١ . زهرا در خانه همسر
زمانى که على(علیه السلام) فاطمه زهرا(علیها السلام) را به عقد خود درآورد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به او فرمود: على جان! در جستجوى خانه اى براى خود باش . حضرت به جستجو پرداخت و با اندکى تأخیر از گفته رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)خانه اى تدارک دید و مراسم ازدواج خود با فاطمه(علیها السلام) را در آن برگزار کرد.
روزى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نزد دخترش آمد و فرمود: فاطمه جان! مى خواهم شما را به منزل خودم انتقال دهم . فاطمه به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)عرضه داشت: پدر جان! با حارثه بن نعمان گفت و گو فرما تا یکى از خانه هاى خود را در اختیار ما قرار دهد . رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: حارثه آن قدر ما را در منزل خود جاى داده که از او شرم دارم. این خبر به حارثه رسید، خدمت پیامبر آمد و عرضه داشت: اى رسول خدا! به من خبر رسیده که آن جناب قصد دارد فاطمه را به منزل خود منتقل گرداند، خانه هاى من که نزدیک ترین خانه هاى بنى نجّار به شما هستند، در اختیار شماست، من خود و آن چه دارم از خدا و رسول اوست، اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به خدا سوگند! مالى که از من مى ستانى، از آن چه برایم باقى مى نهى، دوست داشتنى تر است، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: راست گفتى خداوند به تو خیر و برمت عنایت فرماید . و بدین ترتیب، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فاطمه را به خانه حارثه منتقل ساخت.[۱]
فاطمه زهرا(علیها السلام) به خانه شوهر انتقال یافت، وى از خانه رسالت و نبوّت به خانه امامت و ولایت منتقل گردید، آن مخدّره در فضایى آکنده از قداست و پاکى زندگى مى کرد که عظمتِ زهد و بى رغبتى به دنیا و ساده زیستى، بر آن فضا حاکم بود و زهراى مرضیّه در امور دنیوى و اخروى، شوهرش را یارى مى داد.
على(علیه السلام) فاطمه زهرا(علیها السلام) را آن گونه که شایسته مقام وى بود احترام مى نهاد، نه تنها بدین سبب که همسر وى بود بلکه بدین جهت که محبوب ترین آفریدگانِ خدا نسبت به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و بانوى بانوان جهانیان تلقّى مى شد و نور او از پیامبر و وجود مقدسش مجموعه فضایل و ارزش ها به شمار مى آمد.
مدت اقامت امام على و حضرت زهرا(علیها السلام) در خانه حارثه بن نعمان دقیقاً مشخص نیست ولى آن چه مسلّم است رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)براى فاطمه خانه اى متّصل به مسجد خویش بنا نمود که مانند سایر خانه هاى همسرانش به مسجد راه داشت و زهراى بتول به خانه جدیدى که متصل به خانه خدا و رسول او بود، منتقل گردید.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) این نهال مقدس نَبَوى را بدون مراقبت رها نکرد و با رهنمودها و توجّهات خویش از او نگاهدارى مى کرد، این زن و شوهر در سایه پر برکت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و حمایت آن بزرگوار مى زیستند، پیامبر پس از ازدواج زهرا(علیها السلام) علاقه و محبّت و پند و سفارش هایى که بدو ارزانى داشت، به هیچ کس ابراز نکرد و معناى زندگى را به آن مخدّره آموخت و برایش فاش ساخت که اساس و پایه زندگى را، انسانیت تشکیل مى دهد و سعادت و خوشبختى زناشویى، اگر بر اخلاق پسندیده و ارزش هاى اسلامى استوار باشد، از مال و دارایى و کاخ و زیب و زیور و اسباب و اثاثیه گرانبها و تجمّلات، برتر و بالاتر است.
آرى، فاطمه زهرا(علیها السلام) در سایه حمایت همسر خویش خوشبخت و شادمان زندگى مى کند و ساده زیستى و بى تکلّفى در زندگى، از او فاصله نمى گیرد، او بانوى نمونه، همسر على، دلاور مرد اسلام و وزیر، و نخستین مشاور رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و پرچم دار پیروزى و جهاد است. بنا بر این، زهرا مى بایست در خور چنین مسئولیتِ بزرگى باشد و همان گونه که مادرش خدیجه در جهاد و مبارازاتِ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شرکت داشت و بر ناملایمات زندگى و دشوارى هاى راه رسالت و دعوت پیامبر بزرگ اسلام، صبر و شکیبایى داشت، او نیز نسبت به على همان گونه باشد.
فاطمه زهرا(علیها السلام) به حق، شایستگى مسئولیتى را که خداوند برایش برگزیده بود، دارا و شایسته ترین الگوى مرد مسلمان مکتبى و برجسته ترین سُمبل زن مسلمان تلقّى مى شد.
الف – خانه دارى
خانه على و فاطمه(علیها السلام) تنها خانه اى بود که دو همسر معصوم و پاک و پیراسته از ارتکاب گناه و آلودگى را که برخوردار از فضایل اخلاقى و کمال انسانى بودند، در خود جاى داده بود.
على(علیه السلام) نمونه مرد کامل و فاطمه الگوى زن کامل در اسلام به شمار مى آمد. این دو بزرگوار در سایه وجود مقدس پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به کمال رسیدند و آن ها را با دانش و سایر فضیلت ها تغذیه کرد، گوش هاى شنواى آن دو از کودکى با آواى قرآن که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شب و روز و هر لحظه برایشان تلاوت مى کرد، مأنوس بود آن دو آگاهى بر غیب داشتند و دانش و معارف اسلامى را از سر چشمه اصلى و زلال آن دریافت مى کردند، اسلام را در وجود شخص رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) متبلور مى دیدند، بنا بر این، چگونه خانواده آنان، برجسته ترین الگو و نمونه خانواده مسلمان به شمار نیاید؟
خانه على و فاطمه، برترین نمونه صفا و صمیمیت و اخلاص و مهر و محبّت بود، آن دو در زندگى، با مهر و عطوفت در اداره امور خانه و انجام کارهاى آن با یکدیگر همکارى داشتند.
فاطمه(علیها السلام) مى فرماید: زمانى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مرا از انجام کارهاىمربوط به مردان معاف داشت، خدا مى داند چه اندازه خوشحال شدم.[۲]
زهراى مرضیّه(علیها السلام) تربیت یافته مکتب وحى بود و به خوبى مى دانست خانه و دژِ استوار زن در اسلام از موقعیت فوق العاده مهمّى برخوردار است و اگر از انجام امور آن شانه تهى کند و به عرصه هاى دیگر بپردازد، در انجام وظائف خود در مورد تربیت فرزندان به نحوى بایسته، عاجز و درمانده خواهد شد. از این رو، با تقسیم کارى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) انجام داد، چهره زهرا از شادى شکُفت و دلشاد و مسرور گشت.
