«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

در محضر برادران عزیز و بزرگوارمان آیاتی از کلام الله مجید که در ارتباط با مسئله‌ی قضا هست را بررسی می‌کنیم و از محضر جوان‌های پاکدل که در مرحله‌ی خودسازی برای آینده‌ی کشور اسلامی و خودشان هستند و سرنوشت خودشان را رقم می‌زنند ان شاء الله نور می‌گیریم.

یکی از آیاتی که در این زمینه مطالب بسیار آموزنده‌ای را ارائه فرموده است، آیه ۵۸ سوره مبارکه نساء است: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا».

خدای متعال در ابتدا امّت اسلامی را مخاطب قرار می‌دهد و یکی از مسائل بسیار مهم اجتماعی، اخلاقی و سیاسی را توصیه می‌کند تا مردم اهمیّت آن را درک کنند و در این موضوع اهمال نکنند.

وقتی مطلبی مهم باشد و بخواهند تأکید کنند تا طرف جدّی بگیرد از لفظ «إنَّ» استفاده می‌شود، در میان اسماء حسنی که خدای متعال دارد، اسم شریف «الله» اسم جامع است، یعنی وقتی شما «الله» می‌گویید گویا هزار و یک اسمی که در دعای شریف جوشن کبیر هست را لحاظ کرده‌اید و در برابر خدای متعال بعنوانِ ذاتِ مستجمع جمیع کمالات خضوع کرده‌اید.

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ» تعبیرِ امر را به کار برده است، توصیه نیست، موعظه نیست، تشویق نیست، مسئله جدّی است، الله در مقام الله بودن، در مقام عظمت، در مقام فرمان‌فرمایی امر می‌کند، دستور است، فرمان است، امر لازم الاجراء است، اعمالِ مولویتِ مولاست، عبد را در مقام عبودیت قرار داده است و مولا در مقام مولویت دستور صادر کرده است، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ»، مسلّماً، حتماً، قطعاً الله شما را مأمور فرمود، دستور و امر خودش را به شما رساند که «أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، دستور این است که امانت‌ها را به اهلِ آن رد کنید، به اهلِ آن برسانید، «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، عطف به همان جمله‌ی نورانیِ کاملِ سابق است، یعنی بجای «أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، امانات را بردارید و بجای آن «وَإِذَا حَکَمْتُمْ» را بگذارید، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، وقتی که در میان مردم حکم می‌کنید… حکم غیر از اظهار نظر است، افراد مطالبی را می‌شنوند، گاهی با دقّت، گاهی بدون دقّت نظر می‌دهند، بین حق و باطل اظهار نظر می‌کنند، میان دو نفری که اختلاف هست، وقتی می‌خواهد به کسی حق بدهد تأمّلی می‌کند و نظر خود را می‌گوید، رفع ابهام می‌کند، حق را تبیین می‌کند، باطل را روشن می‌کند، ولی مقامِ قضا ندارد، مقامِ حکم ندارد، ولایت ندارد، بلکه معلّم است، بلکه واعظ است، بلکه آدم حکیمی است، حکیمانه حق و باطل را تبیین می‌کند تا خودِ طرف به حق ملتزم بشود و از باطل پرهیز کند، در مقام اظهار نظر، در مقام روشنگری، در مقام امر به معروف و نهی از منکر، و در مقام موعظه، در مقام خطابه، اینطور تأکید اعمال نشده است، آنجاها هم حق‌گویی و سخن گفتن بر مطابقِ عدل خیلی مهم است، ولی در مقام قضا خدای متعال در موضع مولویت و اظهار قدرت و تجلّیِ عظمت خود است که بنده مطلقا حقِ تجاوز از این مسئله را ندارد، «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، هنگامی که شما حاکم و قاضی بین مردم می‌شوید، اگر ولایت قضا را تصدّی کردید و در کرسی داوری و قضاوت و حکم، در جایگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مستقر شدید، و امروز که جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خالی است شما خواستید جای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را پُر کنید «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ»، حتماً، خدا در مقام صدور فرمان و در مقام تجلّیِ عظمت و جلال و وهابت و قهاریتِ خودش به شما امر می‌کند که «أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، از دایره عدل تجاوز نکنید، به عدل عمل کنید، مطابقِ عدالت حکم کنید. شما موقعیت حاکمیتی خودتان را اعمال می‌کنید، حاکمیت که ذاتیِ شما نیست، حاکم خداست و شما به خلافت از خدای متعال این کار را می‌کنید، حال که مقام حکم و ولایت نصیب شما شده است باید حکم به عدل کنید.

