- اهل بیت علیهم السّلام مظهر طهارت
- غرور انسان در عین ضعف او در برابر قدرت خدا
- عاقبت غرور
- اهل بیت علیهم السلام، آیینهی جمالی الهی
- جایگاه امام حسین علیه السلام نزد خدا و پیامبر
- گذری بر حادثهی کربلا
- سفارش امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها در مورد صبر
- بررسی چهرهی فتنهگران و مخالفین امیر المؤمنین
- عبرت از خطاکاران تاریخ
- توصیه به جوانان در ترک گناه
- گناه، زمینهساز خیانت به امام
- برخی از عوامل انحراف انسان
- غفلت زمینهساز انحرافات
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ الصَّلَاهِ عَلَى خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ طَبیبِ نُفُوسِنَا شَفیعِ ذُنُوبِنَا نَبیِّ الرَّحمَۀ وَ مُنتَقِی الأمَّۀ أبِی القَاسِم مُحَمَّد وَ آلِهِ المَعصُومینَ المَظلُومین سِیَّمَا مَولَانَا کَهفِ الحَزین وَ غِیَاثِ المُضطَرِّ المُستَکین، بَقیَّۀِ الله فِی العَالَمین (أرواحنا فداه) وَ عَجَّلَ الله خَرَجَهُ وَ سَهَّلَ الله مَخرَجَهُ وَ رَزَقَنَا الله رؤیَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ دُعَائَهُ وَ رأفَتَهُ و رَضاهُ وَ اللَّعنُ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین»
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[۲]
ایّام شهادت جانگداز حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام و اصحاب ایشان را به محضر شریف امام زمان ارواحنا فداه و شما تسلیت عرض میکنم.
اهل بیت علیهم السّلام مظهر طهارت
مطلبی را که با عنایت خود ایشان مناسب است در اطراف آن تأمّل شود، صحبت شود این است که چطور میشود واضحاتی در جامعه تحت پردهها قرار بگیرد و فوق آنچه که فکر بشر میتواند تصوّر کند دگرگونیها، تحوّلات و تغییرات در بشر ببیند. یکی از واضحات در جهان اسلام طهارت، قداست و ولایت برای پیغمبر و چهار نور پاکی است که مجموعاً خمسهی طیّبه نامیده میشوند. آیهی مباهله در شأن آنها نازل شده است، امام حسین علیه السلام در کودکی، در آیینهی وحی به عنوان حجّت خدا به خلائق معرفی شده است، به عنوان پسر پیغمبر خدا برای او شناسنامه صادر کرده است و در مصاف با باطل خدا او را کسی معرفی کرده است که نور او ریشهی باطل را میخشکاند. اگر آن ظلمت به جنگ نور بیاید چیزی از آن باقی نمیماند. این آیهی تطهیر بسیار اسرارآمیز است «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»[۳] (صلوات) این طهارت، طهارتی نیست که در حیطهی کار ما قرار دارد. ما مأمور هستیم که خود را پاکیزه نگه داریم. کفر، شرک، «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ»[۴] شرک و انواع آن نجس است، پلید است، انسان باید شرک عملی نداشته باشد، شرک اخلاقی نداشته باشد، شرک فکری نداشته باشد، ریا شرک خفی است، اینها انسان را آلوده میکند، ما باید از اینها پرهیز کنیم و اگر مبتلا هستیم باید خود را شست و شو بدهیم ولی این طهارتی که خدا با «إِنَّمَا» فرموده و به مشیّت قاطع خود مستند کرده است «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» در کنار آیهای در سورهی مبارکهی هل أتی «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»[۵] اگر خدا اراده کند عنصری را نور کند، در ذات خود ذوب کند، مغایرت را از او بگیرد، او را آیینهی تمام نمای خود کند، به هیچ جهت و جنبهای برای او جز خدانمایی نگذارد بماند به او جامی از محبّت و معرفت خود میدهد که با سر کشیدن این جام دیگر هیچ از او باقی نمیماند.
غرور انسان در عین ضعف او در برابر قدرت خدا
«فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً»[۶] خدا بر کوه جلوهای کوچک کرد، جلوهی خدا در حدّ بود، هم اثری از کوه باقی نماند، هم منظری و ناظری باقی نماند. منظر موسی که کوه بود هرچه دید برای انسان بزرگ است آن کوه زندگی انسان است. آنچه برای حضرت موسی مهم بود به نظر بزرگ میآمد اثری از آن باقی نگذاشت اگر منظر را از انسان بگیرند و نظر را نگیرند هنوز علّت باقی است. خدا مرحوم آیت الله بهاء الدّینی را رحمت کند، ایشان تأکید داشتند انسان کاری انجام دهد که مبدأ میلش عوض شود تا تمایل در انسان وجود دارد، کشش در انسان وجود دارد انسان دائماً در خود با جنگ است.
آدم متکبّر، آدمهای مغرور، بعضی مواقع میخواهد گذشت کند ولی امکان ندارد، اصلاً ظرفیت آن را ندارد اصلاً نمیتواند انتقاد بشنود، اصلاً نمیتواند کسی را کنار خود کسی بداند، خیلی غرور دارد. این با نصیحت و موعظه و… امکان ندارد. باید تحوّلی در او به وجود بیاید، خدا بت وجود او را بشکند، عجز وجود خود را، فقر خود را، ناتوانی خود را، بیچارگی خود را لمس کند و آن وقت دیگر نمیتواند احساس غرور کند.