دخت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) براى خوشبخت کردن خانواده خویش توش و توان خود را به کار مى گرفت، انجام مسئولیت ها و وظائف خانه را با تمام دشوارى ها و مشکلاتى که داشت، به دوش دیگران نمى افکند، به گونه اى که امیرمؤمنان(علیه السلام) دلش به حال او سوخت و ضمن ستودن کارهاى او به مردى از قبیله سعد فرمود:
آیا درباره خود و فاطمه برایت سخن نگویم؟ زهرا(علیها السلام) در خانه من حضور داشت وى از همه خاندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نزد آن حضرت محبوب تر بود، فاطمه به اندازه اى مشک آب بر دوش کشید که جاى بند آن بر سینه اش مانده بود و آن قدر دستاس گردانید که دستانش تاول زد و متورّم شد و به قدرى خانه را جاروب زد که لباس هایش پر از گرد و غبار شد، و آن قدر آتش زیر دیگ برافروخت که لباس هایش از دود تیره شد، و در این خصوص آسیب فراوانى دید، به او گفتم: خدمت پدر بزرگوارت برو و از او بخواه خدمتکارى در اختیارت قرار دهد تا سختى انجام این امور را از دوش تو بردارد، وى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)رهسپار شد، ملاحظه کرد عدّه اى با حضرت مشغول سخن گفتن اند، شرم کرد و به خانه بازگشت.
على(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پى برد که فاطمه براى انجام کارى نزدش آمده بود، امام فرمود: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) صبح زود روز بعد به خانه ما آمد که هنوز در بستر بودیم و فرمود: سلام علیکم من پاسخ دادم: و علیک السلام اى رسول خدا! بفرمایید داخل، به مجرد این که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نزد ما نشست فرمود: فاطمه جان! دیروز نزد من چکار داشتى؟ امام(علیه السلام) فرمود: ترسیدم اگر زهرا به پدر پاسخ ندهد، حضرت به پا خاسته و برود . بدین سان على(علیه السلام)رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)را در جریان کار فاطمه قرارداد:
عرضه داشتم: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)من ماجرا را به عرض شما مى رسانم، فاطمه به اندازه اى مشک آب بر دوش کشید که جاى بند آن سینه اش را آزرده و آن قدر آسیا گردانده که دستانش تاول زده و متورّم شده است، و به قدرى خانه را جاروب زده که لباسش پر از گرد و غبار گشته، و در اثر آتش برافروختن زیر دیگ، رنگ لباس هایش از دود، تیره شده، من به او پیشنهاد کردم: خوب است نزد پدر بزرگوارت بروى و از او بخواهى خدمتکارى در اختیار تو قرار دهد تا از آسیب هایى که بر تو وارد مى شود، بکاهد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در پاسخ فرمود: آیا دوست دارید چیزى که به مراتب از خادم بهتر است به شما بیاموزم؟ هنگام خواب، سى و سه بار سبحان الله و سى سه بار الحمد لله و سى و چهار بار الله اکبر بگویید.
در روایت دیگرى آمده است: وقتى زهرا(علیها السلام) وضعیت خود را به عرض پدر رسانید و کنیزکى از حضرت خواست، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به گریه افتاد و فرمود:
فاطمه جان! سوگند به خدایى که مرا به حق مبعوث گرداند، چهار صد تن انسان گرسنه و بدون لباس در مسجد به سر مى برند، اگر از خداى خویش بیم نداشتم آن چه را درخواست کردى به تو مى دادم، فاطمه جان! من نمى خواهم اجر و ثواب تو نصیب یک کنیزک شود، ولى از آن بیم دارم که على بن ابى طالب فرداى قیامت در پیشگاه خدا وقتى حق خویش را از تو مطالبه مى کند، با تو به احتجاج برخیزد و سپس ذکر تسبیح را به او آموخت.
امیرمؤمنان(علیه السلام) به فاطمه(علیها السلام) فرمود: فاطمه جان! تو به قصد خواسته اى دنیایى خدمت پیامبر رفتى، ولى خداوند اجر و پاداش آخرت را به ما ارزانى داشت.[۳]
روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر على(علیه السلام) وارد شد، ملاحظه کرد او و فاطمه با دستاس سنگى آرد تهیه مى کنند، پیامبر به آنان فرمود: کدام یک خسته شده اید؟ على(علیه السلام) عرضه داشت:فاطمه خسته تر است . رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به فاطمه(علیها السلام) فرمود: دخترم به پا خیز . فاطمه به پا خاست و پیامبر جاى او نشست و در ( گرداندنِ آسیا و آرد کردن گندم با على(علیه السلام)همکارى نمود.[۴]
از جابر بن عبد الله انصارى روایت شده گفت: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)دید فاطمه ردایى از جُلّ هاى شتر پوشیده و با دستان خود آسیا مى گرداند و فرزندانش را شیر مى دهد، از دیدن این منظره اشک در چشمان مبارکش حلقه زد و فرمود: دخترم! تلخ کامى هاى دنیا را براى دست یابى به شیرینى آخرت، بگذران . فاطمه در پاسخ پدر عرض کرد: خدا را بر نعمت و کرامت هایش شکر و سپاس مى گویم و خداوند این آیه شریف را نازل فرمود: (وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى);[۵] خدا در قیامت آن قدر به تو نعمت عنایت کند تا راضى شوى.
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود:
امیرمؤمنان(علیه السلام)همواره براى خانه هیزم تهیه مى کرد و آب بر دوش مى کشید و خانه را جاروب مى کرد و فاطمه(علیها السلام) آرد تهیه مى کرد و خمیر مى نمود و نان مى پخت.[۶]
از انس منقول است که گفت: روزى بلال در گفتن اذان نماز صبح تأخیر داشت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به او فرمود: «ما حبسک؟» چه چیز سبب تأخیر تو شد؟ عرض کرد:
گذارم به فاطمه(علیها السلام) افتاد دیدم دستاس مى گرداند و کودکش گریه مى کند، به او عرض کردم: اگر اجازه بفرمایى من دستاس را بگردانم و شما کودک را آرام کنید و یا بر عکس. فاطمه(علیها السلام) فرمود: بلال! من بهتر از تو مى توانم کودک را آرام کنم. و همین کار سبب تأخیر من شد. حضرت فرمود:تو بر فاطمه ترحم کردى، خداوند تو را مورد ترحّم قراردهد.[۷]
اسماء بنت عمیس از فاطمه دخت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که روزى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر من وارد شد و فرمود: فرزندانم حسن و حسین کجایند؟ فاطمه عرضه داشت: در منزل چیزى براى خوردن نداشتیم و على گفت: من آن دو را نزد فلان شخص مى برم . رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در پى کودکان رفت دید در کنار چشمه اى مشغول بازى اند و مقدارى خرما مقابل آن هاست، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام)فرمود: على جان! قبل از شدت گرما قصد ندارى فرزندانم را به خانه برگردانى؟ عرض کرد: اى رسول خدا! در منزل چیزى براى خوردن نداشتیم، اگر شما لحظه اى جلوس فرمایید من مقدارى خرما براى فاطمه تهیه مى کنم . حضرت مقدارى خرما که جمع آورى کرد آن ها را در گوشه پیراهن خود ریخت و به خانه بازگشت.[۸]
