علّامه مجلسی به نقل از ورقه بن عبدالله ازدی میگوید:
به قصد حج و رسیدن به پاداش پروردگار عالمیان عازم سفر شدم؛ هنگام طواف، کنیزی سبزه و نمکین و نیکو سخن را دیدم که با فصاحتی تمام این گونه سخن میگفت:
«ای خدا! ای پروردگار کعبه و فرشتگان گرامی و نگاه دارند و [ای پروردگار] زمزم و مقام [ابراهیم] و اماکن مقدّس، ای پروردگار برترینِ مردم، محمّد (ص) از تو میخواهم مرا با سروران پاک نهادم وفرزندان ایشان، برجستگان سپید روی مبارک، محشور گردانی. هان! ای حاجیان و عمره گذاران، همانا سروران من برترینِ برگزیدگان و گزیدهی نیکوکارانند. مرتبت آنان بر تمامی رتبهها فزونی یافته، یاد آنان در شهرها منتشر شده و لباس افتخار زیبندهی تن ایشان است.
ورقه بن عبدالله میگوید: به او گفتم: ای کنیزک، گمان میکنم تو از دوستان اهل بیت (ع) باشی؟
پاسخ داد: آری.
گفتم: کدامین دوست آنان میباشی؟
پاسخ داد: من فضّه، کنیز فاطمه زهرا (ع)، دختر محمّد مصطفی (درود خدا بر فاطمه، پدر، شوهر و فرزندانش باد) هستم.
گفتم: آفرین، درود بر تو! من شیفتهی سخن و گفتارت شدم، میخواهم به درخواست من پاسخ دهی. از تو درخواست میکنم که پس از فراغت از طواف در بازار طعام فروشان درنگی کنی تا نزد تو آیم، در این صورت خدا تو را پاداش عنایت خواهد کرد، آنگاه از همدیگر جدا شدیم. چون از طواف فارغ شدم و خواستم به خانه برگردم، مسیر خویش را بازار طعام فروشان قرار دادم، دیدم او دور از مردم نشسته است. به طرف او رفتم، او را به کناری بردم و هدیهای به او دادم (قصه صدقه نکردم) و به او گفتم:
ای فضّه، از سرورت فاطمه زهرا (ع) و آنچه هنگام وفاتش و پس از وفات پدرش محمّد (ص)، دیدهای برایم سخن بگو.
چون این سخن را شنید، اشک چشمانش را فرا گرفت و صدای نالهاش بلند شد و گفت:
ای ورقه بن عبدالله! اندوهِ آرام گرفته و غصههای نهفتهی قلبم را برانگیختی. اکنون به آنچه از فاطمه دیدهام، گوش کن.
بدان! وقتی رسول خدا (ص) از دنیا رفت، کوچک و بزرگ در مرگ او اندوهگین شدند؛ گریه، بسیار و شکیبایی، اندک شد. مصیبت از دست دادن او بر خویشان، اصحاب، دوستان و غریبه هم سنگین بود. مرد و زنی را نمیدیدی، مگر در حالت گریه و زاری.
در میان زمینیان، اصحاب، خویشان و دوستان کسی غمزدهتر و گریه و ناله کنندهتر از سرورم فاطمه (ع) نبود؛ اندوه او پیوسته تازهتر و بیشتر و گریهاش شدیدتر میشد. هفت روز نشسته بود، صدای نالهاش آرام نمیگرفت و شیون او پایان نداشت. هر روز گریهاش از روز قبل بیشتر میشد. چون روز هشتم شد غصّههای نهانی خویش را آشکار کرد. تاب نیاورد و از خانه بیرون آمد و ناله زد؛ گویی با زبان رسول خدا سخن میگفت.
