عالم همه از روی جمیلت شده پر نور در دیدهی اعمی رخ زیبای تو مستور
موسیِ کلیمی نبود تا که ببیند هر لحظه پدیدار تجلّی تو بر طور
هر جام دلی گشت پر از ساغر مهرت مأنوس تو گردید و ز غیرت همگی دور
ما دست ز دامان جلال تو نداریم زین درگه لطف است طلبکار تو منصور
یکباره بزن آتش غیرت به دل ای دوست تا جز تو نماند دگری مقصد و منظور
این خانه که بیگانه در او ساخته منزل خالص کن و دشمن همگی ساز تو مقهور
در فضل عمیم تو نگنجد که فتد دوست در مهلکه و دشمن او خرّم و مسرور
ای مهدی موعود تو را باد تحیّت پس رحمت حقّ و برکاتش به تو منثور
پیوسته بر آباء کرامت ز خدا باد شایان صلوات ابدی نازل و منشور
ما دست به دامان تولّای تو داریم بر بندگی درگه شه نامی و مشهور
ای آنکه پسندیدهی درگاه الهی دریاب یکی خسته و وامانده و منفور
گر یک نظر از لطف بر این بنده نمایی مقبول به درگاه خدا افتد و مغفور
زین در که گدا باز از او نامده محروم امّید شود سعی من شیفته مشکور
روی سیهام از کرم حضرت مولی مستور به درگاه خدا آمد و مبرور
بنمای به «فانی» ز کرم یک نظر ای دوست
کان سوخته در راه تو شد کشته و مهجور
منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۵۲
پاسخ دهید