«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

عرض سلام و ارادت به برادران عزیز، دانشجویان ارجمند، آینده‌سازان باکرامت دارم.

بحثی که به حول و قوه‌ی خدا در خدمت عزیزان خواهیم داشت بحث آیات الأحکام است.

خدای متعال قرآن کریم را پاسخگوی همه‌ی نیازهای بشر معرّفی فرموده است. در آیه ۸۹ سوره مبارکه نحل فرمود: «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ»[۲] این کتاب را بر تو تنزیل کردیم، و وصف این کتاب این است که «تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ» است، جامِ جهان‌نماست، آنچه هست و آنچه باید باشد، هم هستی‌ها را، هم بایستگی‌ها را، هم شایستگی‌ها را در این کتاب ارائه فرموده است، تجلّیِ خدای متعال است، نسخه‌ی زندگیِ بشر است و خدای متعال این کتاب را بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نازل کرده است، «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ»،[۳] این کتاب که «تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ» است، البته اینطور نیست که از خودش بتواند اسرار عالم را، بایدها و نبایدهای زندگی بشر را از این کتاب استخراج کند، بلکه «بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ»،[۴] پروردگار حکیم در میان امییّن به هر معنایی که باشد، رسولی را برانگیخت و مبعوث فرمود، یک رستاخیزی را ایجاد کرد که کار و رسالتِ این پیامبرِ عظیم الشأن در ابتدا آدم‌سازی بود، «وَیُزَکِّیهِمْ»، آنچه را که لازمه‌ی آدم بودن است و آن شکوفاییِ استعدادِ انسان است، برای بشر زمینه‌ی رشد و نمو فراهم کردن است، و زوائد و فضولات را از بین بردن، به تعبیر آیه دیگر «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»،[۵] آنچه که بر دوشِ بشر سنگینی می‌کند و با آن وزر و وزنه، زندگی برای بشر سخت می‌شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمده است تا بار را از روی آدمیان بردارد، سنگینی را به سبک‌بالی تبدیل کند، «وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»، زنجیرهای اسارت و تعلّقات و آنچه که کندِ پای بشر است و زنجیرِ بالاهای اوست و او را زمین‌گیر می‌کند را از پر و بالِ بشر باز کند تا او بتواند رشد کند.

تزکیه دو معنی دارد، یک معنا «رستن» است و یک معنای دیگر هم «رها شدن».

«رستن» یعنی روییدن، یعنی نمو کردن. این مبتنی است بر اینکه رها بشود، تا زمانی که آزاد نشود نمی‌تواند رشد کند و به مقاصد عالی برسد.

رسالت دوم نبی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم برای عصرها و نسل‌ها و شهرها این است که پیغمبر معلّم است، «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ»، این کتابی که تبیان کلّ شیء است به معلّم نیاز دارد، معلّمِ این کتاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم کتاب عدل دارد، «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»،[۶] که در سوره مبارکه آل عمران، آیه مباهله یک مصداق را بیان کرده است که او خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حقیقت و نفسِ نفیسِ پیامبر اسلام است، «وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ»،[۷] «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی»، «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها»، این احادیث هم متواتر است، هم علمای عامّه و هم امامیّه در مجامع حدیثی آورده‌اند و جای تردید و شک در صدورِ این حدیث و در دلالتِ این حدیث وجود ندارد.

لذا مرجعیتِ علمیِ حضرات ائمه علیهم السلام را منصفان از اهل سنّت هم قبول دارند، اختلاف در مرجعیت سیاسی و حکومت است، وگرنه «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها» ابهامی باقی نگذاشته است.

بعد هم «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» توسعه می‌دهد، تنها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستند، بلکه تا زمانی که کتاب الله باقی است عترت پیغمبر هم در کنار کتاب الله است، هم نیازهایی را که بشر لازم دارد را تبیین می‌کنند که چگونه کتاب الله پاسخگو هست، آن هم به اعتبارِ هر عصری و هر زمانی و هر ملّتی و هر قومی و هر نژادی. اما آن کسی که استنباط می‌کند و آن کلّیات را بر مصادیق به مرور زمان تغییر می‌کند و تغییر می‌دهد و تطبیق می‌کند حضرات ائمه معصومین سلام الله علیهم أجمعین هستند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم کتاب را و هم حکمت را تعلیم می‌دهد، و تکمیلِ این تبیان کل شیء به وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ترجمان‌های قرآن کریم در طول زمان است و هیچ زمان هم بشریت بدونِ حجّت و معلّم و مرزبانِ ارزش‌های انسانی و محافظِ کتاب الله نیست.

