در «حدیث امان»، رسول خدا صلیالله علیه وآله با تشبیه اهلبیت علیهمالسلام به ستارههای آسمان، وجود آنان را سبب امنیت امت خواندهاند. متن مشهور این حدیث «النجوم امان لاهل السماء و اهلبیتی امان لامتی» است. باوجوداینکه این حدیث در روایات اهل سنت از طریق پنج راوی از رسولالله صلیالله علیه وآله گزارششده، ولی مورد تضعیف برخی نویسندگان قرار گرفته است. بر اعتبار مشهورترین نقل آن، دلایل چندی وجود دارد؛ اما به فرض اگر آنها را نیز نپذیریم، میتوان گفت کثرت طرق نقل، جبرانکنندۀ ضعف برخی رجال آن بوده و صدور این حدیث را از پیامبر صلیالله علیه وآله به اثبات میرساند؛ زیرا محدثان اهل سنت روایاتی با این شرایط را پذیرفتهاند. درنتیجه این حدیث بر اساس قواعد رجالی اهل سنت حجت خواهد بود.
۱_ مقدمه
پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در طول حیات پربرکتشان در سخنان فراوانی به تبیین جایگاه اهلبیت علیهمالسلام در میان امت اسلامی پرداختهاند. معرفی اهلبیت علیهمالسلام بهعنوان یکی از دو ثقل ارزشمند، تشبیه آنان به کشتی نوح و برشماری آنان بهعنوان دوازده خلیفه و امیر، از این همین باب است. گسترۀ این روایات، بیانگر اهتمام رسولالله صلیالله علیه وآله به معرفی این منبع مورد وثوق شارع مقدس است.
یکی ازاینروایات، حدیثی است که رسولالله صلیالله علیه وآله با تشبیه اهلبیت علیهمالسلام به ستارههای آسمان، وجود آنان را سبب امنیت امت خواندهاند. این روایت که از آن بهعنوان «حدیث امان» و یا «حدیث نجوم» یاد میشود، با عبارت «النجوم امان لاهل السماء و اهلبیتی امان لامتی» (ستارگان مایۀ امنیت اهل آسماناند و اهلبیت من مایۀ امنیت امت من هستند) در منابع اسلامی یافت میشود.
ویژگی امنیت بخشی که در این حدیث برای اهلبیت علیهمالسلام برشمرده شده است، افزون بر احترام و دوستی، بر لزوم پیروی بیچونوچرا و مراجعه به ایشان در چالشهای مختلف حکایت دارد و بدون شک آگاهی مسلمین از این جایگاه منحصربهفرد، راه گشای بسیاری از اختلافات و دودستگیهای اعتقادی خواهد بود. به دیگر سخن، همانگونه که ستارههای آسمان سبب امنیت و هدایت زمینیان میشوند،[۲] اهلبیت پیامبر صلیالله علیه وآله نیز سبب امنیت و هدایت مردم هستند.
افزون بر اینکه این تشبیه بیانگر خصوصیتی ممتاز برای اهلبیت علیهمالسلام است؛ یعنی همانگونه که برای بهرهگیری از ستارههای آسمان در راهیابی، تنها آگاهی از وجود آنها و نگاه کردن به حرکت آنها، راه درست را به گمشدگان و بیراهه رفتگان نشان میدهد، به همین سان، توجه به سیرۀ عملی ایشان، راه مستقیم و نجات را نمایان میسازد؛ بنابراین این روایت حجیت سیرۀ اهلبیت علیهمالسلام را اثبات میکند و بر همین اساس، در مواردی که کلامی از ایشان نقل نشده باشد، عملکردشان تعیینکنندۀ راه حق از باطل خواهد بود.
اما سوگمندانه شاهد کمتوجهی و نادیدهگیری این حدیث نبوی از سوی برخی جریانات فکری هستیم؛ کسانی که با مخدوش کردن روایاتی ازایندست، سعی دارند منزلت اهلبیت علیهمالسلام ناشناخته بماند. باآنکه این حدیث در منابع اهل سنت یافت میشود، کسانی قصد دارند با تضعیف سندش، آن را از درجۀ اعتبار ساقط کنند. ازاینرو نگارنده بر آن شد تا با بررسی الفاظ و اسناد این حدیث، حجیت آن را ثابت کند و جایگاه حقیقی ایشان را در منظومۀ اعتقادی اهل سنت یادآور شود.
با آنکه تاکنون تألیفات ارزشمندی در این موضوع نگاشته شده، ولی بیشتر آنها غیرمستقل و در حوزۀ احادیث امامیه بوده است. نوشتههایی مانند أمان الأمه من الإختلاف،[۳] نفحات الازهار[۴] و مقالۀ حدیث امان[۵] نیز که به این حدیث از زاویۀ مقارن پرداختهاند، به تمامی اسانید و طرق آن اشارهای نکردهاند و در این باب دچار کاستیاند. نگارنده ضمن ارج نهادن بر تلاشهای صورت گرفته، درصدد جبران این کمبود است؛ هرچند اعتراف دارد که این مقاله از ضعفهای احتمالی پیراسته نیست.
در این نوشتار جهت گردآوری همۀ اسانید این حدیث در منابع معتبر اهل سنت و پرهیز از سندهای تکراری، کتب حدیثی، تاریخی و رجالی آنان در محدودۀ شش قرن نخست، موردبررسی قرار گرفته است. به سبب اختلافاتی که در نقل این حدیث دیده میشود، نخست برای دستیابی به متن مورد اتفاق، نگاهی به الفاظ گوناگون حدیث انداخته و متن مشهور را استخراج میکنیم. در پی آن طرق نقل این حدیث ذکر میشود و با استناد به منابع رجالی اهل سنت و بر پایۀ برخی قواعد مشهور رجالی، برخی اسناد حدیث در ترازوی اعتبار سنجیده شده و میزان ارزشمندی هر یک بررسی میشود.
با توجه به اینکه رسالت این مقاله در حوزۀ اعتبارسنجی حدیث در روایات اهل سنت است، پیش از ورود به بحث، ذکر چند نکتۀ رجالی ضروری است:
۱_ مراد از حدیث صحیح در دیدگاه اهل سنت، حدیثی است که سند آن متصل باشد و عدالت و اتقان و ضبط راوی آن ثابت شود[۶] و شاذ[۷] و معلل[۸] نباشد.[۹]
همچنین حدیث حسن، حدیثی است که در سند آن، راوی متهم به کذب یا کثیرالغلط نباشد[۱۰] و از درجۀ ضعیف بالاتر ولی به درجۀ صحیح نرسد.[۱۱] چنین حدیثی حجت است[۱۲] و اکثر علمای عامه آن را میپذیرند و فقهایشان به آن عمل میکنند.[۱۳]
نیز حدیث ضعیف حدیثی است که راوی آن متهم به کذب و یا کثیرالغلط باشد. به چنین حدیثی نمیتوان احتجاج کرد.
برخی گفتهاند پایینترین درجۀ حسن، بالاترین درجۀ ضعیف است.[۱۴] از این سخن فهمیده میشود که حدیث حسن و ضعیف دارای مراتبی هستند و نمیتوان برای همۀ احادیث حسن یا ضعیف حکم واحدی بیان کرد.
۲_ دانشمندان رجالی را که به توثیق و تضعیف راویان همت گماردهاند بر اساس شیوهشان به سه دستۀ متشددین، معتدلین و متساهلین تقسیم میکنند. متشددین یا مُتِعَنِّتین کسانی هستند که در تعدیل راویان سختگیری ویژهای دارند و با کمترین قدحی، به ضعف راوی حکم میدهند. از این دسته میتوان به شعبه، یحیی قطان، یحیی بن معین، نسایی، جوزجانی، عقیلی و أبو حاتم اشاره کرد.[۱۵] توثیقات این کسان، به دلیل سختگیری فراوانشان، اعتبار زیادی دارد؛ ولی تضعیفاتشان بهتنهایی کافی نیست و تنها درصورتیکه افراد دیگری دراینباره، اینان را همراهی کرده و بهاصطلاح، جرحشان مفسَّر[۱۶] باشد، دیدگاهشان در خصوص تضعیف راوایان، پذیرفته میشود.
در مقابل این دسته، متساهلین قرار دارند که در توثیقات خود به کمترین قرینهای اکتفا کردهاند؛ درنتیجه تضعیفات آنان موردتوجه است، ولی توثیقات دقیقی ندارند. از این دسته میتوان به ترمذی، حاکم نیشابوری، ابوبکر بیهقی، ابن خزیمه، سیوطی و عجلی اشاره کرد.
اما معتدلین یا متوسطین افرادی هستند که شرایط توثیق و تضعیف آنها مساوی است. کسانی چون سفیان ثوری، عبدالرحمن بن مهدی، أحمد بن حنبل، بخاری،[۱۷] ابو زرعه و ابن عدی از این گروهاند.[۱۸]
۳_ کافیجی در تقسیمبندی احادیث میگوید:
بالاترین مرتبۀ صحیح، حدیثی است که شیخین بر آن اتفاق دارند؛ و پسازآن حدیثی که بخاری ذکر کرده و پسازآن حدیثی که مسلم یادکرده و پسازآن حدیثی که بر شرط شیخین باشد و پسازآن حدیثی که بر شرط بخاری باشد و پسازآن حدیثی که بر شرط مسلم باشد و پسازآن حدیثی که در منابعی ذکر شده باشد که مؤلفان آن شرط کردهاند که تنها احادیث صحیح را ذکر میکنند.[۱۹]
بر همین اساس، راویانی که مسلم و بخاری بر آن اتفاق دارند، عدالتشان ثابت میشود؛[۲۰] و همچنین راویانی که تنها در بخاری یا مسلم نامی از آنها وجود داشته باشد یا شرط بخاری و مسلم[۲۱] بر آنها تطبیق کند، مورد اعتبار هستند.
