سلام من آگاه به این هستم که در مسایل دینی دارای اطلاعات کمی می باشم، اما به طور کلی، به عنوان یک انسان دارای فهم با این موضوع روبرو بوده ام که در جواب بیشتر شبهات و سؤالات مربوط به موضوع عصمت امامان و پیامبران، فقه شیعه دچار نوعی فرافکنی و مغلطه است. در جاهای فراوانی از قرآن کریم به صراحت هرچه تمام تر به ارتکاب گناه توسط پیامبران اشاره شده است یا در ادعیه منسوب به امامان، آنان خود معترف به ذنب و گناه خود بوده اند، اما عالم شیعی با یک فرافکنی وصف ناپذیر، توجیهاتی از این قبیل را به میان می آورد: “در این جا منظور از ذنب، ترک اولی است” یا “امام برای خودش دعا را نمی خوانده و آن دعا مشمول ما انسان های خطا کار می شود.” در جایی (همین سایت) دیدم که حتی کشته شدن فردی توسط حضرت موسی یا داستان خوردن میوه ممنوعه توسط حضرت آدم به ترک اولی تفسیر شده و گویا آن قسمت از قرآن که سخن از استغفار پیامبر و بخشیده شدن وی توسط باری تعالی را به میان آورده بیهوده است، و تمام این توجیهات و چشم پوشی ها در حالی اتفاق می افتد که فقه شیعه در جایی دیگر از یک حرف اضافه یا اعراب کلمات در قران برای اثبات ادعای خود استفاده می کند. من خود به صورت شناسنامه ای یک جوان شیعه هستم، اما برای من این طور استنباط شده که گویا فقه شیعه در ابتدا به صورت عقلی و استدلالی! به عصمت پیامبران و امامان رسیده و پس از آن و برای توجیه آن از هیچ ترفندی فرو گذار نکرده است. در آخر باید اضافه کنم که صراحت لهجه من تنها به علت منتقل کردن کامل سؤالم بوده است و در این زمینه خود را محتاج جواب «منطقی» شما می بینم.

پاسخ اجمالی

آن چه موجب می شود که راه تأویل و توجیهات گوناگون به ساحت مقدس قرآن باز شود، برخی از ضرورت های لغوی است و گاهی وجود برخی از ضرورت ها عقلی یا نقلی، موجب دست برداشتن از ظاهر قرآن می شود. بله درست است تا دلیل قطعی بر توجیه و تأویل نباشد، نمی توان از ظاهر قرآن دست برداشت،ولی تمام تأویلاتی که درباره عصمت انبیاء در قرآن آمده است را، نمی توان توجیهات نادرستی شمرد.

 

پاسخ تفصیلی

جهت پاسخی روشن به این سؤال بیان مطالبی لازم به نظر می رسد:

 

دقت های لغوی و ادبی در آیات الاحکام

 

این که در مورد آیات الاحکام، دقت های لغوی و ادبی می شود سخن درستی است، به عنوان مثال در روایتی زراره از امام باقر(ع) پرسید از کجای قرآن فهمیدید که مسح قسمتی از سر در وضو کفایت می کند؟ امام(ع) فرمود: «خداوند در قرآن فرموده: “وَ امْسَحُوا برُؤُسِکُمْ” از این آیه می فهمیم که مسح قسمتی از سر نیز کفایت می کند، “لِمَکَانِ الْبَاء [۱] یعنی به علت وجود حرف جرّ “با” که این جا به معنای تبعیض و بعض است.

 

وجود برخی توجیهات و تأویلات در آیات الاحکام

 

اگر چه در برخی از معارف و محتوای برخی از آیات، مانند آیاتی که به انبیاء نسبت گناه داده است، توجیهاتی می شود، ولی این توجیه و تأویلات مخصوص آیات معارفی قرآن مجید نیست. در آیات فقهی، اگر چه دامنه تأویل و وسعت آن کمتر است [۲] یا تأویل ها، در آیات الاحکام بیشتر به بحث های لغوی باز می گردد، ولی می توان به مواردی از توجیهات و تأویلات نیز اشاره کرد. به عنوان مثال در آیه وضو می فرماید:«   ِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِق‏» [۳] ، در این آیه بحث ها و توجیهات فراوانی شده است که اولاً: معنای “الی” چیست؟ آیا مرفق (آرنج) را هم باید شست یا تا ابتدای آرنج کفایت می کند؟ ثانیاً: آیا دست ها را باید از سر انگشتان به سمت آرنج شست یا بالعکس؟ [۴]