از گدا جز گدایی نیاید وز گدا پادشاهی نشاید
مگر فقر محض چه چیزی دارد که این دو، سه روزی که امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: اگر این سه چیز نبود این بشر چه میشد؟ یک مورد فقر است و دیگری بیماری و مورد سوم مرگ است. این آدمی که یک ویروس کوچک اینقدر او را تحت فشار قرار میدهد که گاهی گریه میکند، یک انسان متشخّص از درد به خود میپیچد، یا کسی که با یک ورشکستگی آواره میشود و نمیتواند سر خود را بالا بگیرد یا این همه مرگهای ناگهانی که بشر ملاحظه میکند میفهمد که انسان هیچ قدرتی ندارد. در عین حال اینقدر غرور دارد، اینقدر روی خود حساب میکند.
عاقبت غرور
قرآن میگوید چرا به گذشتگان نگاه نمیکنید، قدرت آنها بیش از شما بود امّا عاقبت آنها چه شد؟ مگر شما میمانید؟ مگر شما چیزی دارید؟ گفتن آن آسان است ولی در عمل وقتی شما جوانها رئیس میشوید، وقتی وزیر میشوید، وقتی مقام بالا پیدا میکنید، اطراف شما شلوغ میشود، آن وقت احساسی به شما دست میدهد و خیلی هم دوست دارید که همه را داشته باشید و خود را هم در خط نگه دارید ولی بادی وزیده و دماغ انسان را پر کرده و دیگر نمیتوان آن را کنترل کرد امّا وقتی که از انسان منظر را بگیرند آن چیزی که نگاه میکند (هر آنچه دیده بیند دل کند یاد) آدم چیزی نداشته باشد تا ببیند. چرا نگاه میکنی تا وسوسه شوی؟ چرا چشم تو به زرق و برق دنیا خیره میشود تا مضطرب شوی، آرزو پیدا کنی، اینها چرکی است که میآید و میرود، دنیا بسیار زودگذر است، ریاست، ثروت، جوانی، بین خود و خدا واقعاً یک رؤیا است، یک خواب بیشتر نیست تا انسان متوجّه احوال خود میشود میفهمد عمرش گذشته و فرصتها را از دست داده، خیلی کارها میتوانسته انجام بدهد و جا مانده و هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. اینجا در مورد حضرت موسی هم کوه مندک شد، از بین رفت و چیزی از آن باقی نماند و هم ما به حال صعق در آوردیم. تا به حال کوه میدید، حالا ما را میبیند. کسی که او را ببیند صعقه پیدا میکند، از خود بیخود میشود، دیگر خودی ندارد، بیخود شدن یعنی خود را از دست دادن، خود را باختن.
اهل بیت علیهم السلام، آیینهی جمالی الهی
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از خدا درخواست نکردند «رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ»[۷] خیر، خدا آنها را آیینهی جمال قرار داده است و جامی به خورد آنها داده است که با سر کشیدن و نوش جان کردن آن جام اساساً چیزی برای آنها باقی نمانده است. جز خدا در وجود آنها نیست، جز رضای خدا «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[۸] اصلاً جز این نیست که انسان با او معامله کند چه کسی چیزی دارد که به من بدهد؟ فرد باشد یا جامعه، این اقبالها، این ادبارها، این شعارها سر سوزنی در قابلیت اشخاص تأثیری ندارد، همه گذرا هستند. خوشا به حال کسی که خدا دارد، خوشا به حال کسی که با خدا دوست است، انیس او خدا است، یاور او خدا است، ظهیر او خدا است.
خدا مرحوم آیت الله بهجت را رحمت کند ایشان در ذکرهای خود میگفت: «یا هادی»، ولی وقتی به اشخاص نگاه میکرد میگفت: «یا ستّار»، به ما نگاه میکرد نمیدانم چه چیزی میدید؟ میگفت: «یا ستّار» امّا وقتی خودش بود میگفت «یا هادی». اگر او کسی را ببرد خوب میبرد. «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۹].
خدا امام حسین را طاهر کرده. او طاهر است نه اینکه مطهّر باشد، مخلِص با مخلَص فرق دارد؛ یک شخص با تلاش خود به مراتبی از اخلاص دست پیدا میکند و در زندگی خود توانسته چند کار هم انجام دهد ولی خود خدا از یک شخص هر چیزی که داشت گرفته «اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلِّصُهَا»[۱۰] خدایا من را بگیر و خود را در وجود من بگذار، نور خود را بگذار، جلوهی خود را بگذار، دیگر من نباشم، این من بسیار نجس است، این من خیلی بلا است، این من دین و دنیای انسان را بر باد میدهد.
