فرزندانِ حضرت یعقوب در این چهل سال یادی از یوسف نمی‌کردند، و وقتی هم پدرشان بر اساسِ آن روحِ لطیف… اگر کسی با امام زمان ارواحنا فداه سنخیّت داشته باشد نمی‌تواند هجرانِ حضرت را تحمّل کند، این آلودگی‌ها و حجاب‌ها باعث شده است که گویا ما آقای خودمان را طرد کرده‌ایم، گویا با حضرت قهر هستیم، اصلاً عینِ خیالِ ما نیست که ما یک عزیزی داریم که از جان عزیزتر است، ما یک سرپرستی داریم که از پدر حساس‌تر است، ما یک دلداری داریم که از مادر عاشق‌تر است، ولی عینِ خیالمان نیست… اگر یکی از دوستان‌مان چند روز نیاید دلِ ما تنگ می‌شود، ولی این مقدار از عمرِ ما گذشته است و حتّی یک مرتبه هم به سراغِ حضرت نرفته‌ایم که ببینیم آقای ما کجا هستند، این آقای ما با این همه مشکلاتِ عالَم چه می‌کشند؟ چه کاری از دستِ من و شما ساخته است که ایشان تشریف بیاورند؟ ما برای تأمینِ مقدّماتِ حکومتِ جهانی چه رسالتی داریم و چه کاری از دستِ ما ساخته است؟ حضرت عبّاسی هیچ وقت ننشستیم چنین فکری کنیم که حضرت یار ندارند که تشریف نمی‌آورند، ما می‌توانیم یارِ حضرت باشیم. غفلت، غفلت، غفلت… انسان از همه کَسِ خود یاد نمی‌کند! حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حالِ ما را می‌دانستند، در موردِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف فرمودند: «هُوَ اَلطَّرِیدُ اَلشَّرِیدُ»[۱]، کسی سراغِ ایشان را نمی‌گیرد، «شَرید» به معنای غارت‌شده است، هم منصبِ حضرت را غصب کردند، هم فدکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را غصب کردند، هم لباس‌های جدّ ایشان را به غارت بردند، «اَلْمَوْتُورُ بِأَبِیهِ»، خونِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ریختند و کسی خونخواهی نکرده است و انتقامِ خونِ حضرت را نگرفته است، چنین مظلومی موردِ جفای ما قرار گرفته است و اصلاً سراغِ ایشان را نمی‌گیریم.


[۱] الغیبه (للنعمانی)، جلد ۱، صفحه ۱۷۹ (وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِی اَلْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ اَلطَّائِیُّ عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ هُوَ اَلطَّرِیدُ اَلشَّرِیدُ اَلْمَوْتُورُ بِأَبِیهِ اَلْمُکَنَّى بِعَمِّهِ اَلْمُفْرَدُ مِنْ أَهْلِهِ اِسْمُهُ اِسْمُ نَبِیٍّ .)