چون قرآن کریم پاسخگوی نیازهای بشری است در بُعدِ اعتقادات، جهان‌بینی، تفسیرِ زندگی و هستی، در بُعدِ اخلاق و ایجادِ ملکاتِ فضیلتی و زدودنِ ملکاتِ رذیلتی، و در مرحله‌ی سوم سبک زندگی، تعلیمِ رفتار در بُعدِ حکومتی و مدیریتی و سیاسی و اقتصادی و تجارتی و عقود و در بُعدِ قضائی و دادرسی و داوری در منازعات، در همه‌ی این‌ها آیه و سوژه و سرفصل دارد و تبیینِ آن را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین واگذار کرده است، «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[۸] که در سوره مبارکه حشر آمده است.

آیه‌ای که جامعِ این ابعاد است در سوره مبارکه حدید آمده است، «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»،[۹] می‌فرماید ما رسلِ خودمان را ارسال کردیم، ما رسولان خودمان را فرستادیم، ولی با دست خالی نیامدند، برای ایجادِ اطمینان و تحصیلِ یقین در قلوبِ آدمیان، ما این‌ها را با بیّنات فرستادیم، که مصداقِ بیّنات، هر چیزی است که بشر را به یقین می‌رساند، حجّت را بر بشر تمام می‌کند، یا ایجادِ پذیرش می‌کند و بهانه را از بشر می‌گیرد، که مصداقِ بارزِ آن معجزات پیامبران بوده است، انبیاء علیهم السلام بدونِ استثناء به قدرت غیبی مجهز بودند و در زمان خودشان خوارق عادتی را برای بشر ایجاد می‌کردند و به ظهور می‌رساندند، هیچ کسی قادر نبود چنین کاری را انجام بدهد، راه طبیعی هم نداشت که با دیدنِ دوره‌های مهارتی و کارگاهی، یا با آزمایشگاه‌ها و رصدخانه‌ها و میکروسکوپ‌ها بشود به آن چیزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیده است رسید و بشود کسی کاری بکند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مقامِ ارائه‌ی قدرتِ خدا آن کار را کرده است، در هر زمان پیغمبر متناسب با آن زمان اعجازی را ارائه فرموده است و بشر عاجز بوده است، اینکه اعجاز است برای این است که عجزِ دیگران در کار است و احدی نمی‌تواند چنین کاری را کند و کار کارِ آموزشی و تجربی و مهارتی نیست، بلکه خارق عادت است و این کار به مشیّت و اراده‌ی الهی انجام می‌شود، جزو اختیارات پیغمبران هم نبود که هر وقت خواستند بتوانند هر معجزه‌ای را ارائه کنند، بلکه مصلحتی که خودِ خدا آن مصلحت را می‌دانست، خدای حکیم بر حسب مصلحت در مواقعی که لازم بود پیغمبر را مأمور می‌کرد که برای مظهریتِ قدرتِ خدا، آن کار از وجود او به مردم ارائه می‌شد.

«رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ»، قدم اول دارا بودنِ اقتدارِ ما فوقِ عادت بود که پیغمبران مجهز بودند و این قدرتنمایی را به اذن الهی انجام می‌دادند، حضرت موسی کلیم علیه السلام با عصای خود همین کار را می‌کردند، هم کارِ فرهنگی می‌کردند و هم کار اقتصادی می‌کردند و هم کار نظامی با این عصا انجام می‌دادند، حضرت عیسی بن مریم سلام الله علیه فرمودند: «أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ»،[۱۰] من یک مجسمه‌ی پرنده‌ای را درست می‌کنم و در آن می‌دمم، دم عیسی دم عیسی نبود، بلکه دم خدا بود، باذن الله این بصورت یک موجود زنده پر می‌کشید و پرواز می‌کرد. یا اینکه «أُحْیِی الْمَوْتَى» مرده را به اذن الهی زنده می‌کنم، و همینطور می‌توانستند بیماری‌های لاعلاج مانند کور مادرزاد را شفاء بدهند.

این بیّنات برای حصولِ اطمینان بود و در برابرِ افرادِ لجوج نوعی خلع سلاح بود.

«وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ»، آن مقدّمه بود تا این فرهنگی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای بشر از جانب خدا تدارک دیده است، این کتاب را، این تمدّن را، این قانون را، این فرهنگ را، این انسجام را، این وحدت را، و این زندگی خوب را برای مردم بصورت کتاب، «وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ»، این‌ها شریعت آوردند، این‌ها قانون آوردند، این‌ها فکر آوردند، این‌ها اخلاق آوردند، این‌ها روشِ رفتار را با خودشان همراه داشتند که این مجموعه‌ی اندیشه و انگیزه و عمل را بصورت کتاب مطرح فرموده است، «وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ».

