقب های دیگری در منابع راویان و محدثان برای امیر مؤمنان (علیه السلام) ذکر شده از جمله صحیح ترمذی، خصائص نسایی، مستدرک حاکم نیشابوری، حیله الاولیاء اصفهانی، أسد الغابه ابن اثیر، تاریخ الاسلام ذهبی و دیگران.

[۶]– بحار الانوار ۳۵/ ۴۳٫

[۷]– تاریخ طبری ۲/ ۵۸، چاپ مؤسسه علمی بیروت، شرح نهج البلاغه ۱۳/ ۱۹۸، ینابیع الموده ۲۰۲، کشف الغمه ۱/ ۱۰۴، موسوعه التاریخ الاسلامی ۱/ ۳۵۱- ۳۵۶٫

[۸]– شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۱/ ۱۵ به نقل از بلاذری و اصفهانی.

[۹]– شرح نهج البلاغه فیض ۸۰۲، خطبه ۲۳۴٫

[۱۰]– قلم/ ۴٫

[۱۱]– تاریخ دمشق ۱/ ۴۱، کامل ۲/ ۵۸، تاریخ طبری ۲/ ۵۵، سنن ترمذی ۵/ ۶۰۰ حدیث ۳۷۳۵٫

[۱۲]– تاریخ دمشق ۱/ ۴۱، کامل ۲/ ۵۸، تاریخ طبری ۲/ ۵۵، سنن ترمذی ۵/ ۶۰۰ حدیث ۳۷۳۵٫

[۱۳]– فصول المهمه ابن صبّاغ ملکی ۱۲۶، تاریخ دمشق ابن عساکر ۱/ ۳۳۱، حدیث ۴۰۱٫

[۱۴]– از جمله منابع روایتی که علی بن ابی‌طالب را نخستین اسلام آورنده دانسته است می توان به سنن بیهقی ۶/ ۲۰۶، مسند ابوحنفیه، شماره ۳۶۸ ص ۱۷۳، تاریخ طبری ۲/ ۵۵ چاپ مؤسسه أعلمی، کامل ۲/ ۵۷، أسد الغابه ۴/ ۱۶، تاریخ ابن خلدون ۳/ ۷۱۵، بدء الوحی و السیره النبویه ۱/ ۲۶۲، سیره حلبی ۱/ ۴۳۲، مروج الذهب ۲/ ۲۸۳، عیون الأثر ۱/ ۹۲، اصابه ۲/ ۵۰۷٫

[۱۵]– عبقریه الامام على از عباس محمود عقاد ۴٣ ، علامه امینى در کتاب الغدیر ۳/ ۲۲۰ بیش از ۶۶ روایت بر پیشی داشتن اسلام امام علی (علیه السلام) بر دیگر صحابه، یاد آورد شده است.

[۱۶]– نهج البلاغه فیض ۳۹۷ خطبه ۱۳۱٫

[۱۷]– تاریخ دمشق ۱/ ۴۹، حدیث ۸۸٫

[۱۸]– بقره/ ۴۳٫

[۱۹]– شواهد التنزیل حسکانی ۱/ ۸۵٫

[۲۰]– مناقب ابن مغازلی ۱۴، حدیث ۱۹، نظیر این مطلب را شیخ مفید در ارشاد ۳۰ فصل ۱، باب ۲ آورده و ابن اثیر در أسد الغابه ۴/ ۱۸ مانندش را روایت کرده است.

[۲۱]– فصول المهمه ابن صباغ ۳۳، کامل ۱/ ۵۸ طبری نظیر آن را در تاریخ خود ۲/ ۵۸ آورده است.

[۲۲]– مسند احمد ۱/ ۲۹، خصائص نسایی ۳، تاریخ دمشق ۱/ ۵۸، کفایه الطالب کنجی ۱۳۹، کامل ۲/ ۵۷٫

[۲۳]– کامل ۲/ ۶۰، سیره نبوی ۱/ ۳۱۵ چاپ دار الفرقان بیروت لبنان.

[۲۴]– تاریخ طبری ۲/ ۶۳ چاپ مؤسسه اعلمی، کامل ۲/ ۶۲، مانند این روایت در ارشاد مفید ۴۲، باب ۲، فصل ۷ و نیز در تفسیر مجمع البیان ۷/ ۲۰۶ و تاریخ دمشق ۱/۸۶ آمده است.

[۲۵]– اختصاص مفید ۱۴۶٫

[۲۶]– سیره ابن هشام ۱/ ۳۲۱٫

[۲۷]– سیره ابن هشام ۱/ ۳۵۰، اعلام الوری ۱/ ۱۲۵٫

[۲۸]– شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۱۳/ ۲۵۶٫

[۲۹]– اعیان الشیعه ۱/ ۲۳۵، سیره ابن هشام ۲/ ۵۷، ۵۸٫

[۳۰]– شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۱/ ۱۲۷٫

[۳۱]– همان ۴/ ۱۲۵٫

[۳۲]– سیره حلیمی ۲/ ۱۷۴٫