اگر در اینجا یک توجّهی داشته باشید متوجّه می‌شوید که دو پایه از پایه‌های حکومت، حکمرانی، ولایت، سرپرستی مردم مطرح شده است، یک پایه امانت است و پایه‌ی دوم هم عدالت است، این دو با یکدیگر تلازم و تجانس هم دارند.

این امانتی که خدای متعال در اینجا مطرح فرموده است، امانت‌های عرفی نیست. مثلاً کسی به کس دیگری کتابی امانت داده است که برود و مطالعه کند و برگرداند، حفظِ امانت در اسلام جزو اولویت‌های اول بشمار آمده است، خیانت در امانت جزو گناهان کبیره بشمار آمده است و موجب عذاب الهی خواهد بود.

سه چیز است که فرموده‌اند در الزامی بودنِ آن مرز و محدودیتی ندارد، یکی از آن‌ها مسئله‌ی احترام به والدین است، در آنجا والدین شما اولیاءالله و مقدّس و فرهیخته و مجتهد و مرجع تقلید و جزو خواص از بندگان خدا باشند یا نه اینطور نباشند و انسان متعارف کاسب بازاری است یا رفتگر است یا انسان شقی و باطلی است، آدم بداخلاق و بدنامی است، فرقی نمی‌کند، حکم خدای متعال در اینجا مطلق است، خدای متعال دستور می‌دهد «وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»،[۲] بعد از توحید مسئله‌ی رعایتِ رتبه‌ی پدر و مادر جزو وظایف آحاد مؤمنین به مکتب است. پدر هر کسی که می‌خواهد باشد، مادر هر کسی که می‌خواهد باشد.

یک مورد هم وفای به عهد است، وفای به عهد هم با مؤمن و فرهیخته و ارحام و فرزندان و همسایه و حکومت و قواعد بین المللی… وفای به عهد یک قانونِ فراگیرِ جهانی است، طرفِ شما می‌خواهد امریکا باشد یا هر حکومت جهنّمی باشد، اگر شما قراردادی را در چارچوب شرع و قانون امضاء کردید، تعهّد برای انسان الزام‌آور است، اینکه طرفِ او ضعیف باشد یا قوی باشد، خوب باشد یا بد باشد، مؤمن باشد یا کافر باشد، هر چیزی که می‌خواهد باشد، در اسلام در این مسئله هیچ تفاوتی قائل نشده است، «وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا».[۳] عهد و تعهد و قرارداد جزو الزاماتِ بی‌مرز است، طرف در هر شرایطی که باشد باید به عهد خود وفا کند.

اگر سندی امضاء کردید، اگر قولی دادید، اگر قراری گذاشتید، تخلّف از وعده یک خلاف شرع است، «لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ عَهْدَ لَهُ».[۴]

این روابط اجتماعی خیلی بر اساس اعتماد به تعهدات تنظیم می‌شود، اگر قول و قرار اعتبار نداشته باشد، اگر امضاء اعتبار نداشته باشد، تعهدات سازمانی که هر کسی با اداره‌ی خودش شرایطی را پذیرفته است، اگر این‌ها رعایت نشود هرج و مرج می‌شود، لذا در مسئله‌ی تعهد خیلی تأکید شده است.

سوم هم امانت است.

امانت کوچک باشد یا بزرگ باشد، سِرّی باشد یا علنی باشد، طرف خوب باشد یا بد باشد، فرهیخته باشد یا بی‌سواد باشد، کارگر باشد یا کارفرما باشد، هیچ تفاوتی ندارد، باید همگان امانتی را گرفته‌اند را به صاحبش برگردانند، این امر بقدری مهم است که در روایت دارد امام سجّاد علیه السلام فرمودند اگر شمشیری که با آن شمشیر پدر من را به قتل رسانده‌اند را به من امانت بدهند من آن امانت را به قاتل پدرم برمی‌گردانم.