«وَالْمِیزَانَ»، حال که خدای متعال قانون نازل کرد، هم قانونِ فکری و اعتقادی، هم قانونِ اخلاقی، و هم قانونِ عملی. قهراً وقتی قانون آمد و چارچوب‌ها مشخص شد، ریل‌گذاری شد که بشر راهِ زندگی را به نحوی که سعادت او را تأمین کند، از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به بشر ارائه شد، همه این راه را نمی‌روند و گاهی علاوه بر اینکه طی طریق نمی‌کنند و با آدرس صحیح حرکت نمی‌کنند، بلکه ایجادِ مزاحمت هم می‌کنند.

در این صورت هر کسی که از خط خارج می‌شود، که این خروج از خط قانون و فرهنگ و فطرت «ظلم» نام دارد، خروج از مسیر است، نمی‌گوید که من ظالم هستم و مدّعی است که کار درست همین کاری است که ما انجام می‌دهیم. اینجا یک دستگاهی لازم است که این دستگاه ممیزی کند و میزان باشد و حق و باطل را درست به مردم ارائه کند. از نظر مصداقی می‌شود گفت که آن مسئله‌ی مرحله‌ی قبلی که ارائه‌ی قانون و ارائه‌ی نحوه‌ی فکر و اخلاق و امثال این‌ها بود، آن بُعدِ قانون‌گذاری است و این بُعدِ میزان، بعد از ارائه‌ی قانون، بعد از تحققِ ریل‌های مناسب برای حرکت بشر به سوی مقصد اعلی، آن‌هایی که از خط خارج می‌شوند یا راه را می‌بندند، کار خلاف آن‌ها هم باید با یک دستگاهی مشخص بشود، مقدار تخلفشان معلوم بشود و آن دستگاه این را با اعمال قدرت به میزان برگرداند.

این همان دستگاه قضاء است، این همان دستگاه داوری است، این همان دستگاه ممیزی است.

«لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، وجودِ فرهنگِ فکر، نحوه‌ی اندیشه، تحصیلِ ارائه‌ی خطوطِ صحیحِ جهان‌بینی و اخلاق و وجودِ قانونِ عملی و چارچوب‌های زندگی و سبک زندگی، و وجودِ یک دستگاهِ مقتدرِ ممیزی و میزان، این‌ها مقدّمه است، حکومت، قضاء، تشریع، دستگاه‌های فرهنگی مقدّمه هستند که بشر خودش راه بیفتد، این موتورِ حق‌خواهی، گرایش به حق، میل به حق، عمل به حق، در وجود انسان گرم بشود و ماشینِ وجودِ آدمی با هدایتِ انبیاء علیهم السلام و با فرمانِ دین، خودش مسیر را طی کند، با یک حرکتِ دینامیکی و درونی بجوشد، با حق سنخیت پیدا کند و قماشِ او قماشِ حق باشد، در خطِ حق فکر کند، در خطِ حق ملکاتِ حقیقی و خداپسند را اکتساب کند، و طبیعت او با فطرتِ او همخوانی داشته باشد، از نظر عملی هم مانند همه‌ی موجودات، قانون و نسخه‌ای که خدا برای او ارائه کرده است، خودش انتخاب کند.

جریانِ قصری تحمیل است، و قصر دوام ندارد، لذا اینجا فرموده است: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، یعنی قوه قضائیه و قوه مقننه و قوه مجریه، اگر همه دست به دست هم بدهند اما مردم نخواهند و زیر بار نروند، این حرکت تحمیلی دوام پیدا نمی‌کند، بلکه اهتمامِ شرع انور و توحیدی بر این است که مردم بیدار بشوند، مردم آگاه بشوند، مردم خودشان از بدی‌ها پرهیز کنند و عاشقِ خوبی‌ها باشند، «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، این هدف نهایی است، ولی مقدمتاً اگر یک جامعه‌ای، یک فرهنگی را انتخاب کردند و دین خدا را برگزیدند، در میانِ این جمع عظیمی که حکومت الهی را پذیرفته‌اند، رهبری معصوم یا رهبری عالمِ عادل را پذیرفته‌اند، اگر اشخاصی در گوشه و کنار نخواهند این را بپذیرند و مزاحمت کنند «وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ»، اینجا نوبت مجازات و کیفر است، بحث شدید است.

این از جامع‌ترین آیات قرآن کریم است که اساساً کلّیتِ زندگی بشر را که ارسال رسل و ظهورِ حق در وجودِ یک انسانِ کامل، که مجهّز به همه‌ی تجهیزاتِ تربیتی و فکری و اخلاقی و اجرائی هست را بیان فرموده است.

