امّا اگر این‌طور چیزها پیش نیامد و گناه، متراکم شد، وقتی گناه متراکم شد، نفس و جان انسان را خطیئه احاطه می‌کند. این یک نوع است، نوع دیگر این است که گناه از نظر تعداد زیاد نیست ولی کیفیت گناه طوری است که به همان یک گناه، آدم از چشم خدا می‌افتد. خدا درِ دل را مهر و موم می‌کند و زمینه‌ی ورود ایمان و معرفت را از او می‌گیرد، محبّت او و اولیاء او نصیب آن دل نمی‌شود که در این رابطه، این آیه‌ی کریمه این‌طور می‌فرماید: «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏»،[۱] او غیر از «أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»،[۲] است. گناه روی گناه، هر روز یک گناه نوشته بشود.

بعضی از طلبه‌های عزیز ما، مراقبه دارند؛ روزها که می‌گذرد إن‌شاءالله یک گناه سراغ آن‌ها نمی‌آید. چلّه‌های ترک گناه دارند. امّا کسانی که مواظب نیستند، غافل هستند، روزی چند گناه در دل آن‌ها نشسته باشد خوب است؟! خدا از ما گله می‌کند: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا»،[۳] آیا وقت آن نشده است که دل به خدا بدهید؟ آیا کافی نیست، می‌خواهید همیشه دل به هوی و هوس و گناهان و شیاطن بسپارید؟ نمی‌خواهید دل شما نرم بشود و خدا به این دل بیاید؟ «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ». مراقبه، مراقبه، مراقبه. این، آخرین جملاتی بود که مرحوم علّامه طباطبائی به یکی از شاگردان خود گفته بودند. یکی از شاگردان ایشان پرسیده بودند چه کنیم؟ گفته بود: مراقبه، مراقبه، مراقبه. اگر حواس ما به خودمان نباشد، عین آدمی که حواسش نیست و در هوای آلوده وارد هوای آلوده می‌شود و یک وقت می‌بیند تمام لباس‌هایش کثیف شده است. پاک رفت امّا هنگام برگشتن تمام وجود خود را آلوده می‌بیند. گناه هم همین‌طور است، اگر آدم دقّت نداشته باشد، روزی چند گناه وجود انسان را نجس و آلوده می‌کند، یک وقت آدم متوجّه می‌شود که اصلاً هویت او عوض شده است و دیگر پذیرش خیلی از اعتقادات برای او سخت شده است، مرتّب شک می‌کند، مرتّب ارتباط او با آدم‌های بد بیشتر می‌شود و به تدریج می‌گوید: این حرف‌ها یعنی چه؟ این حرف‌ها ساختگی هستند، دو روز دنیا است، باید از آن لذّت برد. به تدریج شعار عوض می‌شود، گفتمان عوض می‌شود، دوستان عوض می‌شوند، همه چیز عوض می‌شود. این به دلیل کثرت گناه است که انسان را احاطه می‌کند.


[۱]– سوره‌ی روم، آیه ۱۰٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۸۱٫

[۳]– سوره‌ی حدید، آیه ۱۶٫