آیا پیامبر اسلام(ص) بعد از فتح مکه، هنگامی که تصاویر داخل کعبه را از بین میبردند، به تصاویر حضرت عیسی(ع) و حضرت مریم(س) کاری نداشتند؟
در روایات شیعی به این موضوع اشارهای نشده است، اما «ازرقى»(متوفای ۲۵۰ق) در کتاب «أخبار مکه و ما جاء فیها من الآثار» – که احتمالاً قدیمیترین کتاب در دسترسی است که ویژه اخبار مکه نگاشته شده است- در باب «ما جاء فی ذکر بناء قریش الکعبه فی الجاهلیه» روایاتی را نقل کرده است که: در کعبه تصویرها و تمثالهایى وجود داشت؛ از جمله تمثال حضرت عیسى(ع) و مادرش حضرت مریم(س) که عیسی در دامن مادر نشسته بود.[۱] وضع کعبه بدین صورت بود تا اینکه سرانجام رسول خدا(ص) در سال فتح مکه؛ یعنى سال هشتم هجرى، به مکه وارد گردیدند و دستور دادند که کلیه بتهاى موجود در کعبه منهدم گردد. رسول خدا(ص) هنگامى که به درون کعبه وارد شدند، پس از دیدن عکسها، دستور دادند آن عکسها را محو کنند. مگر تصویر حضرت عیسى(ع) و مادرش حضرت مریم(س) که دست گذاشتند و فرمودند اینها را پاک نکنید و تصاویرشان در کعبه باقى ماند. تا اینکه در دوران خلافت عمر بن خطاب از بین رفت.[۲]
در یکی از این روایات چنین آمده است: زنى از غسان به هنگام حج اعراب به مکه آمد وقتى تصویر مریم را در کعبه دید گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، به درستى که تو عرب هستى، لذا رسول خدا(ص) به محو تمامى تصاویر امر کردند، مگر تصاویر حضرت مریم(س) و حضرت عیسى(ع).[۳]
ممکن است گفته شود که چرا تماثیل حضرت عیسی(ع) و مریم(س) در کعبه آویزان بوده با اینکه کعبه در آن زمان جایگاه بتها شده بود؟
در پاسخ باید گفت: از جمله علتهایی که اعراب جاهلی بتها را در کعبه قرار میدادند، این بود که بتها را به عنوان شفیعان خود میدانستند تا به درگاه الهی برای آنها شفاعت کنند و در واقع، بتها الهههایی برای آنان و واسطههایی بین خدا و مردم بودند. با این منطق و استدلال، بعید نیست که تمثال حضرت عیسی و مریم نیز در کعبه بوده باشند؛ زیرا شاید مسیحیان آن سرزمین نیز با استدلالی مشابه میخواستند به وسیله آن تمثالها به خدا برسند و این نوع استدلال هم با منطق اعراب جاهلی منافاتی نداشت تا مانع آنان شوند. به هر حال بر فرض پذیرش این نقل تاریخی مشخص میشود که کعبه نزد مسیحیان – دست کم برای عدهای که با حجاز در ارتباط بودند – دارای ارج و منزلتی رفیع بوده است.
منبع: اسلام کوئست
[۱]. ازرقى، محمد بن عبد الله، أخبار مکه و ما جاء فیها من الآثار، محقق، ملحس، رشدى صالح، ج ۱، ص ۱۶۷، بیروت، دار الأندلس، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
[۲]. همان، ص ۱۶۸ – ۱۶۹٫
[۳]. همان، ص ۱۶۹٫
پاسخ دهید