با این مقدّمه‌ای که به محضر شریف شما جوان‌های عزیز ما و ان شاء الله قضاتِ عادلِ آینده و امنیت‌سازان کشور تقدیم می‌داریم، فکر می‌کنم که مسئله‌ی قضا را، ان شاء الله در محضر شما قضا در آینه‌ی قرآن، قضاوت در آیات قرآن کریم را با یکدگیر مرور می‌کنیم و امیدواریم که توفیق الهی ان شاء الله بشود که از این آیات الهی هم نور گرفت و هم مسیرِ حرکتِ یک قاضی را شناخت.

در قرآن شریف راجع به قضاوت آیاتی آمده است.

کتاب «کنز العرفان فی فقه القرآن» الآن در مقابل من است، این کتاب از کتب کهن ماست و از کتاب‌های بسیار مرغوب ماست که هم نویسنده‌ی آن از اعاظمِ فقهای شیعه است و از نخبه‌های جدّیِ تاریخ شیعه به حساب می‌آید، و کتابِ او که نام آن را «کنز العرفان فی فقه القرآن» گذاشته است، الحق و الانصاف نام بامسمایی است، کنز به معنای گنج است، انصافاً گنجِ معرفت است نسبت به آیاتی که مربوط به رفتار بشر و زندگی جمعی بشر است.

این آیات شریفه… البته بعدی‌ها آمده‌اند و آیات جدیدی را افزوده‌اند، در این کتاب حدود پانصد آیه در ارتباط با فقه استخراج شده است.

بین پرانتز خدمت شما عرض کنم که قرآن شریف که بیش از شش هزار آیه دارد، عمده‌ی آیات مربوط به جهان‌بینی است، مسئله‌ی اعتقاد، مسئله‌ی اندیشه، مسئله‌ی فکر، مبدأ همه‌ی خیرات یا همه‌ی شرور است، لذا در ابتدا باید چشمه‌ی اندیشه و فکر را زلال به جوشش آورد که انسان در بُعدِ جهان‌بینی واقع‌بینانه عقدِ دل ببندد با حقیقتِ مطلق و با ابدیت و با مسیری که بین مبدأ و منتها وجود دارد، اگر اعتقاد، اگر بینش، اگر معرفت کامل بود، به دنبالِ معرفت، شناخت، به دنبالِ توجّه به زیبایی‌ها، گرایش و مسئله‌ی تمایل قهری است.

انسان به چیز خوبی که نمی‌شناسد دل نمی‌دهد، ولی وقتی شناخت دل می‌دهد، وقتی دل داد شوق پیدا می‌کند که به آن سو حرکت کند، و این حرکت آدرس و چارچوب و قانون می‌خواهد. اینجا مسئله‌ی فقه مطرح می‌شود. البته اینطور که محققینِ بزرگوارِ ما با تحقیقاتِ دقیقِ خودشان و ارزیابی‌هایشان بدست آورده‌اند می‌گویند که یک دوازدهم آیات قرآن کریم مربوط به فقه است و قسمتِ عمده و اکثریتِ قریب به اتفاقِ آیات الهی مربوط به فکر و اعتقادات و جهان‌بینی و اخلاق و سجایای بشری است.

حال در این پانصد آیه‌ای که مرحوم فاضل سیوری در این کتاب باارزش خودش آورده است، یک بخش مربوط به قضاوت است.

در این آیه کریمه سوره مبارکه ص، آیه ۲۶ فرموده است: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى».[۱۱]

داوود یکی از پیامبران مطرح شده‌ی در آیات قرآن کریم است، از صد و بیست و چهار هزار پیغمبری که بر حسب روایتی خدای متعال اعزام فرموده است، ما از خیلی از انبیاء علیهم السلام، حتّی در حدّ آشنایی با اسامی مبارکشان ارتباط نداریم. قرآن کریم تعدادی از انبیاء علیهم السلام را نام برده است، هم همه‌ی پیامبران اولولعزم را نام برده است، حضرت نوح علیه السلام، حضرت ابراهیم علیه السلام، حضرت موسی علیه السلام، حضرت عیسی علیه السلام، خاتم انبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلّم. علاوه بر پیامبران صاحب شریعت، پیامبرانی که شریعت جهانی داشتند و برای اداره‌ی مناطق مختلفِ عصر خودشان صاحب رسالت بودند، خدای متعال از انبیاء دیگری هم نام برده است، مثلاً در یک سوره داستان حضرت یوسف علیه السلام را در ابعاد مختلف که رموز حکومتی و سیاسی و اخلاقی و عملی در آن است را ذکر می‌کند. حضرت یوسف علیه السلام از پیغمبرانی هستند که خدای متعال جریان زندگی و حکومت و اخلاق او را بعنوان الگو برای بشریت مطرح فرموده است. یک سوره هم به نام سوره یونس داریم، آنجا هم داستان خاصّی برای حضرت یونس علیه السلام است که خدای متعال این پیغمبر عزیز را مجازات فرموده است، یک زندانی برای او منظور فرموده است. برای غیر از حضرت یوسف علیه السلام و حضرت یونس علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت نوح علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام، که برای هر کدام از این بزرگواران یک سوره نامگذاری شده است، برای انبیاء دیگر تیتر و عنوان نشده است که یک سوره‌ای به نام آن‌ها آمده باشد، ولی داستان‌هایشان آمده است.