زنان و دختران و پسران به سوی او شتافتند و صدای مردم به گریه و شیون بلند شد. مردم از هر سوی گرد آمدند، چراغها را خاموش کردند تا چهرهی زنان دیده نشود. زنان گمان کردند که رسول الله (ص) زنده شده! مردم در وحشت و حیرت فرو رفتند و فاطمه (ع) هماره فریاد میزد و بر پدرش خویش زاری و شیون میکرد و میگفت:
آه پدرم! آه برگزیدهی [خدا]، آه محمّد، آن اباالقاسیم، آه ای بهار یتیمان و بیوه زنان چه کسی روی به سوی قبله کند و در نماز گاه بایستد! چه کسی به فریاد دختر شیفته و مصیبت زدهات میرسد!
سپس به سوی قبر رسول خدا (ص) روی آورد؛ در حالی که لباس اوبه پایش میپیچید و از شدّت گریه چشمش جایی را نمیدید، تا آن که نزدیک قبر پدرش محمّد (ص) شد.
چون نگاهش به حجرهی (رسول الله (ص)) و محل اذان افتاد قدمهایش را کوتاهتر کرد، ولی صدای گریه و نالهاش همچنان برقرار بود تا آن که بیهوش شد.
زنان، با شتاب آب به صورت و سینه و پیشانیش پاشیدند تا به هوش آمد. چون به هوش آمد، برخاست و گفت:
توانم از دست رفت، نزدیکانم به من خیانت کردند، دشمنم مرا سرزنش کرد، غصّه مرا خواهد کشت. آه پدر! واله و تنها ماندهام، حیران و بی کسام، صدایم گرفته، پشتم شکسته، خوشیام درهم ریخته و روزگارم تیره شده است.
آه پدر! بعد از تو، انیسی برای وحشتم و آرام بخشی برای گریهام و کمککاری برای ناتوانیم نمییابم. پس از تو وحی استوار الهی و فرود جبرئیل و جایگاه میکائیل از دست رفت.
آه پدرم! اسباب و وسیلهها پس از تو برگشت و درها به رویم بسته شد.
اینک پس از تو، از دنیا نفرت دارم و تا نفس بر میآورم بر تو میگریم. هرگز اشتیاقم نسبت به تو از بین خواهد رفت و اندهم بر تو تمام نخواهد شد. پس فریاد برآورد: آه پدرم! آه عقل و هوشم.
همانا اندوهم بر تو اندوه جدیدی است و قلبم به خدا سوگند عاشق و شیفته و خونبار است.
هر روز غصههای من فزونتر شده است و اندوه و فقدان تو هرگز از بین نمیرود.
مصیبتم سنگین شد، پس شکیب از کفم گرفت گریهام هر زمان تازهتر میشود.
هر قلبی که در مصیبت تو آرام گیرد یا شکیبایی کند، براستی سرد و سخت است.
پس صدا زد: آه پدرم! دنیا به واسطهی [فقدان] تو انوار خویش را قطع کرد و زیباییهای خود را نهان ساخت.
دنیا به زیبایی تو زیبا بود؛ اکنون روزش سیاه گشته و خشک و شب آن بیانگر شبهای ظلمانی آن است.
آه پدرم! هماره بر تو افسوس میخورم تا به دیدار تو بشتابم. آه پدرم! از روز جدایی چشمانم به هم نیامده است. آه پدرم! چه کسی به فریاد بیوه زنان و مسکینان میرسد؟! چه کسی تا روز قیامت به فریاد امّت میرسد؟
آه پدرم! پس از تو ما را ضعیف شمردند، مردم از ما روی برگرداندند، ولی در زمان تو ما در میان مردم محترم بودیم و مستضعف شمرده نمیشدیم.
کدامین اشک است که در فراق تو نریزد، و کدامین اندوه است که پس از تو آرام گیرد و کدامین پلک که سرمهی خواب را به خود ببیند! (لحظهای به خواب آرام گیرد).
تو بهار دین و نور پیامبران بودی؛ چگونه است که کوهها فرو نمیپاشند و پس از تو آب دریاها فرو نمیروند و زمین نمیلرزد!
آه پدرم! تیرهای مصیبتِ سهمگین، مرا هدف گرفته و این مصیبت بزرگ است.