۴_ هرکسی که پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله را دیده و به ایشان ایمان آورده باشد، «صحابی» به شمار میرود[۲۲] و تمامی صحابه، عادل هستند؛[۲۳] به این معنی که روایات آنها پذیرفته میشود و نیازی به بررسی احوال آنها نیست. حتی اگر راوی، مجهول باشد ولی صحابه بودن او ثابت شود، روایات او بدون بررسی پذیرفته میشود.[۲۴]
۵_ در منابع رجالی اهل سنت دربارۀ بیشتر راویان ثقه نیز تضعیفاتی بیان شده که اگر همۀ این سخنان را بپذیریم، بسیاری از صحابه و تابعین نیز ضعیف خواهند بود.[۲۵] ازاینرو آنان ابراز میکنند که نمیتوان به دلیل تضعیف برخی راویان، احادیث آنها را غیر حجت دانست؛ زیرا اختلافات و منازعاتی که میان بعضی از ایشان روی داده، منشأ این تضعیفات است. بر همین اساس برخی نیز تصریح کردهاند که هر «منکر الحدیثی» ضعیف نیست؛[۲۶] چراکه هیچ راویای از ضعف خالی نیست.[۲۷]
۶_ درصورتیکه علمای جرحوتعدیل، نظرات متضادی دربارۀ راویِ واحدی داشته باشند، درصورتیکه جرحوتعدیلها در رتبۀ مساوی باشند و نتوان نظر هیچیک را ارجح دانست، آن راوی «مختلفٌ فیه» است و بر اساس قاعدۀ پذیرفتهشده نزد مشهور اهل سنت، روایت «مختلفٌ فیه»، در مرتبۀ «حسن» قرار میگیرد.[۲۸]
۷_ کثرت طرق نقل روایت، جبرانکنندۀ ضعف سند است. بدین معنی که درصورتیکه یک روایت دارای اسناد متفاوتی باشد، حتی اگر همۀ آن اسناد ضعیف باشند، باعث نمیشود این روایت را ضعیف بدانیم؛ بلکه اسناد گوناگون، یکدیگر را تقویت میکنند[۲۹] و در این حال، روایت حجت خواهد بود؛[۳۰] حتی اگر راویان آن، فاجر و فاسق باشند![۳۱] هرچند برخی، «غیر متهم به کذب» بودن راوی را در این صورت لازم میدانند[۳۲]و اصطلاحاً به این نوع از حدیث، «حسنٌ لغیره» میگویند.[۳۳]
۲_ منابع ذکر حدیث
با نگاهی به روایات اهل سنت «حدیث امان» را در تألیفات فراوان ایشان که توسط چهرههای شناختهشدهای نقل شده است میتوان یافت.[۳۴]
رد پای این حدیث از قرن نخست تا قرن ششم و در بیش از ۱۷ منبع روایی اهل سنت قابل پیگیری است؛ امری که نشان از اهمیت این حدیث و توجه علمای اهل سنت به آن دارد. قدیمیترین منبعی که از این حدیث سخن گفته، فضائل الصحابۀ احمد بن حنبل (د. ۲۴۱ هـ)[۳۵] است. دیگر علمای اهل سنت که این حدیث را در آثار خود آوردهاند، به ترتیب سال وفات عبارتاند از: احمد بن حازم (د.۲۷۶ هـ)؛[۳۶] فسوی (د.۲۷۷ هـ)؛[۳۷] کدیمی (د.۲۸۶ هـ)؛[۳۸] رویانی (د.۳۰۷ هـ)؛[۳۹] ابوالحسین بن مهتدی بالله (د.۳۳۰ هـ)؛[۴۰] بغدادی (د.۳۳۰ هـ)؛[۴۱] جرجانی (د.۳۳۰ هـ)؛[۴۲] أعرابی (د.۳۴۰ هـ)؛[۴۳] طبرانی (د.۳۶۹ هـ)؛[۴۴] روذباری (د.۳۹۶ هـ)؛[۴۵] حاکم نیشابوری (د.۴۰۵ هـ)؛[۴۶] ابن صلت (د.۴۰۵ هـ)؛[۴۷] خطیب بغدادی (د.۴۶۳ هـ)؛[۴۸] شجری (د.۴۹۹ هـ)؛[۴۹] عبدالخالق دمشقی (د.۵۶۴ هـ)[۵۰] و ابن عساکر (د.۵۷۱ هـ).[۵۱]
با توجه به اینکه در برخی از این منابع بیش از یک سند مستقل[۵۲] برای این حدیث ذکر شده، درمجموع این روایت بیش از ۲۲ سند مستقل دارد. درنتیجه فارغ از بررسی اسناد، این حجم بیانگر اعتماد راویان به صدور این حدیث است.
۳_ متن حدیث
با توجه به گسترۀ روایی «حدیث امان»، نقلهای گوناگونی از آن وجود دارد؛ ولی میتوان الفاظ مشترک این حدیث را گردآوری نمود. وجود واژگان متفاوتی که در برخی نقلها دیده میشود، نشان از واگویی چندبارۀ این حدیث از زبان رسولالله صلیالله علیه وآله دارد. در تمام این نقلها چند عنصر اساسی وجود دارد: «نجوم»، «امان»، «اهل السماء»، «اهلبیتی» و «اهل الارض»؛ اما در برخی نقلها مؤلفههای دیگری نیز وجود دارند که بهنوعی توضیح و تبیین همان شاکلۀ اصلی روایت هستند؛ تعابیری همچون «النجوم فی السماء امان لاهل السماء»،[۵۳]«النجوم أَمان لأهل السماء، إذا ذهبت النجوم ذهب أهل السماء»،[۵۴] «النجوم أمان لأهل السماء، فإن طمست النجوم أتى السماء ما یوعدون»،[۵۵] «اهلبیتی أمان لأهل الأرض»،[۵۶] «اهلبیتی أمان لأمتی من الاختلاف، فإذا خالفتها قبیله من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبلیس»،[۵۷] «اهلبیتی أمان لأهل الأرض، فإذا ذهب اهلبیتی أتی أمتی ما یوعدون»[۵۸] و «کما أن النجوم أمان لأهل السماء فویل لمن خذلهم وعاندهم».[۵۹]
همانگونه که هویدا است، تمام این روایات، الفاظ مشترک و مترادفی دارند؛ بنابراین میتوان متن مشهور «حدیث امان» را اینگونه استخراج نمود: «النجوم امان لاهل السماء و اهلبیتی امان لامتی»[۶۰] و این نقل بیشترین تعداد گزارش را در میان روایات به خود اختصاص داده است.
۴_ طرق نقل حدیث
باوجوداینکه «حدیث امان» در منابع اهل سنت روایت شده، ولی از جانب برخی علمای ایشان، تضعیف شده است. ذهبی در موضوعات المستدرک[۶۱]، هیثمی در مجمع الزوائد،[۶۲] بوصیری در اتحاف الخیره المهره،[۶۳] ابن حجر در المطالب العالیه[۶۴] و ألبانی در سلسله الاحادیث الضعیفه[۶۵] این روایت را تضعیف کردهاند. قدیمیترین منبعی که به ضعیف بودن این حدیث تصریح میکند، أحادیث مسنده فی أبواب القضاء ابونعیم اصفهانی (د.۴۳۰ هـ)[۶۶] و سپس تذکره الحفاظ ابن قیسرانی
(د.۵۰۷ هـ)[۶۷] است. جای این سؤال باقی است که چگونه حدیثی که پنج قرن مورد استناد علمای اهل سنت قرار گرفته، بهیکباره تضعیف شده و از دایرۀ باورهای جامعۀ اهل سنت کنار نهاده شده است؟!
ما در بررسیهای خود دریافتیم که «حدیث امان» در روایات اهل سنت از طریق پنج راوی از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله گزارش شده که عبارتاند از: علی بن ابیطالب علیهالسلام، عبدالله بن عباس، سلمه بن أکوع أسلمی، جابر بن عبدالله أنصاری و مُنکدر بن عبدالله قرشی.
گزارش حضرت علی علیهالسلام از طریق سه راوی آورده شده است: عبدالله بن عباس،[۶۸] امام حسین علیهالسلام[۶۹] و عنتره بن عبد الرحمن شیبانی.[۷۰]
ناقل روایت ابن عباس، عطاء بن أبی رباح قرشی[۷۱] است.
روایت سلمه بن اکوع که بیشترین تعداد نقل در میان روایات اهل سنت را به خود اختصاص داده، تنها از طریق فرزندش إلیاس[۷۲] حکایت شده است.
گزارش جابر را محمد بن منکدر بن عبدالله[۷۳] نقل نموده و همو کسی است که این حدیث را از پدرش نیز گزارش کرده است.[۷۴]
۵_ بررسی سند
پیشتر بیان شد که بر پایۀ قواعد رجالی اهل سنت، درصورتیکه حدیثی دارای اسناد متعددی باشد که در میان آنها راویان ضعیف نیز یافت شود، آن حدیث، ضعیف نخواهد بود و کثرت طرق، جبرانکنندۀ ضعف اسناد هستند. بر همین اساس میتوان پیش از بررسی اسناد، به حجیت «حدیث امان» حکم کرد؛ چه اینکه حتی در صورت ضعف همۀ اسناد آن، کثرت طرق باعث تقویت این حدیث شده و نمیتوان به ضعیف بودن آن حکم نمود. در تأیید کارکرد این قاعده میتوان به حدیث «اقتداء به شیخین» اشاره کرد که با دارا بودن اسناد کمتری نسبت به «حدیث امان» و ضعیف بودن آنها، تنها به دلیل کثرت طرق، از ضعف سندی چشمپوشی شده[۷۵] و این حدیث بهعنوان یکی از فضائل شیخین برشمرده شده است.