جایگاه امام حسین علیه السلام نزد خدا و پیامبر
امام حسین در قرآن کریم اصلاً منعی نداشت، امام حسین آیینه بود، هر کسی که حسین را میدید خدا را میدید، اینکه در روز عاشورا کسی امام حسین را زیارت کند خدا را در عرش او زیارت کرده است بیدلیل نیست. امام حسین بر عالم امکان احاطه دارد، امام حسین سایهی خدا است، امام حسین اسم اعظم حق تعالی است و مردم احترام حضرت رسول را به امام حسین به همین عنوان، احترام به امام حسین احترام به خدا بود. وقتی امام حسین میآمد اگر پیغمبر روی منبر نشسته بود با آن متانت و وقار اجتماعی، با این همه پروانهها و عشّاقی که چشم به لبهای پیغمبر دوختند گویا پیغمبر خدا سراسیمه میشد و پلههای منبر را یکی بعد از دیگری در مینوردید و میرفت حسین را در آغوش میگرفت و روی منبر میآورد و روز زانوی خود مینشاند. نماز رسول خدا، اگر امام حسین چیزی جز جلوهی خدا بود مگر چیزی حواس پیغمبر را پرت میکند؟ حضرت رسول همیشه در حال خلسه بود، همیشه در حال صعقه بود، هیچگاه جز خدا ندیده بود، وقتی امام حسین روی دوش او میآمد و آنقدر هم سجدهی طولانی میکرد که نمازگزارها فکر میکردند که جبرئیل نازل شده، وحی نازل شده است بعد که میپرسیدند یا رسول الله شما در نماز جماعت اینقدر مردم را معطّل نمیکردید چه اتّفاقی رخ داد که سجدهی شما اینقدر طولانی شد؟ میفرمودند حسین روی شانهی من آمد، آنقدر معطّل کردم تا خودش پایین بیاید.
این حسین نور خدا است، این حسین جلوهی حق تعالی است. من قصد ندارم در مسائل و معادی آن صحبت کنم که اساساً در عالم اشباح، در عالم علل حضرت سیّد الشّهداء جزء وسائط فیض است ولی در همین عالم آیهی مباهله، آیهی تطهیر، آیهی مودّت، سورهی هل أتی در مورد آنها نازل شده است و این را خاص و عام میدانستند و امام حسین (علیه السّلام) محبوب همه بود. از امام حسین هیچ کسی هیچ گلهای نداشت؛ یعنی کسی از امام حسین چیزی خواسته باشد و امام حسین دست رد به سینهی او زده باشد، امکان نداشت. کوفیان پیش امیر المؤمنین میآمدند و میگفتند باران نباریده و ما نگران هستیم. امیر المؤمنین به امام حسین حواله میداد و میگفت اگر میخواهید باران ببارد نزد حسین بروید و همیشه در رحمتها دست امام حسین علیه السلام گرهگشا بود.
گذری بر حادثهی کربلا
حضرت سیّد الشّهداء در روز تاسوعا بود که دیدبان این دشت، شیرزن کربلا که خود حضرت زینب هم جزء عجایب عالم خلقت است، حکایت و داستانی از اسرار ازلی و ابدی خود حضرت زینب است. او اوّلین کسی است که میآید و به حضرت سیّد الشّهداء اطّلاع میدهد که یا ابا عبدالله من این نقل و انتقالات و اردوی دشمن را حالت تهاجم میبینم، گویا قصد نزدیک شدن به خیمهها را دارند، گویا میخواهند همین الآن کار را تمام کنند. اینجا باز یک مدال هم به حضرت سیّد الشّهداء ابا الفضل را داد و از این حالت ملکوتی حضرت ابا الفضل پرده برداشت «ارْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ»[۱۱] حسین به قربان تو عبّاس من قربان تو شوم، او کیست که امام حسین قربان او میشود! حضرت ابا الفضل رفتند، گزارش آوردند بله، قصد آنها حمله است، میگویند یا بیعت یا جنگ. امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: شما امشب را برای ما مهلت بگیرید که ما آنچه را که دوست داریم و عشق ما است یک بار دیگر این عشق در وجود ما جلوه کند تا برای آیندگان کلاس باشد. خدا میداند که من نماز را دوست دارم، کثرت استغفار را دوست دارم، تلاوت کلام الله را دوست دارم، دعا را دوست دارم، یک شب به ما مهلت بدهند که ما این کارها را یک بار دیگر برای آخرین بار انجام بدهیم. حضرت ابا الفضل هم رفتند، عمر سعد اجازه نمیداد، یکی از همان رذلهای که نسبت به آنها رذالت کمتری داشت توبیخ کرد، گفت: او پسر پیغمبر است، همه او را میشناسند، آنها آل رسول هستند. اگر اسیرهای ترک را بگیریم و چنین تقاضایی از ما کرده بودند ما تقاضای آنها را رد نمیکردیم. آنها که نمیتوانند از محاصرهی ما فرار کنند. حالا یک شب هم به آنها مهلت بدهید تا اینکه سر انجام مهلت گرفتند.