 

یا در آیه خمس و غنیمت می فرماید:«   وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه‏» [۵] در ذیل این آیه نیز توجیهات متعددی درباره معنا و مفهوم “غنیمت” شده است، که آیا مطلق هر سود یا فایده است یا منظور غنیمت جنگی است؟ [۶]

 

وجود دقت های لغوی و ادبی در آیات غیر فقهی (آیات معارفی) قرآن

 

با توجه به وجود آیات محکم و متشابه در قرآن، یک نوع اتفاق در میان همه علماء اسلام است که به همه الفاظ و حرکات و اعراب آیات فقهی قرآن استناد می کنند، موضوعی که درباره معارف و مسائل غیر فقهی نیز دیده می شود. مثال های فراوانی است که در آن جهت استفاده های معارفی به مفرد یا جمع بودن کلمه، به ماضی یا مضارع بودن فعل و .. استناد شده است. به عنوان مثال در آیه “أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏[۷] ، که آیه ای غیر فقهی است، دقت های لغوی متعددی وجود دارد، علامه طباطبایی در این باره می گویند:«  این آیه جمله‏اى است استینافیه (یعنى سخنى از نو آغاز کرده)،..   و از آنجا که مطلب اهمیت داشته، آیه را با لفظ” ألا؛ آگاه و به هوش باشید” شروع کرده، و این کلمه به منظور هشدار به کار مى‏رود. …   کلمه” ولایت” هر چند که اهل لغت معانى بسیارى براى آن بر شمرده‏اند، لیکن اصل در معناى آن بر طرف شدن واسطه در بین دو چیز است‏. .. جمله” أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ” خوف و حزن را بطور مطلق نفى کرده، و نفى آن را مقید به هیچ قیدى و هیچ حالى‏ نکرده است.» [۸]

 

اعتراف به وجود تأویل در آیات غیر فقهی قرآن کریم

 

اصل وجود تأویل در قرآن مجید، اصلی پذیرفته شده است. در میان مسلمانان شاید نتوان، عالمی را پیدا کرد که توجیه و تأویل در برخی از آیات را قبول نداشته باشد. به عنوان مثال خداوند در این آیه می فرماید:«   وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَهِ الَّتی‏ کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقین‏»، یعنی «و لوط را (به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم و از شهرى که اعمال زشت و کثیف انجام مى‏دادند، رهایى بخشیدیم چرا که آنها مردم بد و فاسقى بودند!» [۹]

 

در این آیه واضح است که قریه و روستا عمل زشت انجام نمی دهد بلکه مردم آن هستند که عمل زشت انجام می دهند،لذا توجیه شده است(توسط علمای شیعه و اهل سنت) که در این جا مضافی در تقدیر باید باشد، یعنی مقصود اهل و مردم قریه اند نه قریه. [۱۰]

 

گاهی آن چه موجب می شود که راه تأویل و توجیهات گوناگون به ساحت مقدس قرآن باز شود، برخی از ضرورت های لغوی است (مانند آن چه گذشت) و گاهی وجود برخی از ضرورت ها عقلی یا نقلی، موجب دست برداشتن از ظاهر قرآن می شود. بله درست است تا دلیل قطعی بر توجیه و تأویل نباشد، نمی توان از ظاهر قرآن دست برداشت ولی تمام تأویلاتی که درباره عصمت انبیاء در قرآن آمده است را، نمی توان توجیهات نادرستی شمرد.[۱۱]

 

وجود چنین توجیهات و تأویلات مقبولی به نوعی مورد پذیرش قرآن است، زیرا همه آیات قرآن کریم، آیات محکم و غیر قابل تأویلی نیستند، بلکه آیات قرآن کریم به آیات محکم و متشابه تقسیم می شوند.خداوند در این باره می فرماید:

 

« اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد که برخى از آن آیه‏هاى محکم به لفظ صریح (و به معنى روشن) است، که آنها مادر و اساس کتابند، (ابهام آیات دیگر با آنها رفع مى‏شود) و برخى دیگر آیه‏هاى متشابه است (چند پهلو است و معناى آن به واسطه عموم محتوا و عمق معنى و تعدد مراد در بدو نظر روشن نیست و باید به وسیله آیات محکم و عقل سلیم تفسیر شود)، اما کسانى که در دل‏هاى آنان انحراف (از حق) است، براى فتنه‏جویى و طلب تأویل (یافتن معنى نادرست)، از این کتاب از آن چه متشابه است پیروى مى‏کنند، در حالى که تأویل (و بازگشت معناى حقیقى) آن را جز خدا نمى‏داند و آنان که رسوخ در دانش دارند، آنان مى‏گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ما است (چه محکم و چه متشابه، و چه معنى را بدانیم و چه ندانیم) و جز صاحبان خرد ناب متذکر نمى‏شوند.» [۱۲]

 

نظیر آیه شریفه: “إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ [۱۳] که وقتى شنونده آن را مى‏شنود، بلافاصله به ذهنش خطور مى‏کند که خدا هم، مانند اجسام دیدنى است، و وقتى به آیه:” لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ [۱۴] مراجعه مى‏کند آن وقت مى‏فهمد که منظور از” نظر کردن” تماشا کردن با چشم مادى نیست. [۱۵]

 

نتیجه:

 

بنابراین، وجود دقت های لغوی و ادبی در آیات الاحکام را نفی نمی کنیم، همان گونه که وجود چنین دقت هایی در دیگر آیات قرآن، فراوان به چشم می خورد. علاوه بر این که وجود تأویلات و توجیهات مقبول،هم در آیات الاحکام و هم در دیگر آیات قرآن به چشم می خورد، پس تفکیک بین آیات الاحکام با دیگر آیات از جهت دقت های لغوی و ادبی صحیح نیست در هر دو دسته از آیات همه دقت های لغوی و ادبی وجود دارد و هم تأویلات و توجیهات مقبول، و وجود تأویلات نیز امر مورد قبول همه علماء اسلام است.

 

بله! شیعه با توجه به این که اهل بیت (ع) را راسخون در علم می داند که خداوند درباره آنان می فرماید:«   .. در حالى که تأویل (و بازگشت معنى حقیقى) آن را جز خدا نمى‏داند و آنان که رسوخ در دانش دارند…» و آنان را اهل ذکری می داند که خداوند امر فرموده از آنان، پرسیده شود [۱۶] ، تأویلات قرآن را با توجه به نظرات آنان اعمال می کند.

 

 

 

 منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]   کلینی، محمد بن یعقوب،الکافی،ج ۳،ص ۳۰، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ ش.

[۲] لذا در روایتی امام صادق(ع) در بیان آیات محکم قرآن به دو آیه از آیات الاحکام که در رابطه با کیفیت وضو گرفتن(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن‏) و آیه ای که در باره محارم است(حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُم‏)،استناد می کنند. نک: قمی، علی بن قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص ۹۶، دارالکتاب، قم،۱۳۶۷ش.

[۳] مائده، ۶.

[۴] نک: طباطبایی،محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی،ج ۵، ص ۳۵۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۷۴ش.

[۵] انفال، ۴۱.

[۶] نک: مکارم شیرازی، ناصر،تفسیر نمونه،ج ۷، ص ۱۷۱،دارالکتب الاسلامیه،تهران،۱۳۷۴ش.

[۷] یونس، ۶۲.

[۸] المیزان،ج ۱۰، ص ۱۲۹- ۱۳۵.

[۹] انبیاء، ۷۴.

[۱۰] نک: ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج ۱۷، ص ۸۲، بی جا، بی تا؛ سیوطی، جلال الدین و محلى جلال الدین‏، تفسیر الجلالین، ج۱، ص ۳۳۱،موسسه النور للمطبوعات،بیروت، ۱۴۱۶ق.

[۱۱] برای آگاهی بیشتر از عصمت انبیاء در قرآن به سؤالات ۷۰۲۰ (سایت: ۷۲۵۷) (عصمت پیامبران و نسبت دزدی یوسف به برادرش)، مراجعه کنید.

[۱۲] آل عمران، ۷.

[۱۳] قیامت، ۲۳.

[۱۴] انعام، ۱۰۳.

[۱۵] المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی ، ج‏۳، ص ۳۱،   دفتر انتشارات اسلامى‏، قم، ۱۳۷۴ش.

[۱۶] نحل،۴۳.