متن + درس اخلاق با موضوع – ادب استاد در برابر شاگرد – حضرت استاد صدیقی (حفظه الله) در حسینیه امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار گردید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ادب استاد در برابر شاگرد
ادب یک استاد در درسش، اموری است و اولین [آن امور] نزاکت است. ظاهری به موازات نزاکت باطنی. [معنی این جمله این است که] اگر کسی ظاهرش خوب باشد و باطنش خوب نباشد، منافق است و باید از خدا خواست که باطن را بهتر از ظاهر کند؛ لذا یک استاد باید قلب و روح و جانش، آراسته باشد؛ “وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر” الاعراف؛۲۶_ و لباس تقوا بهتر است.
ایمان زینت دل است و مزین هم خداست. “حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُم”؛ الحجرات؛۷_ لیکن خداى تعالى ایمان را محبوب شما کرد. این خداست که گوهر ایمان را برای دل مشتاق، محبوب قرار می دهد و ایمان را در قلب بنده اش تزیین می کند. اگر [تنها] باطن به ایمان، تقوا و یاد خدا مزین بود، تنها باطن کفایت نمی کرد؛ “الظاهر عنوان الباطن“.
انبیا و ائمه هدی علیهم السلام، همه رعایت [این را می کردند که در میان] مردم با هیئت مطلوب و مرغوبی خودشان را ظاهر کنند، همه ی آنها [این] رعایت را داشتند. ادب را مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در تفسیر المیزان این گونه تعریف می کنند: “ادب ارائه ی هیئت و وضعی برای مخاطب و طرف انسان است که با این وضع و با این هیئت پیش او مرغوب قرار بگیرد.“ اینکه کسی حرکتش [در نظام خلقت] حرکت هدایتی است، باید جاذبه های لازم را برای راهیانی که به خاطر یافتن آدرس به او مراجعه می کنند، داشته باشد؛ از این جهت، مسواک زدن، با سر و وضع مرتب بیرون آمدن، لباس تمیز پوشیدن، رنگ مرغوبی برای لباس در نظر گرفتن، همه ی اینها مقدمات هدایت است و کسی به رتبه ی پیامبر و ائمه علیهم اسلام در توجه به خدا و داشتن حال حضور نمی رسد.
شکارچی، خدا است
مع ذلک، از سنتهای نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله این بوده است که موقع خروج از خانه، هم به آینه نگاه می کردند و هم سر و صورت مبارکشان را شانه می زدند. (۵) لباس ایشان همیشه تمیز بود و لباس سفید می پوشیدند. این مطلب اول بود؛ منتهی این نکته [نیز قابل ذکر است] که وقتی انسان به ظاهر می پردازد، معنایش این نیست که به دنبال اشرافیت یا فخرفروشی است. تفاخر به لباس و تفاخر به زیبایی های ظاهری، امری شیطانی است؛ اما مرغوب بودن برای راهیان راه امری رحمانی و الهی است.
آنچه اکسیر است و به ظاهر ارزش می دهد، نیت و انگیزه است. کسی که برای خاطر خدا عطر بزند و لباس مرتب بپوشد، [به این هدف که] که شکارچی خدا باشد، این [شخص] می خواهد دلی را تحویل بگیرد و به خدا تحویل بدهد. او می بیند که کسی با سر و وضع آشفته او را قبول نمی کند؛ [پس] با بهترین شکل و وضع می آید تا به او توجه بشود و او هم [دیگران را] به خدا توجه بدهد؛ بنابراین، هدف، هدایت است و آنچه راه هدایت را هموار می کند، جزء اموری به حساب می آید که می شود آن را جزء امور ارزشی دانست و در پیشگاه خدا [آن را] به ودیعت گذاشت.
الدعا مخ العباده
نکته دوم، دعا است. دعا مخ عبادت است. [در بین] همه ی عبادتهای متنوع که در دین ما ارائه شده است، [دعا مخ عبادت است.] گلزار عبادت در اسلام پرگل ترین و پر میوه ترین [بوستان در] دین است؛ لذا اذکار الی ماشاءالله [در دین ما موجود است و] اگر کسی بخواهد تمام اوقاتش را به ذکرها و اوراد مأثور بگذارند و اهل دل و ذکر باشد، این [شخص] می تواند با مناجاتی که از ائمه علیهم السلام رسیده است، تمام اوقاتش را به مستحبات ذکری و عبادتهای شکلی پر کند.
