برخی از برادران اهل سنت، برای اثبات اعتقادات خویش، به بعض احادیث واقع در مصادر حدیثی شیعی رجوع می کنند؛ از جمله ارجاعات آنها، تمسک به حدیثی است که مرحوم علی بن ابراهیم قمی رحمه الله علیه در کتاب تفسیر خویش، ذیل آیه تحریم آورده اند. در آنجا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، علاوه بر نکات دیگری که صحت و سقم آن مورد خدشه است، به پیشگویی خلافت ابوبکر و عمر نیز می پردازند. حال عده ای آن را بشارت خوانده و خلافت مولای خویش را در چشم مخالفین خود علم می کنند! در این وجیزه سعی شده است تا به این توهمات، پاسخ درخوری داده شود.
برخى از علماى اهل سنت به استناد مطلبى که در تفسیر قمى آمده، مى گویند: که پیامبر گرامى صلیاللهعلیهوآله به خلافت آقایان ابوبکر و عمر بشارت داهد اند. براى روشن شدن قضیه ابتدا شرح مختصری از آن ماجرا را نقل می کنیم. قضیه از این قرار بود که روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآله، در خانه ماریه قبطیه به سر می برد، در حالی که آن روز متعلق به حفصه بود؛ سپس حفصه آمد و غضبناک به پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله عرض کرد: «ای رسول خدا تو امروز که روز من است، در خانه من و در فراش من هستی»؟ پیامبر که این را شنید، از او حیا کرد و فرمود: «کافی است! زین پس ماریه قبطیه را بر خود حرام می کنم و دیگر به فراش او نمی روم!!! من به تو سری را نیز می گویم که اگر آن را به دیگران بگویی، لعنت خداوند و ملائک و تمام مردم بر تو باد! حفصه نیز به ایشان عرض کرد که باشد، من آن را به دیگران نمی گویم؛ آن خبر چیست؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز فرمودند: « اینکه ابابکر خلافت بعد از من را به دست می گیرد و پس او پدر تو چنین می کند. حفصه گفت: «چه کسی چنین خبری را به شما داده است»؟ حضرت نیز فرمودند: «خداوند مرا خبر کرد». سپس حفصه عایشه را مطلع کرد. و عایشه نیز خبر را به گوش پدرش رساند. پدرش نیز ماجرا را به گوش عمر رساند و به عمر گفت: «من به عایشه اعتماد ندارم؛ صحت و سقم این مطلب را از حفصه جویا شو»! عمر نیز چنین می کند و پس از انکار اولیه، سرانجام راز پیامبر صلیاللهعلیهوآله، فاش می شود!
این خبر به گوش پیامبر می رسد و آیات سوره تحریم نازل می شود[۱]. امادر این روایت چند اشکال اساسى وجود دارد:
۱ ـ اصل روایت مرسل است .
مرحوم قمى براى این روایت، سندى ذکر نکرده تا بررسى شود که آیا صحیح است یا ضعیف .
۲ ـ عدم انتساب آن به معصوم:
مضمون آن به معصوم نسبت داده نشده، بلکه قمى به عنوان شأن نزول ذکر کرده است .
۳ . هیچ مژدهای داده نشده است :
اشکال سوم این است که در روایت هیچ گونه بشارتى به خلافت ابوبکر و عمر داده نشده ؛ بلکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به حفصه فرموده: وأنا أفضی إلیک سرّاً یعنى یک خبر سرى و غیبى، نسبت به آینده به تو مى گویم.
این خبر سرّى همانند صدها اخبار غیبى حضرت نسبت به آینده است همانند اخبار از دولت شوم بنى امیه که به دنبال خوابى که حضرت دیده بود و مایه نگرانى او شده بود و این آیه شصتم سوره مبارکه اسراء نازل شد که شریفه نازل شد: که ما رؤیایی را که به تو نشان دادیم تنها برای آزمایش مردم بود؛ و ما آن ها را بیم داده و انذار مى کنیم، اما جز طغیان عظیم، چیزى بر آن ها نمى افزاید[۲]. چنانچه قرطبی نیز در تفسیر خود، به فحوای این خواب اشاره کرده و می گوید رسول گرامی اسلام، در خواب دیدند که بنی امیه همانند بوزینگان از منبرشان بالا می روند؛ که به دنبال آن حضرت غمناک شده و تا آخر عمر شریفشان لب به خنده باز نگشودند؛ آنگاه این آیه نازل شد و از سلطنت بنی امیه و فتنه بودن آن خبر داد[۳].