از عمران بن حصین نقل شده گفت: خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نشسته بودم که فاطمه وارد شد و برابر حضرت ایستاد، پیامبر نگاهى به فاطمه کرد دید از شدّت گرسنگى و بى رمقى رنگ چهره مبارکش به زردى گراییده است، دو بار فرمود: فاطمه جان نزدیکم بیا. فاطمه نزدیک شد و برابر پدر ایستاد، پیامبر اکرم دست مبارک خویش را مکان گردنبند فاطمه بر سینه اش نهاد و انگشتان خود را فاصله داد و عرضه داشت:اى خدایى که گرسنگان را سیر و مردم را از هلاکت نجات مى بخشى، هیچ گاه فاطمه ام را گرسنه مگذار.[۹]
آرى، دنیا در نگاه فاطمه دخت نبىّ اکرم، دست و پنجه افکندن با سختى و دشوارى و رنج و گرسنگى و خستگى توانفرساست. ولى همه این امور، آمیخته با شیرینى صبر و بردبارى و بخشش و ایثار زهرا بود و در ازاى آن به نعمت هاى بى پایان الهى دست مى یافت، بهره روزى که صبر پیشگان پاداش خود را بى حساب دریافت مى کنند. با کنکاشى در زندگى حضرت زهرا(علیها السلام) به روشنى در مى یابیم که زندگى آن مخدّره حتى پس از در اختیار داشتن دارایى فراوان و گشایشى که به ویژه پس از پیروزى بر یهودیان بنى نضیر و خیبر و مالکیّت فدک براى او حاصل شد، نسبت به قبل هیچ گونه تغییرى نکرد، با این که درآمد فراوان فدک به روایتى بالغ بر بیست و چهار هزار دینار و به نقلى سالانه هفتاد هزار دینار بوده است.[۱۰]
زهرا(علیها السلام)، نه خانه اش را مرمّت کرد و نه کاخى بنا نهاد و نه لباس حریر و ابریشم و دیبا پوشید و نه در پى دست یابى به اشیاء گرانبها براى خود برآمد، بلکه همه آن ها را میان فقرا و مستمندان و در راه دعوت مردم به پرستش خدا و گسترش دین اسلام هزینه مى کرد… همسرش على(علیه السلام) نیز چنین بود، وى یکصد حلقه چشمه و قنات در یَنْبُع حفر کرد و به آب رساند[۱۱]و سپس همه آن ها را وقف بر حاجیان کرد و زکات اموال آن بزرگوار سالیانه به چهل هزار دینار، بالغ مى گردید[۱۲]و تنها همین مبالغ براى تأمین زندگى همه خاندان بنى هاشم کافى بود، اگر نگوییم جمعیت انبوهى از دیگر مردم را نیز بسنده بود، زیرا در آن زمان براى خرید یک خدمتکارِ زن سى درهم و براى خرید و تهیه لوازم بسیارى از زندگى، یک درهم کافى بود.
ب . خوشرفتارى
فاطمه زهرا(علیها السلام) در خانه بزرگترین شخصیت اسلامى که بى تردید جایگاهى پس از پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) داشت، زندگى کرد، مردى که تمام توجهش پرچمدارى اسلام و دفاع از این آیین مقدس بود.
آن روز که سپاهیان اسلام همواره در آماده باش کامل قرار داشتند، اوضاع و شرایط سیاسى، فوق العاده حسّاس و مهم بود، زیرا هر سال جنگ هاى خانمان براندازى با دشمنان به وقوع مى پیوست و امام على(علیه السلام) در بیشتر آن نبردها شرکت داشت. زهرا اطهر نیز با فراهم آوردنِ فضاى لازم و گرم و مهر و محبّت مطلوب در خانواده مشترک خویش، در پاداشِ جهاد و مبارزه على نیز تشریک مساعى داشت زیرا آن گونه که در روایت آمده، جهادِ زن، در خوب شوهر دارى کردن است.[۱۳]
صدّیقه طاهره(علیها السلام) همسر خویش را در کارها تشویق مى فرمود و شجاعت و دلاورى و جانفشانى اش را مى ستود و در نبردهایى که امام در پیش داشت، او را تقویت مى کرد، زخم هایش را مرهم مى نهاد و درد و رنج هاى او را آرامش مى بخشید و خستگى را از تنش بیرون مى کرد تا آن جا که على(علیه السلام)فرمود:
هر گاه به زهرا مى نگریستم، با این نگاه غم و اندوه از وجودم رخت برمى بست.[۱۴]
فاطمه(علیها السلام) بر انجام وظائف و مسئولیت هاى زندگى زناشویى، فوق العاده توجّه داشت و هیچ گاه بدون اجازه شوهر از خانه بیرون نرفت، یک بار نیز او را خشمگین نساخت و در خانه شوهر دروغ نگفت و به او خیانت نورزید و از فرمانش سر بر نتافت و امام على نیز متقابلاً همین احترام و محبّت را نسبت به او قائل بود و از مقام و منزلت بلند زهرا(علیها السلام) آگاه بود، تا آن جا که فرمود: به خدا سوگند! از آن زمان که زهرا به خانه ام آمد تا دنیا را وداع گفت هیچ گاه او را به خشم نیاورده و به رنج نیفکندم، او نیز هرگز مرا خشمگین نساخت و از فرمانم سرپیچى نکرد.[۱۵]
امام على(علیه السلام) در آخرین لحظات عمر شریف حضرت زهرا(علیها السلام) آن گاه که خواست به او وصیّت کند، امام (ع) همه آن موارد را به یاد آورد، به على(علیه السلام)وصیّت کرد: پسر عمو! از آن زمان که با من زندگی کرده اى آیا به تو دروغ گفته و یا خیانت ورزیده و یا از فرمانت سر برتافته ام؟ على(علیه السلام) فرمود:زهرا جان! از گفتن چنین سخنانى به خدا پناه مى برم، تو به عظمت خدا آگاه تر، و نیکو کارتر و تقوا پیشه تر و بزرگوارتر از آن بودى که چنین سخنانى درباره ات گفته شود، تو بیش از همه از خدا بیم داشتى، به خدا سوگند! یک بار دیگر مصیبت جانکاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) برایم تکرار شد، رحلت و از دست دادنِ تو، فوق العاده برایم سنگین است، همه از خداییم و به سوى خدا باز مى گردیم.[۱۶]
از ابو سعید خُدرى نقل شده گفت: على بن ابى طالب(علیه السلام) روزى گرسنه بود نزد فاطمه آمد و بدو فرمود: فاطمه جان! چیزى در خانه دارى تا رفع گرسنگى کنم؟ عرض کرد: خیر، سوگند به آن کسى که پدرم را به پیامبرى و تو را به وصایت و جانشینى وى کرامت بخشید امروز چیزى براى خوردن در اختیار ندارم و از دو روز پیش خوراکى نداشتیم مگر همان مقدارى که شما را بر خود و فرزندانم حسن و حسین ترجیح دادم . على(علیه السلام)فرمود: فاطمه جان! چرا مرا در جریان قرار ندادى برایتان چیزى تهیه کنم؟ حضرت زهرا(علیها السلام)عرضه داشت: اى ابو الحسن! من از خداى خود شرم دارم تو را بر تهیه چیزى که قادر بر آن نیستى مجبورکنم.[۱۷]
این زن و مرد نمونه اسلام، بدین گونه گذرانِ زندگى کردند، آنان وظایف خود را انجام دادند و برجسته ترین الگوى اخلاق اسلامى را ارائه دادند، چرا این گونه نباشد؟ در صورتى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در شب عروسى آندو، به على(علیه السلام)فرمود: على جان! همسرت، بهترین همسر است و به فاطمه(علیها السلام) فرمود: فاطمه جان! شوهرت بهترین شوهر است( ١۶١ ) [۱۸]و فرمود:
« لولا علیّ لم یکن لفاطمه کُفؤٌ»;[۱۹]
اگر على وجود نداشت کسى لایق همسرى فاطمه نبود.
