«وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» … چون ادب داشت، چون اعتراف کرد، چون توقّعِ خود را، چون محبّتِ خود را به خدای متعال ابراز کرد خدای متعال هم او را با اشکِ او، با سوزِ او، آنچنان آب کرد که هیچ انانیّتی در او باقی نماند، وقتی کلماتِ تامات را پذیرفت «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ»[۱]، آن کلمات خضوعِ در برابرِ خمسهی طیّبه بود، آدم فکر میکرد کسی بالاتر از او کسی نیست اما شکست خورد و این شکست او را به گریه و انابه و عجز و اعتراف و اقرار و… آنچه که لازمهی تواضعِ یک انسانی که خودِ او رعایت نکرده و افتاده است را انجام داد، وجودِ نازنینِ حق تعالی دید که این شخص ظرفیّت دارد عناصرِ بالاتر از خود را بپذیرد، خدای متعال را که پذیرفته است، او انوارِ عرشی را میپذیرد و در برابرِ آنها خضوع میکند و دامانِ آنها را میگیرد، بعضیها میدانند که کار به دستِ فلانی است، اما میگویند آیا من به فلانی بگویم؟ من این همه ادّعا داشتم و تبلیغات کردهام و همه چیز را به نامِ خود تمام کردم، حال بروم و بگویم فلانی بیاید؟ این هم یک درس بود! یکی اعتراف و اقرار در پیشگاه خدای متعال و دیگری هم پذیرشِ عناصرِ عرشی که آنها از جانبِ خدای متعال مأموریّتهایی دارند و میتوانند گرههایی را باز کند؛ و آن خمسهی طیّبه حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام و محورِ آنها حضرت صدّیقهی طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها است. با آنکه آدم بدیعِ خلقت بود، اولین کسی که قدم در این عالَم گذاشته است حضرت آدم است، با اینکه خدای متعال او را معلَّم به همهی اسماء کرد، ولی هیچ غروری نداشت و آمد دامان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را گرفت و متوسّل شد، خدای متعال هم او را برگرداند، اینها حکایتِ امروزِ ماست، هم باید بدانیم که این نتیجهی اعمالِ خودمان است که مبتلا به جمعی شدهایم که کفایتِ لازم را ندارند و هم باید نزد خدای متعال اعتراف کنیم و در خلوتِ خود اشک بریزیم و هم خمسهی طیّبه را واسطه قرار بدهیم و متوسّل بشویم، خدای متعال هم قول داده است که اگر کسی در این کشتی باشد به ساحل میرسد.
اما شیطان بیادب بود، شیطان بیحیا بود، شیطان مغرور بود، شیطان متکبّر و مستکبر بود، در عینِ حال که خدای متعال را قبول دارد و علم دارد، گفت: «رَبِّ» پس معلوم است که قبول دارد، «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی» پروردگارِ من!… آن هم قبول دارد که مالکی دارد و خالقی دارد و به همین عنوان هم خطاب میکند و میگوید: «رَبِّ» مالکِ من، خالقِ من، ربِّ من، «بِمَا أَغْوَیْتَنِی» این نهایتِ بیحیائی و بیادبی این بود که شکستِ خود را به خدای متعال نسبت داد. بعضیها میگویند: خدایا! چرا من؟ چرا برای من بد نوشتهای؟ این همه مردم! چرا من مریض شدهام؟ چرا من داغ دیدهام؟…. ای بیچاره! خودت خبر نداری، این حرف حرفِ شیطان است، باید فکر کنی و ببینی که کجای کارِ تو ایراد داشت که این مشکل را پیدا کردی، هیچ چیزی در عالَم بدونَ علّت نمیشود. اگر انسان علت شکست و ترقّی را پیدا کند در زندگی درست زندگی میکند، اما وقتی علّتها و اسباب را نمیشناسد و با خیال زندگی میکند و متوسّل به فال و دعانویس و …. میشود عوضِ اینکه گرهای باز بشود مدام گره به روی گره ایجاد میکند و بعد میگوید من چه سرنوشتِ بدی داشتم، مدام به قضا و قَدَر فحش میدهد، مدام به کائنات فحش میدهد و از خدای متعال گِله میکند و گاهی هم اصلاً به خدای متعال پشت میکند و میگوید: حال که اینطور است من دیگر اصلاً نماز هم نمیخوانم و خسارت دیدهی دنیا و آخرت میشود. حالا ما به این و آن بد گفتیم، حالا ما زور زدیم و آه کشیدیم، کجای کارِ ما حل میشود؟ بنشین فکر کن و توکّل کن و از انسانهایی که نورانیّتی دارند و خیرخواهی دارند و راهی رفتند و میدانند مشورت بگیر و ببین که آیا بهتر است یا نه؟ نشستن و نِق زدن و از خودراضی بودن و به خدای متعال بد گفتن و تکلیفِ الهی و شرعی و اجتماعی را ترک کردن برای هیچ کسی کار را حل نکرده است و برای مردمِ گرفتارِ ما هم گرهای باز نخواهد کرد.