حضرت ایوب علیه السلام داستان دیدنی دارد، همینطور انبیاء دیگر.

از جمله پیغمبرانی که خداوند حکیم از این پیغمبر بعنوان «إِنَّهُ أَوَّابٌ»[۱۲] یاد کرده است، پیغمبری بوده است که همیشه مراقبه داشته است، و زندگی حضرت داوود علیه السلام لطافت خاصّی داشته است، در عین اینکه حضرت داوود علیه السلام اهل تضرّع و کثیرالبکاء بوده است و عارف و عاشق بوده است، در عین حال بُعدِ سیاسی دارد.

این دین اسلام است که سیاست را با معنویت، دنیا را با آخرت، رأفت را با عدالت، مردم‌داری را با قاطعیت آمیخته است، یک مجموعه‌ای از ظرفیت‌هایی که خدای متعال در انسان قرار داده است که جامعِ اضداد است، و این مخصوصِ خودِ انسان است که خلیفه خداست، صفات الهی صفات متضاد است، هم أرحم الراحمین است و هم أشد المعاقبین است، خدای متعال هم ستّار است و هم اگر بخواهد بنده‌ای را بدنام می‌کند و پرده را برمی‌دارد و باطن او را به مردم نشان می‌دهد.

این صفات متضّادی که در وجود نازنین حضرت حق وجود دارد، خدای عزیز بعضی از پیغمبران را مظهرِ جامعیّتِ خود قرار داده است.

یکی از آن‌ها جناب داوود نبی علیه السلام است.

داوود نبی علیه السلام هم از نظر معنوی و قداست آنچنان اوج گرفته است که نه تنها الگویی برای بشریت است، بلکه امامتِ کوه‌ها و طیر و پرندگان را در تسبیح الهی، خدای متعال مطرح فرموده است، این‌ها سوژه‌هایی است که برادران عزیز جوان ما می‌توانند هم تجربه کنند و هم در تحقیقات علمی بصورت قانون در زندگی خودشان و دیگران بعنوان ریل و مسیر وصول به حق قرار بدهند که خدای متعال فرمود: «الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ»،[۱۳] کوه‌ها با جناب داوود نبی علیه السلام همخوانی داشتند، حال چه نوع تسبیحی بود، ولی جناب داوود علیه السلام تسبیح می‌کردند و کوه‌ها با ایشان هم‌نوا می‌شدند و آن‌ها هم به دنبال صدای داوود نبی علیه السلام تسبیح می‌کردند، پرندگان هم با جناب داوود علیه السلام همخوانی داشتند، سرود عشق خدا را، سرود پاکی خدا را به امامت حضرت داوود علیه السلام هم‌خوانی می‌کردند و هم‌آوا بودند، چه آوای زیبایی داشتند، ای کاش خدای متعال به ما هم از آن گوش‌ها می‌داد که ما هم آوای خوشِ حضرت داوود علیه السلام را که در بهشت هم یکی از خوانندگان بهشتی که آوای الهی جان‌های بهشتیان را پذیرایی می‌کند و نشاط می‌دهد آوای حضرت داوود علیه السلام است، خدای متعال این حضرت داوود علیه السلام را برای موجودات الهی بعنوان خلیفه معرّفی کرده و قضاوت او را بعنوان یک امر آشکار برای ما بیان کرده است.

این درسی است که جامعه باید به دنبال خلیفه الله باشد و قاضی هم باید رنگ خدا بگیرد، آینه‌ی خدا باشد.

خلیفه الله «إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ»، ما تو را خلیفه قرار دادیم.