ج . نقش مادرى
مسئولیت مادرى از وظائف حسّاس و فوق العاده مهمّى بود که بر دوش زهرا(علیها السلام) نهاده شده بود، وى داراى پنج فرزند به نام هاى حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و محسن که قبل از ولادت به شهادت رسید [۲۰]شد. و خداى سبحان مقرّر فرمود نسل و دودمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از فاطمه(علیها السلام) به وجود آید. چنان که پیامبر اکرم با این فرموده از این موضوع خبر داد:
«إنّ الله جعل ذرّیّه کلّ نبیّ فی صلبه وجعل ذرّیّتی فی صلب علیّ بن أبی طالب »;[۲۱]
خداوند دودمان هر پیامبر را در صلب آن پیامبر قرار داده ولى دودمان مرا در صلب على بن ابى
طالب مقرر داشته است.
فاطمه زهرا(علیها السلام) پرورش یافته مکتب وحى و نبوّت بود. و به خوبى از شیوه هاى تربیتى اسلام آگاهى داشت، کار بُرد این شیوه ها در تربیت شخصیتى چون امام حسن(علیه السلام) که وى را براى تحمّل بار مسئولیت رهبرى مسلمانان مهیا ساخت و در دشوارترین لحظات تاریخ رسالت، نگرانى و رنج و اندوه را به جان خرید، متبلور گشت و براى حفاظت از آیین اسلام و جان مؤمنان، با اکراه و بى میلى با معاویه از دَرِ صلح و آشتى درآمد و اعلان داشت که اسلام، آیین صلح و صفاست و هرگز به دشمنان اجازه نمى دهد با بهره گیرى از مشکلات داخلى آن، آیین الهى را مورد هدف قرار داده و به موضع ضعف بکشانند و با این کار خود، معاویه را مبهوت ساخت و طرح و برنامه هایش را با شکست مواجه و توطئه هاى وى را براى زنده کردن مجدّد جاهلیّت، نقش بر آب نمود و گمراهیگرى او را هر چند پس از گذشتِ مدتى، براى توده مردم آشکار ساخت و به بازى سیاسى که معاویه قصد داشت آن را میان مسلمانان گسترش دهد، پایان بخشید.
زهراى مرضیه(علیها السلام) فرزندى چون حسین(علیه السلام) تربیت کرد که در راه خدا و براى مبارزه با جور و ظلم و ستم پیشگان، از جان خود و خاندان و عزیزترین یارانش گذشت، تا با خون مقدسش درختِ سر برافراشته اسلام را آبیارى نماید.
زنانى چون زینب و ام کلثوم در دامان زهرا(علیها السلام) تربیت یافتند و به آنان درس ازخود گذشتگى و جانفشانى و پایدارى در برابر ستم پیشگان را آموخت، تا در برابر سلطه ارباب جور و ستم، سر فرود نیاورده و تسلیم نشوند و در کمال جرأت و صراحت در برابر قدرت بنى امیّه به حق، سخن گویند تا از اهمیّتِ توطئه بر ضدّ دین و امّتِ رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)پرده برداشته شود.
٢ . همدوش پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)
الف . زهرا(علیها السلام) پیش از فتح مکه
از آن زمان که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد مدینه منوّره شد همواره در صدد نابود ساختن ارکان جاهلیت و خشکاندن ریشه ها و متلاشى نمودنِ مراکز و پایگاه هاى آن برآمد. بنابراین، حیات و زندگى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در مدینه منوّره همانند مکّه، در راستاى مبارزه و سازندگى، نبرد با مشرکان و منافقان و یهود و مسیحیان و ایجاد دولتِ بزرگ اسلامى و گسترش دعوت و تبلیغ آن در تمام نقاطى که امکان رسیدن صداى توحید و یکتا پرستى بدانجا میسّر بود، تلقّى مى شد. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) گاهى با سخن گفتن و اعتقاد و ایمان و گاهى با قدرتِ شمشیر و نیروى خویش و به شیوه اى که موقعیت و حکمت اقتضا مى کرد، به مبارزه مى پرداخت.
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) این گونه و در مرحله بسیار دشوارى به مبارزه پرداخت و اموال و سپاه و امکانات نظامى وى نه تنها با امکانات لشکریان احزاب و نیروهاى جور و ستم و گمراهگرى که مانع پیشرفت حق و هدایت الهى بودند، برابرى نمى کرد بلکه به مراتب پایین تر از آنان بود، امّا تمام قدرت و توان آن حضرت بر ایمان وى و امید به پیروزى از پیشگاه پروردگار خویش و بر ایثارگرى یاران با وفا و مخلصش، استوار بود.
کسى که به مطالعه تاریخ رسالت و مبارزات رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و صبر و بردبارى آن بزرگوار بپردازد، به عظمتِ این انسانِ بزرگ آرمان خواه آشنا مى شود و به قدرت و عزم و اراده و درجه صبر و شکیبایى و توجهات و عنایات الهى از او و مبارزاتى که پرچمدارى جهاد و مبارزه را در برابر وى عهده دار بودند، پى مى بَرَد و کانون پیروزى و قدرت واقعى را در مى یابد.
این برهه از مبارزات سخت و دشوار، با تمام شرایط و ابعادش، بر فاطمه زهرا(علیها السلام) گذشت و آن مخدّره در پرتو حمایت شوهر و پدر بزرگوارش و با روح لطیف و احساسات خود و با تلاش در خانه و همکارى و مشارکت با پدر ارجمندش در رنج و گرفتارى ها، زندگى کرد. فاطمه(علیها السلام)شاهد جهاد و مبارزه پدر و صبر و بردبارى آن حضرت و ناظر مجروح شدن وجود مقدس نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ (اُحد) و شکسته شدن دندان مبارک آن بزرگ مرد بود و با چشم خود مى دید که منافقان پدرش را چگونه تنها گذاشتند و نظاره گر شهادت عموى پدرش حضرت حمزه شیر خدا و جمعى از مؤمنانِ برجسته و یاران آن حضرت بود.