پس اولاً شیطان رَب را قبول دارد و «رَبِّ» میگوید، دوّماً بیادبیِ او این است که مانندِ آدم نگفت که من خودم کردم… بلکه میگوید تو مرا اغوا کردهای، بیادبی را ببین! آدم خدایی را که خودش قبول کرده است که او خداست و او خالق است و او مالک است، به او خطاب کند که تو پدرِ مرا درآوردی و من از تو ناراضی هستم! حالا که تو مرا اینطور چوب زدهای و مرا اینطور محروم کردهای و از بهشت بیرون کردهای من هم در عوض بندگانِ تو را به بیماریِ خود مبتلا میکنم و سعی میکنم هیچ کسی به بهشت نرود «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ». هم ربوبیّتِ خدای متعال را قبول دارد و میداند که عالَم بیخالِق نیست و خودِ او مخلوق است و هم در برابرِ خالقِ خود نهایتِ بیادبی را میکند، خدای متعال را به اغوا متّهم میکند! «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی». و شما هم بعضیها را دیدهاید که وقتی مشکلات آنها را احاطه میکند به مقدّسات برمیگردند، انسانهایی هستند که به مشهد میروند و میگویند که امام رضا علیه السلام حاجتِ مرا نداده است و من اصلاً امام رضا علیه السلام را قبول ندارم! میگویند من فکر میکردم که اینجاها خبری هست، اما رفتم و دیدم خبری نیست! این شخص همه چیز را کنار میگذارد! خیال میکند امام رضا علیه السلام ضرر میکند! ای بدبخت چه کسی ضرر کرده است؟ یک محبّتی داشتی که سرمایه بود، یک امیدی داشتی که برای تو نشاط و انرژی بود، این درها را هم که به روی خود بستی، تو خودت خودت را بدبخت کردهای، برای امام رضا علیه السلام که مشکلی پیش نمیآید، برای خدای متعال که مشکلی پیش نمیآید… این مسئلهی قبولیِ خدای متعال از جانبِ شیطان… اصلاً خودِ شیطان در حالِ حرف زدن با خدای متعال است، «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی» حتّی قیامت را هم قبول دارد! گفت: «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[۲]، یوم البعث را قبول دارد! گفت: خدایا! حال که مرا بدبخت کردهای تا قیامت به من مهلت بده! یکی از چیزهایی که خدای متعال به خودِ ما آموزش میدهد، ائمه علیهم السلام در دعاهای خود دارند: ای خدایی که دعای ابلیس را مستجاب کردهای، او با همهی آن بیادبی و بیحیائی از تو درخواست کرد که به من مهلت بده، تو هم مستجاب کردهای و به او مهلت دادهای، ای خدایی که دعای شیطان را مستجاب میکنی…
ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری
کسی که دعای شیطان را مستجاب میکند بنا دارد منِ ضعیفِ معترفِ بیچارهای که خودم قبول دارم که باعثِ هر مشکلی که دارم خودم هستم و هیچ گلهای از خدای متعال ندارم، یعنی ما را رد میکند؟
[۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۷ (فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ)
[۲] سوره مبارکه حجر، آیه ۳۶ (قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ)
پاسخ دهید