برای رعایت اختصار، تنها یکی از اسناد این حدیث را مورد ارزیابی قرار میدهیم. به همین منظور به سراغ سندی میرویم که بیشترین نقل «حدیث امان» را در روایات اهل سنت به خود اختصاص داده و توسط ۱۴ تن از علمای اهل سنت گزارش شده است. راوی حدیث، سلمه بن اکوع است که آن را از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله نقل نموده و فرزندش الیاس از او و موسی بن عبیده از الیاس این حدیث را گزارش کردهاند. رجال این گزارش در طبقات بعدی دارای انشعابات زیادی شده و درمجموع، ۱۰ سند مستقل، این حدیث را از موسی بن عبیده نقل کردهاند. با توجه به وجود اسناد گوناگون در این طریق، تنها یکی از این اسناد را از کتاب مسند الرویانی[۷۶] مورد ارزیابی قرار میدهیم:
«از عمرو از أبوعامر از موسی بن عبیده از إلیاس بن سلمه از سلمه بن اکوع از رسولالله صلیالله علیه وآله»[۷۷]
_ سلمه بن اکوع (د.۷۴ هـ): صحابۀ پیامبر صلیالله علیه وآلهو از راویان صحیح بخاری و مسلم است.[۷۸]
_ إلیاس بن سلمه أسلمی (د. ۱۱۹ هـ): او نیز از راویان بخاری و مسلم[۷۹] به شمار رفته و ثقه است.[۸۰]
_ موسی بن عبیده بن نشیط (د. ۱۵۲ هـ): دربارۀ موسی بن عبیده در بین رجالیان اختلافاتی وجود دارد. ابن عدی وی را از موالیان عمر بن خطاب قلمداد کرده است؛ عجلی و وکیع بن جرح، وی را ثقه[۸۱] دانسته و ابن سعد او را «ثقهٌ کثیرالحدیث» معرفی نموده است؛[۸۲] بزار او را «خیار الناس» و از عبّاد میداند؛[۸۳] یعقوب بن شیبه او را «صدوقٌ ضعیف الحدیث» خطاب میکند؛[۸۴] برخی او را «منکر الحدیث» معرفی نمودهاند؛[۸۵] یحیی بن معین قائل است که موسی بن عبیده کذّاب نیست؛ ولی روایات منکری را از عبدالله بن دینار نقل کرده است؛ و ابو داوود، دیگر روایاتش را «مستوی»[۸۶] میداند.[۸۷] آگاهی از نتیجۀ نهایی پیرامون موسی بن عبیده نیاز به تحلیل و بررسی مبسوطی دارد که آن را به پایان این بخش واگذار میکنیم.
_ ابوعامر قران بن تمام (د. ۱۸۱ هـ): ابن معین و ابوحاتم و دارقطنی و احمد بن حنبل او را توثیق کردهاند.[۸۸]
_ عمرو بن علی بن بحر ابوحفص فلاّس (د. ۲۴۹ هـ): نسایی او را ثقه و حافظ و صاحب حدیث معرفی میکند[۸۹] و ابوحاتم او را صدوق میداند.[۹۰]
درنتیجه تمام رجال این سند ثقه هستند و تنها دربارۀ موسی بن عبیده اختلافاتی وجود دارد.
مهمترین اشکالی که به موسی بن عبیده وارد کردهاند، «منکر الحدیث» بودن او است. تعریفهای گوناگونی از «منکر الحدیث» وجود دارد؛ ولی ابن حجر بر این باور است که «منکر الحدیث» در دیدگاه بیشتر اهل حدیث به معنای «ما انفرد به المستور، أو الموصوف بسوء الحفظ، أو المضعف فی بعض مشایخه دون بعض، بشئ لا متابع له ولا شاهد» است.[۹۱] این در حالی است که موسی بن عبیده، مستور[۹۲] نیست؛ زیرا دربارۀ او توثیقاتی وارد شده و ثقات معتبری از او روایت کردهاند. بهعلاوه اینکه شاید برخی مشایخ او ضعیف باشند، ولی در این سند، شیخ او ثقه است. این سند، تنها متابع[۹۳] ندارد که وجود شواهدی[۹۴] از چهار تن از صحابه، میتواند جبرانکنندۀ این إفراد[۹۵] باشد. افزون بر آنکه این حدیث از طریق ثقات نقل شده و با حدیث دیگری از راویان ثقه، مخالفتی ندارد؛[۹۶] بنابراین متابع نداشتن، خدشهای به حدیث وارد نمیکند؛ زیرا در منابع معتبر اهل سنت، برخی روایاتی متابعی نداشته و منفردند، باز پذیرفتهشدهاند.[۹۷] همچنین میتوان گفت روایت افرادی مانند شعبه بن حجاج (از متشددین) و سفیان ثوری (از معتدلین)،[۹۸] خود گواهی محکم بر اعتبار موسی بن عبیده است. درنتیجه میتوان گفت موسی بن عبیده تنها به دلیل نقل روایاتی که مخالف باورهای علمای اهل سنت بوده، «منکر الحدیث» نامیده شده و روایات او را کنار گذاشتهاند![۹۹]
ما نفی نمیکنیم که موسی بن عبیده روایات منکری را از برخی ضعفا نقل نموده است، ولی او «حدیث امان» را از ثقات نقل کرده و وجود شواهد فراوانی در تأیید این حدیث، منکر بودن آن را ناپذیرفتنی و صدورش از پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله را قطعی میکند. در تأیید این سخن میتوان به نقل بخاری از راویانی اشاره کرد که با عبارت «منکر الحدیث» وصف شدهاند،[۱۰۰] ولی به دلیل وجود شواهد، بخاری به آنها اعتماد کرده و روایاتشان را نقل نموده است. درنهایت میتوان گفت حدیث موسی بن عبیده به دلیل اختلافات زیادی که دربارۀ شخصیتش وجود دارد، یا «مختلف فیه» است و یا به دلیل تقویت شدن آن با اسناد گوناگون، «حسنٌ لغیره» خواهد بود.
اکنون باید از افرادی مانند ذهبی و ابن حجر و ألبانی پرسید که با چه دلیلی به تضعیف موسی بن عبیده در «حدیث امان» حکم کردهاند درحالیکه ۱۰ تن از ثقات و راویان بخاری و مسلم، این روایت را از او آوردهاند؟! آیا اینان که دستکم ۵۰۰ سال فاصلۀ زمانی با او دارند، بهتر او را شناختهاند، یا افرادی که بخاری و مسلم بر وثاقت و عدم کذب آنان تصریح کرده و شاگرد او بودهاند؟!
راویان موسی بن عبیده در این حدیث به ترتیب سال وفات عبارتاند از: ۱_ سفیان ثوری[۱۰۱] (د. ۱۶۱ هـ، ثقه حافظ، راوی بخاری و مسلم)؛ ۲_ ابوعامر قران بن تمام[۱۰۲] (د. ۱۸۱ هـ، ثقه)؛ ۳_ عیسی بن یونس[۱۰۳] (د. ۱۸۷ هـ، ثقه مأمون، راوی بخاری و مسلم)؛ ۴_ سعید بن یحیی لخمی[۱۰۴] (د. ۱۹۹ هـ، ثقه، راوی بخاری)؛ ۵_ أسباط بن محمد قرشی[۱۰۵] (د. ۲۰۰ هـ، ثقه، راوی مسلم)؛ ۶_ محمد بن زِبْرِقان[۱۰۶] (د. ۲۰۰ هـ، صدوق حسن الحدیث، راوی بخاری و مسلم)؛ ۷_ ابوعاصم ضحاک بن مخلد نبیل[۱۰۷] (د. ۲۱۲ هـ، ثقه ثبت، راوی بخاری و مسلم)؛ ۸_ عبدالله بن داوود[۱۰۸] (د. ۲۱۳ هـ، ثقه، راوی بخاری)؛ ۹_ مکی بن إبراهیم[۱۰۹] (د. ۲۱۴ هـ، ثقه و ثبت، راوی بخاری و مسلم)؛ ۱۰_ عبیدالله بن موسی[۱۱۰] (د. ۲۱۹ هـ، ثقه یتشیع، راوی بخاری و مسلم).[۱۱۱]
هر یک از این راویان، خود در سندهای دیگری واقعاند؛ ازاینرو مجموع طریق موسی بن عبیده دارای ۱۶ سند مستقل تا قرن ششم هجری است که در صورت ثقه دانستن موسی بن عبیده، هشت سند صحیح،[۱۱۲] چهار سند حسن[۱۱۳] و چهار سند ضعیف[۱۱۴] خواهد بود.
تمام بررسیهای صورت گرفته تنها دربارۀ یک سند است که البته غرض ما را برآورده کرده و حجیت و صدور این کلام از رسولالله صلیالله علیه وآله را به اثبات میرساند؛ و همانگونه که گفتیم، به دلیل پرهیز از طولانی شدن کلام، از بررسی سایر اسناد صرفنظر میکنیم. ولی جا دارد سایر اسناد نیز با بررسیهای علمی مورد ارزیابی قرار گیرند.
۶_ پیام حدیث
رسول خدا صلیالله علیه وآله در این حدیث، بهطور عام و بدون هیچ قید و شرطی، اهلبیت علیهمالسلام را ستارگان هدایت و مایۀ امنیت امت از گمراهی و تفرقه و نابودی دانستهاند؛ بنابراین آثار وجودیِ اهلبیت علیهمالسلام برای امت، همانند آثار وجودی ستارگان برای ساکنان زمین است.
لازمۀ این معنی آن است که همانگونه که ستارگان تا جهان باقی است، باقیاند و مایۀ امان ساکنان زمین، همانسان باید پیوسته فردی از اهلبیت علیهمالسلام در میان امت وجود داشته باشد که به او تمسک جویند و از او پیروی کنند تا از درافتادن در دام گمراهی و تفرقه در امان باشند. این مطلب را از عبارت «اهلبیتی امان لامتی من الاختلاف» بهوضوح میتوان برداشت کرد. همچنین میتوان گفت از آنجاکه ستارگان، امان اهل آسماناند و با نبودشان، اهل آسمان نیز نخواهند بود، به همین سان از آنجاکه اهلبیت علیهمالسلام امان اهل زمیناند، با نبودشان، اهل زمین نیز نخواهند بود.
همانگونه که ستارگان، مایۀ امان اهل آسماناند در اصل وجود _ بهگونهای که هرگاه ستارگان بروند، اهل آسمان نابود خواهند شد _ ، اهلبیت نیز چنیناند؛ یعنی تا آنان هستند، امّت اسلامی نیز هستند و هرگاه آنان بروند و کسی از آنان در جهان باقی نمانَد، روزگار امّت اسلامی نیز پایان خواهد یافت.
