استخاره
صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه
آمد به من گفت «روحانیتان کجاست؟»
توی گردانمان چند تا داشتیم. یکیشان را صدا زدم آمد.
محمود گفت: «حاجی جان! این بار دیگر درماندهام چی کار کنم. استخاره کن ببینم قرآن چی میگوید.»
اصلاً باورم نمیشد. دهانم باز مانده بود از تعجب.
یادم نیست چراغ قوه انداختیم یا نور مهتاب بود. فقط یادمست شنیدیم «بد آمده. خیلی بد.»
به من گفت: «برمیگردیم. سریع به بچّهها بگو راه بیفتند.»
آن شب برگشتیم و فردا شب عملیات کردیم. [شب عملیات بازهم تلفات زیاد بود، ولی اگر آن شب محمود استخاره نمی گرفت و با همان خستگی عملیات می کردیم؛ قطعاً شمار شهدا چند برابر می شد!]
منبع : کتاب «ردّ خون روی برف یا توی برف بزرگ شو دخترم»- انتشارات روایت فتح
به نقل از: حسین سهرابی
پاسخ دهید