نقل شده است که حضرت سیّد الشّهداء وقتی آنها آتشبس را قبول کردند و دیگر قصد جنگ نداشتند از این فرصت خواستند استفاده کنند شاید کسی را از این بدبختی، از این نکبت، از این منجلاب، از این باتلاق و از این جهنّم بتواند بیرون بکشد. سیّد الشّهداء با یک وضعیت خاصّی قدم در میدان هدایت گذاشتند. ردای پیغمبر را به دوش خود انداختند، عمامهی پیغمبر را بر سر مبارک خود گذاشتند، شمشیر پیغمبر را به دست گرفتند و مقابل لشکر آمدند و به این شمشیر تکیه کردند. بعد با صدای بلند فرمودند: آیا من را میشناسید؟ که امام حسین بلندگوی عرش بود. اگر الآن گوش جان کسی باز باشد صدای امام حسین را میشنود که صدای او در عالم انعکاس دارد. حضرت سیّد الشّهداء فرمودند: آیا من را میشناسید؟ گفتند: بله، تو پسر پیغمبر هستی، پسر دختر پیغمبر هستی. آنها قبل از اینکه سیّد الشّهداء خود را معرفی کند امام حسین را میشناختند، وقتی که امام حسین پرسید آیا من را میشناسید گفتند بله، تو پسر دختر پیغمبر هستی. آن وقت حضرت سیّد الشّهداء شروع کردند مراتب فضل پدر خود را، مادر خود حضرت زهرا را، جدّهی خود حضرت خدیجه را، رسول الله را و آنچه که با خودشان بود گویا برای اینها مشخّص بود. فرمودند: آیا این شمشیر پیغمبر نیست که در دست من است و به آن تکیه کردم؟ گفتند: بله. فرمودند: آیا این ناقهی پیغمبر نیست که زیر پای من است؟ گفتند: بله. حضرت فرمودند آیا این عمامه، عمامهی پیغمبر نیست؟ «هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ هَذِهِ عِمَامَهُ رَسُولِ اللَّهِ»[۱۲] گفتند: بله. فرمودند: آیا پدر من علی، اوّل مؤمن نبود؟ گفتند: بله. فرمود: آیا مادر من فاطمه نبود؟ گفتند: بله. همهی اینها را که حضرت سیّد الشّهداء فرمودند یک سؤال از ایشان کردند. فرمودند: حالا که به همهی این مسائل اقرار کردید آیا شما میدانید پیغمبر در مورد من و برادر من حسن فرمود: این دو سیّد جوانان اهل بهشت هستند. اگر قبول ندارید الآن افرادی که از لبهای جدّ من رسول خدا شنیدهاند زنده هستند، من حواله میدهم بروید از آنها بپرسید. یک نفر از آنها جابر بن عبدالله انصاری است، ابو سعید خدری، انس بن مالک، زید بن ارقم این چهار نفر را نام بردند که آنها شنیدند و شما هم از آنها بپرسید که آیا پیغمبر چنین چیزی را فرمودند یا خیر؟ گفتند: حرف را کم کن. کسی داد زد: حسین حرفت را کم کن. یا با پسر عموی خود بیعت کن، جز آنچه میخواهی از او نخواهی دید و ما مأمور هستیم که جنگ کنیم و سرها را از تنها جدا کنیم. چرا کار بشر به اینجا میرسد؟
مورّخی نقل کرده است که ۳۰ سال قبل از حادثهی کربلا جمعیتی برای فتح مصر رفتند. در مسیر که میرفتند چادر زدند و اتراق کردند که الآن اسم آن منزلگاه فسطاط است. کبوترها آمدند و روی چادر لانه درست کردند. وقتی این جمعیت میخواستند بروند به قشون گفته شد روی این چادرها کبوترها لانه کردند، نر و ماده آمدند لانه کردند و تخم گذاشتند. گفت: خیر، دست به لانهی حیوان نزنید. یک شخصی را مأمور کرد، شما همینجا بمانید تا کبوترها تخمگذاری کنند، جوجهی آنها که در آمد جوجهی آنها که رفت چادر را جمع کنید. یک جمعیتی که حتّی رعایت حال حیوانات را به این کیفیت میکنند، جمعیتی که در زمان پیغمبر آنقدر روحیهی ایثار بالایی داشتند که در زمان رزم یک مختصر آب که پیدا میشد فرد تشنهی مجروح دوست خود را بر خود مقدّم میداشت و او هم دوست خود را مقدّم میداشت و نه نفر ایثار کردند تا به اوّلین نفر برگردد نفر دوم تشنه شهید شده بود، سومین نفر هم تشنه شهید شده بود چرا کار به اینجا رسید که امام حسین را، پسر پیغمبر را، آیینهی آیهی تطهیر را، مصداق آیهی مباهله را، سفرهگستر سورهی هل اتی را، جامع و خاتم همهی گذشتگان، چون این خاتمیت موضوعی است.
سفارش امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها در مورد صبر
وقتی امام حسین (علیه السّلام) تسلّی داد و ظرفیت حضرت زینب (سلام الله علیها) را به خود بازگو کرد، خواهر من، تو اهل صبر هستی، تو دریا هستی، تو کوه هستی –به تعبیر من- جدّ من رسول الله با آن عظمت را از دست دادی، تو که به او معرفت داشتی و بر داغ جدّمان رسول الله صبر کردی، پدر من علی از من بهتر بود، تو او را میشناختی، پدرمان را از دست دادی و صبر کردی، مادرمان را از دست دادی و صبر کردی، حسن را از دست دادی و صبر کردی، تو میتوانی، تو چشمهی صبر هستی، تو دریای بردباری و استقامت هستی در مورد من هم صبر کن. میدانید حضرت زینب چه گفت؟ گفت: آنها را از دست دادم تو در همهی آن مصائب بودی «الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی»[۱۳] امروز من جدّم را از دست دادم. امروز من مادرم را از دست دادم، امروز من پدرم علی را از دست دادم. امام حسین همه بود، کل بود، هر چه آنها داشتند در وجود حضرت سالار شهیدان متمرکز بود و روی شناختی که مردم کوفه داشتند مردم کوفه نسبت به امیر المؤمنین و خانوادهی پیغمبر بیسابقه که نبودند.