آه پدرم! رنج و اندوهی سنگین و وحشت افزا، درِ خانهام را کوبید.
آه پدرم! فرشتگان بر تو گریستند و افلاک فرو ایستادند، منبر پس از تو بی کس، و محراب از صدای تو خالی ماند.
قبر تو، در برگرفتن تو خوشحال و بهشت مشتاق ملاقات تو و دعا و نماز تو است.
آه پدرم! چه سنگین است تاریکی مجالس تو، بسی افسوس بر تو خواهم خورد تا آن که به سوی تو بشتابم و ابوالحسن، امینت، پدر دو فرزندت حسن و حسین، برادر و دوستت، آن که در کوچکی او را پروردی و در بزرگی برادرش خواندی و شیرینترین دوستان و اصحاب از میان سبقت گیرندگان و مهاجران را به مصیبت بنشانم. مصیبت، همهی ما را فرا گرفته و گریه ما را میکُشد و اندوه هماره با ماست.
سپس آهی کشید و نالهای بر آورد که نزدیک بود قالب تهی کند. پس از آن فرمود:
شکیباییام اندک شد و طاقت از کفم رفت پس از فقدان خاتم انبیا.
چشم،ای چشم! بیدریغ اشک ببار وای بر تو، از بارش خون دریغ منما.
ای رسول خدا! ای برگزیده خدا! ای پناه یتیمان و ضعیفان!.
کوهها و وحوش بر تو گریستند پرندگان و زمین و آسمان بر تو گریه میکنند.
ای سرورم!سرزمین حجون و رکن و مشعر همراه با سرزمین بطحاء بر تو گریه کردند.
محراب و درس قرآن در صبحگاه و شامگاه به صورت آشکار به تو گریه کردند.
اسلام بر تو گریه کرد، زیرا در میان مردم چونان غریبها غربت زده شد.
اگر منبری را که بر آن بالا میرفتی بنگری خواهی دید اکنون پس از آن نور، ظلمت آن را فرا گرفته است.
ای خدای من، سرورم، مرگ مرا باشتاب برسان زیرا اکنون زندگی تیره گشته است.
سپس، فضه گفت:آنگاه فاطمه زهرا (ع) به منزل برگشت و شبانه روز گریه میکرد. هرگز اشکش خشک نشد و نالهاش آرام نگرفت.
بزرگان مدینه گرد آمده، به حضور امیر المؤمنین (ع) رسیدند وگفتند: ای اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، از این رو خواب شبانه در رختخواب، بر هیچ کدام ما گوارا نیست و به هنگام کار و طلبِ معیشتِ روزانه آرامش نداریم. از فاطمه بخواه یا شب گریه کند یا روز.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: محبوب و مطلوب شما را انجام خواهم داد.
پس امیر المؤمنین (ع) به سوی خانه آمد و به حضور فاطمه (ع) رسید؛ در حالی که آن حضرت از گریه آرام نمیگرفت و تسلیت دیگران او را سودی نمیرساند؛ امّا چون امیر المؤمنین (ع) را دید، اندکی آرام گرفت.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: ای دختر پیامبر خدا! بزرگان مدینه از من درخواست کردهاند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز.
فاطمه (ع) فرمود: ای اباالحسن! چه اندک است مدّت اقامت من بین این مردم و چه نزدیک است نهان شدن من از میان ایشان.
به خدا سوگند! هرگز ساکت ننشینم تا این که به پدرم رسول خدا (ص) ملحق شوم. علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا! آن چه میخواهی انجام بده.
سپس امیر المؤمنین (ع)، دور از مدینه، در بقیع برای فاطمه خانهای ساخت که «بیت الأحزان»، یعنی خانهی غمها نامیده شد. فاطمه (ع) صبحگاهان، حسن و حسین (ع) را پیش انداخته به سوی بقیع میشتافت و در بین قبرها گریه میکرد. چون شامگاهان میرسید امیر المؤمنین (ع) به سراغش میآمد و او را به منزل باز میآورد.
