در ارتباط با دعا برای ظهور حضرت حجت علیه‌السلام شبهاتی وجود دارد که باید به آنها پاسخ گفت. یکی از این شبهات، تصور تضاد دعا و اصل علیت است که در این نوشته به آن پاسخ گفته می‌شود.

آیا پذیرفتن معجزه یا امور خارق العاده به معناى انکار اصل علیّت است؟ آیا اصل علیّت یک قانون کلّى است و لازمه پذیرش این قانون انکار معجزه و نفى تأثیر دعاست؟

 

براى روشن شدن پاسخ این سؤال، لازم است مقدمه اى بیان گردد:

بین پذیرفتن اصل علّیت با پذیرفتن علّتهاى خاص در هر مورد و منحصر دانستن علّت به علّتهاى شناخته شده فرق است. در اینجا، این دو مبحث با یکدیگر خلط شده اند.

در فلسفه یک اصل علیّت وجود دارد که بدیهى و انکارناپذیر مى باشد و مفاد آن بدین قرار است:

برخى موجودات عالم هستى به وجود موجودات دیگر نیازمندند و بدون آنها وجودشان محقّق نمى گردد; مانند اراده که معلول و وابسته به نفس است. قاعده فلسفى این بحث عبارت از این است که موجودِ فقیر و معلولِ ممکن الوجود نیازمند موجودى است که از او رفع نیاز کند; یعنى اگر دیدیم احتیاج موجود محتاجى تأمین شد معلوم مى شود علّتى وجود داشته که نیاز او را برطرف کرده است. بنابراین، پدیده ها و هر آنچه از خود داراى هستى نیست باید در اثر تأثیر عامل دیگرى بوجود بیاید.

 

 

این قاعده بدیهى و غیر قابل تشکیک است و بر این اساس، هر دانشمندى در هر علمى به دنبال یافتن علّت پدیده هاست. خلطى که در این زمینه صورت گرفته درباره شناخت علل خاص است; یعنى پس از پذیرش این اصل که معلول نمى تواند بدون علّت باشد، نوبت به تعیین علّتهاى خاص براى معلولهاى خاص مى رسد;

بنابراین، قانون فلسفى علیّت این است که هر معلول نیازمند علّت است و فلسفه براى آن اوصافى کلّى بیان مى کند; ولى براى معلولى خاص علّت خاصى معرفى نمى نماید و آن را وظیفه علم مى داند که با تجربه علّتها را بشناسد.

 

 

به عنوان مثال، فرض کنید دانشمندى در آزمایشگاه، با تغییر شرایط، در صدد کشف علل پدیده اى است، ناگهان پدیده جدیدى رخ مى دهد; مثلاً، نورى مى جهد، صدایى مى آید یا پدیده مادّى دیگرى اتفاق مى افتد. به محض دیدن یا شنیدن، از وجود آن پدیده مطّلع مى شود و مى فهمد که آن پدیده بى علّت نیست. او این مطلب را طبق قانون عقلى علّیت، مى فهمد و به تجربه هم نیازى نیست; اما اینکه علّت پیدایش این پدیده چیست، عقل به خودى خود نمى تواند آن را مشخص کند وگرنه هیچ گاه به تجربه احتیاجى نبود. پس شناخت علّتهاى خاص کار تجربه و علم است نه عقل.

 

 

بنابراین شناخت علت خاص در گرو تجربه است اما مسأله مهم (خلط دوم) این است که آیا با تجربه مى توان علّت منحصر پدیده اى را شناخت؟ اگر در شرایط خاصى به تجربه پرداختیم و معلوم گردید که پیدایش یک شىء در گرو شىء دیگرى است و رابطه بین آن دو مشخص گشت; مثلاً، با تجربه فهمیدیم که هرگاه «الف» باشد «ب» نیز تحقّق مى یابد و هرگاه «الف» را برداریم «ب» نیز نابود مى شود. آیا این تجربه مى تواند به ما نشان دهد که «ب» از غیر راه «الف» از هیچ راه دیگرى تحقّق پیدا نمى کند؟

بشر سالیان دراز است که براى روشن کردن آتش از وسایل خاصّى استفاده مى کند; آیا مى تواند بگوید که آتش جز از راه این وسایل از هیچ راه دیگرى به وجود نمى آید؟ آیا مى توان ادّعا کرد که حرارت در هر جاى دنیا و در هر زمانى تنها از طریق آتش ایجاد مى شود؟ آیا تجربه چنین نتیجه اى به ما مى دهد؟

آزمایش و تجربه (علم) نمى تواند علّت منحصر به فرد اشیا را به بشر بیاموزد. تجربه تنها آنچه را که در حوزه احساس انسان واقع مى شود، اثبات مى کند و حقّ نفى ماوراى آن را ندارد.

 

 

اساساً تجربه هیچ گاه نمى تواند محال بودن را اثبات کند. محال بودن مفهومى تجربى نیست، بلکه مفهومى فلسفى است که فقط از راه عقل به اثبات مى رسد. آنچه از راه تجربه اثبات مى شود عدم وقوع است؛ اما محال بودن آن دور از دسترس تجربه است.

 

 

با توجه به این مقدمه، روشن مى گردد که:

پذیرش اعجاز یا هر امر خارق عادتى به هیچ وجه به معناى انکار اصل علّیت یا پذیرفتن استثنا در اصل علّیت نیست; چون این امور مستند به خدا هستند، علّت مفیضه هستى بخش را در خود دارند; یعنى فرض پذیرش این امور فرض پذیرفتن علّیت خداست. اما درباره علل طبیعى، اگر معلولى بدون علّت طبیعى شناخته شده اى به وجود آید، آیا این به معناى نقض قانون علّیت است؟

با توجه به مقدمه اى که گفته شد، نمى توان ادّعا کرد که علّت طبیعى براى پیدایش یک معلول منحصر است به آنچه ما شناخته ایم و راه دیگرى براى پیدایش آن وجود ندارد; زیرا ممکن است در مواردى که امر خارق العاده اى محقق مى شود، عللى غیر از خدا و در طول وجود خدا نیز وجود باشد، عللى که ما به آنها آگاه نیستیم.

 

 

علاوه بر آن، با قانون علیّت، علیّت امور غیر طبیعى براى امور طبیعى انکار نمى شود. هیچ علمى نمى تواند تأثیر یک امر غیر طبیعى در پیدایش یک امر طبیعى را نفى کند، بلکه حتى چنین تأثیراتى را اثبات نیز مى نماید. کسانى که متحمّل ریاضت شده و نیروى نفسانى قوى پیدا کرده اند، مى توانند در برخى پدیده هاى مادّى تصرّف کنند و کارهایى انجام دهند که به وسیله اسباب طبیعى میسّر نیست. این مسأله اى است که امروزه قابل تشکیک نمى باشد.

 

 

یکى از سنّتهاى الهى این است که هرگاه مصالح اقتضا کند کارى از غیر مجراى طبیعى انجام مى گیرد. علم یا فلسفه کجا اثبات کرده است که سنّت خدا چنین است که هر پدیده طبیعى باید فقط از راه علّت مادّى و عادى به وجود آید؟

 

بنابراین اثبات معجزه و تأثیر دعاها به معناى نفى علّت در پدیده واقع شده نیست، بلکه به معناى اثبات علّتى وراى علّتهایى است که عموم مردم مى شناسند.

لذا، اصل علّیت به عنوان یک اصل ضرورى و کلّى با معجزه و امور خارق العاده قابل جمع است و هیچ تناقضى با آنها ندارد.

 

 

منبع:پرسمان