مهمترین تمایز اخلاق الهی از اخلاق سکولار که عرفانهای نوظهور مروج آن هستند، چه میباشد؟
یکی از نکات اساسی و مورد تأکید ادیان، بهویژه اسلام، رعایت اخلاق و امور اخلاقی است.
در بسیاری از آیات قرآن و احادیث اشاره شده است که واقعیّت امر اخلاقى در حُسن فعل و یا قُبح آن نهفته است و اصولاً مسألهی امر به معروف و نهى از منکر که یک وظیفهی اسلامى است دعوت به یک رشته امور اخلاقى است که واقعیّت آن را «معروف » و یا «منکر» بودن آن تشکیل مى دهد. اخلاقِ متّکى به مذهب، به گونهای که عقاید مذهبى و اعتقاد به پاداش و کیفرهاى روز بازپسین، مَجرا و پشتوانهی اصول اخلاقى باشند، راهى است که آیینهاى آسمانى و بالاخص آیین مقدّس اسلام آن را انتخاب کرده و در طول چهارده قرن، نتایج درخشانى داشته است.
اعتقاد راسخ و استوار به خدایى که حکمران و داور روز بازپسین است، و در آن روز، پروندهی اعمال انسان را مى گشاید و حتّى به این نیز اکتفا نمى کند، بلکه صورت واقعى کردارهاى ما را به قدرت بى پایان خود به ما نشان داده، هر فردى را به پاداش و کیفر خود مى رساند و … بزرگترین پشتوانهی اخلاق، و طبیعى ترین ضامن اجراى اصول انسانى است، و در حقیقت، گرانبهاترین گنجینه و ارزنده ترین سرمایه اى است که از رهبران بزرگ آسمانى به یادگار مانده است و باید به عنوان یک میراث گرانقیمت از آن حمایت کرد.[۱]
در نظام اخلاقى اسلام به گرایشهای فطری و غریزی توجّه شده و در سایهی تعدیل، از همهی آنها بهره گرفته شده است وآنان که محور ارزش را لذایذ نفسانى مى دانند، بهگونه اى در این تعدیل تحقّق مى پذیرند.
نظام اخلاقى اسلام، مطلق و پایدار، جهان شمول و فراگیر است؛ زیرا محور آن، کششهاى درونى انسان و وحى است که هر دو فراگیرند نظام اخلاقی اسلام، با ضانت اجرایی همراه بوده و از مقولهی توصیه، خالى و از هر نوع تحریک، پیراسته است.[۲]
اما اخلاق در نگاه غربی و غیر دینی، صورتی دیگر پیدا میکند. در یونان باستان و در غرب امروز، نظامهاى اخلاقى متعدّدى پى ریزى شده که بهوسیلهی پایه گذاران آنها، معرّفى شده است.
بیشترین این نظامها مربوط به دوران پس از رنسانس است. در این دوره، شیوهی بحث و بررسى در علوم دگرگون شد، و سرانجام، پدیده اى به نام «سکولاریزم » و تفکیک دین از حکومت، یا به تعبیر صحیح تر« دین زدایى »، خود را مطرح کرد.
یکی از این نظامها و مکاتب، مکتب اگزیستانسیالیسم است. از راسل یکی از دانشمندان معروف اروپایی که خود از بزرگان مکتب اگزیستانسیالیسم است، سؤال شد خود به کدام یک از سیستمهاى اخلاقى مقیّد است: او در پاسخ گفت: «روش اخلاقى من، ایجاد هماهنگى بین
منافع عمومی و خصوصى افراد اجتماع است.»؛[۳] یعنی تنها به اصولى از اخلاق قایلم که در شعاع و حدود قانون باشد و نه بیشتر.
راسل اخلاق را بهمعنای قانون تلقّى کرده، آن را تنها مربوط به زندگى اجتماعى وحقوق افراد و جوامع انسانى مى داند و اخلاق فردى را نفى میکند. بهنظر او، انسان در ارتکاب امورى که ضرر و صدمه اى به دیگران نمى رساند، آزاد است و لزومى نداردکه از آنها خوددارى کند؛ مثلاً لزومى ندارد که زنان عفّت به خرج دهند و از معاشقه با غیر همسران خود در صورتى که تولید مثل نکنند خوددارى نمایند.[۴]
از دیگر فلاسفهی مشهور غرب، فریدریش ویلهلم نیچه، فیلسوف آلمانى(درگذشت به سال ۱۹۰۰ میلادى) است. او در این باره میگوید:
«بحث اینکه زندگانى دنیا خوب است یا بد و حقیقت آن چیست، امرى بیهوده است و کسى نمى تواند آن را دریابد. بعضى مى گویند بهتر آن بود که بهدنیا نمى آمدیم؛ شاید چنین باشد، نمیدانم؛ امّا میدانم که خوب یا بد، به دنیا آمده ام و باید از دنیا بهره ببرم و هرچه بیشتر بهتر. آنچه براى حصول این مقصود مساعد باشد، خوب است، گرچه قساوت و بى رحمى باشد؛ و آنچه مخالف و مزاحم این غرض باشد بد است، هرچند راستى و قهرمانى و فضیلت و تقوا باشد.»
او میگوید:
«انسان باید فکر خدا و زندگى اخروى را کنار گذارد که از آن ضعف و عجز بر میآید. انسان باید در فکر زندگى دنیا باشد و به خود اعتماد کند. این آغاز رهایى از بند است!
دیگر آنکه باید رأفت و رقت قلب را دور انداخت؛ رأفت از عجز است و فروتنى از فرومایگى.»[۵]
با این نگاه، قطعاً دیگر جایی برای اخلاق و رعایت اخلاقّیات باقی نخواهد ماند.
منبع:پرسمان
پینوشت:
۱-لقمان/ ۱۶، سبا/ ۴ و زلزله / ۷،۸.
[۲]-سبحانى، جعفر، اخلاق، ص ۱۳۲.
[۳]- راسل، برتراند، جهانى که من مى شناسم، ص ۵۶ .
[۴]- همان، صص ۶۷ ، ۶۸.
[۵]- فروغی، محمّدعلی، سیر حکمت در اروپا، ج ۳، صص ۱۹۹-۲۰۰.
پاسخ دهید