اما این آیه آن‌ها را نمی‌گوید، این از آیات سیاسی قرآن کریم است، بر خلاف نظریه‌ی سکولارها که غالباً مقلّد امریکا و قدرت‌های استعماری هستند، دوست ندارند دینشان دین قدرت و عزّت و استقلال باشد، دوست دارند در همه چیز خودشان وابسته باشند، دوست دارند در مدل حکومت و سبک زندگی خودشان وابسته باشند، این‌ها خاسر هستند، ورشکسته هستند و روز قیامت باخته‌اند، اما کسی که بنده‌ی خدای متعال است و قرآن کریم را منشور زندگی می‌داند، مگر می‌تواند بگوید که اسلام کاری به سیاست ندارد؟ این حرف‌ها حرف‌های مادّی‌ها و بی‌دین‌هاست، دین برای سعادت دنیا و آخرت آمده است، دین برای نظم زندگی آمده است، دین برای ایجاد پیوندهای خانوادگی و محلّی و شهری و کشوری و بین المللی آمده است، دین دینِ تنظیمِ ارتباطات است، و در تنظیم روابط که سعادتِ جمع و فرد را تأمین و تضمین کند، مگر می‌شود این کارها را بدون حکومت و قوه قانونگذاری این موضوعات را شناخت و برای آن قانون تصویب کرد؟ «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، این «إلَی أهلِهَا» نشان می‌دهد که این امانت متفاوت با امانت‌های جزئی و فردی و شخصی است، آنجا که اهل نمی‌خواهد، اگر انسان چیزی را از نااهل به امانت گرفته باشد باید به او برگرداند، اما اینجا خدای متعال دارد که «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، خدای متعال فرمان می‌دهد که شما امانات را به اهل امانات برگردانید، این اهلیتی که اینجا قیدِ امانات شده است، نشان می‌دهد که این‌ها مسئولیت‌های حکومتی است، نگذارید هر فاسق و بی‌ایمان و بی‌کفایت و آدم رهایی بیاید و مناسب حکومتی شما را در دست بگیرد. منسبِ ولایت در مراتب مختلف خودش، که در رأس هرم آن حاکمِ علی الاطلاق است که تحت عنوان امام مطرح می‌شود و قرآن کریم هم از پیامبران بعنوانِ امام و رهبر یاد کرده است، امام با امّت ملازمه دارند، امّت امام می‌خواهد، یک ملّت، یک جمعیت عظیمی در یک منطقه، وقتی مکتب و هدف مشترکی دارند باید یک امامی این‌ها را امامت کند، وگرنه شیرازه‌ی امّت از هم می‌پاشد و نمی‌تواند امّت باشد، امّت امام لازم دارد، مجموعه‌های عظیمِ جمعیتی پیشوا لازم دارند، قافله‌سالار لازم دارند.

خداوند منّان ولایت و امامت و رهبری و زمامداری را بزرگترین امانت معرّفی فرموده است، تا جایی که در ذیل این آیه کریمه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ  إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»[۵] روایت دارد که این امانتی که آسمان و زمین از عهده‌ی آن برنمی‌آیند و نمی‌توانند آن را تحمّل کنند مسئله‌ی ولایت است، و بشر این را پذیرفته است.

مسئله‌ی ولایت، مسئله‌ی هدایتِ امّت به سرمنزلِ مقصود، رهبریِ در کشاکشِ جنگ‌ها و طوفان‌ها و امواج سهمگین، این کار هر کسی نیست، این اهل می‌خواهد، اهلیّت او را هم باید خدای متعال بگوید، وگرنه بشر موجود پیچیده‌ای است، تا در یک سِمَتی قرار نگیرد مردم واقعیتِ او را نمی‌شناسند، «اَلْوِلاَیَاتُ مَضَامِیرُ اَلرِّجَالِ»،[۶] مسئولیت‌های سیاسی و اجتماعی و مدیریتی در جامعه میدانِ آزمونِ عجیبی است.

خداوند عزیز حکیم بر اساس محبّتی که به بندگان خود دارد، که اگر در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌گفتیم عرض می‌کردیم بر اساس دلسوزی شدیدی که به بشریت دارند، این ولایت و رهبری و زمامداری را امانتی معرّفی می‌کند که این امانت قابل حمل برای همه نیست، اشخاص خاصّی هستند که می‌توانند این بار را بکشند، بعد در رأس هرم که امام قرار گرفت، مسئولیت‌های دیگری هم که مربوط است به اینکه بشر به میدان بیاید تا این امانت به اهل آن واگذار بشود، خدای متعال این تکلیف را به همه‌ی ما الزامی قرار داده است، همه را با تعبیر به امر و فرمان موظّف و مکلّف و مأمور فرموده است که نسبت به مناسب حکومتی حساس باشند. درست است که حاکم مشروعیت را از خدای متعال می‌گیرد، «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِ»،[۷] وقتی خدای متعال کسی را معیّن می‌کند، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسی را برای تصدّی منسب حکومتی معیّن می‌کنند، هیچ مؤمن و مؤمنه‌ای در برابرِ خدا و رسول خدا نظر دیگری نمی‌دهد، ولی تحققِ خارجی و عینیِ این موضوع بجز با خواستِ مردم رخ نخواهد داد.