در مورد جناب آدم، خدای متعال به ملائکه اخبار کرد و اعلان فرمود: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»[۱۴] من می‌خواهم یک خلیفه و نماینده و مظهر و مجلایی بر روی زمین قرار بدهم که او نماینده‌ی من باشد و بتواند صفات من را در وجود خودش نمایش بدهد، او مرآت باشد، جمال الهی و جلال الهی در وجود او جمع باشد، مخزن اسماء الهی باشد که لازمه‌ی آن خلافت مطلق این بود که «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ»،[۱۵] خدای متعال آنچه اسم داشت، همه را در وجود جناب آدم قرار داد، تعلیم الهی تعلیم کتابی نیست، تعلیم مفهومی نیست، تعلیم لفظی نیست، بلکه تعلیم ایجادی است، خدای متعال در وجود خلیفه خودش علم را خلق می‌کند، نه اینکه ذهن او با الفاظ و اصطلاحات عالم بشود، بلکه همه‌ی حقائق در وجود او منعکس می‌شود، جام جهان‌نما می‌شود، وجود او آینه‌ی خدانما و آینه‌ی جهان‌نما می‌شود، هم جهان آفریدگار را، جهان ربوبیت را، جهان خالقیت را، هم جهان خلقت را، و جهان ممکن را در وجود او نشان می‌دهد، این یک آینه‌ای است که خدا را می‌بیند، خدا در او جلوه می‌کند و در آینه‌ی خدا خلقِ خدا را هم می‌بیند، «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا».

در مورد حضرت داوود علیه السلام هم چنین تعبیری دارد، «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ»، ای داوود!… این خطاب چه خطابِ دل‌انگیزی است، اگر خدای متعال کسی را دوست داشته باشد نام او را می‌برد و او را مخاطب قرار می‌دهد و مستقیماً با او حرف می‌زند و او را کلیمِ خودش قرار می‌دهد، اینکه در روایت از امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام داریم که حضرت فرمودند: اگر خواستید خدا با شما سخن بگوید قرآن بخوانید. قرآن کلام الله است، قاری قرآن کلیم الله است… و اگر خواستید شما با خدا سخن بگویید نماز بخوانید.

فرمودند: اگر خواستید حق نماز را، جایگاه نماز را، رتبه‌ی نماز را بدانید، باید بدانید هنگامی که نماز می‌خوانید شما میهمان خدای متعال هستید، بر خدای متعال وارد شده‌اید، از فضای عالم کثرت و حیرت و سرگردانی بیرون آمده‌اید و وجودتان را در عالم وحدت به خدای واحد متمرکز کردید، از همه بریده‌اید و به حق پیوستید، از همه‌ی ماسوی الله وارسته شده‌اید و به حضرت حق سبحانه تعالی وابسته شدید، خدای متعال اجازه داده است با کلماتی که خودش بر زبان شما جاری می‌کند نماز بخوانید. بدون هیچ واسطه‌ای نزد خدای متعال رفته‌ای و با خدای خودت صحبت می‌کنی.

«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ»، ای داوود! تو را یک خلیفه‌ی بزرگی در روی زمین قرار دادم.

این مسئله‌ی خلافت جزو مهم‌ترین آموزه‌ها و معارف دینی هست که پروردگار متعال ظرفیت بشر را، ظرفیت انسان کامل را معرّفی می‌کند تا ما این ظرفیتِ خودمان را احراز کنیم و و بتوانیم خودمان را به درجه‌ی خلافت الهی برسانیم.

این موضوع محدود به انبیاء علیهم السلام نیست، خلافت انبیاء علیهم السلام موهبتی است، حضرت آدم علیه السلام زحمتی نکشیده بود، زنجی نبرده بود، مشقّتی تحمّل نکرده بود، ولی خدای وهّاب او را در ابتدا خلیفه‌ی خودش قرار داد، و انبیاء علیهم السلام همه از این قبیل هستند، خدای متعال در ابتدا به آن‌ها موهبتی خلافت خودش را، مظهریتِ صفات خودش را در وجود آن‌ها ایجاد کرده است.

در مورد حضرت داوود علیه السلام هم می‌فرماید: «إِنَّا جَعَلْنَاکَ»، نه اینکه تو کاری کردی و زحمتی کشیده‌ای و کتابی خوانده‌ای و دوره‌ای دیده‌ای، این‌ها نیست، خدای متعال او را خلیفه‌ی خودش قرار داد، اما نسبت به غیرِانبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام، خدا در مورد همه‌ی انسان‌ها فرموده است: «واستخلفکم فیها»، خدا در مورد همه‌ی شما خواسته است که خودتان را در مسیر خلافه الله قرار بدهید، اگر این فطرتِ خداجوی خودتان را به خدا برسانید، وصال الهی اقتضاء می‌کند که رنگ او را بگیرید، «صِبْغَهَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»،[۱۶] انسان رنگ خدا می‌گیرد، خدای متعال چه رنگی دارد؟ خدای متعال رنگ حکمت دارد، عزیز است و حکیم است، این عزّت، این حکمت… یا خدای متعال خودش را به کرامت یاد کرده است، «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ»،[۱۷] انسانی که مسیر قرائت و علم و دانش را پیش بگیرد، خدای متعال این علم را مظهرِ اکرمیت خودش معرّفی کرده است، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌گوید: اگر می‌خواهی کریم بشوی باید ربّ خودت را قرائت کنی که اکرم است.