نکتۀ مهم دیگری که از این حدیث فهمیده میشود، آن است که ایمن ساختن امت از گمراهی و تفرقه توسط اهلبیت علیهمالسلام، جز با برخورداری ایشان از علم و عصمت، ممکن نیست؛ چراکه اگر اعمال آنها در جهت هدایت و حفظ وحدت امت، عالمانه و معصومانه نباشد، نهتنها به هدایت و اتحاد امت نمیانجامد، بلکه باب اختلاف و گمراهی را به روی آنان خواهد گشود؛ و یا دستکم، به هنگام ارتکاب گناه، نمیتوان ایشان را مایۀ امان امت خواند.
با توجه به این توضیحات، میتوان نکات زیر را دربارۀ این حدیث برشمرد:
۱_ بقای امّت، وابسته به بقای اهلبیت پیامبر صلیالله علیه وآله است.
۲_ تا پایان عمر جهان، همواره یکی از اهلبیت پیامبر صلیالله علیه وآله، در میان مردم خواهد بود.
۳_ اهلبیت علیهمالسلام که از سوی رسول خدا صلیالله علیه وآله بیهیچ قید و شرطی مایۀ بقای امّت و امان مردم خواندهشدهاند، بیتردید باید عالم و معصوم باشند؛ زیرا جاهل و گناهکار، نتوانند امان امت باشند.
۷_ «اهلبیت» کیاناند؟
پرواضح است که مقصود از اهلبیت در «حدیث امان»، شامل قبیله و بستگان و همسر و فرزندان شخص نمیشود؛ بلکه مقصود، اصطلاحی است که قرآن کریم آن را در آیۀ تطهیر، دربارۀ اهلبیت پیامبر صلیالله علیه وآله بهکاربرده است: <إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً > (جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهلبیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند).[۱۱۵]
با توجه به شأن نزول آیه و احادیث متعدد در منابع اهل سنت مراد از «اهلبیت» حضرت امیر علیهمالسلام، فاطمۀ زهرا علیهاالسلام و ۱۱ امام معصوم علیهمالسلام از نسل ایشان هستند. اهلبیت همانها هستند که دوستی آنان بهعنوان پاداش رسالت نبی اکرم صلیالله علیه وآله، بر همۀ مسلمانان واجب بوده[۱۱۶] و رسول خدا صلیالله علیه وآله در حدیث متواتر ثقلین، ایشان را همتای کتاب خدا به شمار آورده است و در حدیث سفینه، آنان را به کشتی نوح تشبیه کرده که تنها راه نجات، سوار شدن بر کشتی هدایتشان است.[۱۱۷]
امّ سلَمه که یکی از همسران شایستۀ رسول خدا است، میگوید:
آیۀ تطهیر در خانۀ من نازل شده است. وقتی آیه نازل شد، از رسول خدا خواستم تا اجازه دهد به جمع اصحاب کسا [=پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام] بپیوندم و از این فیض بزرگ، بهرهمند شوم؛ امّا رسول خدا نپذیرفت و با لحنی عطوفت آمیز، پاسخ داد: «رحمت خدا بر تو باد! تو همواره درراه خیر و صلاح بودهای و چه قدر من از تو راضیام! ولی این [منقبت]، ویژۀ من و ایشان است».[۱۱۸]
همچنین، ابن عبّاس و دیگران روایت کردهاند که رسول خدا صلیالله علیه وآله پس از نزول آیۀ تطهیر، به مدّت نُه ماه[۱۱۹] و روزی پنج مرتبه، هنگام فرارسیدن وقت نماز، به درِ خانه علی بن ابیطالب علیهالسلام میآمد و میفرمود:
السلام علیکم و رحمهالله و برکاته أهلَ البیت إنّما یریداللهُ لیذهب عنکم الرجسَ أهلَ البیت و یطهِّرکم تطهیراً. الصلاهَ، رحمَکمالله![۱۲۰]
بدینسان، رسول خدا، مصداق اهلبیت را برای مسلمانان، بهخوبی روشن نمود و همین مسئله موجب شده که جز معدود افرادی که نظرشان ارزشی ندارد، کسی در اختصاص این آیه به پنجتن، تردید نکند.
باید گفت اطلاق واژۀ اهلبیت در آیۀ تطهیر بر پنجتن، از باب تطبیق بر اهلبیت موجود بوده است، نه انحصار در آنها؛ ازاینرو این واژه، همۀ امامان دوازدهگانه را در برمیگیرد. این مطلب، از روایاتی که در معرّفی اهلبیت نقل شده، بهخوبی استفاده میشود. بهعنوانمثال، طبق برخی روایات، پیامبر اکرم در شب ازدواج حضرت علی و فاطمۀ زهرا علیهماالسلام آیۀ تطهیر را تلاوت کرد و پس از ازدواج آنان، تا چهل روز، پیوسته به درِ خانۀ آنها میآمد و میفرمود:
السلام علیکم أهلَ البیت و رحمهالله و برکاته. الصلاه رحمکمالله! انما یریدالله لیذهب عنکم الرجسَ أهل البیت و یطهِّرکم تطهیراً. أنا حرب لمن حاربتم، أنا سلم لمن سالمتم.[۱۲۱]
روشن است که در آن زمان، غیر از فاطمۀ زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام، فرد دیگری از اهلبیت وجود نداشت؛ و بااینحال، رسول خدا صلیالله علیه وآله، آن دو را با واژۀ «اهلبیت» ندا میداد.
افزون بر این، شیعه و سنّی پذیرفتهاند که امام مهدی عجّلالله تعالی فرجه الشریف که در آخرْ زمان قیام خواهد کرد و با برچیدن بساط ظلم و ستم، حکومتی جهانی بر اساس عدل و داد برپا خواهد ساخت، از اهلبیت رسول خدا است. امام علی علیهالسلام از رسول خدا صلیالله علیه وآله نقل میکنند که آن حضرت فرمود: «المهدی منّا أهل البیت».[۱۲۲] در این حدیث و نظایر آن،[۱۲۳] رسول خدا صلیالله علیه وآله، مهدی عجّلالله تعالی فرجه الشریف را از اهلبیت خود به شمار آورده است؛ حال آنکه مهدی عجّلالله تعالی فرجه الشریف در آن زمان وجود نداشت و تا زمان ولادت وی، حدود ۲۵۰ سال، زمان باقی مانده بود.
نتیجهگیری
بدون شک یکی از مهمترین سفارشهای پیامبر صلیالله علیه وآله دربارۀ اهلبیت علیهمالسلام را باید در «حدیث امان» جستجو کرد. رسول خدا صلیالله علیه وآله با تشبیه جایگاه اهلبیت علیهمالسلام به ستارههای آسمان، امنیت بخش بودن اهلبیت علیهمالسلام برای اهل زمین را گوشزد فرمودهاند. «حدیث امان» که مشهورترین نقل آن عبارت «النجوم امان لأهل السماء و اهلبیتی امان لأمتی» است، از طریق پنج راوی از نبی مکرم اسلام صلیالله علیه وآله روایت شده و تا قرن ششم توسط ۱۷ تن از اندیشمندان اهل سنت گزارش شده است.
قدیمیترین منبعی که به ضعیف بودن این حدیث تصریح کرده، متعلق به قرن پنجم است و پسازآن افراد دیگری مانند ذهبی و ابن حجر و ألبانی بانگ ضعیف بودن این حدیث را سر دادهاند. پس از بررسیهای صورت گرفته به این نتیجه رسیدیم که بر پایۀ قواعد رجالی اهل سنت، برخی اشکالات مبنی بر ضعیف بودن تعدادی راویان این حدیث، صحیح نیست. حتی اگر ضعف راویان اسناد را نیز بپذیریم، کثرت طرق، جبرانکنندۀ ضعف اسناد خواهند بود؛ بنابراین نمیتوان این حدیث را ضعیف دانسته و آن را از حجیت ساقط کرد؛ بلکه با توجه به پشتوانۀ غنی روایی این حدیث، باید گفت صدور این کلام از رسولالله صلیالله علیه وآله قطعی است.
برای کامل شدن این بحث لازم است پیرامون حدیث دیگری که در آن، اصحاب پیامبر صلیالله علیه وآله به ستارگان آسمان تشبیه شده و پیروی از آنان، مایۀ هدایت دانسته شده است: «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» پژوهش مستقلی صورت پذیرد و در صورت حجیت هر دو، وجه جمعی میان آنها پیدا شود.
منابع:
قرآن مجید
الآمدی، أبو الحسن علی بن أبی علی الثعلبی (المتوفی: ۶۳۱ هـ)، الإحکام فی أصول الأحکام، بیروت، المکتب الإسلامی، بی تا.
ألبانی، محمد ناصرالدین (د. ۱۴۲۰ هـ)، احکام الجنائز، المکتب الإسلامی، الرابعه، ۱۴۰۶ هـ _ ۱۹۸۶ م.
__________، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، بیروت، المکتب الإسلامی، الثانیه ۱۴۰۵ هـ _ ۱۹۸۵ م.
__________، سلسله الاحادیث الضعیفه و الموضوعه و اثرها السیء فی الامه، الریاض، دار المعارف، الأولی، ۱۴۱۲ هـ / ۱۹۹۲ م.
ابن حبان، محمد بن حبان (د. ۳۵۴ هـ)، الثقات، بیروت، دار الفکر، الأولی، ۱۳۹۵ _ ۱۹۷۵ م.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع (المتوفی: ۲۳۰ هـ)، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، الأولی، ۱۴۱۰ هـ _ ۱۹۹۰ م.
ابن الصلاح، عثمان بن عبد الرحمن، مقدمه ابن الصلاح، مکتبه الفارابی، الأولی ۱۹۸۴ م.
ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد (۴۰۵ هـ) و عبیدالله بن محمد بن أبی مسلم (۴۰۶ هـ)، فوائد منتقاه من روایه الشیخین أبی الحسن أحمد بن محمد بن الصلت وأبی أحمد عبیدالله بن محمد بن أبی مسلم الفرضی، دار البشائر الإسلامیه، الأولی، ۱۴۲۹ هـ _ ۲۰۰۸ م.
