در مورد «بَلْعَمِ باعُورا» که مانندِ شیطان از عبرتهای تکاندهندهی قرآنی است، هم شیطان خوش سابقه است، عبادتِ شیطان محیّرالعقول است، کسی از ما انسانها مثلِ شیطان عبادت نکرده است، و از نظرِ فضایی که این نفوذی در آن فضا قرار گرفته است، شش هزار سال در جَوِّ ملائکه بوده است، محیطِ فحشا نبوده است، محیطِ فساد نبوده است، محیطِ حرامخواری نبوده است، محیطِ فرشتگان بوده است، شش هزار سال در شهرِ فرشتگان با ملائکه زندگی کرده است، شب و روزِ او همراهِ ملائکه سیرِ به بالا بوده و درجاتی را از مراتبِ ملکی به خود اختصاص داده است، تا آنجا که دیگر جن محسوب نمیشد و ملک حساب میشد، با ملائکه و همرنگِ ملائکه بود، اما بعد از شش هزار سال در یک آزمون در برابرِ خلیفهی خدا، در برابرِ رهبرِ منصوبِ حقتعالی زحماتِ خود را در یک لحظه به آتش کشید و تبدیل به خاکستر کرد، نه تنها عبادتِ او، او را عاقبت بخیر نکرد، بلکه ای کاش این عبادتها را نکرده بود.
ای کاش بعضیها بعضی از خدمتها را نکنند، ای کاشی بعضی از عبادتها را نکنند، این عبادات و خدمتها را چنان بزرگ میکند که خود را خدا میبیند! تصوّر میکند که خیلی مهم است، تصوّر میکند که یک سر و گردن از همه بلندتر است و این خودبزرگبینی، این خودشیفتگی، این خودپسندی خودخواهی میآورد، خودپرستی میآورد. انسانی که خود را میپرستد، بدترین و زشتترینِ بُتها بُتِ نفس است، و بعضیها در اثرِ عبادت، بعضیها در اثرِ خدمت، در اثرِ پولهایی که مسجد میسازند و حسینیه میسازند و… یک انسانِ طلبکارِ پُر ادّعا، نسبت به همه بدبین، و خود را دانهدرشتِ عالَم میداند، خدای متعال را بدهکارِ خود میداند، خود را طلبکارِ خدا میداند، و این غرور و سابقهی خوب مایهی بدبختیِ او میشود. وجود مبارک حضرت ثامن الحجج علیه السلام در یک حدیثی فرمودند: مؤمن عاقل نخواهد بود مگر اینکه ده خصلت داشته باشد، یکی از آنها این است که خیرِ خود را کثیر ندارند، هر قدر خوبی داشته باشد، هر قدر احسان کرده باشد، این را بزرگ نبیند، بلکه قلیل و کم ببیند.
انبیاء علیهم السلام در عبادت، در مجاهدت، در صبر و در همهی کمالات نفرِ اول بودند، اما مناجاتهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام را ببینید، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در جایی فرمودهاند: «أنَا أقَلُّ مُنَ الذَّرَّه» من از ذرّه هم کمتر هستم، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم این را تعارف نمیکنند بلکه خودشان را فقیرِ الی الله میداند، هرچه توفیقاتِ ایشان بیشتر میشود بدهیِ ایشان بیشتر میشود، میبیند ایشان که نداشتند، خدای متعال به ایشان این توفیق و توان و انگیزه و شوق را داده است، لذا دستِ ایشان خالی است. یک زمانی دستِ من خالی است و کسی به من احسان نمیکند، یک زمانی هیچ چیزی ندارم و کسی هست که دائماً به من احسان میکند و من هم هرچه تشکّر میکنم او بیشتر میدهد و من هم هیچ وقت هیچ چیزی ندارم که به او برگردانم، هرچه احسانِ او بیشتر شود شرمندگیِ من بیشتر میشود، برای اینکه او غنی است و من فقیر! اگر من چیزی به او بدهم همان چیزی است که خودِ او به من داده است، وقتی چیزی را که خودِ او به من داده است را به او برگردانم که چیزی بر او اضافه نمیشود، این است که هم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل میفرمایند: «وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی»[۱] من کم آوردهام! هم پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند: من از ذرّه کمتر هستم. مناجاتهای امام زین العابدین علیه السلام واقعاً انسان را شرمنده میکند، اینها که شب و روزشان، قیام و قعودشان، همهی شئونشان برای خدای متعال بوده است و یک لحظه برای خودشان کار نکردهاند اینطور شرمنده هستند و همیگویند کم آوردهاند، آن وقت تکلیفِ ما چه خواهد بود؟ وجود مبارک حضرت ثامن الحجج علیه السلام میفرمایند: مؤمن وقتی عاقل است که خیرِ خود را بزرگ نبیند، ولی خوبیِ دیگران را کم نبیند؛ حتی اینکه یک شخصی احسانِ مختصری به شما کرد خودتان را بدهکار بدانید، خودتان را نسبت به او وامدار بدانید، اینها جهاتِ تربیتی است.
[۱] دعای کمیل
پاسخ دهید