روایت شده: هنگامى که فاطمه زهرا(علیها السلام) و صفیّه پس از جنگ اُحد خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شرفیاب شدند و چشمشان به وجود مقدس پیامبر افتاد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) دستور داد: (على جان) مگذار عمّه ام وضعیّت مرا ببیند او را نگاه دار ولى اجازه بده فاطمه نزدم بیاید . وقتى فاطمه به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نزدیک شد و چشمش به پیشانى شکسته و دهان پر از خون پدر افتاد، فریاد زد و به پاک کردن خون مشغول شد و همواره مى گفت : خشم شدید خدا بر آسانى که چهره پیامبر خدا را خونین ساختند. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با دست مبارک خود، خونِ چهره اش را بر مى گرفت و به هوا مى پاشید و قطره اى از آن ها باز نمى گشت. [۲۲]
فاطمه(علیها السلام) مى کوشید زخم بدن رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را پانسمان کند و از خونریزى جلوگیرى به عمل آوَرَد، على(علیه السلام) بر زخم آب مى ریخت و فاطمه آن را شستشو مى داد و زمانى که دخت رسول خدا از بند آمدنِ خون مأیوس شد قطعه حصیرى را در آتش سوخت و به خاکستر تبدیل شد و خاکستر آن را بر زخم نهاد تا خونریزى قطع شد. [۲۳]
تاریخ حاکى است که زهراى مرضیه(علیها السلام) با روح و احساسات لطیف خویش در موارد بسیارى از مبارزات و صبر و بردبارى و جهاد پدر، با آن بزرگوار تشریک مساعى داشت.
روایت شده: رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در بازگشت از نبردى، با ورود به شهر، داخل مسجد شد و دو رکعت نماز بجا آورد و آن گاه طبق معمول قبل از رفتن به خانه هاى همسرانش، به خانه زهرا رفت تا از وى دیدار و از دیدنش شادمان گردد ولى زهرا(علیها السلام) با مشاهده آثار خستگى زاید الوصفى در چهره پدر بزرگوار، نگران شد و به گریه افتاد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پرسید: فاطمه جان! چرا گریه مى کنى؟ عرضه داشت: پدر جان! مى بینم رنگ چهره مبارکت زرد شده است . حضرت فرمود:
فاطمه جان! خداى عزّ وجلّ پدرت را به رسالتى برانگیخته که واردِ هر خانه اى چه از خِشت و گِل و چه از چادرِ موئین خواهد شد، به عزّت در ایمان و یا به ذلّت در کفر و بدین ترتیب رسالت پدرت همه کره زمین را فرا خواهد گرفت[۲۴]
مهر و عاطفه و توجه و عنایت و ایثار و از خود گذشتگى و مشارکت زهرا(علیها السلام) با پدر بزرگوارش به عنوانِ رهبر و پیامبر عظیم الشأن اسلام در سختى ها و تنگناها، محدود به همین نمى شد. روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) که در کنار یارانش براى سنگر بندى مدینه و حراست از اسلام، مشغول حفر خندق بود فاطمه زهرا(علیها السلام) که قرص نانى در دست داشت خدمت پدر رسید و آن را به دست حضرت داد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: فاطمه جان! چه برایم آورده اى؟ عرضه داشت: این نان ها را براى فرزندانم پخته بودم و قرصى از آن را براى شما آوردم . رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: دخترم! این نخستین غذایى است که پدرت پس از سه روز در دهان مى نهد. [۲۵]
این گونه عملکرد، پرتوى درخشان از جهاد و مبارزه یک زن مسلمان ارائه مى دهد که زهراى مرضیه(علیها السلام) آن را در پرتو حمایت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به مَنصّه ظهور رساند. آن مخدّره براى تقویت دین با تمام توان مشارکت مى جوید و دوشا دوش پدر و همسر و فرزندانش در یک عرصه و یک خندق، به جهاد و مبارزه مى پردازد تا در صفحات تاریخ براى نسل هاى بعدى مسلمانان، درسى عملى بنگارد تا این نسل به دور از هوا و هوس و بیهوده گرایى و تباهى به زندگى برخاسته از ایمانى که اساس و پایه اش، توحید و یکتا پرستى است، پى ببرد و آشنا گردد.
ب- زهرا(علیها السلام) در فتح مکه
آن گاه که بانوى بانوان حضرت فاطمه(علیها السلام) شاهد سر فرود آوردن بخش عظیمى از مردم جزیره العرب تحت قلمرو حکومت اسلامى و گرایش به رسالتِ پدر بزرگوارش بود، احساس سُرور و شادمانى مى کرد. اکنون این قریش بود که با آن همه گستاخى و غرورش یکى از سران خود را به یثرب پایتخت و مرکز اسلام اعزام مى دارد تا جهت تمدید مدت پیمان نامه اى که در سفر عمره رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در سال ۶ هجرى در حدیبیه به امضاى دوطرف رسید،با نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)گفت و گو و مذاکره کند.
قریش پس از پیمان شکنى خود نسبت به قراردادى که به امضاى دوطرف رسیده بود، رئیس خود ابوسفیان را به مدینه فرستادند تا درخواست قریش را بر پیامبر عرضه کند ولى از آن جا که پاسخى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نشنید، به گروهى از مسلمانان پناه جست و هیچ کس حتى دخترش رمله همسر پیامبر او را پناه نداد، به على(علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) متوسل شد تا در پیشگاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) برایش وساطت کنند و امام على و زهرا و حسنین(علیهم السلام)هیچ یک، درخواست او را پذیرا نشدند وقتى ابوسفیان از پناه جستن به مسلمانان مأیوس شد، نومید و ترسان و شکست خورده، با ناکامى و خوارى و ذلّت به مکه بازگشت.
زهراى اطهر(علیها السلام) از برخورد پدر بزرگوارش با ابوسفیان، یقین حاصل کرد که حضرت به زودى مکه را خواهد گشود، ایّام فتح مکه نزدیک شد و رسول اآکم(صلى الله علیه وآله وسلم) با سپاهى به استعداد ده هزار تن از مسلمانان که پرچم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را پسر عمو و وصى اش على بن ابى طالب(علیه السلام) در دست داشت، رهسپار مکه گردید و فاطمه(علیها السلام) نیز به همراه دیگر زنان مسلمان، پدر بزرگوارش را همراهى مى کرد، حضرت زهرا(علیها السلام) در کنار پدر ارجمند خویش، از پیروزى و ظفرِ به دست آمده در فتح مکه، شاد و مسرور بود. وى بت ها را زیر پاى پدر مى دید و قریش به آن حضرت پناه مى جستند و مى گفتند: تو برادرى بزرگوار و پسر برادرى ارجمند هستى و پدرش در پاسخ آنان مى فرمود: شما آزادید، مى توانید بروید.
روزهایى را که زهراى مرضیه(علیها السلام) در کنار پدر عزیز خود در مکه سپرى مى کرد، سرشار از خاطره بود، فاطمه خاطره دورانى را که مشرکان، پدر بزرگوار و یارانش را تحت تعقیب قرار داده و در شعب به محاصره در آوردند به یاد مى آورد و از مادرش خدیجه و عموى پدرش ابو طالب، خاطره ها داشت.
فاطمه (علیها السلام) در آن مسافرتِ پیروزمندانه، شاهد متلاشى شدن و انهدام دژها و قلعه هاى قبایل هوازن و ثقیف و هم پیمانان آنان بود که تا آن روز هم چنان بر موضع گیرى سخت خود نسبت به اسلام باقى مانده بودند و مى دید که اموال و دارایى و زنان و فرزندان آن ها در جنگ حُنین به غنیمت مسلمانان درآمد.