ابن العینی، عبد الرحمن بن أبی بکر، شرح ألفیه العراقی فی علوم الحدیث، یمن، مرکز النعمان، الأولی، ۱۴۳۲ هـ _ ۲۰۱۱ م.
ابن مَنْدَه، محمد بن إسحاق (المتوفی: ۳۹۵ هـ)، معرفه الصحابه، جامعه الإمارات العربیه المتحده، الأولی، ۱۴۲۶ هـ _ ۲۰۰۵ م.
ابوالحسین، محمد بن علی بن المهتدی بالله (الد.: ۳۳۰ هـ)، مشیخه ابی الحسن بن المهتدی بالله، الناسخ: ابوالحسین محمد بن احمد بن ابراهیم بن الصائغ، بی تا، بی جا.
أبو یعلی، محمد بن الحسین الفراء (المتوفی: ۴۵۸ هـ)، العده فی أصول الفقه، ریاض، جامعه الملک محمد بن سعود الإسلامیه، الثانیه ۱۴۱۰ هـ _ ۱۹۹۰ م
الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله (المتوفی: ۴۳۰ هـ)، أحادیث مسنده فی أبواب القضاء، بر اساس نرم افزار مکتبهالشامله.
اصبهانی، ابونعیم (د. ۴۳۰ هـ)، معرفه الصحابه، الریاض، دار الوطن، الأولی ۱۴۱۹ هـ _ ۱۹۹۸ م.
الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد (المتوفی: ۳۴۰ هـ)، معجم ابن الأعرابی، المملکه العربیه السعودیه، دار ابن الجوزی، الأولی، ۱۴۱۸ هـ _ ۱۹۹۷ م.
البغدادی، علی بن احمد بن محمد (الد.:۳۳۰ هـ)، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، المکتبه الظاهریه الاهلیه، بی تا.
بخاری، محمد بن إسماعیل (د. ۲۵۶ هـ)، تاریخ الکبیر، بیروت، دار الفکر، بی تا.
بزار، أحمد بن عمرو، البحر الزخار، بیروت، علوم القرآن، ۱۴۰۹٫
بوصیری، أحمد بن أبی بکر (د. ۸۴۰ هـ)، اتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره الریاض، دار الوطن، الأولی، ۱۴۲۰ هـ ۱۹۹۹ م.
بکجری، مغلطای بن قلیج (المتوفی: ۷۶۲ هـ)، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، بی جا، الفاروق الحدیثه، الأولی، ۱۴۲۲ هـ ۲۰۰۱ م.
الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر (الد.:۳۳۰ هـ)، أمالی الجرجانی، المدینهالمنوره، الجامعه الاسلامیه، بی تا.
الجرجانی، أبو أحمد بن عدی (المتوفی: ۳۶۵ هـ)، الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت، دارالکتب العلمیه، الأولی، ۱۴۱۸ هـ ۱۹۹۷ م.
حرانی، أحمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه (المتوفی: ۷۲۸ هـ)، مجموع الفتاوی، المدینه المنوره، مجمع الملک فهد لطباعه المصحف الشریف، ۱۴۱۶ هـ/۱۹۹۵ م.
الحموی، یاقوت بن عبدالله (د. ۶۲۶ هـ)، معجم الأدباء أو إرشاد الأریب إلی معرفه الأدیب، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ هـ _ ۱۹۹۱ م.
الخطیب البغدادی، أبو بکر أحمد بن علی (المتوفی: ۴۶۳ هـ)، تاریخ بغداد، بیروت، دار الغرب الإسلامی، الأولی، ۱۴۲۲ هـ _ ۲۰۰۲ م.
__________، السابق واللاحق فی تباعد ما بین وفاه راویین عن شیخ واحد، الریاض، دار الصمیعی، الثانیه، ۱۴۲۱ هـ/۲۰۰۰ م.
__________، الکفایه فی علم الروایه، المدینه المنوره، المکتبه العلمیه، بی تا.
__________، موضح أوهام الجمع والتفریق، بیروت، دار المعرفه، الأولی، ۱۴۰۷٫
الدارقطنی البغدادی، علی بن عمر، سؤالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی، الریاض، مکتبه المعارف، الأولی،۱۴۰۴ _ ۱۹۸۴٫
الدمشقی، ابن عساکر (الد.: ۵۷۱ هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۵٫
الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر (المتوفی: ۷۷۴ هـ)، التکمیل فی الجرح والتعدیل ومعرفه الثقات والضعفاء والمجاهیل، الیمن، مرکز النعمان، الأولی، ۱۴۳۲ هـ _ ۲۰۱۱ م.
الدمشقی، عبد الخالق بن أسد بن ثابت (المتوفی: ۵۶۴ هـ)، کتاب المعجم، دار البشائر الإسلامیه، الأولی ۱۴۳۴ هـ _ ۲۰۱۳ م.
ذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد (المتوفی: ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، بیروت، دار الغرب الإسلامی، الأولی، ۲۰۰۳ م.
__________، تذکره الحفاظ، بیروت، دار الکتب العلمیه، الأولی، ۱۴۱۹ هـ _ ۱۹۹۸ م.
__________، ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق، الزرقاء، مکتبه المنار، الأولی ۱۴۰۶ هـ _ ۱۹۸۶ م.
__________، ذکر من یعتمد قوله فی الجرح والتعدیل، بیروت، دار البشائر، الرابعه، ۱۴۱۰ هـ، ۱۹۹۰ م.
__________، الرواه الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردّهم، بیروت، دار البشائر الإسلامیه، ۱۴۱۲ هـ _ ۱۹۹۲ م.
__________، سیر أعلام النبلاء، مؤسسه الرساله، الثالثه، ۱۴۰۵ هـ / ۱۹۸۵ م.
__________، المغنی فی الضعفاء، المحقق: الدکتور نور الدین عتر، بی جا، بی تا.
__________، موضوعات المستدرک، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.
__________، الموقظه فی علم مصطلح الحدیث، حلب، مکتبه المطبوعات الإسلامیه، الثانیه، ۱۴۱۲ هـ.
__________، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت، دار المعرفه، الأولی، ۱۳۸۲ هـ _ ۱۹۶۳ م.
الروذباری، أَحمد بن عطاء (المتوفی: ۳۹۶ هـ)، ثلاثه مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، مخطوط نُشر فی برنامج جوامع الکلم المجانی التابع لموقع الشبکه الإسلامیه، الأولی، ۲۰۰۴٫
الرویانی، محمد بن هارون (المتوفی: ۳۰۷ هـ)، مسند الرویانی، القاهره، مؤسسه قرطبه، الأولی، ۱۴۱۶٫
زرکشی، محمد بن جمال الدین، النکت علی مقدمه ابن الصلاح، الریاض، أضواء السلف، الأولی، ۱۴۱۹ هـ _ ۱۹۹۸ م.
زرکلی، خیر الدین بن محمود (المتوفی: ۱۳۹۶ هـ)، الاعلام، دار العلم للملایین، الخامسه عشر، مایو ۲۰۰۲ م.
الزیلعی، عبدالله بن یوسف (المتوفی: ۷۶۲ هـ)، نصب الرایه لأحادیث الهدایه مع حاشیته بغیه الألمعی فی تخریج الزیلعی، دار القبله، الأولی، ۱۴۱۸ هـ/۱۹۹۷ م.
زینلی، غلامحسین، حدیث امان، حدیث اندیشه، پاییز و زمستان ۱۳۸۵، شماره ۲٫
سخاوی، ابن جزری، الغایه فی شرح الهدایه فی علم الروایه، مکتبه أولاد الشیخ للتراث، الأولی، ۲۰۰۱ م.
السخاوی، محمد بن عبد الرحمن، فتح المغیث شرح ألفیه الحدیث، لبنان، دار الکتب العلمیه، الأولی، ۱۴۰۳ هـ .
السلیمانی، مصطفی بن إسماعیل، الجواهر السلیمانیه علی المنظومه البیقونیه، مأرب؛ دارالحدیث، بی تا.
السمعانی المروزی، عبد الکریم بن محمد (المتوفی: ۵۶۲ هـ)، التحبیر فی المعجم الکبیر، بغداد، رئاسه دیوان الأوقاف، الأولی، ۱۳۹۵ هـ _ ۱۹۷۵ م.
السودونی، الدین قاسم بن قُطْلُوبَغا (المتوفی: ۸۷۹ هـ)، الثقات ممن لم یقع فی الکتب السته، صنعاء، مرکز النعمان، الأولی، ۱۴۳۲ هـ _ ۲۰۱۱ م.
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، الریاض، مکتبه الریاض الحدیثه، بی تا.
الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین (المتوفی ۴۹۹ هـ)، ترتیب الأمالی الخمیسیه، رتبها: القاضی محیی الدین محمد بن أحمد القرشی العبشمی (المتوفی: ۶۱۰ هـ)، لبنان، دار الکتب العلمیه، الأولی، ۱۴۲۲ هـ _ ۲۰۰۱ م.
شحود، علی بن نایف، المفصل فی علوم الحدیث، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.
شوکانی، محمد بن عبدالله، نیل الاوطار، مصر، دار الحدیث، الأولی، ۱۴۱۳ هـ _ ۱۹۹۳ م.
الشیبانی، أحمد بن حنبل (المتوفی: ۲۴۱ هـ)، فضائل الصحابه، بیروت، مؤسسه الرساله، الأولی، ۱۴۰۳ _۱۹۸۳٫
صافی، لطفالله، امان الامه من الضلال و الاختلاف، قم، المطبعه العلمیه، الاولی، ۱۳۹۷ هـ.
صالح، صبحی ابراهیم، علوم الحدیث ومصطلحه، بیروت، دار العلم، الخامسه عشر، ۱۹۸۴ م.
