«ابوذر غفاری گفت: با این دو گوش خود از پیامبر شنیدم-که اگر دروغ گویم، ناشنوا گردم- و با این دو چشم خود دیدم-که اگر دروغ گویم، کور شوم-که پیامبر (ص) فرمود: علی رهبر شایستگان، قاتل کافران، و یاریگرِ کسی است که یاری اش کند، و رهاکنندۀ کسی است که رهایش کند. من روزی با رسول خدا (ص) نماز ظهر می خواندم، پس سائلی وارد مسجد شد و کمک خواست اما کسی به وی چیزی نداد… در آن هنگام علی در رکوع بود و دیدم که دست راست را از زانو برداشت و به سوی سائل گرفت. سائل پیش آمد و انگشتر را از دست علی بیرون آورد. پس چون پیامبر (ص) از نماز فارغ گردید، روی به سوی آسمان کرد و گفت: خداوندا، موسی از تو درخواست کرد و گفت:«پروردگارا، سینه ام بگشا و امر را برایم آسان فرما و گره از زبانم بگشا تا سخنم بفهمند و وزیری از خاندانم برای من قرار ده. برادرم هارون را. پشتم را به او قوی گردان و او را در امرم شرکت ده».پس تو به او خطاب فرمودی:«بازوی تو را به برادرت تقویت می کنم و به شما قدرت و اختیاری خواهم داد…».خدایا، من نیز محمد پیامبر و برگزیدۀ تو هستم. خدایا، سینه ام را بگشا و امرم را آسان فرما و برای من از اهلم علی را وزیر قرار ده و به او پشتم را محکم فرما. هنوز سخن پیامبر (ص) به انتها نرسیده بود که جبرئیل از جانب خدا نازل شد و آیه آورد که:«انّما ولیُّکم اللّه و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصّلاه و یؤتون الزکاه و هُم راکعون…».

 

 

بنابر اجماع مفسّرین، علی(ع) بود که در رکوع انگشتر از دست بیرون کرد و به فقیر داد. منابع: تفسیر کشّاف(ج۱،ص۶۲۳)-تفسیر فخر رازی(ج۱۲،ص۲۵)-تفسیرطبری(ج۶،ص۱۸۶)-تفسیرابن مردویه(ص۲۹۵)-شواهد التنزیل حسکانی(ج۱،ص۲۳۰)و همچنین: تفسیر ثعلبی، تفسیر قرطبی، درّالمنثور سیوطی، زاد المسیر ابن جوزی ،احکام القرآن جسّاس، تفسیر ابن کثیر و تفسیر الآلوسی؛ ج۶، ص۱۶۷(منابع اهل سنت).

حدیث ولایت:[۳۱۰]رسول خدا(ص) خطاب به علی(ع)فرمود:«أنت ولیّ کل مؤمن بعدی…تو پس از من ولیّ هر مؤمنی هستی».

منبع حدیث: مسند احمد؛ ج۱، ص۳۳۱ و ج۴، ص۴۳۸ ـ مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری؛ ج۳، ص۱۱۰ و ۱۳۴ـ مجمع الزوائد للهیثمی؛ ج۹، ص۱۲۰ و ۱۲۸ـالاستیعاب لإبن عبدالبر؛ ج۳، ص۱۰۹۱ـ کنز العمال للمتقی الهندی؛ ج۱۳، ص۱۴۲ـ تاریخ الإسلام للذهبی؛ ج۳، ص۶۳۱ و ج۱۱، ص۷۱ و… . بدیهی است که معنی «ولیّ» در این حدیث همان معنایی است که خلیفۀ اول در تعیین جانشین خود به کار می برد: إنی وَلَّیتُ علیکُم عمر…من، عمر را ولیّ شما قرار دادم(معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول لابن الأثیر الجزری؛ ج۴، ص۱۰۹)، نه معانی دیگری چون دوست و آزادکننده و… . در معنای ولایت، ابن منظور مصری در لسان العرب می نویسد: ولایت همانند امارت و تسلط است. ابن اثیر نیز در النهایه می نویسد: مقصود از ولایت، تدبیر، قدرت و فعل است.

