اهل سنت، از نظر فقهی پیرو یکی از مذاهب چهار گانه اند، اما آن چه بررسی شخصیت و اندیشه ی احمد بن حنبل را در میان مذاهب اسلامی ضروری می کند، ادعای سلفی گری وهابی مبنی بر وابستگی و پی روی این مکتب از احمد بن حنبل است. این متن از گزیده ای کتاب سلفی گری و وهابیت، نوشته سید مهدی موسوی، جلد یکم تبارشناسی، فصل هشتم، از صفحه ۱۶۰ تا صفحه ۱۷۳ می باشد، که توسط علی فاطمی اقتباس شده است.
اهل سنت، از نظر فقهی پیرو یکی از مذاهب چهار گانه اند، که به ترتیب تاریخی عبارتند از: مذهب حنفی که «ابوحنیفه» (۸۰ تا ۱۵۰ق) بنیان گذار آن است؛ مذهب مالکی که «مالک بن انس» (۹۳ تا۱۷۹ ق) آن را شکل داد؛ مذهب شافعی که بنیان گذار آن «محمد بن ادریس شافعی» (۱۵۰تا۲۰۴ق) بود؛ و مذهب حنبلی که «احمد بن حنبل» (۱۶۴تا ۲۴۱ق) آن را بنیان نهاد.
آن چه بررسی شخصیت و اندیشه ی احمد بن حنبل را در میان مذاهب اسلامی ضروری می کند، ادعای سلفی گری وهابی مبنی بر وابستگی و پی روی این مکتب از احمد بن حنبل است.
روش شناسی احمد بن حنبل
روش شناسی درباره ی شیوه ی استخراج آموزه های دین بحث می کند؛ به این معنی که از نظر شخصیت مورد بحث، چه روشی در استخراج آموزه های دینی اعتبار دارد. در این میان، احمد بیش از هر روش دیگری به روش نقلی علاقه داشت و عمر و زندگی خود را نیز به سماع و نقل گذراند. وی در عمل و اعتقاد نقل گرا بود؛ و با متکلمان و کسانی که از روش های عقلی برای رسیدن به مبانی کلامی استفاده می کردند، به شدت مخالفت می ورزید.
او جریانی را پایه گذاشت که معتقد بود باید به اسلام سلف بازگشت؛ به عبارت دیگر اسلام راستین به علت فلسفه و مهار گسیختگی عقل، مظلوم و غریب واقع شده لذا به وسیله ستیزه با عقل و استفاده از نقل باید ارزشهای سلف را زنده کرد. آنان به حدیثی از پیامبر صلی الله و علیه و آله استناد می کردند که: “ابدأ الاسلام غریباً، و سیعود کما بدأ غریباً، فطوبی للغرباء.”
مبانی احمد بن حنبل در حدیث گرایی
نقل گرایی در روش، حدیث گرایی در معرفت شناسی را به دنبال دارد؛ و احمد نه تنها در فروع دین، بلکه در اصول نیز تابع نصوص و اخبار بود. او اهل قیاس نبود و هنگام تعارض میان دو خبر، به مرجحات توجهی نداشت و میان آن ها جمع می کرد. به همین علت، گاهی به دلیل وجود دو خبر درباره ی مسأله ای، دو حکم متفاوت درباره ی آن صادر می کرد. به گفته ی ابن قیم: “هرگاه صحابه در امری دارای دو نظر می شدند، ابن حنبل نیز در آن مسأله دو نظر را ارائه می کرد.” (اعلام الموقعین عن رب العالمین، ص۴۹)
اساس و اندیشه ی حدیث گرایی احمد بن حنبل بر پنج اصل استوار است:
- اگر نصی می یافت به آن فتوا می داد و به موارد مخالف توجهی نمی کرد و هرگز عمل، رأی، قیاس و یا نظرات دیگران را بر حدیث مقدم نمی نمود.
- اگر نصی پیدا نمی شد، به فتواهای صحابه تمسک می کرد و هرگز رأی، عمل و یا قیاس را بر آن مقدم نمی کرد.
- اگر میان صحابه در حکمی اختلاف وجود داشت، نظری را که به کتاب و سنت نزدیک تر بود می پذیرفت و اگر چنین نمی شد، اختلاف میان آن ها را بیان می کرد، اما به هیچ یک به صورت قطعی معتقد نمی شد.