الصنعانی، محمد بن إسماعیل الکحلانی (المتوفی: ۱۱۸۲ هـ)، سبل السلام، مکتبه مصطفی البابی الحلبی، الرابعه ۱۳۷۹ هـ/ ۱۹۶۰ م،
الطبرانی، سلیمان بن أحمد (۲۶۰ _ ۳۶۰ هـ)، المعجم الأوسط، القاهره، دار الحرمین، بی تا.
__________، المعجم الکبیر، الموصل، مکتبه العلوم والحکم، الثانیه،۱۴۰۴ _۱۹۸۳٫
طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیه، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.
العدوی، مصطفی، مصطلح الحدیث فی سؤال و جواب، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.
عسقلانی، احمد بن حجر (المتوفی: ۸۵۲ هـ)، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الکتب العلمیه، الأولی، ۱۴۱۵ هـ.
__________، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، الأولی، ۱۴۰۴ _ ۱۹۸۴٫
__________، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۷۹٫
__________، القول المسدد فی الذب عن مسند احمد، القاهره، مکتبه ابن تیمیه، الأولی، ۱۴۰۱٫
__________، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، الثانیه، ۱۳۹۰ هـ /۱۹۷۱ م.
__________، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، دار العاصمه، الأولی، ۱۴۱۹ هـ.
__________، النکت علی کتاب ابن الصلاح، المدینه المنوره، عماده البحث العلمی بالجامعه الإسلامیه، الأولی، ۱۴۰۴ هـ/۱۹۸۴ م.
العکبری، ابن بطه، الإبانه الکبری، الریاض، دار الرایه، الثانیه، ۱۴۱۵ هـ، ۱۹۹۴ م.
العلائی، أبو سعید بن خلیل، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل، بیروت، عالم الکتب، الثانیه۱۴۰۷ _۱۹۸۶٫
العونی، حاتم، مباحث فی تحریر اصطلاح الحدیث المرسل وحجیته عند الساده المحدثین، ناقش هذه المباحث: صباح السبت، الموافق: ۲۵/۱۱/۱۴۲۷ هـ.
العینی، بدر الدین (متوفی ۸۵۵ هـ)، عمده القاری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا.
الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم (المتوفی: ۲۷۶ هـ)، الجزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعه من الصحابه رضیالله عنهم، الریاض، دار الوطن، الأولی، ۱۴۱۹ هـ _ ۱۹۹۸ م.
الفسوی، یعقوب بن سفیان (المتوفی: ۲۷۷ هـ)، المعرفه والتاریخ، ۱/۵۳۸، بیروت، مؤسسه الرساله، الثانیه، ۱۴۰۱ هـ _ ۱۹۸۱ م.
القرطبی، یوسف بن عبدالله (المتوفی: ۴۶۳ هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، بیروت، دار الجیل، الأولی، ۱۴۱۲ هـ _ ۱۹۹۲ م.
قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر، بی تا.
کافیجی، محمد بن سلیمان (المتوفی: ۸۷۹ هـ)، المختصر فی علم الأثر، الریاض، مکتبه الرشد، الأولی، ۱۴۰۷ هـ.
الکدیمی، محمد بن یونس (الد.: ۲۸۶ هـ)، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، الناسخ: یوسف بن خلیل بن عبدالله الدمشقی، المدینهالمنوره، الجامعه الاسلامیه، ۹۶۶ ق.
مزی، یوسف بن الزکی (۶۵۴ _ ۷۴۲)، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، بیروت، مؤسسه الرساله، الأولی، ۱۴۰۰ _ ۱۹۸۰٫
مسلمی، محمد، موسوعه أقوال أبی الحسن الدارقطنی فی رجال الحدیث وعلله، تألیف: مجموعه من المؤلفین (الدکتور محمد مهدی المسلمی _ أشرف منصور عبد الرحمن _ عصام عبد الهادی محمود _ أحمد عبد الرزاق عید _ أیمن إبراهیم الزاملی _ محمود محمد خلیل)، بیروت، عالم الکتب، الأولی، ۲۰۰۱ م.
مقدسی، ابن قیسرانی، تذکره الحفاظ، الریاض، دار الصمیعی: الأولی، ۱۴۱۵ هـ _ ۱۹۹۴ م.
مناوی، محمد بن تاج العارفین، الیواقیت والدرر فی شرح نخبه ابن حجر، الریاض، مکتبه الرشد، ۱۹۹۹ م.
میلانی، علی، نفحات الأزهار فی خلاصه عبقات الأنوار للعلم الحجه آیهالله السید حامد حسین اللکهنوی، قم، حقائق الاسلامی، الأولی، ۱۴۱۴ هـ.
النسائی، أحمد بن شعیب (المتوفی: ۳۰۳ هـ)، مشیخه النسائی، مکه المکرمه، دار عالم الفوائد، الأولی ۱۴۲۳ هـ.
نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، دارالفکر، بی تا.
النیسابوری، الحاکم محمد بن عبدالله (المتوفی: ۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الکتب العلمیه، الأولی، ۱۴۱۱ _ ۱۹۹۰٫
هیثمی، نورالدین (د. ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ هـ.
* تاریخ دریافت: ۰۳/۰۴/۹۴ ، تاریخ پذیرش: ۲۲/۰۶/۹۴٫
پی نوشت ها:
[۱]دانش آموختۀ حوزۀ علمیۀ قم و فارغ التحصیل مرکز تخصصی امامت اهل بیت علیهمالسلام.
[2]. نحل / ۱۶٫
[۳]. صافی، لطفالله، امان الامه من الضلال و الاختلاف، ۱۶۹٫
[۴]. میلانی، علی، نفحات الازهار، ۱/۸۱ و ۴/۳۱۰٫
[۵]. زینلی، غلامحسین، حدیث امان، مجلۀ حدیث اندیشه، پاییز و زمستان ۱۳۸۵، شمارۀ ۲٫
[۶]. ذهبی، شمس الدین، الموقظه فی علم مصطلح الحدیث، ۲۴؛ عسقلانی، ابن حجر، النکت، ۱/۲۳۴٫
[۷]. مراد از شاذ، حدیثی است که یا با مشهور مخالف باشد و یا با روایتی ارجح. ر.ک: طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیه، ۱/۲۵٫
[۸]. مراد از معلّل، حدیثی است که به دلیل وجود علتی، صحت آن مخدوش باشد. ر.ک: همان، ۱/۴۴٫
[۹]. همان، ۱/۲۶٫
[۱۰]. عسقلانی، ابن حجر، همان، ۱/۳۸۵٫
[۱۱]. ذهبی، شمس الدین، همان، ۲۶٫
[۱۲]. عسقلانی، ابن حجر، همان.
[۱۳]. سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، ۱/۱۵۳٫
[۱۴]. ذهبی، شمس الدین، همان، ۲۸٫
[۱۵]. العدوی، مصطفی، مصطلح الحدیث فی سؤال و جواب، ۱۴٫
[۱۶]. مراد از جرح مفسَّر این است که علت ضعف بیان شود و به عبارات «ضعیف» اکتفا نشود. در مقابل آن، جرح «غیر مفسَّر» است که علت ضعف راوی بیان میشود؛ مانند اینکه گفته شود: «وضّاع». ر.ک: ذهبی، شمس الدین، ذکر من یعتمد قوله فی الجرح والتعدیل، ۱۷۲٫
[۱۷]. العدوی، مصطفی، همان.
[۱۸]. ذهبی، شمس الدین، همان.
[۱۹]. کافیجی، محمد بن سلیمان، المختصر فی علم الأثر، ۱۱۳٫
[۲۰]. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ۱۳/۳۸۲٫ در منابع اهل سنت میتوان استدلال به این قاعده برای توثیق راویان را فراوان مشاهده کرد. برای نمونه ر.ک: قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ۱/۴۷۸؛ نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، ۳/۳۵۱؛ البانی، محمد ناصرالدین، احکام الجنائز، ۱۳۴٫
[۲۱]. بخاری برای اخراج احادیث دو شرط داشته است: معاصرت راوی با استادش و ثبوت سماعش از وی. مسلم تنها شرط تعاصر را لحاظ میکرده است. ر.ک: صالح، صبحی ابراهیم، علوم الحدیث ومصطلحه، ۱۲۰٫
[۲۲]. البته در تعریف «صحابه» اختلافات زیادی در میان اهل سنت دیده میشود و چون بحث ما دراینباره نیست به تعریف موردقبول مشهور اکتفا کردهایم. ر.ک: سلیمانی، مصطفی بن إسماعیل، الجواهر السلیمانیه، ۱۶۰؛ شحود، علی بن نایف، المفصل فی علوم الحدیث، ۱/۳۰۴٫
[۲۳]. عسقلانی، ابن حجر، النکت، ۱/۱۵۴٫
[۲۴]. ابن العینی، عبد الرحمن بن أبی بکر، شرح ألفیه العراقی فی علوم الحدیث، ۱/۱۰۶؛ نووی، یحیی بن شرف، المجموع، ۶/۳۶۱٫
[۲۵]. ذهبی، شمس الدین، الرواه الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردّهم، ۲۳٫
[۲۶]. ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، ۱/۲۵۹٫
[۲۷]. عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ۲/۳۰۷٫
[۲۸]. برای نمونه، ر.ک: به استدلال این افراد به این قاعده: ذهبی، شمس الدین، تذکره الحفاظ، ۱/۲۲۴؛ زیلعی، عبدالله بن یوسف، نصب الرایه، ۱/۷۱؛ عسقلانی، ابن حجر، القول المسدد، ۵۰٫
[۲۹]. عینی، بدر الدین، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ۳/۳۰۷٫
[۳۰]. برای نمونه: عسقلانی، ابن حجر، فتح ، ۸/۱۲۷؛ صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، ۲/۱۱؛ شوکانی، محمد بن عبدالله، نیل الاوطار، ۱/۵۴٫
[۳۱]. حرانی، ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ۱۸/۲۶٫
[۳۲]. البانی، محمد ناصرالدین، إرواء الغلیل، ۱/۱۶۰٫
[۳۳]. «حسن لغیره» را اینگونه تعریف کردهاند: «هو الحدیث الضعیف إذا تعددت طرقه، ولم یکن سبب ضعفه فسق الراوی أو کذبه». طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیه، ۱۹٫
[۳۴]. این حدیث در منابع روایی شیعه نیز وجود دارد. شماری از محدثان امامیه، از طریق امیرالمؤمنین علیهالسلام از رسول خدا صلیالله علیه وآله نقل کردهاند که آن حضرت فرمود: «النجوم امان لأهل السماء فإذا ذهبت النجوم، ذهبت اهل السماء و اهل بیتی امان لأهل الارض فاذا ذهب اهل بیتی ذهب اهل الارض». (ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/۲۰۵؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ۱/۳۴۷؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ۲۷/۳۱۰؛ فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الصافی، ۴/۳۵۴).
