باید در زندگی اطاعت داشته باشیم و کار ما، اجرای دستور باشد، همیشه چشم به لبهای محبوب دوختهایم. از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن. هر کاری میخواهیم انجام بدهیم، دل ما منتظر است که خدا چه میگوید. آنچه خدا گفت و ما اجرا کردیم چون خدا، خدا است و چون من بنده هستم، فرمان او را هر چه میخواهد به من بدهد، میخواهد ندهد، من برای خدا صدقه میدهم، میخواهم مریض من خوب بشود، میخواهد خوب نشود. من صدقه میدهم، خواه در این سفر، خطر پیش بیاید یا پیش نیاید. شما صدقه را برای خدا بپردازید. اگر (صدقه) برای خدا بود، اثر خود را هم دارد امّا اگر برای خدا نبود، آنجا «لا یَلِتْکُمْ» ندارد. اگر طاعت بود، از عمل شما کسر نمیشود.
نقل میشود یکی از شاگردان مرحوم آیت الحق، آقا میرزا علی قاضی اعلی الله مقامه الشّریف، بعد از مدّتی که نسخههای عارفانه و طبیبانهی آن آیت بزرگ خدا را انجام میداد، به استاد خود، آقا میرزا علی قاضی عرض کرد: شما هر کاری که گفتید، انجام دادم ولی نه مکاشفهای دارم، نه شهودی دارم، نه خوابهایی دارم، نه کرامتی دارم. ایشان فرموده بودند: من میگویم. میدیدم تو ماندهای و رشد نمیکنی. حالا فهمیدم چرا بالا نمیروی. برای اینکه تو این کارها را برای رسیدن به شهود انجام میدادی، برای آن کرامت انجام میدادی، برای خدا انجام نمیدادی. به همین دلیل است که در جا زدی و بالا نیامدی. آنجا که انسان کار را بدون توقّع انجام دهد…
تو بندگی چو غلامان به شرط مزد نکن که خواجه خود، روش بندهپروری داند
«وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ»[۱] ما تنها یک مأموریت داریم. «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ» این انحصار است. «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ» مأموریتی در زندگی جز بندگی خدا نداریم ولی در بندگی خدا غیر خدا را وارد نکنید. این غیر خدا اگر دل شما است، آن را کنار بگذارید، آدم نماز شب ریایی را نخواند. مثلاً شخص هیچ وقت نماز شب نمیخواند ولی مهمان کسی است و میخواهد صاحبخانه بداند که او نماز شب میخواند. این کار نه تنها سودی ندارد، بلکه سراسر آتش است! این کار هیچ فایدهای ندارد. عمل ریایی برای آدم هیچ اثری جز بدبختی ندارد. «إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً». علامت دوم ایمان بعد از دخول ایمان در قلب، این است که رویش دارد. این بذر در دل است امّا جوانه میزند، گل میدهد، گل عمل، گل طاعت به خاطر آن بذری است که در قلب خود کاشتهاید.
خدا در آیهی بعدی یک کاسه میکند (به طور کلّی بیان میکند). «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»، «إنِّمَا» یعنی فقط، یعنی این است و غیر از این نیست، همین است و بس. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۲] مؤمن کسی است که دل او به خدا وابسته شده است، دل خود را به رسالت رسول بسته است، دلبستگی پیدا کرده است. این وابسته است، این با او است. «آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» ایمان به خدا و رسول، «ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا» دو روز به جبهه رفتی، با عقیده رفتی کافی نیست، بعد پشیمان نشوی. گاهی بعضیها گذشتهی خود را حیف میکنند. برای خدا رفته است ولی اینجا و آنجا میرود و میگوید: ما رفتهایم و زحمت کشیدهایم حالا تو چه میگویی؟! معلوم میشود که این اصلاً مشکل پیدا کرده است. «ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا» وقتی برای خدا کار انجام دادی آن را ویترینی نکن، تردید نکن، اگر ظاهراً خیری ندیدی پشیمان نشو. بعضیها برای حاجتی به زیارت امام رضا علیه السّلام میروند و آنجا شرط و شروط میگذارند: اگر شفا ندادی من دیگر به حرم تو نمیآیم. تو برای امام رضا علیه السّلام رفتهای یا برای شفا رفتهای؟ تو برای خودت رفتهای، برای امام رضا علیه السّلام که نرفتهای. چه طلبی از امام رضا علیه السّلام داری؟ خیلیها کارهای خوب انجام میدهند، احسان میکنند، ایثار میکنند، از خودگذشتگی دارند امّا چشم آنها به دنبال تعریف دیگران است، به دنبال کسب وجاهت است، اگر دو مرتبه اخم ببیند دیگر کار خوب را انجام نمیدهد، یا کارهای خوبی که انجام داده است، اگر طرف مقابل برای او جفا کرده باشد میگوید: دست ما نمک نداشت. ای کاش این کار را انجام نداده بودی. «ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا» اینکه پشیمان شد، دلیل بر این است که ایمان او ایمان (واقعی) نبود، اگر ایمان او واقعی بود کار برای خدا پشیمانی ندارد. در هر کار خیری اگر شخص عصبانی شد، نمکنشناسی کرد، جفا کرد، اگر از کار خوب خودت پشیمان شدی به دلیل این عوارضی که پیدا کرد، معلوم میشود انگیزهی تو خدا نبوده، ایمان نبوده است، «ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا».
[۱]– سورهی بیّنه، آیه ۵٫
[۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۵٫
پاسخ دهید