وجود مقدّس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام به حق بودند، شایسته‌ترین فرد در عالم بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای هدایتِ جامعه بشری و امامتِ امّت اسلامی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند و کسی برتر از ایشان نبود، ولی مردم به این آیه عمل نکردند که «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، عدّه‌ای کودتای سیاسی کردند و مردم هم بی‌تفاوت بودند و نیامدند حق را به حق‌دار برسانند و امانت را به اهل امانت برگردانند، مردم آن زمان خیانت در امانت کردند و قطعاً خدای متعال هم از آن‌ها نمی‌گذرد، چون با این تأکید «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، این اهلیّت می‌خواهد، حال اهلیّت آن اینطور که از شاخصه‌های قرآن کریم برمی‌آید… حضرت یوسف علیه السلام گفت که «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»،[۸] هم مسئله‌ی تحفظ است، تسلّط بر نفس است، تملّکِ غرائض درونی است، که من از قدرت و ثروت سوء استفاده نمی‌کنم، من از اموال عمومی به نفع خانواده خودم و نورچشمی‌ها استفاده نمی‌کنم، من حفیظ هستم، من اسرار مملکت را افشاء نمی‌کنم، من حفیظ هستم، من دستپاچه نمی‌شوم و مسئله‌ای را با عجله لو نمی‌دهم و حفیظ هستم، این حفیظ بودن، دارای قدرتِ اراده، که بر خواسته‌های درونی و بر فشارهای بیرونی در برابرِ تهدید، در برابرِ تطمیع، من یک تحفّظی دارم، یک عزمی دارم، یک اراده‌ی فولادین دارم که تندبادها و امواج سهمگین نمی‌توانند خللی در اراده‌ی من بوجود بیاورند، من حفیظ هستم.

پایه‌ی دوم در مسئله‌ی تصدّی امور عمومی هم «علیم» بودن است. من کارشناس هستم، من کاربلد هستم، من حوزه‌ی مسئولیت خودم را خوب می‌شناسم، زوایای آن را خوب بررسی کرده‌ام و هیچ امر مخفی در این محدوده برای من نیست، من اشراف دارم، من اطلاع دارم، من فهم دارم، من آگاهی‌های لازم را در این مورد ذخیره دارم و می‌توانم این ذخیره را برای سعادت عموم بشر بکار ببرم.

مسئله‌ی قضاوت با مسئله‌ی امانت، تناسبِ جدّی دارد و ارتباط آن‌ها با یکدیگر ناگسستنی است.

خدای متعال در آیه‌ای فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ».[۹] در مورد طالوت که پیغمبر به خواست مردم او را به رهبری انتخاب کرد، طالوت آدم ثروتمندی نبود، صاحب مشهور و صاحب منسبی نبود و برای بنی اسرائیل خیلی مایه‌ی تعجّب شد و آن‌ها نمی‌خواستند زیر بار بروند، گفتند: مگر طالوت می‌تواند رهبرِ ما باشد؟ ما خانواده داریم، ما شهرت داریم، ما سابقه داریم، طالوت تازه آمده است و از کجا می‌تواند رهبرِ ما باشد؟ خدای متعال دو صفت را برای او مطرح کرد، یکی اینکه او از جانب خدا انتخاب شده است…

این خیلی مهم است که رهبر جامعه گزینه خدا باشد و خدا او را انتخاب کرده باشد.

