۱ – خود را در معرض نابودى قرار دادن یا القاى نفس در تهلکه یکى از موضوعاتى است که به حسب اختلاف احوال و عناوین، گاه موضوع حکم تحریمى و گاه موضوع حکم الزامى و وجوبى مى‌شود و این‌طور نیست که مطلقا القاى نفس در تهلکه حرام باشد؛ بلکه گاهى هم واجب است، و اگر فرضا این آیه عموم داشته باشد، با ادلّه دیگر تخصیص مى‌خورد.

  اگر اسلام در معرض نابودى باشد و نجات آن متوقف بر القاى نفس در تهلکه باشد، آیا باز هم القاى نفس در تهلکه جایز نیست؟

  آیا عقلاً و شرعا کسى که براى حفظ جان خود اسلام را در تهلکه بگذارد، مسؤول نیست؟ آیا این مورد از دفاع و جهاد، اولى به فداکارى و وجوب نیست؟

  فلسفه جهاد و دفاع، دعوت به توحید و آزاد کردن بشر از پرستش غیرخدا و حفظ اسلام و نجات دین از نابودى و یا حفظ کشور اسلام از تسلط اجانب است که طبق احکام جهاد و دفاع ـ با یقین به کشته شدن و افتادن نفوس بسیار در تهلکه ـ واجب است.

  اگر دفاع از سنگر و مرزى، متوقّف بر کشته شدن جمعى از لشکر بود و براى حفظ مملکت اسلام، دفاع از آن ضرورت داشت؛ باید با تحمل تلفات سنگین، به دفاع پرداخت و این القاى در تهلکه جایز؛ بلکه واجب است.

  ۲ – این حکم (حرمت القاى نفس در تهلکه)، حکم ارشادى و تأیید حکم عقل به قبح «القاى در تهلکه» است و بدیهى است که استنکار عقل در موردى است که مصلحت مهم‌تر در بین نباشد؛ ولى اگر حفظ مصلحت بزرگ‌ترى توقف بر آن یافت، عقل به جواز و گاه به لزوم و حسن القا، حکم مى‌کند.

  ۳ – هلاک و تهلکه به چند نحو متصور است که از آن جمله، نابودى و ضایع و بیهوده شدن است و ممکن است مراد از تهلکه در آیه شریفه، این قسم هلاکت باشد و این در موردى است که در القاى در تهلکه، مقصد صحیح شرعى و عقلى نباشد؛ اما اگر مقصد صحیح شرعى ـ مثل حفظ دین و اداى تکلیف و دفاع از احکام ـ در نظر باشد، فداکارى و جانبازى، القاى در تهلکه و فنا نیست.

  کسى که در راه خدا و براى حفظ دین و مصالح عموم کشته شود، ضایع و باطل نشده؛ بلکه باقى و ثابت‌تر گردیده است. پس در زمینه تحصیل مصلحت یا دفع مفسده‌اى که از نظر شرعى مهم‌تر از حفظ جان باشد، بذل جان و تن دادن به مرگ و شهادت، القاى در تهلکه نیست؛ نظیر صرف مال که اگر انسان آن را دور بریزد اسراف است؛ ولى اگر براى حفظ آبرو و شرافت یا استفاده بیشتر بدهد، بجا و مشروع است.

  ۴ – صبر و استقامت در میدان جهاد و دفاع از دین، بخصوص در مواردى که پشت کردن به جنگ سبب تزلزل و شکست سپاه اسلام و غلبه کافران شود و فداکارى موجب تشویق مجاهدان گردد ـ با علم به شهادت ـ ممدوح، بلکه واجب است و هیچ کس این‌گونه مردانگى و ثبات قدم و استقامت را، القاى نفس در تهلکه نشمرده است؛ بلکه همیشه ـ بخصوص در صدر اسلام ـ یکى از افتخارات بزرگ و سربلندى‌هاى سربازان، پرچم‌داران و فرماندهان بوده است؛ مانند استقامت تاریخى و جانبازى و فداکارى جناب جعفر طیار (علیه‌السلام) در جنگ موته. این جانبازى و مجاهدت اقدام به شهادت درک سعادت و رستگارى و تقرب به خداوند متعال است؛ نه خودکشى و القاى نفس در هلاکت.

  ۵ – آیه کریمه اگر چه دلالت بر حرمت القاى نفس در تهلکه دارد؛ اما چون متعلَّق نهى عنوان «القا در تهلکه» است و مثل تعلق نهى به موضوعات خارجى (مانند شرب خمر یا قمار) نیست، تحقق مصداق و فرد آن، دائرمدار تحقق عنوان مذکور است. ممکن است یک اقدام و عملى در حالى و یا نسبت به شخصى، القا در تهلکه باشد و در حالى دیگر یا نسبت به شخصى دیگر، نباشد.

  پس از بیان این مقدمات، گفتنى است که:

  یکم. امام از تمام امّت اعلم به احکام و معصوم از خطا و اشتباه است و آنچه از او صادر شود، طبق فرمان الهى و تکلیف شرعى مى‌باشد.

  دوّم. بنى‌امیه حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام)  را به شهادت مى‌رساندند؛ خواه به سوى عراق مى‌رفت یا در مکه مى‌ماند. آن حضرت در این مورد تمام مصالح را ملاحظه کرد و هر کس با دقّت برنامه قیام آن حضرت را ملاحظه کند، مى‌فهمد که امام براى آنکه شهادت و مظلومیتش حداکثر فایده را براى بقاى اسلام و احیاى دین داشته باشد، تمام دقایق و نکات را مراعات کرد.

  سوّم. هدف امام حسین (علیه‌السلام)  از قیام و امتناع از بیعت و تسلیم نشدن و تحمل آن مصایب عظیم، نجات دین بود و این هدفى بود که ارزش داشت آن حضرت براى حصول آن، جان خود و جوانان و اصحابش را فدا کند. از این جهت شهادت را اختیار کرد و از آن مصیبت‌هاى بزرگ استقبال نمود.

  مقصود اصلى امام حسین (علیه‌السلام) ، امتثال امر خدا و حفظ دین و حمایت از حق و کشیدن خط بطلان بر حکومت بنى‌امیه و افکار و هدف‌هاى آنها بود و مقدمه رسیدن به این مقصود، تسلیم نشدن و استقامت تا سر حد شهادت و آن همه حادثه بود. بنابراین استقامت در راه عقیده و حفظ دین، باعث سربلندى و افتخار است و موضوع آن از القاى نفس در تهلکه خارج مى‌باشد.

 

 

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

نویسنده:گروه مؤلفان