هماره وضعیّت بدین گونه بود تا این که ۲۷ روز از مرگ پدرش گذشت. فاطمه (ع) بیمار شد و در اثر همان بیماری از دنیا رفت… .
قال المجلسیّ:
رَوَى وَرَقَهُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیُّ قَالَ: خَرَجْتُ حَاجّاً إِلَى بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ رَاجِیاً لِثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، فَبَیْنَمَا أَنَا أَطُوفُ وَ إِذَا أَنَا بِجَارِیَهٍ سَمْرَاءَ، وَ مَلِیحَهِ الْوَجْهِ عَذَبَهِ الْکَلَامِ، وَ هِیَ تُنَادِی بِفَصَاحَهِ مَنْطِقِهَا، وَ هِیَ تَقُولُ:
اللَّهُمَّ رَبَّ الْکَعْبَهِ الْحَرَامِ، وَ الْحَفَظَهِ الْکِرَامِ، وَ زَمْزَمَ وَ الْمَقَامِ، وَ الْمَشَاعِرِ الْعِظَامِ وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خَیْرِ الْأَنَامِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْبَرَرَهِ الْکِرَامِ [أَسْأَلُکَ] أَنْ تَحْشُرَنِی مَعَ سَادَاتِیَ الطَّاهِرِینَ، وَ أَبْنَائِهِمُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ الْمَیَامِینِ.
أَلَا فَاشْهَدُوا یَا جَمَاعَهَ الْحُجَّاجِ وَ الْمُعْتَمِرِینَ أَنَّ مَوَالِیَّ خِیَرَهُ الْأَخْیَارِ، وَ صَفْوَهُ الْأَبْرَارِ، وَ الَّذِینَ عَلَا قَدْرُهُمْ عَلَى الْأَقْدَارِ، وَ ارْتَفَعَ ذِکْرُهُمْ فِی سَائِرِ الْأَمْصَارِ الْمُرْتَدِینَ بِالْفَخَارِ.[۱]
قَالَ وَرَقَهُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: فَقُلْتُ: یَا جَارِیَهُ إِنِّی لَأَظُنُّکِ مِنْ مَوَالِی أَهْلِ الْبَیْتِ (ع) فَقَالَتْ: أَجَلْ، قُلْتُ لَهَا: وَ مَنْ أَنْتِ مِنْ مَوَالِیهِمْ؟ قَالَتْ: أَنَا فِضَّهُ أَمَهُ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ ابْنَهِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا.
فَقُلْتُ لَهَا: مَرْحَباً بِکِ وَ أَهْلًا وَ سَهْلًا، فَلَقَدْ کُنْتُ مُشْتَاقاً إِلَى کَلَامِکِ وَ مَنْطِقِکِ فَأُرِیدُ مِنْکِ السَّاعَهَ أَنْ تُجِیبِینِی مِنْ مَسْأَلَهٍ أَسْأَلُکِ فَإِذَا أَنْتِ فَرَغْتِ مِنَ الطَّوَافِ قِفِی لِی عِنْدَ سُوقِ الطَّعَامِ حَتَّى آتِیَکِ وَ أَنْتِ مُثَابَهٌ مَأْجُورَهٌ، فَافْتَرَقْنَا.
فَلَمَّا فَرَغْتُ مِنَ الطَّوَافِ وَ أَرَدْتُ الرُّجُوعَ إِلَى مَنْزِلِی جَعَلْتُ طَرِیقِی عَلَى سُوقِ الطَّعَامِ وَ إِذَا أَنَا بِهَا جَالِسَهً فِی مَعْزَلٍ عَنِ النَّاسِ، فَأَقْبَلْتُ عَلَیْهَا وَ اعْتَزَلْتُ بِهَا وَ أَهْدَیْتُ إِلَیْهَا هَدِیَّهً وَ لَمْ أَعْتَقِدْ أَنَّهَا صَدَقَهٌ، ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: یَا فِضَّهُ أَخْبِرِینِی عَنْ مَوْلَاتِکِ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ (ع) وَ مَا الَّذِی رَأَیْتِ مِنْهَا عِنْدَ وَفَاتِهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ (ص).