بدین ترتیب، فاطمه(علیها السلام) به اتفاق پدر و همسر خویش به مدینه انصار بازگشت و مکه تَفرّجگاه دورانِ کودکى خود و زادگاه خاندان و خویشاوندان را ترک گفت. بانوى بزرگ اسلام دو سال پس از این مسافرت تاریخى که از بهترین روزهاى عمر شریفش به شمار مى آمد، زندگى کرد، زیرا اسلام در این برهه در کلیه نقاط جزیره العرب گسترش یافته و برترین دین و آیین الهى تلقى مى شد. [۲۶]
٣ . حجه الوداع
آن روزها، با همه خوشى ها و شیرینى ها و تلخکامى هایش سپرى و سال دهم هجرت فرا رسید، نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در این سال، عموم مسلمانان را براى انجام مناسک حج فرا خواند و با آنان حجه الوداع انجام داد، و احکام و مناسک حج را به آنان آموخت و در بازگشت، کاروانِ حاجیان در غدیر خم توقف کرد و رسول اکرم(علیها السلام)بر فراز منبرى از جهاز شتران قرار گرفت و پس از بیان مقدماتى متعدد، با صداى بلند اعلان کرد:
آن کس که من مولا و صاحب اختیار او بودم، اینک على، مولا و صاحب اختیار اوست، خدایا! دوستدارانش را دوست و دشمنانش را دشمن دار .
و بدین ترتیب، على(علیه السلام)را به جانشینى پس از خود منصوب کرد و سپس به مسلمانان فرمان داد با على(علیه السلام)بیعت کنند و به عنوان امیرمؤمنان به او اداى احترام نمایند و مسلمانان چنین کردند و پس از انجام بیعت، راهى شهر و دیار خود شدند و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به مدینه بازگشت.
با فرا رسیدن سال یازدهم هجرى و در روزهاى پایانى ماه صفر، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) احساس بیمارى نمود، وى در آن روزها تصمیم داشت به نبرد رومیان بپردازد و اُسامه بن زید را در عنفوان جوانى به فرماندهى سپاه خویش معین کرد و به همه مهاجران و انصار دستور داد به سپاه اُسامه بپیوندند و آنان را به حرکت به سوى دشمن، تشویق فرمود و برخى را با اسم نام برد تا عرصه را از مخالفان و بدخواهانى که در کمین نشسته بودند، تهى گرداند و فرصت را از مخالفانِ خلافت و جانشینى امام على(علیه السلام) سلب نماید.
بیشتر مسلمانان در آغاز، تصور کردند بیمارى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) صِرفاً یک تب عارضى است و به زودى برطرف خواهد شد، ولى فاطمه زهرا(علیها السلام)هر گاه صداى ناله پدر را مى شنید قلب مبارکش در سینه مى تپید و گویى روح از بدنش مفارقت مى کرد، نشانه هاى مرگ در وجود مبارک رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)پدیدار و سخت بیمار شد، آن بزرگوار خود را آماده دیدار با معبود نموده، و در هر مناسبتى به اهل بیت خود سفارشاتى داشت و به زیارت بقیع مى رفت و با اهل آن به گونه اى سخن مى گفت که حاکى از نزدیک شدن رحلت آن حضرت بود، به ویژه که زهرا(علیها السلام) قبلاً در برخى مناسبت ها شنیده بود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در قالب پند و موعظه یارانش بدان ها مى فرمود: مردم! به زودى به پیشگاه خدا دعوت مى شوم و دعوت حق را لبیک خواهم گفت . و در حجه الوداع از پدر شنیده بود که بر بالاى کوه عرفات در جمع مسلمانان اعلان داشت:شاید سال بعد شما را نبینم . و این جمله در سال دهم هجرت مکرّر از آن حضرت شنیده شده بود.
پس از حجه الوداع، شبى زهرا(علیها السلام) در خواب دید مشغول خواندن قرآن است ناگهان قرآن از دستش افتاد و پنهان گردید وحشت زده از خواب بیدار شد و رؤیاى خویش را براى پدر بزرگوارش بازگو کرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: نور چشمم زهرا! آن قرآن منم، و به زودى از دنیا رخت بر مى بندم. [۲۷]
فاطمه زهرا(علیها السلام) و امیر المؤمنین(علیه السلام) در دوران بیمارى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)تا لحظه وفات آن حضرت بیش از همه مردم در کنار نبىّ اکرم قرار داشته و به وى نزدیک بودند. از على(علیه السلام) روایت شده فرمود: معاذ، از عایشه پرسید: وضعیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) هنگام بیمارى و رحلت چگونه بود؟ عایشه در پاسخ گفت: معاذ! من هنگام وفات پیامبر، حال او را مشاهده نکردم، دخترش فاطمه این جا حضور دارد مى توانى از او بپرسى. [۲۸]
فاطمه زهرا(علیها السلام) هنگام بیمارى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نزد همسران آن حضرت مى رفت و بدان ها مى فرمود: بر پیامبر دشوار است نزد یکایک شما بیاید، گفتند: اشکال ندارد. [۲۹]
بیمارى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) لحظه به لحظه شدت مى یافت، حضرت در بستر مرگ قرار داشت و زهرا با حضور در کنار پدر، غمِ و اندوهش فزونى مى یافت و مى گفت: پدر جان!مصیبت تو چقدر اندوه بار است! گاهى به چهره رنگ پریده پدر خیره مى شد و گاهى اشک هاى گرمش بر رخسار وى جارى مى گشت و گاهى براى سلامتى اش دعا مى کرد.
بیمارى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) چنان فزونى یافت که از شدت درد از هوش رفت، وقتى به هوش آمد دید ابو بکر و عمر و عده اى دیگر اطراف او هستند، بدان ها فرمود: مگر به شما فرمان ندادم سپاه اُسامه را همراهى کنید؟ ولى آنان به بهانه تراشى پرداختند، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)که از رازِ دل آنان و نقشه هایى که براى ماندن در مدینه مى کشیدند تا محور رهبرى اسلامى را برُبایند، آگاه و با خبر بود، بدانان فرمود:
برایم دوات و کاغذ بیاورید تا برایتان سفارشى بنگارم که پس از من به دام گمراهى گرفتار نشوید . حاضران به نزاع و کشمکش پرداختند و گفتند: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)هذیان مى گوید و بنا به نقلى عمر گفت: بیمارى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)شدت یافته [که چنین سخنى بر زبان مى راند] همان کتاب خدا براى ما کافى است [و نیازى به سفارش پیامبر نداریم] بدین ترتیب، جمعیّت به اختلاف پرداخته و هیاهو و سر و صدا به نحوى بالا گرفت که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: از پیشم بروید، نزد من نزاع .و کشمکش جایز نیست. [۳۰]
فاطمه زهرا(علیها السلام) همه این رویدادها را با دلى پر از اندوه و چشمى اشکبار شاهد بود و گویى آن مخدّره در انتظار روزهایى با رخدادهایى دشوارتر، به سر مى برد.