این صفاتی که از پروردگار متعال در قرآن شریف آمده است، که بیش از صد صفت از صفات حضرت حق در قرآن کریم آمده است، بشر می‌تواند این صفات را در وجود خودش باذن الله تحصیل کند، استخلاف یعنی خدا مطالبه می‌کند که شما خلیفه‌ی خدا بشوید.

ما خودمان داوود را در ابتدا اینطور قرار دادیم، «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ».

اگر کسی خلیفه خدا شد جواز دارد که در یک عرصه‌هایی پرچمدار باشد، یکی از آن جبهه‌هایی که عَلَمِ خلیفه‌ی خدا در آن جبهه به اهتزاز درمی‌آید مسئله‌ی حکومت است، اما حکومتِ قضائی. البته که حکومتِ به معنای مطلق که مسئله‌ی ولایت است، «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»،[۱۸] که در سوره مبارکه مائده در ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمده است، خدای متعال در وجود آن‌ها حکومتِ در عرصه‌های مختلف را قرار داده است و حاکم هستند، حکومتِ آن‌ها از جانب خدای متعال در وجودشان هست که حاکم باید راهبر و راهنما و پاسدار راه باشد، خوب بگیرد، خوب حفظ کند و خوب ابلاغ کند.

ان شاء الله بنا دارم من آن مسئله‌ی ولایت فقیه را هم با شما عزیزان خودمان مباحثه کنیم و بازنگری در ذهنیات خودمان داشته باشیم و ان شاء الله مشترکاً به یک جای خوبی برسیم، ولی یکی از شئون حکومتِ عمومی در ابعاد مختلف، حکومت قضاء است، یعنی در اختلافات مردم مجاز باشد، حق و باطل را تشخیص بدهد، باطل را سر جای خودش بنشاند و حق را حاکم کند، حق را به ذی‌حق بدهد و کسی که به ناحق حقِ کسی را تحت سلطه‌ی خودش قرار داده است، از او رفع ید کند و برای صاحب حق وضع ید کند، «إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى»، پس چون خلیفه خدا هستی، خدا احکم الحاکمین است، خدای متعال حاکم است و احکم الحاکمین است، خدای متعال فصل می‌کند، فصل خصومت می‌کند، خیرالفاصلین است.

چون یکی از صفات حضرت حق حاکم هست، بلکه أحکم است، فاصلِ بینِ حق و باطل است، می‌خواهد این صفت را در اختیار تو قرار بدهد و تو به نمایندگی از خدا در میان مردم حکم کن، حق و باطل را معرّفی کن و حق را حاکم و باطل را ابطال کن، «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»، ولیکن در عین اینکه خدای متعال مسئله‌ی خلافت را بیان فرموده است، تو خلیفه هستی، تو نماینده هستی، تو مظهر هستی، تو مجلا هستی، با این حال ریز کرده است که همه‌ی ما متوجّه باشیم، حکم این خلیفه به خلافتِ الهی است، این نماینده‌ی خداست، اگر نماینده نبود و از جانب او به نمایندگی معیّن نشده بود، حقِ حکومت بین مردم را نداشت. او چه کاره است که بخواهد در ملک خدا تصرّف کند؟ خودِ بندگان خدا هم برای خودشان نیستند، همه‌ی ما مالِ خدا هستیم.

در میان اموال خدا، در میان ملک خدا، چه کسی حق دارد از پیش خودش دخالتی کند و عزل و نصبی کند و احقاق حق و ابطال باطلی کند، باید خود خدا اجازه بدهد که یک کسی دخل و تصرّفی داشته باشد.

لذا خدای متعال در ابتدا مسئله‌ی خلافت را در وجود حضرت آدم تثبیت فرمودند، فرع بر خلیفه الله بودن، یکی از فروعات خلافت این است که به داد مردم برسد، به داد مظلوم برسد و ظالم را از ظلمش باز دارد، باطل را از بین ببرد، حق را تثبیت کند، «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ».