قَالَ وَرَقَهُ: فَلَمَّا سَمِعَتْ کَلَامِی تَغَرْغَرَتْ عَیْنَاهَا بِالدُّمُوعِ ثُمَّ انْتَحَبَتْ نَادِبَهً وَ قَالَتْ: یَا وَرَقَهَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ هَیَّجْتَ عَلَیَّ حُزْناً سَاکِناً، وَ أَشْجَاناً فِی فُؤَادِی کَانَت کَامِنَهً، فَاسْمَعِ الْآنَ مَا شَاهَدْتُ مِنْهَا (ع). اعْلَمْ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهُ (ص) افْتَجَعَ لَهُ الصَّغِیرُ وَ الْکَبِیرُ، وَ کَثُرَ عَلَیْهِ الْبُکَاءُ، وَ قَلَّ الْعَزَاءُ، وَ عَظُمَ رُزْؤُهُ عَلَى الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَحْبَابِ وَ الْغُرَبَاءِ وَ الْأَنْسَابِ، وَ لَمْ تَلْقَ إِلَّا کُلَّ بَاکٍ وَ بَاکِیَهٍ، وَ نَادِبٍ وَ نَادِبَهٍ. وَ لَمْ یَکُنْ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْأَصْحَابِ، وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَحْبَابِ، أَشَدَّ حُزْناً وَ أَعْظَمَ بُکَاءً وَ انْتِحَاباً مِنْ مَوْلَاتِی فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ (ع) وَ کَانَ حُزْنُهَا یَتَجَدَّدُ وَ یَزِیدُ، وَ بُکَاؤُهَا یَشْتَدُّ.
فَجَلَسْتُ سَبْعَهَ أَیَّامٍ لَا یَهْدَأُ لَهَا أَنِینٌ، وَ لَا یَسْکُنُ مِنْهَا الْحَنِینُ، کُلُّ یَوْمٍ جَاءَ کَانَ بُکَاؤُهَا أَکْثَرَ مِنَ الْیَوْمِ الْأَوَّلِ، فَلَمَّا فِی الْیَوْمِ الثَّامِنِ أَبْدَتْ مَا کَتَمَتْ مِنَ الْحُزْنِ، فَلَمْ تُطِقْ صَبْراً إِذْ خَرَجَتْ وَ صَرَخَتْ، فَکَأَنَّهَا مِنْ فَمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) تَنْطِقُ؛ فَتَبَادَرَتِ النِّسْوَانُ، وَ خَرَجَتِ الْوَلَائِدُ وَ الْوِلْدَانُ، وَ ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ جَاءَ النَّاسُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ، وَ أُطْفِئَتِ الْمَصَابِیحُ لِکَیْلَا تَتَبَیَّنَ صَفَحَاتُ النِّسَاءِ وَ خُیِّلَ إِلَى النِّسْوَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَامَ مِنْ قَبْرِهِ، وَ صَارَتِ النَّاسُ فِی دَهْشَهٍ وَ حَیْرَهٍ لِمَا قَدْ رَهِقَهُمْ، وَ هِیَ(ع) تُنَادِی وَ تَنْدُبُ أَبَاهُ: وَا أَبَتَاهْ، وَا صَفِیَّاهْ، وَا مُحَمَّدَاهْ! وَا أَبَا الْقَاسِمَاهْ، وَا رَبِیعَ الْأَرَامِلِ وَ الْیَتَامَى، مَنْ لِلْقِبْلَهِ وَ الْمُصَلَّى، وَ مَنْ لِابْنَتِکَ الْوَالِهَهِ الثَّکْلَى.
