پس از گذشت سه سال سخت و طاقتفرسا در شعب ابیطالب چه حادثهای باعث پایان این پیمان شد؟
نحوهی برخورد مشرکین و قبایل امضاءکنندهی پیمان با این حادثه چگونه بود؟
ماجرای برخورد نخستین گروه خارج از مکّه با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چگونه و توسط چه شخصی رقم خورد؟!
تهیه و تنظیم: علی اکبر اسدی
نقض پیمان
تقریباً سه سال پس از آغاز محاصرهی مسلمانان در شعب ابوطالب، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمویش را خبر داد که موریانه همهی نوشتههای صحیفه را که محتوای آن ظلم و ستم و بریدن پیوندهای خویشاوندی است؛ خورده، مگر جملهای که اسم خداوند در آن آمده است.
ابوطالب همراه فرزندان هاشم از شعب بیرون آمد و به سراغ قریش رفت. مشرکان گفتند: گرسنگی آنان را بیرون کرده است. به ابوطالب گفتند: ای ابوطالب؛ هنگام آن رسیده که عهد خویشاوندی را یادآوری و با قومت صلح کنی. ابوطالب گفت: برای کار خیری نزد شما آمدهام. هماکنون عهدنامهی خود را بیاورید. شاید گشایشی در آن پیدا کنیم. عهدنامه را آوردند. همچنان مهرها بر آن باقی بود. ابوطالب گفت: آیا چیزی از آن انکار میکنید؟ گفتند: نه، همان عهدنامه است. گفت: برادرزادهام که هرگز به من دروغ نگفته، مرا خبر داد که خدا موریانه را بر آن گماشته و هر چه جز نام خدا در آن بوده، همه را خورده است. اگر سخنش راست باشد، آیا از ظلم و ستم بر ما دست میکشید؟ گفتند: دست برمیداریم و کاری نداریم. گفت: من هم اگر سخنش دروغ باشد، او را به شما میدهم تا بکشید. گفتند: ابوطالب؛ انصاف دادی. پس مهر عهدنامه شکسته شد و دیدند که موریانه هر چه جز نام خدا در آن بوده، همه را خورده است. مسلمانان تکبیر گفتند و چهرهی بزرگان قریش در هم کشیده شد. ابوطالب گفت: آیا روشن شد، کدام یک از ما به سحر و جادو سزاوارتریم؟ در آن روز جمع زیادی از مردم مسلمان شدند، امّا مشرکان به همین قانع نشدند، بلکه آنان محتوای عهد را نقض کردند. از جمله: بنی هشام بن عمرو بن ربیعه، زهیر بن امیّه بن مغیره، مطعم بن عدی، ابو البختری بن هشام و زمعه بن اسود. همهی اینان رابطهی نسبی با هاشم و مطّلب داشتند. آنان در نقض صحیفهی قریش سخن گفتند. ابوجهل به معارضه برخاست، امّا به او توجّه نکردند. عهدنامهی قریش پاره و عهد آن شکسته شد. بنی هاشم از شب ابوطالب بیرون آمدند.[۱]
پس از نقض پیمان
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همچنان به ترویج و نشر دین و انجام رسالت خویش ادامه میداد. قریش نیز همواره در سر راه او مانعتراشی میکرد و با هر وسیلهای که در اختیار داشت، مردم را از جمع شدن در اطراف پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گوش دادن به سخنان او باز میداشت. رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صبوری و شکیبایی پیش گرفت، نه کسل شد و نه دلتنگ. از این رو قریش در این ماجرا پیروز نشد و به نتیجهای دست نیافت.
نمایندگان نصارا
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنوز در مکّه بود که نخستین گروه از خارج مکّه و دقیقاً حبشه و به قولی از نجران به حضور آن حضرت رسیدند. این گروه از مردم نصارا بنا به گفتهی ابن اسحاق بیست مرد بودند. ارقام دیگری هم گفتهاند، سیوطی سرپرست این هیئت را جعفر بن ابیطالب میداند.[۲] از این نقل میتوان فهمید که آنان در سال هفتم هجرت به هنگام فتح خیبر، آن موقع که جعفر برای همیشه از حبشه برگشت، همراه او به حضور پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیدند. در هر حال گفته میشود: مسیحیان در مسجد الحرام، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دیدند، با او سخن گفتند و پرسش کردند. مردم قریش نیز در پیرامون کعبه انجمن داشتند. هنگامی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنان را به اسلام دعوت کرد، پذیرفتند و صمیمانه ایمان آوردند. چون از نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برخاستند، ابوجهل با گروهی از قریش سر راه بر ایشان گرفتند و گفتند: چون مردان بیخردی؛ مردم حبشه شما را برای رسیدیگ و تحقیق امری فرستادند، امّا شما بیدرنگ دین خود را رها و دعوت وی را تصدیق کردید.
نمایندگان نصارا در پاسخ قریش گفتند: درود بر شما؛ ما شما را میشناسیم. ما به کیش خود، شما به کیش خود؛ ما از این سعادت برنمیگردیم. خداوند دربارهی آنان آیاتی نازل فرمود:
الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ * … وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ.[۳]
کسانی که از قبل، کتاب (آسمانی) به ایشان دادهایم، آنان به قرآن میگروند… و چون لغوی بشوند از آن روی برنمیتابند و میگویند: کردارهای ما از آن ما و کردارهای شما از آن شماست. سلام بر شما؛ جویای (مصاحبت) نادانان نیستیم.
این واقعه طبعاً ضربهی کوبندهای بر پیکر قریش، برنامهها و اهداف استکباری او بود. علی الخصوص اگر این هیئت از حبشه، آن هم به سرپرستی جعفر بن ابیطالب آمده باشد، بدان معنی خواهد بود که دعوت اسلامی راه خود را در دل انسانهای مناطقی باز کرده که تحت سیطره، نفوذ و فرمانروایی قریش نیست.
از سوی دیگر این حادثه هشداری بود به قریش برای انجام اقدامات فوری پیش از آنکه فرصت از دست برود امّا با وجود حمایت و دفاع ابوطالب، بنی هاشم و بنی مطّلب از محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چگونه و چه زمان خواهند توانست اقدامات کوبنده و بر ثمربخشی بر او وارد کنند؟ باید در انتظار نشست.
این مطلب اقتباسی از فصل دوم بخش پنجم ترجمهی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم میباشد.
[۱]. ر.ک: سیره ابن هشام، ۲/۱۶؛ دلائل النبوه، ۲/۳۱۲؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۳۱؛ سیره دحلان، ۱/۱۳۷-۱۳۸؛ الکامل فی التاریخ، ۲/۸۸؛ البدایه و النهایه، ۳/۸۵-۸۶؛ سیره ابن کثیر، ۲/۴۴٫
[۲]. فقه السیره، ۱۲۶؛ مجمع البیان، ۷/۲۵۸٫
[۳]. قصص: ۵۲-۵۵٫
پاسخ دهید