حال که تو خلیفه خدا هستی، یکی از نتایج خلافت، حقِ حاکمیت تو بین مردم است، «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ»، در بین مردم، در بین توده‌ها، در بین اجتماعات حکم کن، اما به حق حکم کن، چون خلیفه خدا هستی و خدا حقِ مطلق است و باطل در کار او راه ندارد و گرد باطل در دامان حضرت حق راه ندارد، تو هم که خلیفه‌ی او هستی اولاً به خلافت حکومت کن، ثانیاً حکومتِ تو حکومتِ خاصّی است، حکومت تو باید به حق باشد، باید قضاوت به حق کنی، باید داوری به حق کنی، «وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى»، و اگر کسی بخواهد در حکم به حق موفق باشد و تثبیت بشود و حکم به حق در وجود او نهادینه باشد، یک شرط دارد، آن هم این است که مواظب باشد ویروسِ هوا و هوس در وجود او راه پیدا نکند، اگر میکروبِ هواپرستی و تمایلات حیوانی و طبیعی و گرایش‌های فامیلی و نژادی و شهوت‌های جنسی و گرایش به ثروت و قدرت آمد، دیگر با حق سازگاری ندارد، اگر بخواهی به حق حکم کنی باید تابعِ هوا نباشی، و این هم اصل قضاوت را، مشروعیت قضاوت را، ضرورت و لزوم و وجوب قضاوت را از این آیه کریمه استفاده می‌کنیم، و هم مسیر قضاوت دینی که قضاوت به حق است، این هم نکته‌ی دومی است که کاملاً ظهور و بروز دارد. نکته‌ی سوم این است که قاضی باید از دایره‌ی پرستشِ هوا خارج باشد و بر هوا و هوسِ خودش مسلّط باشد، نفسِ او چموش نباشد، او بر نفس خودش سوار بشود، نفس بر او سلطه‌ای نداشته باشد و او را در مسیر بد نبرد. باید جریان هوا را محکوم کند، باید کنترل کند و حق را حاکم کند، حق بر هوس حاکم باشد، نه اینکه هوا و هوس بر حق و عدل حکومت کند.

این مشروعیت قضاوت، نه! بالاتر از مشروعیت قضاوت، ضرورتِ قضاوت است، «فَاحْکُمْ»، دستور می‌دهد، «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ».

اولاً مسئله‌ی قضاوت جزو ضروریات است، جزو امور لازم هست.

نکته‌ی دوم این است که قضاوت فقط در دایره‌ی حق است، به هیچ وجه از دایره‌ی حق و مسیرِ حق نباید فاصله بگیرد، نباید زاویه بگیرد.

نکته‌ی سوم این است که بر قاضی شایسته نیست که بوالهوس باشد و تمایلات مادّی و طبیعی حتّی در یک جا هم نباید بر او حکومت کند. باید از تمایلات استفاده کرد ولی استفاده‌ی به حق، و این هم نشان می‌دهد که قاضی باید خودساخته باشد، باید راه‌رفته باشد، باید راه‌یافته باشد، باید خودش را در امتحاناتی محک بزند و خاطرش از نفوذِ هوای نفس و نفوذِ باطل در وجود خودش جمع باشد که خودش را به خدا سپرده است، «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا»،[۱۹] هدایتِ ایصالیِ حق شامل حال او شده است و او را به حال خودش رها نکرده است و خدای متعال او را در مسیر حق پیش می‌برد، که خودِ این بسیار دقیق است و لوازمی دارد، تمهید بستر لازم را از ابتدای بلوغ باید کرد، در فرصت‌های دیگری باید گفت که چه باید کرد که از شرّ هوا و هوس مصون بود، تمایلات را در استخدام حق قرار داد و حق را تابعِ میل خودمان قرار ندهیم.

این سه نکته در جلسه‌ی امروزمان ان شاء الله مفید است، به شرط عمر، تا جلسه‌ی دیگر خدا یار و نگهدار شما باشد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ

[۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۴۴ (بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)

[۴] سوره مبارکه جمعه، آیه ۲ (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ)

[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۷ (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)

[۶] حدیث ثقلین

[۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱ (فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل‌لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ)

[۸] سوره مبارکه حشر، آیه ۷ (مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ ۚ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ)

[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۵

[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۹ (وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)

[۱۱] یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ

[۱۲] سوره مبارکه ص، آیه ۳۰ (وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ)

[۱۳] سوره مبارکه ص، آیه ۱۸ (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ)

[۱۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰ (وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ)

[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱ (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)

[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸ (صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)

[۱۷] سوره مبارکه علق، آیه ۳

[۱۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵

[۱۹] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹ (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)