۴ . سفارشِ لحظه وداع
آن گاه که بیمارى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) شدت یافت و لحظات وفات آن بزرگوار فرا رسید، امیرمؤمنان(علیه السلام) سر مبارک آن حضرت را در آغوش خود نهاد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از هوش رفت و فاطمه به چهره پدر مى نگریست و برایش نوحه سرایى مى کرد و مى گریست و مى گفت:
آن چهره نورانى که به احترامش از ابر، درخواست باران مى شود، پناه و نگاهدار یتیمان و بیوه زنان بود.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) چشمان مبارک خویش را گشود و با صدایى ضعیف به فاطمه فرمود:
«بُنیّه! قولی (وَمَا محمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ
عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکرِینَ);
دخترکم! این گونه بگو: محمد نیز یکى از فرستادگان خدا بود و پیش از او نیز پیامبرانى آمده اند، آیا اگر او از دنیا برود و یا کشته شود، شما به آیین پیشینیان خود باز مى گردید، هر کس مرتکب این عمل شود کوچک ترین زیانى به خدا نمى رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد[۳۱]
زهرا(علیها السلام) مدتى طولانى گریست، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به او اشاره کرد تا به وى نزدیک شود، فاطمه نزدیک شد و پدر با او رازى را در میان گذاشت که چهره زهرا(علیها السلام) از شادى شکُفت. پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به وى گفته شد: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) چه رازى به تو گفت که حزن و اندوه و نگرانى ات را در مورد وفات آن بزرگوار برطرف ساخت؟ فرمود: پدر بزرگوارم به من خبر داد نخستین کسى که از اهل بیتش به او مى پیوندد منم و بعد از پدرم مدت زیادى زنده نیستم و به او خواهم پیوست، همین جمله سبب برطرف شدن اندوهم گردید. [۳۲]
از انس روایت شده گفت: فاطمه زهرا(علیها السلام) به اتّفاق حسن و حسین(علیهما السلام)در همان بیمارى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در آن رحلت کرد نزد آن بزرگوار شرفیاب شدند، زهرا خود را روى بدن پدر افکند و سینه بر سینه پدر نهاد و گریست، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به او فرمود:
فاطمه جان! بر من گریه مکن و به صورت نزنى و آن را نخراشى و مویت را پریشان نکنى و ناله و شیون سرندهى، و دل را به آن چه که خدا برایت خواسته تسلّى ده. سپس خود به گریه افتاد و عرضه داشت: خدایا! تو جانشین من میان اهل بیتم هستى، خدایا! اینان امانت هاى من نزد تو و مؤمنین اند.
بخارى و مسلم در صحاح خود از عایشه نقل کرده اند که گفت: فاطمه(علیها السلام)نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد، راه رفتش شبیه پیامبر بود، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: دخترم! خوش آمدى . سپس او را سمت راست یا چپ خود نشانید و رازى را با او در میان گذاشت، فاطمه گریان شد. من به فاطمه گفتم: شگفتا! رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)تنها با تو سخن گفت و تو گریه مى کنى؟ سپس پیامبر مطالب دیگرى به او فرمود و زهرا خندید، با خود گفتم: تا امروز، شادى و اندوهى این گونه به هم نزدیک، ندیده بودم! ماجرا را از فاطمه پرسیدم، او گفت: من راز رسول خدا را فاش نمى سازم . مدتى پس از رحلت پیامبر قضیه را از او جویا شدم، وى گفت: پدرم با من رازى در میان گذاشت و فرمود: جبرئیل هر سال قرآن را یک بار بر من عرضه مى کرد ولى امسال دو بار عرضه نموده و این عمل بیانگر این است که زمان رحلتم فرا رسیده، سپس به من فرمود: تو از اهل بیت من نخستین کسى هستى که به من مى پیوندى و من بهترین کسى هستم که به دیدارم مى آیى، آیا بدین خرسند نیستى که بانوى بانوان بهشتی باشى؟ و من با شنیدن این سخن خندیدم[۳۳]
امام موسى بن جعفر(علیه السلام) از پدر بزرگوارش، روایت کرده که فرمود:
با فرا رسیدن شبى که فردایش رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) رحلت فرمود، پیامبر، على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام)را خواست و فرمود: فاطمه جان! و سپس او را به خود نزدیک ساخت و پاسى از شب با او راز گفت، سخن رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)که به طول انجامید، على(علیه السلام)به اتفاق حسن و حسین از منزل خارج شده و کنارِ در ایستادند و مردم پشت در قرار داشتند و همسران پیامبر نیز نظاره گر على و فرزندانش بودند.
عایشه رو به على(علیه السلام)کرد و گفت: چه چیز سبب شد که پیامبر تو را از خانه بیرون کرد و تا این وقت شب نهان از تو، با دخترش خلوت کرده است؟ على(علیه السلام) در پاسخ فرمود:
من به خوبى مى دانم آن چه را رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در خلوت به زهرا فرمود و فاطمه آن را از رسول اکرم خواستار بود، مربوط به تو و پدرت و رفقایش مى باشد، عایشه نتوانست یک کلمه در پاسخ على(علیه السلام) سخن بگوید.
على(علیه السلام) مى فرماید:
دیرى نپایید که فاطمه مرا صدا زد، فورى خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)رسیدم دیدم آخرین لحظات عمر شریفش فرا رسیده، پیامبر به من فرمود: على جان! چرا گریه مى کنى؟ اکنون زمان گریه شما نیست، اینک هنگام جدایى من و تو فرا رسیده، برادر! تو را به خدا مى سپارم، خداى متعال پیشگاه و جوار خود را برایم انتخاب کرده، گریه و غم و حزن و اندوهم بر تو و فاطمه است که پس از من حرمتش را مى شکنند، همه مردم بر جور و ستم در مورد شما با یکدیگر همدست شده اند. شما را به خدا مى سپارم و امانتى را نزدتان باقى مى نهم، به فاطمه دخترم سفارشاتى کرده ام و به او فرمان داده ام آن ها را براى تو بازگو کند، آن سفارشات را انجام ده و فاطمه ام در راستگویى سرآمد است، آن سفارشات را برایت باز خواهد گفت .
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آن گاه فاطمه را در آغوش گرفت و سرش را بوسه
زد و فرمود:
«فِدَاکِ أَبُوکِ یَا فَاطِمَهُ»;
فاطمه جان! پدرت بقربانت .
صداى فاطمه به گریه بلند شد، مجدّداً حضرت او را در آغوش کشید و فرمود:
«أَمَا وَ اللَّهِ لَیَنْتَقِمَنَّ اللَّهُ رَبِّی وَ لَیَغْضَبَنَّ لِغَضَبِکِ فَالْوَیْلُ ثُمَّ الْوَیْلُ ثُمَّ الْوَیْلُ لِلظَّالِمِینَ ثُمَّ بَکَى رَسُولُ اللَّه»;
به خدا سوگند! پروردگارم از دشمنانت قطعاً انتقام خواهد گرفت و با خشم تو خشمگین مىشود، واى بر کسانى که بر تو ستم روا مىدارند و سپس رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) خود، گریان شد .
على(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند! آن گاه که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به گریه افتاد و از چشمان مبارکش باران اشک بارید و محاسن مبارک و روپوش روى بدنش را تر کرد، تصور کردم قطعه اى از بدنم جدا شده است، در همان حال زهرا در کنار پدر نشسته بود و از او جدا نمى شد و سر مبارک پیامبر در آغوش من قرار داشت و به من تکیه داده بود و حسن و حسین از راه رسیده و صدا به گریه و شیون بلند کردند.