آیۀ تطهیر:«إنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهّرَکُمْ تَطْهِیرًا…ای اهل بیت، خدا می خواهد پلیدی را از شما دور کند و شما را پاک سازد».[۳۱۲]

این آیه درست پس از خطاب خداوند به زنان پیامبر(ص) آمده است، بنابر این، مخالفان اهل بیت(س) می گویند که مقصود از اهل بیت در آیۀ تطهیر، زنان پیامبر(ص) می باشند. اما آنان نمی توانند به این پرسش پاسخ دهند که اگر این آیه در وصف زنان پیامبر(ص) است، چرا فعل مذکرِ«یُطَهِّرَکُم»در آن به کار رفته است؟

منابع تفسیری و فقهی و تاریخی رجال اهل سنت و حتی سلفیون صراحت دارند که آیۀ تطهیر در شأن اهل بیت(س)نازل گشته است. لطفاً رجوع کنید به: تفسیر قرطبی؛ ج۹ ص۶۲-ج۱۴ ص ۱۵۸-فتح القدیر؛ ج۳ ص ۵۶۵،ج۴،ص ۳۹۵- الدّر المنثور سیوطی؛ ج۵، ص ۶۱۳، ج۶ صفحات: ۵۹۹و۶۰۳-۶۰۷- الکشاف زمخشری؛ج۱ ،ص۹۹۶-روح المعانی آلوسی؛ ج۶ ص ۱۵۳ و ج۱۲ ص۱۰۲و ج۱۶ ص۲۸۴و ج۱۲ ،صفحات: ۱۲-۱۴-۱۷ و ج۲۵ص ۱۴۹-صحیح مسلم؛ ج۴ ص۱۸۸۳،حدیث۴۴۵۰- سنن ترمذی؛ ج۵ ،صفحات:۳۵۱-۳۵۲-۶۶۳- مسند احمد حنبل؛ ج۱ ص۳۳۰، ج۳ ،صفحات: ۲۵۹-۲۸۵، ج۴،ص۱۰۷، ج۶ ،ص۲۹۲- المستدرک؛ ج۲ ص۴۵۱، ج۳ ،صفحات: ۱۴۳-۱۵۹-۱۷۲- صحیح ترمذی؛ ج۳ ،صفحات: ۹۱-۲۲۶- الاستیعاب؛ ج۱ ،صفحات: ۳۳۸-۴۸۸-۵۲۰- اُسدُالغابه؛ ج۱ ،صفحات ۲۶۰-۲۶۵-۱۰۹۳-۱۱۶۱-۱۳۹۶- الطبقات الکبری؛ ج۸ ،صفحات: ۱۹۹-۲۰۰- منهاج السنّه ابن تیمیه؛ ج۳،صفحات:۱۷-۱۵۷، و ج۴ ،ص۲۱-۲۳، و ج۵،صفحات: ۶-۱۳-۳۳-۶۶-۳۰۲ و ج۷،صفحات: ۶۸-۶۹-۷۱-۷۴- الفتاوی الکبری؛ ج۲ ،ص۱۹۰- البدایه والنهایه؛ ج۲ ،ص ۲۵۷، ج۵،صفحات :۲۹۱-۳۲۱، ج۶ ،ص۳۷۰، ج۷ ،ص۳۳۹، ج۸ ،ص۲۰۵ و بسیاری دیگر

 

 

آیۀ لیله المبیت:«و مِن النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رئوفٌ بالعِباد… و از میان مردم، کسی است که جان خویش را برای کسب رضایت الهی فدا می نماید و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».[۳۱۳]این آیه در شأن فداکاری امیرالمؤمنین(ع) نازل گردید در شبی که به جای پیامبر(ص)در بستر ایشان آرمید، در حالی که قرار بود نماینده ای از هر یک از قبایل قریش در آن شب با هجوم به خانۀ پیامبر(ص) وی را در بسترش به قتل برسانند. این مطلب در منابع اهل سنّت، از جمله تفسیر رازی ذکر شده است.

حدیث ثقلین:«من دو امر گرانسنگ در میان شما به یادگار مى‏گذارم، اگر به آن دو چنگ زدید، هیچ‏گاه گمراه نخواهید شد. یکى از این دو بزرگتر از دیگرى است؛ کتاب خدا(قرآن) این ریسمان الهى که از آسمان تا زمین کشیده شده است، و عترت من(اهل بیت). این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند. پس بیندیشید که چگونه حقّ مرا در این دو ادا مى‏کنید».