ثُمَّ أَقْبَلَتْ تَعْثُرُ فِی أَذْیَالِهَا، وَ هِیَ لَا تُبْصِرُ شَیْئاً مِنْ عَبْرَتِهَا وَ مِنْ تَوَاتُرِ دَمْعَتِهَا حَتَّى دَنَتْ مِنْ قَبْرِ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ (ص) فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَى الْحُجْرَهِ وَقَعَ طَرْفُهَا عَلَى الْمِأْذَنَهِ فَقَصُرَتْ خُطَاهَا، وَ دَامَ نَحِیبُهَا وَ بُکَاهَا، إِلَى أَنْ أُغْمِیَ عَلَیْهَا، فَتَبَادَرَتِ النِّسْوَانُ إِلَیْهَا فَنَضَحْنَ الْمَاءَ عَلَیْهَا وَ عَلَى صَدْرِهَا وَ جَبِینِهَا حَتَّى أَفَاقَتْ، فَلَمَّا أَفَاقَتْ مِنْ غَشْیَتِهَا قَامَتْ وَ هِیَ تَقُولُ:
رُفِعَتْ قُوَّتِی، وَ خَانَنِی جِلْدِی، وَ شَمِتَ بِی عَدُوِّی، وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی، یَا أَبَتَاهْ بَقِیتُ وَالِهَهً وَحِیدَهً، وَ حَیْرَانَهً فَرِیدَهً، فَقَدِ انْخَمَدَ صَوْتِی، وَ انْقَطَعَ ظَهْرِی، وَ تَنَغَّصَ عَیْشِی، وَ تَکَدَّرَ دَهْرِی، فَمَا أَجِدُ یَا أَبَتَاهْ بَعْدَکَ أَنِیساً لِوَحْشَتِی، وَ لَا رَادّاً لِدَمْعَتِی وَ لَا مُعِیناً لِضَعْفِی، فَقَدْ فَنِیَ بَعْدَکَ مُحْکَمُ التَّنْزِیلِ، وَ مَهْبِطُ جَبْرَئِیلَ، وَ مَحَلُّ مِیکَائِیل انْقَلَبَتْ بَعْدَکَ یَا أَبَتَاهْ الْأَسْبَابُ، وَ تَغَلَّقَتْ دُونِیَ الْأَبْوَابُ، فَأَنَا لِلدُّنْیَا بَعْدَکَ قَالِیَهٌ وَ عَلَیْکَ مَا تَرَدَّدَتْ أَنْفَاسِی بَاکِیَهٌ، لَا یَنْفَدُ شَوْقِی إِلَیْکَ، وَ لَا حُزْنِی عَلَیْکَ.
ثُمَّ نَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ وَا لُبَّاهْ، ثُمَّ قَالَتْ:
إِنَّ حُزْنِی عَلَیْکَ حُزْنٌ جَدِیدٌ وَ فُؤَادِی وَ اللَّهِ صَبٌّ عَنِیدٌ
کُلَّ یَوْمٍ یَزِیدُ فِیهِ شُجُونِی وَ اکْتِیَابِی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبِیدُ
جَلَّ خَطْبِی فَبَانَ عَنِّی عَزَائِی فَبُکَائِی کُلَّ وَقْتٍ جَدِیدٌ
إِنَّ قَلْباً عَلَیْکَ یَأْلَفُ صَبْراً أَوْ عَزَاءً فَإِنَّهُ لَجَلِیدٌ