[چه خوب است] انسان هر دعایی را از هر امامی در یک وقتی از بیست و چهار ساعت قرار دهد؛ [در وقتی] مناجاتی از امیرالمؤمنین علیه السلام، [در وقت دیگر] از پیغمبر صلی الله علیه و آله، [و در دیگری] از حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسن علیه سلام و از دوازده امام علیهم سلام، [قرار دهد]. بر حسب آنچه که از ائمه علیهم سلام به ما رسیده، صحیفه هایی جمع آوری شده است که بعضی از این صحیفه ها خیلی مفصل است؛ مثل صحیفه ی جامعه ی حضرت سجاد علیه سلام که دو سه برابر صحیفه سجادیه صغیره است و این صحیفه ی جامعه کبیره خیلی مفصل است. یا صحیفه حضرت امیر المومنین علیه سلام که خیلی مفصل است. برای هر یک از امامان آن مقدار دعاهایی که رسیده است، جمع آوری شده و برای هر کدامشان صحیفه ای چاپ شده و در دسترس [همگان] است و [به صورت] کتاب های قطوری در آمده است.
انسان [از شوق و علاقه] می خواهد که از هر امامی یک دعای مفصل بخواند تا اوقاتش را پر کند. این هم نکته ای است که گویا [در آینده] برای بشر روزی پیش بینی شده است که در آن روز بشر دیگر کار فیزیکی نمی کند و همه امور فیزیکی اش را می سپارد به دستگاه. همان طور که [امروز] برای پیدا کردن (۱۰) کتاب نیازی ندارد که در کتابخانه را باز کند و با دکمه ای که می زند هر کتابی را در هر کجای دنیا که نیاز داشته باشد در اختیار دارد، فردا هم ممکن است غذا خوردنش نیز همینطور شود. [با این وجود] دیگر نه نیازی به آشپزی و نه نیازی به کارهای ظاهری و فیزیکی دارد. در آن روز بشر باید چه کاری انجام دهد تا فرسوده نشود و روحش شاداب بماند؟
عبادت قلبی و قانونی
بعضی از اشخاصی که اهل دقت و تعمق هستند، می گویند این از معجزات اسلام است که برای آن روز بشر [نسخه تجویز کرده و گفته] بهترین کار اشتغال به عبادت و پر کردن اوقات با ذکر خداست. [می دانید که] خود تفکر جزء عبادت هایی است که با عبادتی مثل نماز قابل مقایسه نیست. تفکر، عبادت باطنی است ولی اذکار، اوراد، قیام و قعود ثلاثیه عبادت قانونی است و عبادت قلبی [و باطنی] رجحان دارد بر عبادت قانونی.
در میان این همه اذکارو، اوراد و عبادتهای ظاهری و باطنی گفته اند که مخ و مغز همه، دعاست و اگر نماز حالت دعایی نداشته باشد، [نماز نیست]. نماز همان نیاز است و نیاز همان دعا است. اگر انسان در حال نماز آن فقر و ذلت و مسکنت و بیچارگی و نداری و آن عمق اضطراب خودش را نیابد، نمازش نماز نیست و در این صورت است که نماز می شود دعا. یکی از معانی صلاه [نیز] همین دعا است؛ لذا دعا [یعنی] یافتن فقر و اظهار آن چیزی که انسان وجدان می کند.
حالات دعا
در دعا تأجر به بیچارگی و فقر قدم اول است و قدم دوم این است که انسان بیچارگی و ضعف خودش را به بی نیاز ابراز کند. این می شود دعا که، فقیر در برابر غنی، ذلیل در برابر عزیز، ضعیف در برابر قوی، ندار در برابر مستقل قرار گرفته است و دارد ضعف خودش را به او نشان می دهد [و می گوید] که من [این] هستم.
“وَ أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمین” الانبیا؛۸۳_ و ایوب را یاد آر آن زمان که پروردگارش را ندا داد که به محنت دچارم و تو از هر رحیمى رحیمترى. [یکی از حالات دعا این است که] کسی ضر و پریشانی خودش را به مهربانی که [دارای صفت] رحمانی است، ارائه کند و این [جزء] حالات دعا است. کسی هم که برای تدریس می رود، می بایست بگوید که من هم فلش بندگی هستم و من هم در وجودم بندگی وجود دارد. من برای توجه افکار شما به خودم نیامده ام؛ [چراکه] خودم بیچاره تر از شما هستم.
چنین شخصی اگر بخواهد واقعاً با این حقیقت خودش را تطبیق دهد، وقتی در جمعی آمد، از خودش بت نمی سازد. اساتیدی که خودشان بت هستند، شاگردانشان هم مثل خودشان مغرور، خودخواه و خودبین بار می آیند. این [شخص] از خانه که خارج می شود، (۱۵)باید با بیچارگی خارج شود؛ لذا فرموده اند که دعای مأثور را استاد موقع خروج از خانه بخواند.