برخی از منابع حدیث: صحیح ترمذى؛ ج ۵، ص ۳۲۹، ح ۳۸۷۶- درّ المنثور؛ ج ۶،ص ۷ و ۳۰۶- صواعق المحرقه؛ ص ۱۴۷ و ۲۲۶- اُ سدُالغابه؛ ج ۲، ص ۱۲- تفسیر ابن کثیر؛ ج ۴، ص ۱۱۳- البدایه والنهایه؛ ج ۵، ص ۲۲۸- صحیح الجامع الصغیر؛ ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۲۴۵۴ و ج ۱، ص ۴۸۲، ح ۲۴۵۷- مجمع الزوائد هیثمی؛ ج ۱، ص ۱۷۰ – دکتر سید محمد حسینی قزوینی. لطفاً برای بررسی اسناد حدیث ثقلین در منابع اهل سنت و تواتر آن به سایت: www.valiasr-aj.com مراجعه نمایید.

 

 

حدیث منزلت:«ای علی، تو نسبت به من به منزلۀ هارونی نسبت به موسی، جز که پس از من پیامبری نیست».

حسکانی می گوید: «حدیث منزلت با پنج هزار سند،ثابت شده است»- شواهد التنزیل؛ج۱، ص۱۹۵٫ سیوطی می‌گوید: «یکی از احادیث متواتره ای که از پیامبر اکرم(ص) صادر شده است، حدیث منزلت است»-الازهار المتناثره فی الاحادیث المتواتره، ص۷۶٫ این روایت در صحیح بخاری(ج۵، ص۱۲۹)و صحیح مسلم(ج۷، ص۱۲۰ )آمده است. در قرآن سه منزلت برای هارون تبیین شده است: منزلت نبوّت(مریم؛۵۳)- مقام وزارت(طه؛۳۰-۲۹ و فرقان؛۳۵)- مقام خلافت(اعراف؛۱۴۲)-دکتر سید محمدحسینی قزوینی.

حدیث ابلاغ آیۀ برائت:«علی از من است و من از علی هستم و ادا نمی کند مطلبم را جز خودم و علی».

برخی از منابع حدیث: سنن ابن ماجه؛ج۱،ص۴-خصائص نسائی؛ص۲۰-صحیح ترمذی؛ج۵، ص۳۰۰- جامع الاصول ابن کثیر؛ ج۹،ص۴۷۱ و… . این شباهت دارد به خطاب پیامبر(ص) در مناسبت دیگری به علی(ع):«ای علی، تو هستی که برای امّتم بیان می کنی آنچه را که پس از من درباره اش اختلاف کنند»- تاریخ دمشق بن عساکر؛ج۲،ص۴۸۸- کنوزالحقائق مناوی؛ص۲۰۳-کنزالعمال؛ج۵،ص۳۳.

حدیث فتح خیبر:در سال هفتم هجرت در غزوۀ خیبر پس از عدم توفیق شیخین در گشودن قلعه ها در دو روز اول جنگ، دربارۀ علی(ع) فرمود:«فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند»-صحیح بخاری،؛ج۴، ص۵- صحیح مسلم؛ ج۵، ص۱۹۵.

