برخی از مخالفین تشیع با رد تواتر فضائل علی علیهالسلام می گویند: «آن شیعیانی که از جمله اصحاب نبوده اند، آنها پیامبر صلیاللهعلیهوآله را ندیده اند و سخن او را نشنیده اند. حال اگر آنها روایت خود را به صحابه نسبت ندهند، نقل آنها مرسل و منقطع است و صحیح نیست. آن تعدادی از اصحاب که شیعه آنها را قبول دارند تعداد کمی هستند که ده نفر و اندکی می باشند. اگر این تعداد خبری را نقل کنند نقل آنها را نمی توان تواتر گفت. چراکه توده بزرگ اصحاب که فضائل علی را نقل کرده اند. شیعه آنها را عیب جویی می نمایند و آنان را به کفر متهم می کنند! بنابرین وقتی آنها توده بزرگی را که قرآن آنها را می ستاید متهم به دروغ گویی و کتمان حقیقت می کنند، اقدام افراد اندکی به دروغ گویی و کتمان بیشتر محتمل است!
رأی اکثریت، ملاک خوبی نیست
یکی از امتیازات و ویژگی های منحصر به فرد شیعه که به خاطر دارابودن منطق غالب و جهت قاطع در مقام مخاصمه و استدلال با مخالفان خود، از آن برخوردار بوده و موجب برتری و اثبات حقانیت اش گردیده است، استدلال و احتجاج با دلائل و مسائل مورد قبول مخالفان اش، می باشد.
شیعه به آنچه می گویند، اعتقاد دارند و قاطعانه پای بند است. اما متأسفانه اهل سنت به آنچه می گویند و در کتب معتبر روائی و تاریخی آنان وجود دارد از حقایق و حقانیت اهل بیت و امیر المومنین علیهم السلام و از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل نموده اند، معتقد نبوده و عملا پای بند نیستند و همواره در پی توجیه و انکار آنچه که خودشان در کتب معتبره خود از صحابه نقل نموده و خوشبختانه در منابع معتبر فعلی شان موجود است بر آمده و چه بسا که در بسیاری موارد علماء و بزرگان آنان برای توجیه و انکار حقایق موجود در منابع خودشان در تعجب و رنج افتاده اند به گونه ای که در برخی موارد مستبصر گردیده و ناگزیر از پذیرش حق شده اند و در خیلی موارد مانند دکتر سیّد محمد تیجانی تونسی و افراد زیاد دیگری، کتاب ها در حقانیت شیعه و بطلان نظریه اهل سنّت، نوشته اند .
شیعه در اثبات حقانیت خود و فضائل بی شمار امیر المومنین علیهالسلام نیاز به سیاهی لشکر و توده عوام ندارد و رأی اکثریت را نیز دلیل بر حقانیت و راستگوئی نمی داند؛ چراکه همیشه تعداد صالحان و راستگویان، از انبیاء، اوصیا و پیروان آنها در اقلیت بوده اند و تاریخ و سرگذشت پیشینیان گواه صادق بر این مدعا می باشد. چنانچه در حدیث شریف نبوی افتراق امت نیز گوشزد شده است[۱]. بنابراین تعداد افراد جبهه باطل و دروغ گویان بیشتر تعداد افراد صالح هستند.
بنابرین شیعه بر اساس ادله عقلی و نقلی موجود در منابع معتبر فریقین که در جای خودش تواتر و قطعیت آن به اثبات رسیده استدلال می کنند؛ بلکه اصولا با توجه به کثرت و فراوانی دلائل موجود مبنی بر اثبات امامت و فضیلت علی علیهالسلام در منابع اهل سنت، نیازی به مراجعه به منابع متقن و متواتر وجود ندارد.
تواتر برخی از فضایل اصحاب در کتب اهل سنت
اما باید دانست که اهل سنت، روایات و ادله فراوانی در جهت خلافت امیرالمومنین علیهالسلام را در منابعشان ذکر کرده اند. به تعبیر دیگر، اتفاقاً بسیاری از فضایل از سوی توده بزرگی از اصحاب، نقل شده است.
مثلاً بیش از صد نفر صحابی و دهها نفر تابعی روایت معروف غدیر که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در بازگشت از آخرین سفر حج خود ذکر نموده است را نقل نموده اند[۲]. و هم اکنون در کتاب های متعدد آنان از قبیل:
۱ـ الخصایص نسائی ، ۲ـ مجمع الزواید، هیثمی، ج۲٫ ۳ـ تاریخ دمشق،ابن عساکر، ج۲٫ ۴ـ الحاوی للفتاوی سیوطی، ج۱٫ ۵ ـ انساب الاشراف، بلاذری،ج۲٫ ۶ـ المناقب خوارزمی، ۷ـ کنز العمال، متقی هندی، ج۱۳٫ ۸ـ الفصول المهّمه، ابن صباغ مالکی، ۹ـ وفاء الوفاء، سمهودی ج۲٫ ۱۰ـ الصحیح، ترمذی، ج۵٫ ۱۱ـ السنن ابن ماجه، ج۱٫ ۱۲ـ تاریخ الکبیر، بخاری، ج۱٫ ۱۳ـ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲٫ ۱۴ـ مفاتیح الغیب، فخر رازی ج۱۲٫ ۱۵ـ الکشف و البیان، ثعلبی. ۱۶ـ فراید السمطین، حموینی، ج۱٫ و دهها کتاب دیگر.