بررسی چهرهی فتنهگران و مخالفین امیر المؤمنین
در همین فتنههای داخل کشور که برای ما عبرتی بود و بحمد الله مردم ایران نواقص گذشته را به خوبی جبران کردند امیر المؤمنین در دورهی ولایت خود با یهود و نصاری که جنگ نداشت، با بیرون مرز که جنگ نداشت، با کفّار شرق و غرب که جنگ نداشت، سه گروه علیه امیر المؤمنین فتنه کردند؛ گروه قاسطین بودند که در رأس آنها معاویه بود، اینها دنبال قدرت بودند، اینها آدمهای سیاسی بودند، اینها آدمهای بدذاتی بودن که اصلاً نور در طایفهی آنها و ریشههای آنها نبود و آنچه را که در قرآن کریم آمده «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[۱۴] این «أَلْفِ شَهْرٍ» آن هزار شبی بود که آنها حکومت کردند، اینها شجرهی ملعونه بودند، در مقابل آل بیت شجرهی طیّبه بودند. اینها قاسطین بودند، آنها نمیتوانستند حکومت نور را پذیرا باشند. اینها میجنگیدند که قدرت را به دست بگیرند ولی مشکل گروه دوم از معاویه مشکلتر بود. فریب و نیرنگ معاویه زیاد بود، قدرت زیادی داشت، پول زیادی داشت، اسلحهی زیادی هم داشت امّا با این همه همسر پیغمبر را در کنار خود نداشت. همراه معاویه جانباز جنگ احد نبود، همراه معاویه انسان خوشسابقهای مانند زبیر نبود. جنگ جمل کسی جلو افتاده و کسانی اطراف آن را گرفتند که قضیه بر همه مشتبه شده بود. مگر امکان دارد زبیر که در خانهی امیر المؤمنین تسلیم سقیفه نشده، در خانه به آتش کشیده شده و او هم در خانه مانده است که آتش بگیرد، شمشیر به دست گرفته و از حضرت زهرا دفاع میکند الآن خود او در مقابل علی شمشیر به دست گرفته است با آن سوابق! زبیر در میان سراداران جنگی جزء خط شکنهای نامی بود، زبیر عادی نبود، هم غیرت داشت و هم وفا داشت و هم مسیر طولانی را همراه امیر المؤمنین آمده بود. او بود، طلحه، جانباز کوه احد بود، به جنگ علی آمدند و تنها نیامده بودند، هزاران نفر کنار ناموس پیغمبر قرآنها را به سینهی خود حمایل کردند و دارند از ناموس پیغمبر دفاع میکنند. ببینید علی چه رنجی را تحمّل کرده است. خدا به شما خیر بدهد که تاریخ را رو سفید کردید. شما معجزهی علی را که ندیدید آنها از امیر المؤمنین معجزه دیده بودند، میدانستند خانهزاد کعبه است، میدانستند خانهزاد خدا است، میدانستند از دورهی کودکی مظهر العجائب و مظهر الغرائب است، خط شکنیهای علی را، نماز شبهای علی را، صعقههای علی را، و آن همه اجلال و اکرامی که پیغمبر نسبت به علی داشت، همهی اینها را دیده بودند و خود آنها هم یک مدّت به دامن ایشان چنگ زده بودند و حالا مقابل امیر المؤمنین آمده بودند و دارند ارزانخواهی میکنند، میخواهند به بیت المال مسلمین دستاندازی کنند. علی چه رنجی متحمّل شده است، علی با آنها جنگیده است. مردم کوفه در این فتنهها کنار علی هستند، با علی همراهی کردند، با شامیان جنگ کردند، با بصریها و با این طایفهای که ناموس پیغمبر را به عنوان پل خود قرار دادند، از بیت مقدّسی استفاده کردند، همراهان پیغمبر را مقابل علی قرار دادند، از اینها سوء استفاده میکنند، مردم کوفه فریب نخوردند و کنار امیر المؤمنین ایستادند و بصره را فتح کردند. بعد هم جنگ با گروهی که هم زاهد هستند و زیر بار دنیا نرفتند، تجمّلاتی ندارند، پیشانی آنها پینه بسته، اهل نماز شب هستند. مارقین مشکل بزرگی بود. امیر المؤمنین نسبت به آنها که میرسد به خود میبالد. «أَنَا فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَهِ»[۱۵] این مقدّس مآبها، یک عدّه متجمّد اشرافی هستند و یک عدّه هم میشناسند به محض اینکه کوچکترین آشوبی رخ میدهد… مردم طرفدار آنها نیستند جز آنها که سفرهی چرب او را میبینند و از آن میخورند کسی دلی با آنها ندارد لذا اگر مردم یک مقدار استقامت کنند آنها خود به خود نابود میشوند. امّا یک عدّه کم ظرفیت هستند، آدمهای مقدّسی هستند، نماز شب میخوانند، دم از عرفان میزنند امّا نه علی را قبول دارند و نه رقیب او را قبول دارند، کار این دسته کار بسیار سختی است. در این جریان هم باز مردم کوفه همراه امیر المؤمنین بودند. آنها که اینقدر علی را همراهی کردند در فتنهها از عهدهی فتنه برآمدند چطور شد با بصیرت سراغ امام حسین فرستادند ولی وقتی امام حسین آمد اینها در حدّ یک کبوتر هم از حریم امام حسین حفاظت نکردند! اگر میخواهی بکشی، جنگ شده، آدم رقیب را میکشد، بعد از کشتن اسبها را نعل کردن، روی استخوانهای سینهی حضرت تاختن، «نَحْنُ رَضَضْنَا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْر»[۱۶] معلوم میشود اوّل صورت امام حسین را به رو انداخته بودند و با اسبهای نعل شده روی استخوانهای کمر رفتند. آنها چه کسانی بودند؟ همان کسانی که در رکاب علی بودند، همان کسانی که امام را امام میدانستند، امام حسین را امام میدانستند، خودشان دعوت کرده بودند. حضرت سیّد الشّهداء اسمهای آنان را برد و گفت: مگر شما نامه ننوشتید؟ فرمودند بروید آن خورجین را بیاورید من نامهها را به شما نشان بدهم. حاضر نشدند، گفتند ما به یاد نداریم!
