خواب ماندن در مثل چنین امر بزرگی [نماز شب] غالباً امکان ندارد. آیا این مردم دنیاخواه را نمی‌بینی که اگر پادشاه زمانشان یکی از آن‌ها را به خلوتش در میانه‌ی شب فرا خوانده، او از وقت دعوتش خواب نمی‌ماند؛ بلکه در اوّل وقت هم نخوابیده، و به اندیشه‌ی در مجلس او و صحبتش با سلطان می‌پردازد؟!

 و تو وقتی که در حالات خودت تأمّل نمائی، یقین می‌کنی به این‌که اگر کسی بخواهد در نیمه‌ی شب بیاید و به تو هزار تومان[۱] بدهد، از شوق به این مال و از ترس این‌که مبادا با خواب ماندنت آن را از دست بدهی، نمی‌توانی بخوابی!

منبع: کتاب به سوی دوست،  ص ۱۶۲


[۱]– این پول، در زمان حضرت مؤلّف، مقدار بسیار زیادی بوده است.