دوم اینکه شرایط ظاهری و باطنی را دارد، شرایط ظاهری اقتدار جسمی است، خدای متعال او را دارای جسم قوی و توانمند از نظر جسمی قرار داده است و مشکلی ندارد و از عهده‌ی کار برمی‌آید، می‌تواند بی‌خوابی را تحمّل کند، می‌تواند به مرزها سر بزند، می‌تواند در برابر دشمن شب‌ها بی‌خوابی بکشد و سنگرنشینی کند، جسم قوی دارد و دیگر اینکه خدای متعال علم او را زیاد کرده است، این آگاه بودن به قانون، آگاه بود به شرایط جامعه، آگاه بودن به خواست‌های پروردگار متعال، آگاه بودن به استعدادها و کشش‌ها و آن بلنداهایی که باید بشر را به آنجا برساند، اینکه آدرس کمال را بلد باشد، زمان‌شناس باشد، دشمن‌شناس باشد، همه‌ی این‌ها در آن ازدیاد علمی که خدای متعال علم او را بر شما افزون قرار داده است، نشان داده است کسی می‌تواند امین مردم در مناسب سیاسی و قضاوت باشد که هم ضعف جسمی نداشته باشد و هم ضعف علمی نداشته باشد، این اهلیت است.

در یک جایی هم فرمود که «قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ»،[۱۰] در مورد حضرت موسی علیه السلام که بناست گزینه‌ی جناب شعیب باشد، خدای متعال این صفت را آورده است، درست است که دختر شعیب گفته است ولی خدای متعال این را بعنوان شاخص برای ما مطرح کرده است، یکی امین بودن است و دیگری قوی بودن است. باری را که به دوش می‌گیرد، توان این را دارد که این بار را به سرمنزل برساند، انسان را در راه نمی‌گذارد و انسان را به مقصد می‌رساند.

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»، این اهلیت خیلی مهم است، در مناسب حکومتی و در مسائل قضایی باید به این موضوع توجّه کنیم که این‌ها امانت الهی هستند، رفع مشکلاتِ مردم اماناتِ الهی است، مردم عائله‌ی خدای متعال هستند، سرپرستِ عائله باید اهلیتِ برای تدبیر امورِ عائله را داشته باشد.

خدای متعال این موضوع را در قدم اول به دوش انبیاء و اوصیای انبیاء علیهم السلام قرار داده است، بعد هم شاخص‌ها را معیّن کرده است تا مردم در انتخاب خودشان گرفتارِ اشتباه نشوند.

بنده دو آیه هم به خدمت شما برادران عزیزم هدیه می‌کنم که توجّه به آیات الهی هم برای خودمان خوب است، سازندگی دارد، و هم اینکه معرفتمان را بالا می‌برد و مسئله‌ی ولایت فقیه را که حاکم دینی باید مشروعیت الهی داشته باشد، این امری نیست که تحمیل باشد، بلکه امری فطری است، دلپذیر است، حکومت‌های استبدادی مشروعیت بالا ندارند و نفوذِ فطری هم ندارند، ولو اینکه منتخبِ خودِ مردم باشند، در همه جای دنیا اینطور است که در زمان انتخابات تبلیغات طوفان برپا می‌کند و مردم را هیجانی می‌کند، احزاب مردم را در مقام تعصب قرار می‌دهند، مردم انتخابی می‌کنند، اما طولی نمی‌کشد که محبوبیتِ رئیس جمهور رو به کاهش می‌رود و موقعیت اجتماعی خودش را در دل‌ها از دست می‌دهد، چرا؟ برای اینکه فطرت نبوده است و فقط یک فشار تبلیغاتیِ بیرونی بوده است که چنین اتفاقی رخ داده است. اما در مسئله‌ی امانت‌های الهی، حاکم امّت اسلامی هم باید خداپسند باشد و هم باید دلپذیر باشد، ارزش‌هایی را دارا باشد که همه‌ی فطرت‌های سالم این ارزش‌ها را پذیرا هستند، تشنه‌ی این کمالات هستند.

لذا دو آیه‌ای که تناسب دارد که مورد توجّه قرار بگیرد، یکی این آیه کریمه است که فرمود: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ».[۱۱]

وقتی شما می‌خواهید با کسی مسافرت کنید، با کسی که آن مقصد را دیده است و رفته است و برگشته است و حال دیگر بلد است و راه را می‌شناسد و محل‌های تجارتی و فرهنگی و مناطقی که مورد لزوم شماست را خوب می‌شناسد، آیا دوست دارید او راهنمای شما باشد یا کسی که این راه را نرفته است و اطلاعاتی از آنجا ندارد؟ «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ».

بشر مسافرِ زندگی ابدیت است، زندگی ما که این هفتاد و هشتاد و صد سال نیست، این مقدّمه‌ی زندگی است، این ریل‌گذاری است، این ریل باید در این هشتاد سال طوری باشد که وقتی به پایان رسیدیم و در باز شد واردِ بهشت بشویم.