عبرت از خطاکاران تاریخ
چرا کار بشر به اینجا میرسد؟ اینها برای ما جای دقّت و تأمّل است. ما به خودمان اطمینان کامل داریم. چرا بعضی از بزرگان ما حتماً سعی داشتند با یک عالم رهیافته در ارتباط باشند؟ چرا بزرگانی مثل حضرت عبد العظیم مقیّد بودند که عقاید آنها را امام زمان آنها تصحیح کند؟ با هر مدّعی کنار نروید، با هر بارقهای فریب نخورید. این خطّ نبوّت خطّ علم است، خطّ فقاهت است، خطّ بینش درست است، باید مجرا… پیغمبر امام زمان غیبت را هم مشخّص کردند که چه کسانی هستند. عالمانی مانند مرحوم آیت الله میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشّریف) در مرجعیت و ریاست خود از خود نگران بودند، یک عالم صاحب باطن را پیدا کرده بودند و هفتهای یک روز خود را به او میسپردند. یکی اینکه «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[۱۷] شما پرچم ولایت را جدّی بگیرید، از صادقین جلو نیفتید، از آن خطّی که خود پیغمبر ترسیم کرده است آن کسی که دین را آورده است خطّ دینداری را خود او معیّن کرده است «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» امروز اگر شما خود را در دین، جهتگیریها و در این جریاناتی که در مقابل هم قرار میگیرند واقعاً شما کنار نایب امام زمان هستید یا کنار پرچمی که کفّار از آن حمایت میکنند. درگیریها را ببینید، سلطنتطلبها، بهائیها، خارجیها، آنها که به خون ما تشنه هستند، استکبار جهانی، یک عدّه کنار آنها هستند، یک عدّه این طرف بسیجیها و شهید دادهها و سرداران، «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» این مهمترین بیمهای که پیغمبر خدا معرفی کرد و مردم خیلی زود از یاد بردند «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»[۱۸] حضرت امام سجّاد (علیه الصّلاۀ و السّلام) که بنا به قولی شاید امشب شهادت ایشان باشد دعاهای ایشان مکتب تربیتی است «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»[۱۹] این دعاها بیماریهای ما را به ما نشان میدهد، درمانها را به ما نشان میدهد، یکی از مسائلی که باز امام سجّاد روی آن تأکید کرده است میفرماید: «فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی»[۲۰] هر کسی با هدایت علم و عالم حرکت نمیکند و روی خود خیلی حساب میکند، خود را خیلی مقدّس میداند، خدا به او نصرت نمیرساند. خذلان مقابل نصرت است. اگر خدا کسی را یاری نکند… روایت از امیر المؤمنین (علیه الصّلاۀ و السّلام) است: «کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ [بِالسِّتْرِ] عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ»[۲۱] خیلی افراد خوشنام هستند ولی این خوشنامی برای آنها دام است، اطراف آنها شلوغ است، مغرور نباشند، خدا استدراج میکند، یک روز خاموش میکند، این طوفانها میآید و میرود چه کار کنیم سالم بمانیم؟ عالم صالحی را پیدا کنیم، گاهی برویم خود و برنامههای خود را به آنها عرضه کنیم. لذا ما در روایات داریم «بِئسَ العُلَمَاء عَلَی بَابِ الأمَراء وَ نِعمَ الأمَراء عَلَی بَابِ العُلَمَاء» هر امیری، هر فرماندهی، هر صاحب منصبی، اگر با یک عالم سالم صاحب دلی دل خود را گره زده باشد آدم خوبی است امّا اگر کسی دوست دارد علما در برابر او زانو بزنند این شخص امیر بدی است، صاحب منصب بدی است. دیر یا زود خدا او را مخذول میکند، خذلان، مردم کوفه یکی دوری از این کانونها بود، کسانی که خودشان راه رفته باشند، علم پیغمبر در وجود آنها باشد، ازاینها دور بودند، مسئلهی دیگری که قرآن کریم به عنوان هشدار مطرح میکند که عاقبت بد دارد «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»[۲۲] عاقبت کسانی که گناه میکنند و زود توبه نمیکنند.