این حدیث با اندکی تفاوت از طریق صحابۀ دیگری چون سلمه بن اکوع (طوسی، محمد بن حسن ، الامالی، /۲۵۹؛ ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ۱/۲۰۵)، جابر بن عبدالله انصاری، ابوموسی اشعری، عبدالله بن عباس (طوسی، محمد بن حسن ، همان، /۳۷۹) و ابوسعید خدری (خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر، ۲۹) نیز نقل شده است. برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: زینلی، غلامحسین، حدیث امان، حدیث اندیشه، ۴۴، پاییز و زمستان ۱۳۸۵، شمارۀ ۲٫
[۳۵]. الشیبانی، أحمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ۲/۶۷۱٫
[۳۶]. الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم، الجزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعه من الصحابه، ۴۷٫
[۳۷]. الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، ۱/۵۳۸٫
[۳۸]. الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح ۴۳٫
[۳۹]. الرُّویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، ۲/۲۵۸٫
[۴۰]. ابوالحسین، محمد بن علی، مشیخه ابی الحسین بن المهتدی بالله، ح ۳۰ و ۴۶٫
[۴۱]. البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح ۳۳٫
[۴۲]. الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، أمالی الجرجانی، ح ۷۳٫
[۴۳]. الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، ۳/۹۷۷٫
[۴۴]. الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ۷/۲۲٫
[۴۵]. الروذباری، أَحمد بن عطاء، ثلاثه مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، ۱/۳۴٫
[۴۶]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۶۲٫
[۴۷]. ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد و عبیدالله بن محمد، فوائد منتقاه من روایه الشیخین ابن الصلت و أبی مسلم الفرضی، ۷۳٫
[۴۸]. الخطیب البغدادی، أحمد بن علی بن ثابت، السابق واللاحق، ۱/۳۰۳؛ همو، موضح أوهام الجمع والتفریق، ۲/۴۶۳
[۴۹]. الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیه، ۱/۲۰۳٫
[۵۰]. الدمشقی، عبد الخالق بن أسد، کتاب المعجم، ۱/۴۰۴٫
[۵۱]. الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، /۲۰٫
[۵۲]. مراد از اسناد مستقل، اسنادی است که سلسلۀ راویان آن با دیگر اسناد تفاوت داشته باشد. در مقابل آن اسناد مشترک است که سلسلۀ راویان در اسناد مختلف، یکی است. کثرت اسناد مشترک، غیر از تأیید توسط ناقلین، تأثیر چندانی در اعتبار حدیث ندارد؛ ولی کثرت اسناد مستقل، نشان از شیوع حدیث در میان راویان است.
[۵۳]. الرویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، ۲/۲۵۸؛ النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۶۲؛ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ۷/۲۲؛ با اختلاف اندکی در الفاظ.
[۵۴]. الشیبانی، أحمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ۲/۶۷۱؛ النیسابوری، محمد بن عبدالله، همان، ۲/۴۸۶؛ الدمشقی، عبد الخالق بن أسد، کتاب المعجم، ۱/۴۰۴؛ با اختلاف اندکی در الفاظ.
[۵۵]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، همان، ۳/۵۱۷٫
[۵۶]. الرُّویانی، محمد بن هارون، همان، ۲/۲۵۸؛ الروذباری، أَحمد بن عطاء، همان، ۱/۳۴؛ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، همان، ۷/۲۲؛ با اختلاف اندکی در الفاظ.
[۵۷]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، همان، ۳/۱۶۲٫
[۵۸]. الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح ۴۳؛ ابوالحسین، محمد بن علی، همان، ح ۳۰؛ الشیبانی، أحمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ۲/۶۷۱؛ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح ۳۳؛ النیسابوری، محمد بن عبدالله، همان، ۲/۴۸۶ و ۳/۵۱۷؛ الدمشقی، عبد الخالق بن أسد، کتاب المعجم، ۱/۴۰۴؛ با اختلاف اندکی در الفاظ.
[۵۹]. الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیه، ۱/۲۰۰٫
[۶۰]. الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم، جزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعه من الصحابه، ۴۷؛ الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، ۱/۵۳۸؛ الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح ۴۳؛ الرُّویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، ۲/۲۵۸؛ ابوالحسین، محمد بن علی بن المهتدی بالله، مشیخه ابی الحسین بن المهتدی بالله، ح ۳۰ و ح ۴۶؛ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح ۳۳؛ الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، أمالی الجرجانی، ح ۷۳؛ الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، ۳/۹۷۷؛ الروذباری، أَحمد بن عطاء، ثلاثه مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، ۱/۳۴؛ ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد و عبیدالله بن محمد، همان، ۷۳؛ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی بن ثابت، السابق واللاحق، ۱؛ الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیه، ۱/۲۰۳؛ الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۰/۲۰٫
[۶۱]. ذهبی، شمس الدین، موضوعات المستدرک، ۱۸؛ همو، المستدرک علی الصحیحین مع تلعیقات الذهبی، ۳/۱۸۲٫
[۶۲]. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ۹/۱۷۴٫
[۶۳]. بوصیری، أحمد بن أبی بکر، اتحاف الخیره المهره، ۷/۲۲۸٫
[۶۴]. عسقلانی، ابن حجر، المطالب العالیه، ۱۸/۳۸۶٫
[۶۵]. ألبانی، محمد ناصرالدین، سلسله الاحادیث الضعیفه و الموضوعه، ۱۰/۲۳۴٫
[۶۶]. اصفهانی، ابونعیم، أحادیث مسنده فی أبواب القضاء، ۴٫
[۶۷]. مقدسی، ابن قیسرانی، تذکره الحفاظ، ۴۳۳٫
[۶۸]. الدمشقی، عبدالخالق بن أسد، کتاب المعجم، ۱/۴۰۴٫
[۶۹]. الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیه، ۱/۲۰۰٫
[۷۰]. الشیبانی، أحمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ۲/۶۷۱٫
[۷۱]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۶۲٫
[۷۲]. الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم، جزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعه من الصحابه، ۴۷؛ الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، ۱/۵۳۸؛ الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح ۴۳؛ الرویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، ۲/۲۵۳ و ۲۵۸؛ ابوالحسین، محمد بن علی بن المهتدی بالله، مشیخه ابی الحسین بن المهتدی بالله، ح ۳۰ و ۴۶؛ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح ۳۳؛ الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، أمالی الجرجانی، ح ۷۳؛ الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، ۳/۹۷۷؛ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ۷/۲۲؛ الروذباری، أَحمد بن عطاء، ثلاثه مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، ۱/۳۴؛ ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد و عبیدالله بن محمد، همان، ۷۳؛ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، السابق واللاحق، ۱/۳۰۳؛ الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، همان، ۱/۲۰۳؛ الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۰/۲۰٫
[۷۳]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ۲/۴۸۶٫
[۷۴]. همان، ۳/۵۱۷٫
[۷۵]. صنعانی دربارۀ این حدیث مینویسد: «اقتدوا باللذین من بعدی ابی بکر و عمر؛ وله طرق فیها مقال إلا أَنه یقوی بعضها». صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، ۱/۳۴۵٫ همچنین دربارۀ حدیث دیگری گفته است: «رواه الدارقطنی وأخرجه أحمد والبزار من حدیث أبی الدرداء وابن ماجه من حدیث أبی هریره و کلها ضعیفه لکن قد یقوی بعضها بعضاً والله أعلم». همان، ۳/۱۰۷٫
[۷۶]. مؤلف کتاب، محمد بن هارون أبو بکر رویانی (د. ۳۰۷ هـ)، امام، حافظ وثقه است. ر.ک: ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ۱۴/۵۰۷٫
[۷۷]. الرُّویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، ۲/۲۵۳٫
[۷۸]. ابن منده، معرفه الصحابه، ۱/۶۵۳؛ اصفهانی، ابونعیم، معرفه الصحابه، ۳/۱۳۳۹؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ۳/۱۲۷٫
[۷۹]. بر اساس قاعدۀ رجالی، عدالت راویانی که بخاری و مسلم روایتی را از آنها نقل کرده باشند، محرز است: «و قرر ابن دقیق العید ذلک بأن من اتفق الشیخان علی التخریج لهم ثبتت عدالتهم بالاتفاق بطریق الاستلزام؛ لاتفاق العلماء علی تصحیح ما أخرجاه، ومن لازمه عداله رواته إلی أن تتبین العلّه القادحه بأن تکون مفسّره ولا تقبل». عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ۱۳، /۳۸۲٫
[۸۰]. ذهبی، شمس الدین، همان، ۵/۲۴۴٫
[۸۱]. بکجری، مغلطای بن قلیج، اکمال تهذیب الکمال، ۱۲/۲۸٫
[۸۲]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ۱/۴۰۷٫
[۸۳]. بزار، احمد بن عمرو، البحر الزخار، ۹/۲۵۵٫
[۸۴]. مزی، یوسف بن الزکی، تهذیب الکمال، ۲۹/۱۰۴٫
[۸۵]. همان.
