معروف کرخی یکی از شاگردان حضرت ثامن الحجج علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام است. پدر او مسیحی بود، او را به کلیسا برد تا در آنجا انجیل یاد بگیرد. کشیش به او گفت خدا سه تا است. او قبول نکرد، گفت خدا یکی است. چون آنها آنها قائل به تثلیث هستند؛ میگویند أبن، إبن، روح القدس. این مجموعهی الوهیّت مسیحیها است که عقل آن را قبول نمیکند و خلاف همهی ادیان است. قبول نکرد و کتک خورد. پدر او هم او را سرزنش کرد و به حضرت رضا علیه السّلام پناه برد. امام رضا علیه السّلام آغوش او را باز کرد، معروف را پذیرفت و به او معلوماتی آموخت و روش برخورد آموخت.
«کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم»[۱] عملاً جاذبه داشته باشید تا بگویند این مسجدیها خوش اخلاق هستند. بگویند مسجدیها امین هستند، بگویند مسجدیها دروغ نمیگویند، بگویند مسجدی ربا نمیخورد، بگویند مسجدی پاک چشم است. ما باید مسجد را با عمل خود تبلیغ کنیم. شیعه و تشیّع را با عمل خود جذب کنیم. شیعه حرام خور نیست، شیعه دزد نیست، شیعه خلاف کار نیست، شیعه متقلّب نیست، شیعه کسی را فریب نمیدهد. «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم».
وقتی نفس حضرت رضا علیه السّلام به معروف کرخی خورد به خانه برگشت، با پدر خود گرم گرفت و مهربانی کرد. بعد پدر او گفت چه دینی قبول کردی که اینقدر مهربان شدی؟ گفت خدمت حضرت رضا علیه السّلام رفتم و پاکترین دین را قبول کردم. پدر او هم مسلمان شد. اینها آدمهای متشخّصی بودند، آدمهای متمکّنی بودند، ولی وقتی امام رضا علیه السّلام را شناخت دیگر دست از امام رضا علیه السّلام برنداشت.
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانهی تو هر دو جهان را چه کند؟
در خانهی امام رضا علیه السّلام ماند و نوکری کرد. افتخار خدمت حضرت رضا را پیدا کرد. یک کاروانی سفر دریایی میرفتند، به معروف گفتند که فصل، فصل موج دریا است و نگران هستیم که برویم غرق شویم. گفت هر وقت دریا طوفانی شد به دریا خطاب کنید و بگویید معروف کرخی گفته است آرام باش. حرف من را گوش کنید. این خبر به حضرت رضا علیه السّلام رسید. حضرت فرمودند با چه جرأتی این را گفتید؟ گفت: آقا جان، پدر و مادر من به قربان شما. کسی ۳۰ سال نوکر امام رضا باشد دریا به حرف او گوش نکند؟! مگر چنین چیزی میشود؟! «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم».
[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۷، ص ۳۰۹٫
پاسخ دهید