توصیه به جوانان در ترک گناه
جوانها گناه نکنید، از ما گذشت ولی شما اوّل راه هستید، «تَرْکَ الذَّنْبِ أَیْسَرُ»[۲۳] گناه نکردن خیلی ساده تر است تا آدم گناه کند و بعد بخواهد گناه خود را بشوید. گناه نکنید، اگر هم پیش آمد، شیطان شما را فریب داد بلافاصله توبه کنید. امام صادق میگویند: نگذارید گناهی بدون اینکه کنار آن توبه باشد ثبت شده باشد بالا برود. گناه که روی گناه انباشته شد مزاج انسان منحرف میشود و مصداق این آیه میشود که خداوند متعال میفرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً * الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[۲۴] بگو پیغمبر من، طبیب دلها، دلسوز مردم، این تابلوهای خطر را نصب کن آنها در جهنّم سقوط نکنند، بگو به شما بگویند چه کسی از همه وضع بدتری دارد، از همه به خاک سیاه نشستهتر است، ورشکستهتر است «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» تمام کارهای خود را در دنیا ضایع کردند، وقتی به آن دنیا میرود هیچ عملی با خود نبرده است و همه چیز در این دنیا بوده است، زرق و برق بوده، سر و صدا بوده، قیل و قال بوده و در باطن هیچ چیزی نبوده، یک بت از خود ساخت و حضرت عزرائیل آمد این بت را شکست و لجنی از داخل بت بیرون کشید و رفت. «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ»[۲۵] اصلاً قابل گرفتن هم نیست، میزنند و او را میبرند، این چه وضعی است که برای خود درست کردی؟
گناه، زمینهساز خیانت به امام
من گاهی در بعضی از مجالس عرض کردم در قم آقا شیخ محمّد تقی زاهدی بود که اهل باطن بود. بعضی از اسرار ما را ایشان گفتند. وقتی خدمت ایشان رسیدیم کسی که من را به آنجا برده بود آقا شیخ محمّد تقی زاهدی اصلاً با او خوب برخورد نکرد. یک مقدار با ما صحبت کرد و بعد من یک مقدار شوکّه شدم و به ایشان گفتم این فلان آقا است، ایشان ما را به این توفیق مفتخر کردند، سابقهی این افتخار را نداشتم و ایشان برای من پیش آورده است. نگاهی به او انداخت و گفت چه چیزی تو را به این روز انداخته است؟ تو اینطور نبودی. چه دید؟ آدم چه بوده و چه شده؟ گاهی یکپارچه لجن شده و خودش هم خبر ندارد!
جملهای که امام سجّاد در ارتباط با وضعیت مسخ جامعهی کوفی دارد این است که میگویند آنها که امام حسین را دعوت کردند، با حضرت مسلم نماز خواندند، اهل نماز هم بودند، با نایب امام زمان خود بیعت کردند، همانها روز عاشورا آمده بودند و برای کشتن امام حسین مسابقه گذاشته بودند و آنها که نمیتوانستند از نزدیک نیزه بزنند یا شمشیر بزنند دامنهای خود را پر از سنگ میکردند و با سنگ به حسین میزدند. جملهای که از امام سجّاد نقل شده این است: «کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ»[۲۶] یک موقع آدم کسی را میکشد و وجدانش ناراحت است و میگوید مبادا کسی ببیند، فردا جواب خدا را چه بدهم؟ جواب فرزندان او را چطور بدهم؟ یک وقت یک کسی این کار را با افتخار انجام میدهد. حضرت امام رضا (علیه السّلام) فرمودند: آن طور که گوسفند را سر میبرند جدّ ما را سر بریدند.
یک مورد دیگر هم حرامخوری است. که این عبارت متعلّق به حضرت سیّد الشّهداء است، فرمود: گوش کنید حدّاقل حرفهای من را بشنوید. حاضر نبودند از امام حسین حرف بشنوند. امام حسین هم فرمود: آیا میدانید چرا نمیخواهید حرف من را بشنوید؟ برای این که «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[۲۷] حرام، آنقدر به آنها رشوه دادند، پول دادند، جایزه دادند، اینجا جمع کردند، پولهای حرام آدم را مسخ میکند و این آیهی کریمه که در آغاز عرایضم به محضر شما تلاوت کردم امیدوار هستم در خود من نیز اثر بگذارد.
برخی از عوامل انحراف انسان
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» الله، الله! انسان خود را در یک خط و جریانی قرار میدهد، انسان خوبی است ولی این جریان، جریان جهنّمی است یک کسی یک فرد است. یک وقت من به یکی از بزرگان کشور گفتم چرا فلان شخص در این مقام، چرا فلان شخص در آن مقام است؟ گفت: من که حزب ندارم اتّفاق افتاده است. ولی وقتی انسان با یک جریان وصل میشود خودش نیست آن جریان او را میبرد. آدم به خودی خود درست است ولی خودش تصمیم نمیگیرد، فکرش عوض میشود، دوست، بر او اثر میگذارد، انسان از آن محیطی که برای او درست میکنند رنگ میگیرد، باور پیدا میکند، شیطان در ادراک انسان میتواند اثر بگذارد. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ» خدا تعبیر «ذَرَأْنا» را میآورد، «ذَرَأَ» یعنی «غَلَبَ» ما گروهی را برای جهنّم خلق کردیم، خداوند که «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[۲۸].