امام على(علیه السلام) فرمود: اگر بگویم جبرئیل در آن لحظه در آن خانه بود، گزاف نگفته ام زیرا
من صداى گریه نا آشنایى را مى شنیدم و بى تردید مى دانم صداى فرشتگان بود، زیرا جبرئیل در چنین لحظاتى هیچ گاه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)جدا نمى شود، من در آن روز چنان گریه اى از فاطمه دیدم که به گمانم آسمان ها و زمین به حالش گریستند.
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) رو به فاطمه کرد و فرمود[۳۴] دخترم! خدا جانشین من بر شماست و او بهترین جانشین است، سوگند به کسى که مرا به حق مبعوث گرداند، عرش الهى و فرشتگان پیرامون عرش و آسمان ها و زمین و آفریده هاى موجود در آن ها، با گریه تو، به گریه درآمدند، فاطمه جان! به خدایى که مرا به حق برانگیخت، تا من وارد بهشت نشوم، ورود خلایق به بهشت حرام است، و تو پس از من نخستین فردى هستى که با پوشش، آراسته و مزَّین واردِ بهشت خواهى شد.
فاطمه جان! چنین مقامى بر تو تهنیت باد! سوگند به آن کس که مرا به حق مبعوث به رسالت کرد، در آن روز دوزخ چنان دَمى برمى آورد که همه فرشتگان مقرّب و پیامبران مرسل از بیمِ آن، از هوش مى روند، در آن لحظات به دوزخ اعلان مى شود: اى دوزخ! خداوند جبّار به تو دستور مى دهد به عزّتم سوگند! سکون و آرامش یاب تا فاطمه دخت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) عبور کند و وارد بهشت گردد… به خدایى که مرا به حق به رسالت برگزید، حسن و حسین نیز وارد بهشت خواهند شد، حسن سمت راست و حسین سمتِ چپ تو قرار دارد، پرتو نورت از برجسته ترین جایگاه بهشت در پیشگاه خداى متعال همه جا را روشن مى سازد، و پرچم محمد در دست على بن ابى طالب قرار دارد، به خدایى که مرا به حق برانگیخته، خود شخصاً با دشمنانت به ستیزه خواهم پرداخت، آنان که حق تو را غصب کرده و دست از محبّت تو برداشتند و بر من دروغ بستند پشیمان خواهند شد و در قیامت به سرعت از نزدم پنهان مى شوند، عرضه مى دارم: خدایا! اُمّتم، اُمّتم کجا رفتند؟ ندا مى رسد که: آنان پس از تو سنّتت را دستخوش تغییر و تبدیل ساختند و سزاوار آتش دوزخ گردیدند.
سخن از مراحل سه گانه زندگى زهراى مرضیه(علیها السلام) در این جا به پایان مى رسد و مرحله چهارم زندگى آن مخدّره با وفات پدر ارجمندش رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آغاز و به شهادت آن بانوى بزرگ پایان مى پذیرد. از آن جا که این مرحله با وجود اختصار به بیان مقطع معیّنى از زندگى زهراى اطهر(علیها السلام) مى پردازد، آن را در قسمتى ویژه و طى چند بخش یادآور خواهیم شد.
منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۳ – صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا علیها سلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[۱]. طبقات ابن سعد ۸/ ۲۲ چاپ دار الفکر.
[۲]. بحار الانوار ۴۳/ ۸۱٫
[۳]. بحار الانوار ۴۳/ ۸۵٫
[۴]. همان ۴۳/ ۵۰٫
[۵]. بحار الانوار ۳/ ۸۶٫
[۶]. بحار الانوار ۴۳/ ۱۵۱٫
[۷]. ذخائر العقبی ۶۱٫
[۸]. ذخائر العقبی ۱۶۱٫
[۹]. نظم درر السمطین ۱۹۱٫
[۱۰]. سفینه البحار ۷/ ۴۵٫
[۱۱]. مناقب ۲/ ۱۲۳، بحار الانوار ۴۱/ ۳۲٫
[۱۲]. کشف المحجه ۱۳۳، انساب الأشراف ۲/ ۱۱۷، مجمع الزوائد ۹/ ۱۲۳، بحار الأنوار ۴۱/ ۴۳، أسد الغابه ۴/ ۲۳٫
[۱۳]. وسائل الشیعه ۲۰/ ۲۱۱، چاپ مؤسسه آل البیت (علیهم السّلام).
[۱۴]. مناقب خوارزمی ۳۵۳، چاپ مؤسسه نشر اسلامی.
[۱۵]. همان.
[۱۶]. روضه الواعظین ۱/ ۱۵۱٫
[۱۷]. بحار الأنوار: ۴۳/ ۵۹٫
[۱۸]. همان ۴۳/ ۱۱۷، ۱۳۲٫
[۱۹]. کشف الغمّه ۱/ ۴۷۲٫
[۲۰]. پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که امام علی (علیه السلام) از بیعت با خلیفه امتناع ورزید، مهاجمان به خانه زهرا (علیها سلام) یورش بردند و محسن فرزند فاطمه در اثر ضربت مهاجمین سقط شد. ابن عساکر در بیان شرح حال امام حسن (علیه السلام) فرزندان زهرا را برمیشمرد و میگوید محسن در زمان حیات پدر بزرگوارش از دنیا رفت.
[۲۱]– تاریخ بغداد ۱/ ۳۱۶، کنز العمال ۱۱/ ح ۳۲۸۹۲٫
[۲۲]– بحار الانوار ۲/ ۹۶، احمد بن حنبل در مسند خود ۵/ ۳۳۴ روایت را به همین معنا آورده است.
[۲۳]– فضائل الخمسه ۳/ ۱۶۱٫
[۲۴]– فضائل الخمسه فیروز آبادی ۳/ ۱۶۱، حلیه الاولیاء ابو نعیم ۲/ ۳۰، کنز العمال ۱/ ح ۱۴۴۸٫
[۲۵]– ذخائر العقبی ۴۷، فضائل الخمسه ۳/ ۱۶۱٫
[۲۶]– به سیره الائمه الاثنی عشر ۱/ ۱۰۰-۱۰۵ مراجعه شود.
[۲۷]– ریاحین الشریعه ۱/ ۲۳۹٫
[۲۸]– الاصابه ۱/ ۱۷۸ چاپ مصر.
[۲۹]– عوالم العلوم ۱۱/ ۳۹۰٫
[۳۰]– کامل ابن اثیر ۲/ ۳۲۰، چاپ دار الفکر بیروت، صحیح بخاری کتاب العلم، باب کتابه العلم.
[۳۱]– آل عمران/ ۱۴۴٫
[۳۲]– کامل ابن اثیر ۲/ ۳۲۳، طبقات ابن سعد ۲/ ۳۹، مسند احمد ۶/ ۲۸۲٫
[۳۳]– مسند احمد ۶/ ۲۸۲٫
[۳۴]– بحار الانوار ۲۲/ ۴٩٠ ، بخش اخیر این حدیث را در صحیح بخارى، کتاب الفتن، احادیث ١- ۵ ببینید.
پاسخ دهید