همچنین که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در اخبار دیگری، دوران بعد از سی سال خویش را سلطنت گزنده می خوانند؛ چنانچه ابن حجر این مطلب را از احمد بن حنبل و صاحبان سنن و ابن حبان با سند صحیح نقل می کند[۴].
پس بر فرض صحت روایت، مضمون آن فقط نشانگر پیشگویى رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله از یک اتفاق آینده است و نه یک بشارت.
- چرا علنی بیان نکرد ؟
اگر چنان که خلافت ابوبکر و عمر حق بود، مى بایست پیامبر گرامى صلیاللهعلیهوآله آن را به صورت علنى بیان مى فرمود و نیازى نبود که آن را به صورت یک خبر سرّى بیان کند[۵].
۵. بر اثر صحت روایت، حفصه ملعون خدا، ملائکه و تمام مردم خواهد بود:
مضمون روایت تمام عقائد اهل سنت را باطل مى کند ؛ زیرا در این روایت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله به حفصه فرموده:
«اگر تو این خبر غیبى و سرى را که تو به مى گویم، فاش سازى ، به لعنت خدا وملائکه وتمامى مردم گرفتار خواهى شد .»
آیا اهل سنت حاضر به پذیرفتن این مطلب نسبت به ام المؤمنین حفصه هستند ؟
- ابوبکر به عایشه اعتماد ندارد :
وقتى این خبر به گوش ابوبکر مى رسد، به نزد عمر آمده و مى گوید: «عائشه این چنین خبرى از حفصه نقل کرده ولى من به گفتار او اطمینان ندارم تو از حفصه سؤال کن»!
این عبارت نشانگر عدم اعتماد ابوبکر به دختر خویش ومتهم ساختن وى به دروغگویى است وقتى خود ابوبکر سخن دختر خود را بهتر از دیگران مى شناسد ، اعتماد ندارد ؛ پس چطور شما تمام روایات او را بدون چون و چرا قبول مى کنید؟
جالب این که فقط عمر قضیه را از حفصه مى پرسد ، او نیز در آغاز انکار مى کند ومى گوید: «چیزى در این زمینه به عائشه نگفته» یعنى او دروغ مى گوید! و پس از اصرار آقاى عمر، حفصه مى گوید: «آری پیامبر چنین گفته است»!
و در این عبارت حفصه نیز ، در ابتدا ، عائشه را به دروغگویى نسبت مى دهد ، و سپس به دروغ خود اعتراف مى کند.
بنابرین این روایت صحیح نمی باشد؛ و اگر ملتزم به صحت این روایت شویم، باید پاسخگوی ابعاد دیگری از این حدیث نیز شویم که بی شک، چنین چیزی برای صاحبان این دواعی خوشایند نخواهد بود.