آقای بهاء الدّینی، رضوان خدا بر ایشان باد میفرمودند: خداوند عالم را بهشت خلق کرده، جهنّم را ما درست میکنیم. این تعبیر خدا که «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ» یعنی ما سنّتی داریم، ما قانونی داریم «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[۲۹] اگر راه را اشتباه رفتید «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»[۳۰] با ولایت زاویه بگیری ما تو را کمک میکنیم. میروی به جایی که به جنگ او بیایی. دیروز دعوت میکرد و قربان او میرفتی میگفتی تا خون در رگ ما است هدیه به رهبر ما است، این حرفها را واقعاً راست میگفتی، از روی فریبکاری نبود، امّا وقتی زاویه گرفتی، آرام، آرام فاصله زیاد میشود و وارد خطّی میشوی که… این فرمول و قانون الهی است «فَلَمَّا زاغُوا» وقتی زاویه گرفتند «أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» خدا هم دل آنها را به زودی گرفتار انحراف میکند.
خدایا به تو پناه میبریم، نمیدانیم فردای ما چه خواهد شد ما در امتحانات در این عرصههایی که در آخر الزّمان خیلی شدید میشود نگه داشتن بسیار شدید میشود و فتنهها خیلی ظریفتر از فتنههایی است که دیدید و چقدر مشکلات داشت، فتنههای دیگر هم متوقّع باشید. آقای بهجت میگفتند دعای غریق را زیاد بخوانید که دین شما محفوظ باشد «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»[۳۱].
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها» دل دارد ولی پذیرش دل ندارد، فقه ندارد، فهم را خدا از او گرفته است. یک محاسبهی منطقی است. اگر انسان ملاحظه کند چه کسی پشت پرده است، صدای او را میشنود و خوب میتواند ردّ پای او را پیدا کند ولی اصلاً حاضر نیست پیگیری کند، اهل تیقّن نیست. «لَهُمْ آذانٌ» گوش هم دارد ولی از یک کانال میگیرد، حاضر نیست از مسیر حق حرفی را بشنود یا اگر شنید تبعیّت کند. چشم دارد ولی عبرت نمیبیند، تصوّر میکند این داستان طلحه و زبیر و نمونههای فراوان دیگر واقعی نیست. ما اصلاً استثناء نیستیم. اگر ما هم اندکی غفلت کنیم از آنچه داریم ساقط میشویم. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[۳۲] إنشاءالله همیشه دعای عهد را بخوانید. دامن امام زمان را بگیریم، التماس کنیم، بگوییم آقا جان قابل نیستم ولی تو را به مادرت قسم میدهم که من را تنها نگذار، ما کسی را نداریم، ما بیچاره هستیم، ما در طوفانها گرفتار شدیم و نهایتاً «إنَّ الحُسَین مِصبَاحُ الهُدَى»[۳۳] هر کسی سکّان کشتی امام حسین را بگیرد خدا او را کشتی نجات قرار داده است. علّت این که انقلاب شما شکست نمیخورد به این دلیل است که انقلاب حسینی است. امام حسین منجی است، حسین کشتی نجات است، امام حسین برای همه کشتی نجات است. همهی عرفا و علما و مجاهدین و رزمندگان ما همه زیر سایهی امام حسین مصون هستند ولی اگر از امام حسین فاصله گرفتی با یزیدیان هستی. از امام حسین فاصله نگیریم.
(روضهخوانی)
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
غفلت زمینهساز انحرافات
قبل از پایان متن برای اینکه این مطلب ناقص نمانده باشد این آیه منشأ این انحرافات و مسخ شدن را «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» غفلت، غفلت، غفلت، غفلت در جریانات سیاسی، غفلت از آن اشخاص پشت پرده، غفلت از توطئهها، غفلت از شیاطین روزگار، غفلت عاقبت انسان را خراب میکند. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ» قرآن کریم جهنّم را معلول غفلتها میداند. (صلوات)
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۹٫
[۳]– سورهی احزاب، آیه ۳۳٫
[۴]– سورهی توبه، آیه ۲۸٫
[۵] - سورهی انسان، آیه ۲۱٫
[۶]– سورهی اعراف، آیه ۱۴۳٫
[۷]– همان.
[۸]– سورهی بقره، آیه ۲۰۷٫
[۹]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۱۰]– الصحیفه السجادیه، ص ۹۸٫
[۱۱]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۵، ص ۲۵۳٫
[۱۲]- الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۵۹٫
[۱۳]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵۴٫
[۱۴]– سورهی قدر، آیه ۳٫
[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۳۰۴٫
[۱۶]– همان، ج ۴۵، ص ۵۹٫
[۱۷]- سورهی توبه، آیه ۱۱۹٫
[۱۸]– سورهی مائده، آیه ۳٫
[۱۹]– سورهی احزاب، آیه ۴۱٫
[۲۰]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۸۷٫
[۲۱]– نهج البلاغه، ص ۵۱۳٫
[۲۲]– سورهی روم، آیه ۱۰٫
[۲۳]– وسائل الشیعۀ، ج ۱۶، ص ۱۳۲٫
[۲۴]– سورهی کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴٫
[۲۵]– سورهی انفال، آیه ۵۰٫
[۲۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۴۶۲٫
[۲۷]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۸٫
[۲۸]– بحار الأنوار، ج ۸۷، ص ۱۵۸٫
[۲۹]– سورهی انسان، آیه ۳٫
[۳۰]– سورهی صف، آیه ۵٫
[۳۱]– بحار الأنوار، ج ۵۹، ص ۱۴۹٫
[۳۲]– سورهی رعد، آیه ۱۱٫
[۳۳]– مثیر الأحزان، ص ۴٫
پاسخ دهید