ثُمَّ نَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ انْقَطَعَتْ بِکَ الدُّنْیَا بِأَنْوَارِهَا، وَ زَوَتْ زَهْرَتُهَا وَ کَانَتْ بِبَهْجَتِکَ زَاهِرَهً، فَقَدِ اسْوَدَّ نَهَارُهَا، فَصَارَ یَحْکِی حَنَادِسَهَا رَطْبَهَا وَ یَابِسَهَا، یَا أَبَتَاهْ لَا زِلْتُ آسِفَهً عَلَیْکَ إِلَى التَّلَاقِ، یَا أَبَتَاهْ زَالَ غُمْضِی مُنْذُ حَقَّ الْفِرَاقُ، یَا أَبَتَاهْ مَنْ لِلْأَرَامِلِ وَ الْمَسَاکِینِ، وَ مَنْ لِلْأُمَّهِ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ، یَا أَبَتَاهْ أَمْسَیْنَا بَعْدَکَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ یَا أَبَتَاهْ أَصْبَحَتِ النَّاسُ عَنَّا مُعْرِضِینَ وَ لَقَدْ کُنَّا بِکَ مُعَظِّمِینَ فِی النَّاسِ غَیْرَ مُسْتَضْعَفِینَ فَأَیُّ دَمْعَهٍ لِفِرَاقِکَ لَا تَنْهَمِلُ وَ أَیُّ حُزْنٍ بَعْدَکَ عَلَیْکَ لَا یَتَّصِلُ، وَ أَیُّ جَفْنٍ بَعْدَکَ بِالنَّوْمِ یَکْتَحِلُ، وَ أَنْتَ رَبِیعُ الدِّینِ، وَ نُورُ النَّبِیِّینَ، فَکَیْفَ لِلْجِبَالِ لَا تَمُورُ، وَ لِلْبِحَارِ بَعْدَکَ لَا تَغُورُ، وَ الْأَرْضُ کَیْفَ لَمْ تَتَزَلْزَلْ.
رُمِیتُ یَا أَبَتَاهْ بِالْخَطْبِ الْجَلِیلِ، وَ لَمْ تَکُنِ الرَّزِیَّهُ بِالْقَلِیلِ، وَ طُرِقْتُ یَا أَبَتَاهْ بِالْمُصَابِ الْعَظِیمِ، وَ بِالْفَادِحِ الْمُهُولِ.
بَکَتْکَ یَا أَبَتَاهْ الْأَمْلَاکُ وَ وَقَفَتِ الْأَفْلَاکُ فَمِنْبَرُکَ بَعْدَکَ مُسْتَوْحَشٌ، وَ مِحْرَابُکَ خَالٍ مِنْ مُنَاجَاتِکَ، وَ قَبْرُکَ فَرِحٌ بِمُوَارَاتِکَ، وَ الْجَنَّهُ مُشْتَاقَهٌ إِلَیْکَ وَ إِلَى دُعَائِکَ وَ صَلَاتِکَ.
یَا أَبَتَاهْ مَا أَعْظَمَ ظُلْمَهَ مَجَالِسِکَ، فَوَا أَسَفَاهْ عَلَیْکَ إِلَى أَنْ أَقْدِمَ عَاجِلًا عَلَیْکَ وَ أُثْکِلَ أَبُو الْحَسَنِ الْمُؤْتَمَنُ أَبُو وَلَدَیْکَ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، وَ أَخُوکَ وَ وَلِیُّکَ وَ حَبِیبُکَ وَ مَنْ رَبَّیْتَهُ صَغِیراً، وَ وَاخَیْتَهُ کَبِیراً، وَ أَحْلَى أَحْبَابِکَ وَ أَصْحَابِکَ إِلَیْکَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ سَابِقاً وَ مُهَاجِراً وَ نَاصِراً، وَ الثُّکْلُ شَامِلُنَا، وَ الْبُکَاءُ قَاتِلُنَا، وَ الْأَسَى لَازِمُنَا.
ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَهً وَ أَنَّتْ أَنَّهً کَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُجَ ثُمَّ قَالَتْ:
قَلَّ صَبْرِی وَ بَانَ عَنِّی عَزَائِی بَعْدَ فَقْدِی لِخَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ
عَیْنُ یَا عَیْنُ اسْکُبِی الدَّمْعَ سَحّاً وَیْکِ لَا تَبْخَلِی بِفَیْضِ الدِّمَاءِ
یَا رَسُولَ الْإِلَهِ یَا خَیْرَهَ اللَّهِ وَ کَهْفَ الْأَیْتَامِ وَ الضُّعَفَاءِ
قَدْ بَکَتْکَ الْجِبَالُ وَ الْوَحْشُ جَمْعاً وَ الطَّیْرُ وَ الْأَرْضُ بَعْدُ بَکَى السَّمَاءُ
وَ بَکَاکَ الْحَجُونُ وَ الرُّکْنُ وَ الْمَشْعَرُ یَا سَیِّدِی مَعَ الْبَطْحَاءِ
وَ بَکَاکَ الْمِحْرَابُ وَ الدَّرْسُ لِلْقُرْآنِ فِی الصُّبْحِ مُعْلِناً وَ الْمَسَاءِ
وَ بَکَاکَ الْإِسْلَامُ إِذْ صَارَ فِی النَّاسِ غَرِیباً مِنْ سَائِرِ الْغُرَبَاءِ
لَوْ تَرَى الْمِنْبَرَ الَّذِی کُنْتَ تَعْلُوهُ عَلَاهُ الظَّلَامُ بَعْدَ الضِّیَاءِ
یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاهُ یَا مَوْلَائِی
قَالَتْ ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَى مَنْزِلِهَا وَ أَخَذَتْ بِالْبُکَاءِ وَ الْعَوِیلِ لَیْلَهَا وَ نَهَارَهَا، وَ هِیَ لَا تَرْقَأُ دَمْعَتُهَا، وَ لَا تَهْدَأُ زَفْرَتُهَا.
وَ اجْتَمَعَ شُیُوخُ أَهْلِ الْمَدِینَهِ وَ أَقْبَلُوا إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) فَقَالُوا لَهُ: یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ فَاطِمَهَ (ع) تَبْکِی اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَلَا أَحَدٌ مِنَّا یَتَهَنَّأُ بِالنَّوْمِ فِی اللَّیْلِ عَلَى فُرُشِنَا، وَ لَا بِالنَّهَارِ لَنَا قَرَارٌ عَلَى أَشْغَالِنَا وَ طَلَبِ مَعَایِشِنَا، وَ إِنَّا نُخْبِرُکَ أَنْ تَسْأَلَهَا إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ لَیْلًا أَوْ نَهَاراً، فَقَالَ (ع): حُبّاً وَ کَرَامَهً.
فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَهَ (ع) وَ هِیَ لَا تُفِیقُ مِنَ الْبُکَاءِ وَ لَا یَنْفَعُ فِیهَا الْعَزَاءُ فَلَمَّا رَأَتْهُ سَکَنَتْ هُنَیْئَهً لَهُ، فَقَالَ لَهَا: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِنَّ شُیُوخَ الْمَدِینَهِ یَسْأَلُونِّی أَنْ أَسْأَلَکِ إِمَّا أَنْ تَبْکِینَ أَبَاکِ لَیْلًا وَ إِمَّا نَهَاراً.
فَقَالَتْ: یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَقَلَّ مَکْثِی بَیْنَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِیبِی مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِمْ فَوَ اللَّهِ لَا أَسْکُتُ لَیْلًا وَ لَا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِی رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ (ع): افْعَلِی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مَا بَدَا لَکِ.
ثُمَّ إِنَّهُ بَنَى لَهَا بَیْتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَهِ یُسَمَّى بَیْتَ الْأَحْزَانِ، وَ کَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ (ع) أَمَامَهَا، وَ خَرَجَتْ إِلَى الْبَقِیعِ بَاکِیَه فَلَا تَزَالُ بَیْنَ الْقُبُورِ بَاکِیَهً، فَإِذَا جَاءَ اللَّیْلُ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) إِلَیْهَا وَ سَاقَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِلَى مَنْزِلِهَا وَ لَمْ تَزَلْ عَلَى ذَلِکَ إِلَى أَنْ مَضَى لَهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا سَبْعَهٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ اعْتَلَّتِ الْعِلَّهَ الَّتِی تُوُفِّیَتْ فِیهَا…[۲]
[۱]ـ ای لابسین رداء الفخر.
[۲] ـ البحار ۴۳: ۱۷۴ ح ۱۵٫
پاسخ دهید