[۸۶]. مستوی در مقابل مضطرب است؛ در تعریف مضطرب گفته شده: «هو ما روی علی أوجه مختلفه متساویه فی القوه». ر.ک: طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیه، ۴۲٫
[۸۷]. دمشقی، ابن کثیر، التکمیل فی الجرح والتعدیل، ۱/۲۵۹٫
[۸۸]. مزی، یوسف بن الزکی، همان، ۲۳/۵۵۹٫
[۸۹]. النسائی، أحمد بن شعیب، مشیخه النسائی، ۶۰٫
[۹۰]. ذهبی، شمس الدین، همان، ۱۱/۴۷۰٫
[۹۱]. عسقلانی، ابن حجر، النکت علی کتاب ابن الصلاح، ۲/۶۷۵٫
[۹۲]. مراد از راوی مستور کسی است که نام او مشخص باشد ولی توثیق و تضعیفی دربارۀ او وجود نداشته باشد؛ به چنین فردی اصطلاحاً «مجهول الوصف» میگویند که در برابر آن «مجهول العین» قرار دارد. دو دیدگاه دربارۀ روایات راوی مستور وجود دارد: برخی روایات راوی مستور را مطلقاً میپذیرند (سخاوی، ابن جزری، الغایه فی شرح الهدایه فی علم الروایه، ۱۲۷؛ زرکشی، محمد بن جمال الدین، النکت علی مقدمه ابن الصلاح، ۱/۳۱۹). ولی عدهای قبول روایات مستور را متوقف بر روایت حداقل دو راوی ثقه از او میدانند (مناوی، محمد بن تاج العارفین، الیواقیت والدرر، ۲/۱۴۷) و می گویند کمترین دلیل رفع جهالت حال راوی، روایت دو راوی مشهور از او است. (ابن الصلاح، عثمان بن عبد الرحمن، مقدمه ابن الصلاح، ۱/۶۱).
[۹۳]. متابع را چنین تعریف کردهاند: «هو الحدیث الذی یشارک فیه رواته رواه الحدیث الفرد، لفظاً ومعنی، أو معنی فقط، مع الاتحاد فی الصحابی». طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیه، ۱۱٫
[۹۴]. شاهد را چنین تعریف کردهاند: «هو الحدیث الذی یشارک فیه رواته رواه الحدیث الفرد، لفظاً ومعنی، أو معنی فقط، مع الاختلاف فی الصحابی». همان، ۲۵٫
[۹۵]. رجالیان گفتهاند اگر روایتی متابعات نداشته باشد، شاذ یا منکر میشود. تعریف إفراد اینگونه است: «هو ما تفرد به راویه بأی وجه من وجوه التفرد وهو قسمان: أ_ الفرد المطلق: وهو ما ینفرد به واحد عن کل أحد. ب_ الفرد النسبی: هو ما یقع فیه التفرد بالنسبه إلی جهه خاصه، أیاً کانت تلک الجهه». همان، ۹٫
[۹۶]. در تعیین محدودۀ منکر، آن را بر دو قسم دانستهاند: «۱_ وهو المنفرد المخالف لما رواه الثقات. ۲_ هو الفرد الذی لیس فی راویه من الثقه والإتقان ما یحتمل معه تفرده». ر.ک: ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن، همان، ۴۶٫
[۹۷]. برای نمونه میتوان به روایتی در صحیح مسلم اشاره کرد که بر منفرد بودن آن تصریحشده است: «أبی زکیر یحیی بن محمد بن قیس عن هشام بن عروه عن أبیه عن عائشه رضیالله عنها: أن رسولالله (صلیالله علیه و سلم) قال: کلوا البلح بالتمر فإن الشیطان إذا رأی ذلک غاظه ویقول عاش بن آدم حتی أکل الجدید بالخلق. تفرد به أبو زکیر وهو شیخ صالح أخرج عنه (مسلم) فی کتابه غیر أنه لم یبلغ مبلغ من یحتمل تفرده والله أعلم». همان.
[۹۸]. مزی، یوسف بن الزکی، تهذیب الکمال، ۲۹/۱۰۷٫
[۹۹]. در منابع اهل سنت روایات زیادی از موسی بن عبیده وجود دارد؛ مانند: «إن بنی إسرائیل افترقت علی اثنتین وسبعین مله وإن أمتی ستفترق علی مثلها، کلها فی النار إلا واحده، وهی الجماعه». العکبری، ابن بطه، الإبانه الکبری، ۱/۳۷۰ و «إنها ستکون فتنه فإن أدرکت شیئا منها فأت بسیفک عرض الحره فاضربها به ثم الحق بالربذه وکن رب مَعِیزه حتی تقتلک ید خاطئه أو میته قاضیه». همان، ۲/۵۷۷ و «لیظهرن الدین حتی یجاوز البحر، وحتی تخاض البحار بالخیل فی سبیلالله، ثم یأتی قوم یقرؤون القرآن، یقولون: ‹من أقرأ منا؟ من أعلم منا؟› ثم التفت رسولالله، فقال: ‹هل فی أولئک من خیر›، قالوا: ‹لا›، قال: ‹أولئک من هذه الأمه، أولئک وقود النار.›» بزار، أحمد بن عمرو، البحر الزخار، ۴/۱۵۱؛ و «عن أبی ذر، قال: قال لی رسولالله: ‹سیصیبک بعدی بلاء› قلت: ‹فیالله؟› قال: ‹فیالله› قلت: ‹مرحبا بأمرالله›، فقال: ‹یا أبا ذر! اسمع وأطع› وأحسبه، قال: ‹ولو لعبد أسود›». همان، ۹/۲۶۴٫
[۱۰۰]. برای نمونه ذهبی بیان میکند: «خالد بن مخلد القطوانی من شیوخ البخاری. صدوق إن شاءالله. قال أحمد بن حنبل: له أحادیث مناکیر. وقال ابن سعد: منکر الحدیث». ذهبی، شمس الدین، المغنی فی الضعفاء، ۱/۲۰۶٫
[۱۰۱]. الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ۷/۲۲٫
[۱۰۲]. الرُّویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، ۲/۲۵۳٫
[۱۰۳]. الروذباری، أَحمد بن عطاء، ثلاثه مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، ۱/۳۴٫
[۱۰۴]. الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۰/۲۰٫
[۱۰۵]. الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، ۳/۹۷۷٫
[۱۰۶]. الرُّویانی، محمد بن هارون، همان، ۲/۲۵۸٫
[۱۰۷]. الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح ۴۳؛ محمد بن علی بن المهتدی بالله، مشیخه ابی الحسن بن المهتدی بالله، ح ۳۰ و ۴۶؛ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح ۳۳؛ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی بن ثابت، موضح أوهام الجمع والتفریق، ۲/۴۶۳؛ الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیه، ۱/۲۰۳٫
[۱۰۸]. الرویانی، محمد بن هارون، همان.
[۱۰۹]. ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد، فوائد منتقاه من روایه الشیخین ابن الصلت و أبی مسلم الفرضی، ۷۳٫
[۱۱۰]. الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم، الجزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعه من الصحابه رضیالله عنهم، ۴۷؛ الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، ۱/۵۳۸؛ الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، أمالی الجرجانی، ح ۷۳؛ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، السابق واللاحق، ۱/۳۰۳٫
[۱۱۱]. آمار و احکام مربوط به راویان، برگرفته از نرم افزار تخصصی _ حدیثی جوامع الکلم است.
[۱۱۲]. ۱_ الفسوی، یعقوب بن سفیان، همان، ۱/۵۳۸٫ ۲ و ۳ و ۴_ الرُّویانی، محمد بن هارون، همان، ۲/۲۵۳ و ۲۵۸٫ ۵_ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، همان، ح ۳۳٫ ۶_ الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، همان، ۳/۹۷۷٫ ۷_ الروذباری، أَحمد بن عطاء، همان، ۱/۳۴٫ ۸_ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، همان، ۱/۳۰۳٫
[۱۱۳]. ۱ و ۲_ الکدیمی، محمد بن یونس، همان، ح ۴۳ و ح ۴۶٫ ۳_ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ۷/۲۲٫ ۴_ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع والتفریق، ۲/۴۶۳٫
[۱۱۴]. ۱_ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، همان، ح ۳۳٫ ۲_ الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیه، ۱/۲۰۳٫ ۳_ الجرجانی، محمد بن ابراهیم، أمالی الجرجانی، ح ۷۳٫ ۴_ الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۰/۲۰٫
[۱۱۵]. احزاب/۳۳٫
[۱۱۶]. < قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى> (شوری/۲۳).
[۱۱۷]. «مثل أهلِ بیتی فیکم مثلُ سفینهِ نوح من رکبها نجا و من تخلَّف عنها غَرِق» ر.ک: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۲/۳۴۳؛ خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ۱۲/۹۱؛ ابونعیم اصفهانی، حلیه الاُولیاء، ۴/۳۰۶؛ هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، ۹/۲۶۵؛ سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور، ۴/۴۳۴.
[۱۱۸]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ۱۰/۲۹۶ _ ۲۹۷؛ سیوطی، جلال الدین، همان، ۵/۱۹۸.
[۱۱۹]. دراینباره، نقلهای دیگری نیز وجود دارد.
[۱۲۰]. سیوطی، جلالالدین، همان، ۵/۱۹۹.
[۱۲۱]. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ۹/۲۶۷؛ سیوطی، جلالالدین، همان، ۶/۶۰۶.
[۱۲۲]. ابن ماجۀ قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب ۳۴؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ۱/۸۴؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۴/۵۵۷.
[۱۲۳]. ابوسعید خُدری نیز از رسول خدا نقل میکند که فرمود: «المهدی منّی» ر.ک: ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن أبی داوود، کتاب المهدی. از امّ سلمه نیز نقل شده که رسول خدا فرمود: «المهدی مِن عترتی، مِن وُلد فاطمه» ر.ک: ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب ۳۴؛ ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، کتاب المهدی، ح ۴۲۸۴؛ سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور ۶/۵۸؛ همو، الحاوی للفتاوی، ۲/۲۲۴. امام علی علیهالسلام از رسول خدا صلیالله علیه وآله نقل میکند که فرمود: «لو لم یبقِ من الدهر إلاّ یومٌ، لَبعثالله رجلاً مِن أهلِ بیتی یملأها عدلاً کما مُلئت جوراً». ابوداود، سلیمان بن اشعث، همان، ح ۴۲۸۳.
پاسخ دهید