تنها حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۵۶، نزول آیه تبلیغ درباره علی علیهالسلام را با هشت طریق مختلف نقل کرده است. اگر به گفته اهل سنّت، شیعه توده ای بزرگ از اصحاب را که قرآن آنها را می ستاید، عیب جوئی می کند، اهل سنت که عدالت صحابه را قبول دارند و از آنها تجلیل می کنند، با نقل این توده عظیم از اصحاب مبنی بر فضیلت و حقانیت علیهالسلام چه می کنند؟! چرا جرئت تعمّق و تأمل و تحقیق بیشتر درباره نقل این توده بزرگ، به خود نمی دهند؟! از چه می ترسند؟ از آشکار شدن حقیقت؟ یا از آگاهی پیدا کردن توده مردم و مسلمانان اهل تسنن که به خاطر کتمان حقایق توسط عالمان و دانشمندان شان به گمراهی و بی خبری به سر برده اند؟!
این اهل سنت است که یا باید سخنان این توده بزرگ اصحاب را درباره امامت علی علیهالسلام بپذیرند و یا همه آنها را متهم به دروغگوئی نمایند، نه شیعه که همیشه حقیقت را از هر کس که شنیده قبول کرده اند.!
شیعه وقتی فضائل علی علیهالسلام را نقل می کند، عملا متعهد آن است و به به خاطر وجود آن فضائل، از علی علیه السلام به عنوان امام و پیشوای برتر بعد از رسول خدا اقتداء می کند.
تأیید کتمان فضایل علی علیهالسلام، توسط یک دانشمند سنی
برخی از اهل سنت هم چون ابن ابی الحدید گفتند: فضائل علی علیه السّلام به حدی است که نیاز به بیان و تفصیل آن نیست… و چه بگویم درباره مردی که دوست و دشمن او، به فضل و برتری او اعتراف نموده اند و کتمان فضائل و مناقب او برای کسی ممکن نیست. بنی امیه در زمان حاکمیتشان بر مسلمانان تمام تلاش شان را بر خاموش کردن نور (فضایل) او به کار بردند و (توسط عده ای جیره خوار) برای او عیب و نقص ساختند و او را بر منبرها لعن کردند، و ستایش گران او را ترساندند؛ بلکه زندان نموده و به قتل رساندند، و نقل فضایل او را ممنوع نمودند. به گونه ای که دیگر کسی جرأت نداشت نام او را بر زبان آورند. همه این کارها جز رفعت و عظمت برای او چیزی نیافزودند، و فضایل او چون مشک بود که هر چه او را مستور نگه داشت، معروف تر گردید… و او چون خورشید است که با انگشت پنهان نمی شود… چه بگویم درباره مردی که سرچشمه همه فضائل و منبع تمام فضیلت هاست…»[۳]
وقتی در بحث خلافت و امارت مسلمین بعد از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و مقایسه اصحاب با یکدیگر و ملاحظه ویژگی ها و لیاقت و شایستگی آنان نسبت به خلافت رسیده اند، با محذور بزرگی مواجه شده اند؛ زیرا از یک طرف همان گونه که اشاره شد علی علیهالسلام را از نظر شایستگی، علم و عمل و قرابت به رسول خدا، مجمع الفضائل و برتر از همه می دانند، و از طرف دیگر افرادی مانند ابوبکر و عمر و امثال آنان را شایسته رهبری و خلافت می دانند.
چنین مسأله ای تناقض آشکار است، لذا در توجیه این کار عجیب شان توسل به قضا و قدر پیدا کرده و می گوید: «ستایش خدائی را که مفضول را بر افضل مقدّم گردانید»[۴]؛ یعنی ابوبکر را که مفضول است بر علی علیه السلام که برتر از اوست مقدم داشت.
تناقضی دیگر
راستی مگر اهل سنت همه نمی گویند که خدا و رسول اش بعد از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله امّت بیچاره را رها و به خودشان واگذار نمودند و هیچ خلیفه و امیری بر آنان نگماشت؛ پس چگونه انتخاب ابوبکر را به خدا نسبت می دهند و می گویند خدا او را که مفضول بود بر کسی که برتر از هر جهت بود یعنی علی علیهالسلام مقدم داشت؟ این کاری بود که خود اهل سنت در سقیفه انجام دادند و امام الفضائل و یعسوب الدین را رها کردند و به دنبال کسانی راه افتادند که به فرموده امیر المومنین علیهالسلام جز بر گمراهی امت چیزی نیافزود.[۵] فاعتبروا یا اولی الابصار.
[۱]. «… و انّ امتی ستفرّق بعدی علی ثلاث و سبعین فرق، فرقه ناجیه، و اثنان و سبعون فی النار..» بحارالانوار، ج۸، ص۲ ـ ۵
[۲] رجوع شود به الغدیر،علاّمه امینی، ج۱ ـ ۲
[۳] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۷
[۴] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳
[۵] نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص۴۹
پاسخ دهید