در سلام کردن پیشگام باشید
مسئله سوم این است که [قرآن کریم می فرماید:] “سابِقُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِه“؛ الحدید؛۲۱_ به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى که عرض آن چون عرض آسمان و زمین است بشتابید، که براى کسانى آماده شده که به خدا و رسولان او ایمان آوردند؛ [یعنی انسان] باید در عرصه های تقرب به خداوند متعال، در میدان مسابقه برود و پیشاهنگ و پیشگام شود. لذا سلام برای انسانهای موفق است [و چه خوب است که] استاد در موقع ورود به جلسه [به شاگردان سلام کند.]
خیلی جالب نیست که طلبه ها بایستند تا استاد بیاید و بعد وارد کلاس درس شوند. این [عمل] خلاف عرف و سنت است. باید شاگرد پیش از استاد در مجلس درس به انتظار بنشیند و خود این انتظار هم جزء اموری است که اجر دارد. حال اگر استاد بعد از اجتماع شاگردانش وارد شد، باید او سلام کند. این سبقت در سلام جزء اموری است که هر که انجام دهد، تأسی به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله می کند؛ [چراکه] دعب و سیره و ادب وجود نازنین پیامبر صلی الله علیه و آله این اقتضا را داشته [که در سلام کردن پیشی بگیرند و این کار را ] انجام می داده اند.
بر حسب بعضی از نقل ها هیچ کسی در سلام دادن بر پیغمبر صلی الله علیه و آله پیشی نگرفته است. حضرت همواره در سلام کردن سابق بودند؛ [البته] این [موضوع] از باب نمونه است. در هیچ کار خیری هیچ کس از پیغمبر جلوتر نیست. در تمام امور خیر، قبلاً وجود نازنین پیغمبر صلی الله علیه و آله بر دیگران پیش افتاده و افراد باید به دنبال او بدوند تا در تمام امور خیر به او برسند و کسی هم قدرت رسیدن [به ایشان] را ندارد.
“أن یسلم على من حضر إذا وصل إلى المجلس“ منیه المرید ص ۲۰۵ ۳ – أن یسلم على من حضر إذا وصل إلى المجلسص : ۲۰۵ وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله، وقتی وارد مدینه شدند، در اولین خطابه ای که ایراد نمودند، فرمودند: “؟۱۸:۱۰ السلام واطعم الطعام و اطیب الکلام و اقیموا بالیل و الناس نیام“؟؟؟ چهار دستور که هر چهار دستور، تربیتی است. یکی [از این دستورات] تواضع است. انسان متواضع در ادای سلام و تحیت و احترام [پیشی می گیرد]، و سلام به هر معنایی که باشد، آنچه که در عرف از آن تلقی می شود، احترام است. این ادب و تواضع است و در این ظهور تواضع استاد باید مقدم باشد و زودتر سلام کند و نشان دهد که من بنده ام و ژست و قیافه ای نگرفتم، من خودم را کوچک تر از شما می دانم، پس باید سلام کنم. این تواضع شیوه بندگی است. کسی که بت و طاغوت نیست و خودش را بزرگ نمی بیند، خود بین نیست و آنچه را که لازمه ی کوچکی است، اداء می کند.
من از ذره کمتر هستم!
در مقام معرفت هم، اقل عبادت ها ی پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به ما خیلی بزرگ است؛ ولی او هیچ وقت با ما سنجیده نمی شود؛ [چراکه ایشان] در برابر عظمت خدا بود و کسی مثل پیغمبر صلی الله علیه و آله در برابر عظمت [خدا] آب نمی شد، [طوری که] هیچ چیز از ایشان باقی نمانده بود.
خود حضرت می گفتند: ” انا اقل من ذره“؛ ذره آن است که دیگر کوچکتر از آن نیست. [ایشان] می فرمودند که من از ذره هم کمتر هستم. هر کس عظمت خدا را بیابد، [نمی تواند] هیچ شأنی برای خودش قائل شود. نمی تواند حسابی برای خودش باز کند و قهراً به بندگان خدا که می رسد، اظهار کوچکی [و تواضع] می کند. این نکته اول است.
سلام یادآور سلام
اما نکته بعد این است که سلام هم یادآور سلام است؛ “هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِن“الحشر؛۲۳_ او اللَّه است که هیچ معبودى جز او نیست ملک و منزه است، سلام و ایمنى دهنده است. خدا سلام است، [پس] استاد [نیز] باید در آیینه بودن برای خدا جلوتر از دیگران باشد. او باید همه را به یاد خدا بیندازد. “مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُه“؛ الکافی ج۱ ص ۳۹ باب مجالسه العلماء و صحبتهم ….. ص : ۳۹
سلام شعار سلامتی است
نکته سوم این است که سلام، شعار سلامتی است. [به این] معنی که من بیمه شده ام. کسی که سلام می کند، می خواهد بگوید که در وجود من دیگر شری وجود ندارد و ریشه شرور را در وجود خودم کنده ام. [خدا نکند که] کسی نگران حسد، کبر، حقد و کینه های من باشد. “المؤمن کلتا یدیه یمین”؟؟؟ “الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُون“ بحار الأنوار ج۱ ص ۱۰۸ باب ۴ علامات العقل و جنوده ….. ص : ۱۰۶ مؤمن کسی است که به خیرش همه امید دارند و از شرش همه در امان هستند. این [معنای] مؤمن است.