.[۱] «قال علی بن إبراهیم: کان سبب نزولها أنّ رسول اللّه صلى الله علیه وآله کان فی بعض بیوت نسائه وکانت ماریه القبطیّه تکون معه تخدمه وکان ذات یوم فی بیت حفصه فذهبت حفصه فی حاجه لها فتناول رسول الله ماریه ، فعلمت حفصه بذلک فغضبت وأقبلت على رسول اللّه صلى الله علیه وآله وقالت یا رسولالله هذا فی یومی وفی داری وعلى فراشی؟! فاستحیا رسول الله منها ، فقال کفى فقد حرمت ماریه على نفسی ولا أطأها بعد هذا أبداً، و نا أفضی إلیک سرّاً فإن أنت أخبرت به فعلیک لعنه اللّه والملائکه والناس أجمعین. فقالت: نعم ما هو ؟ فقال إنّ أبا بکر یلی الخلافه بعدی ثمّ من بعده أبوک. فقالت: من أخبرک بهذا؟ قال: الله أخبرنی، فأخبرت حفصه عائشه من یومها ذلک وأخبرت عائشه أبا بکر ، فجاء أبو بکر إلى عمر فقال له: إنّ عائشه أخبرتنی عن حفصه بشئ ولا أثق بقولها، فاسأل أنت حفصه. فجاء عمر إلى حفصه ، فقال لها: ما هذا الذی أخبرت عنک عائشه ، فأنکرت ذلک، قالت: ما قلت لها من ذلک شیئاً. فقال لها عمر: إن کان هذا حقّاً فأخبرینا حتى نتقدّم فیه. فقالت: نعم قد قال رسول اللّه ذلک فاجتمع . . . . . على أن یسمّوا رسول الله فنزل جبرئیل على رسول الله صلى الله علیه وآله بهذه السوره (یَا أَیّهَا النَّبىّ لمَ تحَرّم مَا أَحَلَّ الله لَکَ تَبْتَغی مَرْضَاهَ أَزْوَاجکَ وَالله غَفورٌ رَحیمٌ قَدْ فَرَضَ الله لَکمْ تَحلَّهَ أَیْمَانکمْ). یعنی: قد أباح الله لک أن تکفر عن یمینک وَالله مَوْلاَکمْ وَهوَ الْعَلیم الْحَکیم وَإذْ أَسَرَّ النَّبىّ إلَى بَعْض أَزْوَاجه حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ به). ای: أخبرت به. (وَأَظْهَرَه الله) یعنی أظهر الله نبیّه على ما أخبرت به وما همّوا به(عَرَّفَ بَعْضَه) ای أخبرها وقال لم أخبرت بما أخبرتک. وقوله (وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) قال لم یخبرهم بما علم ممّا همّوا به. (قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنی الْعَلیم الْخَبیر إنْ تَتوبَا إلَى الله فَقَدْ صَغَتْ قلوبکمَا وَإنْ تَظَاهَرَا عَلَیْه فَإنَّ اللهَ هوَ مَوْلاَه وَجبْریل وَصَالح الْمؤْمنینَ). یعنی أمیر المؤمنین علیه السلام. (وَالْمَلاَئکَه بَعْدَ ذَلکَ ظَهیرٌ) یعنی لأمیر المؤمنین علیه السلام. ثمّ خاطبها فقال: (عَسَى رَبّه إنْ طَلَّقَکنَّ أَنْ یبْدلَه أَزْوَاجاً خَیْراً منْکنَّ مسْلمَات مؤْمنَات قَانتَات تَائبَات عَابدَات سَائحَات ثَیّبَات وَأَبْکَاراً) عرض عائشه لأنّه لم یتزوّج ببکر غیر عائشه» تفسیر القمی، ج ۲، ص ۳۷۵ ، ۳۷۷، التفسیر الصافی، ج ۵، ص ۱۹۴ ج ۷، ص ۲۳۳، تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۳۶۷
.[۲] «وَمَا جَعَلْنَا الرّؤْیَا الَّتی أَرَیْنَاکَ إلاَّ فتْنَهً للنَّاس وَنخَوّفهمْ فَمَا یَزیدهمْ إلاَّ طغْیَاناً کَبیراً» الإسراء / ۶۰
.[۳] «قال سهل: إنّما هذه الرّؤیا هی أنّ رسول الله صلیاللهعلیهوآله کان یرى بنی أمیّه ینزون على منبره نزو القرده فاغتمّ لذلک وما استجمع ضاحکا من یومئذ حتّى مات صلیاللهعلیهوآله ، فنزلت هذه الآیه مخبره أنّ ذلک من تملّکهم وصعودهم یجعلها الله فتنه للنّاس وامتحانا» ر.ک: تفسیر القرطبیّ، ج ۱۰ ص۲۸۳/۲۸۲
.[۴] « أخرجه أحمد وأصحاب السّنن وصحّحه ابن حبّان وغیره من حدیث سفینه أنّ النّبیّ صلیاللهعلیهوآله قال الخلافه بعدی ثلاثون سنه ثمّ تصیر ملکا عضوضا» فتح الباری ابن حجر ج ۸ ص۶۱
[۵] جهت اطلاع بیشتر مراجعه شوده به: قاموس الرجال، ج ۱۲، ص ۲۹۷ ، ۲۹۸
پاسخ دهید