حدیث یوم الدّار:در سال سوم بعثت، پس از نزول آیۀ«و انذر عشیرتک الأقربین…و خویشاوندان نزدیکت را بیم ده»[۳۱۴]،پیامبر(ص) چهل تن از نزدیکانش را جمع نموده و سه بار دعوت خویش را ابلاغ کرد و اعلام فرمود:«شما عشیرۀ من هستید. خداوند پیامبری برنیانگیخت مگر که از خاندان وی، برادر و وزیر و وارث و وصیّی برایش قرار داد. پس کدام یک از شما با من بیعت می کند که برادر و وارث و وصیّ من بوده و نسبت به من منزلت هارون را به موسی(ع) داشته باشد الّا که پس از من پیامبری نخواهد بود؟».پس ایشان سکوت کردند. حضرت فرمود:«یکی از شما بر خیزد والّا از غیر شما خواهد بود و شما پشیمان خواهید شد».پس هر سه بار علیِ نوجوان برخاست و دعوتش را اجابت نمود، پس پیامبر(ص)به او فرمود:«بنشین که تو برادر و وصیّ و وزیر و وارث و جانشین من پس از من هستی».و خطاب به حاضران فرمود:«این علی، برادر و وصیّ و خلیفۀ من پس از من است. پس به او گوش فرا دهید و از او اطاعت نمایید»- تاریخ الطبری؛ ج۲، ص۶۳- الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر؛ ج۲، ص۶۳- شرح نهج البلاغه لإبن أبی الحدید؛ ج۱۳، ص۲۱۱ ـ کنز العمال للمتقی الهندی؛ ج۱۳، ص۱۱۴- تفسیر البغوی؛ ج۳، ص۴۰۰ ، و دهها مصدر دیگر. تمام راویان روایت طبری مورد وثوق رجالیون اهل سنت اند-دکتر سیدمحمد حسینی قزوینی.

طبرانی با اسناد خود از سلمان روایت می‌کند که: « به رسول خدا(ص)عرض کردم: ای رسول خدا، هر پیامبری وصیّ و جانشینی دارد، وصیّ و جانشین شما کیست؟ حضرت در پاسخ فرمود:همانا وصیّ، محرم اسرار و بهترین شخص بعد از من که وعده‌ها و دیون مرا ادا می‌کند علیّ بن ابی‌طالب است»- المعجم الکبیر؛ ج۶ ،ص۲۲۱- مجمع الزوائد؛ ج۹،ص۱۱۳- فتح الباری؛ ج۸ ،ص۱۱۴٫ احمد بن حنبل از انس بن مالک از رسول خدا(ص)روایت کرده است:«وصیّ، وارث، ادا کنندۀ دیون و وعده‌های من، علیّ بن ابی‌طالب است»-فضائل الصحابه؛ ج۲ ،ص۶۱۵ ،ح ۱۰۵۲، نشر جامعه أمّ القرى ـ بمکّه المکرّمه. ابن عساکر از بریده و او از رسول خدا(ص) نقل کرده است که فرمود:«لِکلّ نبیّ وصیٌّ و وارثٌ و أنَّ علیاً وصییّ و وارثی…برای هر پیامبری وصیّ و وارثی است، و وصیّ و وارث من نیز علی بن ابی‌طالب است»- تاریخ مدینه دمشق؛ ج۴۲ ص۳۹۲، المناقب للخوارزمی؛ص۴۲.

 

 

تعریف کلمۀ وصیّ در بزرگترین دائره المعارف لغت؛ تاج العروسِ زبیدی(ج۱۰، ص۳۹۲)و نیز در کتب لغت دیگر چون لسان العرب(ج۱۵، ص۳۹۴)و کامل مبرد(ج۲، ص۱۵۱) آمده است: «واژۀ وصیّ از القاب ویژۀ علی در زمان رسول خدا(ص)بود». باید توجه داشت که واژگانی وارد کتابهای لغت می گردد که در فرهنگ عامّه رسوخ کرده باشد.

حدیث باب علم:«من شهر علم هستم و علی درگاه آن است، و هر کس که می خواهد وارد این شهر شود باید از درگاه آن وارد گردد». برخی از منابع حدیث از اهل سنت: المستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری؛ ج۳، ص۱۲۶ـ المعجم الکبیر للطبرانی؛ ج۱۱، ص۵۵ ـأسدالغابه لإبن الأثیر؛ ج۴، ص۲۲.

نووی می‌نویسد: « در تاریخ ثبت شده است که تمام صحابه از علم علی استفاده کردند و از او پرسش می کردند. ولی تاریخ ثبت نکرده است که علی از یکی از صحابه پرسشی کرده باشد» -تهذیب الأسماء و اللغات للنووی؛ ج۱، ص۳۱۷٫ حاکم نیشابوری(از علمای اهل سنت) می‌گوید: « فقط علی بود که می‌فرمود:سلونی قبل أن تفقدونی… بپرسید از منهر چه را که می‌خواهید پیش از آن که مرا نیابید» -المستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری؛ ج۲، ص۳۵۲ و ۴۶۶.