شما اگر در میان فامیل، خانواده و رفقا این گونه هستید، خوشابحالتان. [در واقع شما] چشمه ی سلام هستید و از شما باید سلام بجوشد. و دیگران را [نیز] سالم بسازید. [اما] اگر اینطور نیستید، هنوز افرادی هستند که از نیش زبان شما می ترسند و [در غیاب شما] می گویند: “با فلانی نمی شود از این حرفها زد! خیلی بد دهان است، خیلی نیش زبان دارد یا او خیلی کم ظرفیت است [و اگر چیزی] بگوییم، ناراحت می شود. اینکه انسان طاقت شنیدن حرف و انتقادی را نداشته باشد و ناراحت بشود، این خودش [نوعی] شر است. اگر وجودتان ثباتی پیدا کرده ، نوری یافته و خاطرتان جمع است که از شما آسیبی به کسی نمی رسد و[می دانید که] شما گل بی خار هستید که عطر و وجاهتتان فضا را طراوت می بخشد و اگر کسی به شما نزدیک شود و دست به دستتان دهد خاری دریافت نمی کند، این سلام، سلامی واقعی است.
کسی که در سلام سبقت می گیرد، در واقع حاکی از این است که من خودم را ساخته ام و دیگر روح سبوعیت و بهیمیت یا روح شیطنت [در من نیست.] این سه مسیر نزولی و انحطاطی است که بشر [همواره] گرفتار آنهاست و من از این مراحل عبور کرده ام و یک راه بیشتر جلویم نیست و آن هم راه عبودیت خداست [و در واقع] من خدا را می بینم و به وظیفه الهی خودم فکر می کنم و جز ایفای رسالت در مقام بندگی، کار دیگری انجام نمی دهم. این [معنای واقعی] سلام است. (۲۵)
شاگرد و استاد، هر دو حسینی هستند
مرحوم آقا میرزا ابوالفضل تهرانی به دستور مرحوم میرزای بزرگ، میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه، شرحی بر زیارت عاشورا نوشته است. اسم کتابش هم “شفاء الصدور فی شرح زیارت عاشورا“ است. کتاب نفیسی است؛ [چراکه ایشان] هم از نظر ادبی ادیب بزرگی بوده و تبحر داشته است و هم از نظر کلامی متکلم و محدث بوده و از شاگردان برجسته میرزا است. میرزا هم که جلوه ی حسینی است و خیلی شیدای امام حسین علیه السلام بوده است؛ لذا خودش و شاگردانش همه امام حسینی بوده اند.
این بزرگوار [به شاگردش] دستور دادند و این شاگرد [نیز] شرح زیارت عاشورا را نوشتند. در سند و توضیح و بیان و مفادش انصافاً کم نگذاشته است؛ [چراکه] قلمش رسا بوده، علمش وافی و کافی بوده و خوب هم نوشته است. ایشان در موضوع سلام، می گویند: “بشر ابتداءً حیوان است، چارپاست و باید خودش را از این حیوانیت و بهیمیت بالا بکشد. این که در اسلام شعار و تحیت، سلام است، [در واقع] توجه به هدفی است که بشر در زندگی دارد و آن، نجات خودش از چنگ بهیمیت و سبوعیت است“.
جنگ، مظهر سبوعیت
جنگ هفتاد و دو ملت، نشان می دهد که انسان ها خودشان را نساخته اند. جنگ داخلی ما، جنگ سیاسی، جنگ انتخاباتی، اینها همه بروز و ظهور سبوعیت است. انسانی که شعار و اسم خدایش سلام است، باید دائماً مراقب باشد که نکند در گوشه ای از زندگی من یک نمودی از درندگی، شکم پرستی و مادیت باشد. لذا سزاوارتر است که استاد خودش را بسازد و به دیگران، هم در قول و هم در فعلش خط نشان دهد که اگر گفت سلام علیکم، در عمل هم نشان دهد که این انسان سالم شده است.
“یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون” “إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیم” الشعراء؛۸۸و۸۹_ ” روزى که مال و فرزندان سود ندهد “”مگر آنکه با قلب پاک سوء خدا آمده باشد”؛ برای همه خیرخواه باشیم، برای همه دلسوز و مفید باشیم و برای همه مبارک باشیم. المؤمن “ المومن کلتا یدیه یمین“
پاسخ دهید