اگر حکومت مسیرِ بدی را برای امّت پیش‌بینی کرد و برنامه‌ریزی خرابی را به مردم تحمیل کرد، مردم در اختیار حکومت هستند، آموزش و تربیت و تدبیر امور مردم در دست حکومت است، اگر حکومت این‌ها را مادّی و شهوانی و بوالهوس و ذلّت‌پذیر کرد که این مسیر به جهنّم می‌رسد، لذا عالِم بودن نه عالِم بودن به امور دنیاییِ تنهاست، «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً»،[۱۲] این ایده‌ی دین است، آمده است که هم دنیای مردم را آباد کند، و هم دنیای آبادی که آخرت را تخریب نکند، این مهم‌تر است، «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا * وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى».[۱۳]

بنابراین باید عالم به دینی باشد که آن دین هم خواست‌ها و نیازهای دنیوی جامعه را پاسخگو باشد، آنچه نیاز واقعی و فطری و طبیعی بشر است، نسبت به این‌ها اشراف داشته باشد و در مقامِ پاسخگویی به همه‌ی نیازهای فردی و اجتماعی باشد، و هم کیفیتِ ارتباطِ دنیا و آخرت را بداند، بتواند دنیا آباد را به آخرت آباد و سعادتِ لایتنهی پیوند بزند.

آیا اگر از کسی که دین‌شناس و دنیاشناس است، از کسی که جامعه‌شناس و فردشناس است، از کسی که دشمن را می‌شناسد و اقتضائات جامعه را می‌شناسد تبعیّت کنیم بهتر است یا کسی که نمی‌شناسد؟ این یک امری است که خدای متعال از بندگان خود سؤال می‌کند: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ».

این ارجاع به فطرت است، یعنی هیچ تأمینی نیست، اینکه ما می‌گوییم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیروی کنید، «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»،[۱۴] برای اینکه این‌ها عالم هستند، این‌ها می‌دانند و راه را بلد هستند.

در زمان غیبت هم علم و اجتهاد شرط اول است.

این یک مسئله‌ای است که هم عقل و هم فطرت به ما پاسخ می‌دهد که عالِم و غیرعالِم یکسان نیستند، بلدچی با نابلد یکسان نیستند، این پایه‌ی اولِ ولایت فقیه است.

پایه دوم: «أَفَمَنْ کَانَ مُؤْمِنًا کَمَنْ کَانَ فَاسِقًا لَا یَسْتَوُونَ».[۱۵]

آیا کسی که معتقد است و ایمان دارد و خدا را باور دارد و آخرت و ابدیت را باور دارد و مردم را باور دارد و ارزش‌ها را باور دارد و امانت و صداقت را باور دارد، آیا کسی که ایمان و اعتقاد دارد با کسی که به هیچ اصلی معتقد نیست برابر است؟

خدای متعال این موضوع را در این آیه جمع کرده است، «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»،[۱۶] خدای متعال کسی که این دو بال را داشته باشد را بالا می‌برد، اول بالِ تعهد و مسئولیت‌شناسی و مسئولیت‌پذیری است و دوم هم بال ایمان است، «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ».

بنابراین قضاوت که یکی از امانت‌های الهی است باید به اهل آن واگذار بشود، اهل قضاوت هم باید این خصوصیات را داشته باشند.

آن جبهه‌ی دوم و بخش دوم، مسئله‌ی عدالت است که اگر عمر و فرصتی بود ان شاء الله در جلسه بعدی در محضر شما عزیزان خودم و نور چشم‌های خودم عرض ادبی خواهیم کرد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۳۶ (وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا)

[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۴ (وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّىٰ یَبْلُغَ أَشُدَّهُ ۚ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ ۖ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا)

[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۸۱ ، صفحه ۲۵۲

[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۲

[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۷۲ ، صفحه ۳۵۷

[۷] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۶ (وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا)

[۸] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۵

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۷

[۱۰] سوره مبارکه قصص، آیه ۲۶

[۱۱] سوره مبارکه زمر، آیه ۹ (أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَیَرْجُو رَحْمَهَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ)

[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۱ (وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)

[۱۳] سوره مبارکه اعلی، آیات ۱۶ و ۱۷

[۱۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۹ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا)

[۱۵] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۸

[۱۶] سوره مبارکه مجادله، آیه ۱۱ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ ۖ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)