 

 

مردی از علی(ع) پرسید: چگونه است که شما پرسشها را بدون تأمل و اندیشه پاسخ می دهید؟ حضرت از وی پرسید:«انگشتان دستت چند تاست؟».آن مرد بی درنگ پاسخ داد: پنج تا. حضرت از وی پرسید:«چرا بدون تأمل و اندیشه پاسخ گفتی؟».یعنی که پاسخ همۀ پرسشها نزد ما به این روشنی و وضوح است(از جملۀ عجایبی که از آن حضرت مشاهده شد، ایراد خطبۀ بدون الف و لام و نیز خطبۀ بدون نقطه بود که بی هیچ اندیشه و درنگی انشاء فرمود). صحابه در مسائل دشوار به او مراجعه می کردند. خلیفۀ اول در این باره گفت: «خدا مرا برای مشکلی نگه ندارد که ابوالحسن مرا در نیابد» -المصنف لإبن أبی شیبه الکوفی؛ ج۷، ص۱۸۰٫ ابن حجر هیثمی در کتاب ضد شیعی خود نقل می کند: «رسول خدا(ص) به علی فرمود: نسبت تو با من همانند نسبت هارون با موسی است الّا که پس از من پیامبری نخواهد بود. هر گاه برای عمر مشکلی پیش می آمد از علی کمک می گرفت… عمر از علی می پرسید و از او کسب علم می کرد و من مشاهده می کردم که هر گاه امری بر عمر مشکل می شد می پرسید: آیا علی اینجاست؟»- الصواعق المحرقه على أهل الرّفض والضلال والزندقه؛ ابن حجر الهیثمی. ابن عبد البر، عالم اهل سنّت، با سند صحیح آورده است: «عمر همواره به خدا پناه می برد از این که معضلی برایش پیش آید و ابوالحسن حاضر نباشد. یکی از این موارد زن مجنونی بود که دستور رجم وی را صادر کرده بود و یکی هم ‌‌ زنی که شش ماهه وضع حمل کرده بود و عمر می خواست بر وی حدّ جاری کند. علی گفت: خداوند فرموده است: دوران بارداری و شیردهی سی ماه است، و نیز گفت: خدای سبحان تکلیف را از مجنون برداشته است. در چنین مواردی بود که عمر می گفت: اگر علی نبود عمر هلاک می شد»- الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ابن عبدالبر؛ ج ۳ ، ص ۱۱۰۳٫ عمر در طول خلافتش هفتاد بار این جمله را تکرار کرد-المناقب للخوارزمی؛ ص۸۱ ـ المواقف للإیجی؛ ج۳، ص۶۲۷ـ شرح المقاصد فی علم الکلام للتفتازانی؛ ج۲، ص۲۹۴٫ عمر همچنین دستور داده بود: «اگر علی در مسجد است، کسی فتوا ندهد».

 

 

متن کامل شاهکار ادبی حضرت علی(ع): «خطبه بدون الف»: کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که: روزی جمعی از اصحاب پیغمبر(ص) بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟ معلوم شد حرف الف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) که حضور داشتند، بدون تأمّل و فی البداهه خطبه ای فرمودند. چنان که عقلها حیران ماند و نام این خطبه را مونقه گذاشتند؛ یعنی در حسن و نیکویی و بلاغت، شگفت آور است. آن حضرت فرمودند:
«
حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَهً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَهَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَهٍ موسِعَهٍ، وَ عُقوبَهٍ موجِعَهٍ، رَحمَتُهُ جَنَّهٌ عَریضَهٌ مونِقَهٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَهٌ موبِقَهٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَهٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَهً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّهً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَهٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَهٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّهِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَهٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَهٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّهٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَهَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَهٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَهٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَهٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَهٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَهٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَهٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَهٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَهٍ وَ کَبیرَهٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَهٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَهٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَهٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَهٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَهُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَهَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدهٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَهٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَهَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَهٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَهً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَهُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَهُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَهَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَهٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَهٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم».

 

 

ترجمه: «ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.
از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار .
و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را –در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.
ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.

 


هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.
(در چنین حالی می بینی که) تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند. (اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.
(اکنون) درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند. داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گیری (نا مورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.

به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.

 


پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد.
این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.
این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما».

 

 

 

منبع:پرسمان