- اگر درباره ی حکمی، خبر موثق و قوی نمی یافت، به حدیث مرسل و یا ضعیفی که رادعی نداشته باشد، تمسک می کرد و آن را بر رأی و قیاس مقدم می داشت.
- اگر در مسأله ای، نص یا قول صحابه و یا اثر مرسل یا ضعیفی را نمی یافت، ضرورتاً به قیاس متوسل می شد.
احمد بن حنبل از نص به «امام» تعبیر می کرد تا آنجا که فرزندش عبدالله از قول پدر می گفت: “حدیث ضعیف در نزد من، از رأی بهتر است.” و به گفته ی ابن قیم: “به شدت از فتوا دادن در مسأله ای که حدیث یا اثری از گذشتگان در آن نبود، اجتناب می کرد و کراهت داشت.”
در نگاه احمد هنگامی که هیچ حدیث یا اثری – هر چند ضعیف – از صحابه در دست نباشد، نوبت به اجتهاد می رسد و حکمی که از راه اجتهاد به دست آید، هم ظن آور است و به کار دیگران نمی آید؛ و هم ذاتاً مذموم است و هیچ الزامی نیز به عمل بر اساس آن وجود ندارد.
بررسی تطبیقی سلفی گری و اندیشه ی احمد بن حنبل
تمام تلاش سلفیان برای انتساب خود به مکتب احمد بن حنبل، از این روست که خواهان راهی جهت برون رفت از بحران مشروعیت وهابیت در جهان اسلام هستند. از این رو، نگاهی هر چند اجمالی به مبانی اندیشه ای احمد بن حنبل و سلفیان، ما را با تفاوت های عمده ی این دو دیدگاه کاملاً آشنا خواهد کرد.
نخستین تفاوت میان اندیشه ی احمد و سلفی گری، ریشه در این واقعیت دارد که مهم ترین دشمنان سلفیان در هر عصری، خود حنبلیان بوده اند. به عنوان نمونه در قرن هفتم که ابن تیمیه اندیشه ی سلفی گری را بناین نهاد نیز مریدان پدرش که از شیوخ حنبلیان بود، به مخالفت با وی پرداختند. در قرن دوازدهم نیز نخستین افرادی که به مخالفت به محمد بن عبدالوهاب پرداختند، پدر و برادر او بودند که پیرو مذهب حنبلی بودند، تا آن جا که «سلیمان بن عبدالوهاب»، برادر محمد، بر ضد او و عقایدش و برای تعارض با اندیشه های حنبلیان، کتاب «الصواعق الالهیه» را نگاشت. بنابراین در فرازهای مختلف تاریخی، خود حنبلیان مهم ترین دشمنان اندیشه ی سلفی گری بوده اند.
تفاوت دوم، در این است که احمد، با تعدیل اندیشه عثمانی، فرقه های مختلف و متضاد را نظام بخشید؛ اما اندیشه ی سلفی گری نه تنها میان فرقه های اسلامی آتش نفاق و اختلاف را شعله ور کرد، بلکه حتی موجب شکاف داخلی مکتب حنبلی شد.
تفاوت سوم، احترام احمد بن حنبل به مقام شامخ اهل بیت خصوصاً حضرت علی علیه السلام است که با وجود همه ی مخاطرات، نظریه ی تربیع را ثابت و جایگاه اهل بیت علیهم السلام را در میان اهل سنت تثبیت نمود؛ این در حالی است که سلفی گری در مسیری کاملاً مخالف حرکت کرد.
تفاوت چهارم، مسئله تشبیه و تجسیم است که احمد با آن مخالفت می ورزید اما این عقیده در سلفی گری به اوج خود رسیده است.
تفاوت پنجم، در مسائلی مانند توسل، کاستن از مقامات بالای پیامبر صلی الله و علیه و آله و تبرک است که هیچ یک در اندیشه ی احمد بن حنبل نبود[۱] و سلفیان آن ها را ابداع کرده و بر آن اصرار ورزیدند.
[۱] عبدالله بن حنبل می گوید: از پدرم درباره ی حکم کسی که به منبر رسول خدا صلی الله و علیه و آله دست می کشد، تبرک می جوید و آن را می بوسد، و با قبر نیز همین کار را می کند تا ثواب ببرد، پرسیدم. گفت: اشکالی ندارد. (المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۱۵ و وفاء الوفاء، ج۲، ص ۴۱۰)
پاسخ دهید